آنچه در اینجا مینویسم حرف تازهای نیست.
اما بر این باور هستم که تکرار کردن آن، همچنان میتواند مفید باشد.
هر دورانی، به اقتضای خود، برخی ویژگیها را به فضیلت و برخی دیگر را به رذیلت تبدیل میکند.
هزاران سال قبل، حجم کارهای فیزیکی چنان زیاد بود که قدرت بدنی، میتوانست یک فضیلت باشد.
به این معنا که کسی را در موقعیتی برتر نسبت به دیگران قرار دهد.
در دورانی دیگر، زمانی که به علت قلمروخواهی و کشورگشایی، نبرد و جنگیدن به بخش جداییناپذیر زندگی انسانی تبدیل شده بود، شجاعت و جنگآوری به یک فضیلت تبدیل شد.
نجیبزادگی یا همان «داشتنِ ژنِ خوب»، فضیلت دوران دیگری بود که تا همین اواخر هم رگههای آن را میشود در فرهنگهای سیاسی و اجتماعی نقاط مختلف جهان، تشخیص داد.
به فرض اینکه بپذیریم تکنولوژی خنثی نیست، سوال بجایی است اگر بپرسیم: دوران جدید، دوران تکنولوژی، عصر به هم پیوستگی و شبکه های اجتماعی، کدام ویژگیها را در صدر فهرست فضائل قرار دادهاند؟
در نگاه من، دوران جدید لااقل دو ویژگی را در فهرست فضیلتها قرار داده است.
نخستین ویژگی، مخاطب داشتن است که ظاهراً خود – مستقل از هر چیز دیگری – به یک فضیلت تبدیل شده است.
شاید اگر این واقعیت را بپذیریم، سادهتر بتوانیم درک کنیم که چگونه، برخی افرادی که آنها را به عنوان نماد ابتذال میشناختیم، در کنار دیگرانی که خود را دشمن ابتذال میدانستند، نشسته در صف اول و در کنار یکدیگر – و حتی در آغوش یکدیگر – میبینیم.
دومین ویژگی، یکرنگی است. یکپارچگی رفتار و گفتار است.
دنیای جدید، جایی برای زندگی دولایه و سه لایه و چندلایه، باقی نگذاشته است.
چندان مهم نیست که چکاره هستی، اما مهم است که هر چه هستی، همان باشی.
دنیای جدید، مانند دنیای کهن برای نیکوکاران و بدکاران، هر دو، باز و فراخ است. اما قطعاً مجال را بر ریاکاران، تنگ و تنگتر کرده است.
در دنیای جدید، قبل از آنکه فرزندان خود را به رفتار نیک تشویق کنیم و از رفتار بد برحذر داریم باید به آنها بیاموزیم که: هر چه هستی باش. اما جز آن را ادعا نکن که در دنیای کنونی که دیوار خانههای ما را از شیشه ساختهاند، هیچ چیز به اندازهی ریا و دوریی، فضا بر تو و اطرافیانت تنگ نخواهد کرد.
اگر این مفروضات را بپذیریم، سوال دیگری هم میتواند مطرح باشد: این فضا که تنفس را بر زندگی ریاکارانه تنگ کرده است، کدام قشر را بیش از دیگران در معرض تهدید قرار میدهد؟
پاسخ به این سوال، چندان دشوار نیست. مروری بر تاریخ ادبیات ما، نشان میدهد که ریا با کدام واژه همنشین و همسایه بوده است: زهد.
[…] فضیلت دوران جدید […]
سلام!
با نظر محمدرضا گلنسایی موافق هستم.
آقای محمد مایلی کهن، پیشکسوت ورزشی، در برنامه دورهمی به مهران مدیری گفت: (نقل به مضمون) من در زندگی م سعی می کنم کمتر خلاف (خطا) کنم. نمی گم خلاف نکنم…
حتی حافظ که بر طبل رسوایی ریاکاران می کوبید، خودش را از آنها جدا نمی دانست:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
اما محمدرضا نکته ای که به تازگی ذهنم را مشغول کرده مسئله اهمیت «ژن خوب» است. من در حال مطالعه کتاب هنر شفاف اندیشیدن هستم. مولف کتاب، در جایی گفته بود که یکی از عوامل باهوش بودن به داشتن ژن خوب بستگی دارد. متاسفانه هر چه قدر گشتم، پاراگراف موردنظر را پیدا نکردم.
چیزی که برای من جالب است، واکنش بسیاری از افراد بود که پس از پخش کلیپ آقای عارف، غالبا با این قضیه به شکل هجوآمیز برخورد کردند. من خودم یادم هست که حتی شما هم جایی از روزنوشته ها، صرف نظر از تلاش و سخت کوشی فراوان، به نقش استعداد شخصی خودت در کسب موفقیت اشاره کرده بودید.
سلام محمدرضا
بنظر من (که مثل همیشه میتونه کاملا غلط باشه) ما انسان زاهد یا ریاکار نداریم.درسته یک رنگی فضیلت خیلی خوبیه ولی هیچ انسانی نه کاملا زاهده نه کاملا ریاکار (به من نگویید زاهد هستید و ریاکار نیستید به من بگویید چقدر زاهد و چقدر ریاکارید.صادق بودن و زاهد بودن به معنای دروغگو نبودن و ریاکار نبودن نیست بلکه به معنای کمتر دروغگو و ریاکار بودن است-جهان ما جهان اندازه هاست)
من بشخصه در مورد خودم میدونم ریا و دروغ در وجود و اخلاق من وجود داره.اینکه چرا وجود داره دلیل کلیش اینه چون من انسانم و نفس میکشم و هر انسانی که زنده هست و نفس میکشه بطور بالقوه هم دروغگوئه هم ریاکاره هم زاهده هم عارفه هم قاتله و ….. اما اینکه چرا این نیورهای بالقوه بالفعل میشن یه بحث دیگس.شاید یه قسمتیش برمیگرده به سیستم آموزش و پرورش و سیستم اجتماعی و سیاسی جامعه.قسمت دیگه ایش هم بحث منافع و هزینه های سنگین ریا نکردن در این سیستم است.
درسته تکنولوژی ریاکاران را رسوا میکنه ولی بهرحال از منافعی که ریا کردن در این سیستم و هزینه های سنگینی که ریا نکردن ایجاد میکنه نمیشه گذشت.
وقتی منافع و هزینه های ریا رو کنار هم قرار میدیم میبینیم که منافع ریا خیلی از وقتها به هزینه هاش میچربه.البته برای اینکه دچار هزینه های سنگینش نشیم باید برای هزینه هاشم چاره ای بیندیشیم (بعبارتی کمی باهوش عمل کنیم) ولی بهرحال ریسک رسوا شدن ریسک جدی ای هست.
بقول راسل اکاف سیستم ها منطق خودشونو دارن و با توصیه و التماس و تجویز منطقشونو تغییر نمیدن.تغییر سیستم ها به تغییر افراد ارجحه.
این روزها بعد از مصاحبه یکی از آقازاده ها و لو رفتن عکس و فیلم برخی از افراد, بحث ریاکاری و واعظان بی عمل به بحث داغ در رسانه های غیر رسمی و فضای انلاین و شبکه های اجتماعی تبدیل شده و نظرات مختلفی که بیشتر در تقبیح این کارها بوده مطرح شده است. مساله آقازاده ها و اختلاسگر فراری که مشخص است و جای هیچ دفاع و چانه زنی ندارد و جدا از بحثهایی که مربوط به خصلتهای شخصی این افراد مانند فرصت طلبی, طمعکاری و غیره بر می گردد باید دنبال راه حل های سیستمی گشت وگرنه انسان موجود حریصی بوده و هست و اگر سفره ای پهن باشد بی حساب, کدامیک از ما می توانیم ادعا کنیم که اگر من بودم اینکار را نمی کردم. باید حفره های قانونی را پیدا کرد. وقتی که نظارتی درست بر آقاها نباشد آقازاده ها هم بوجود خواهند آمد. من که نمی توانم بپذیرم آقازاده ها در کشوری مثل آمریکا از آقازاده های ما انسانتر و منصف ترند و باخداترند و به خاطر رضای خدا و مردم آن کارها نمی کنند بلکه در آنجا قانون بقدری شفاف است و نظارت نهادهایی مانند قوه قظاییه و رسانه های رسمی و غیررسمی بقدری زیاد است که کسی جرات چنین کاری ندارد و اگر هم داشته باشد بزودی تست رسواییش تمام جهان را کر خواهد کرد. اما در مساله خانم مجری جور دیگری می توان نگاه کرد. ما انسانها همیشه در حال تحول هستیم خیلی از ماها شاید اعتقادات مذهبی یا غیر مذهبی زیادی در گذشته داشتیم که الان یا آنها را نداریم یا ضد آنها را داریم. در گذشته خیلی حرفها را زده ایم که الان به آنها می خندیم و یا از شنیدن آنها شرمگین می شویم. انسان در حال تغییر است و بنظر من اگر اتفاق بدی در زندگی بیفتند و شخص در یک شرایط بحرانی و سختی قرار بگیرد ممکن است که سرعت این تغییر بیشتر باشد. حالا این سوال مطرح می شود که آیا نمی شود کسی یک زمانی حجاب را ارزش بداند و حتی کسانی را گرچه گستاخانه ولی با اعتقاد قلبی به آن توصیه کند ولی بعدا اعتقادش را بهر دلیل از دست بدهد و حتی خودش هم به آن عمل نکند؟ آیا ما باید تا آخر عمر اسیر توصیه هایمان شویم و اگر فکرمان عوض شد و خواستیم جور دیگری زندگی کنیم به خاطر زنجیرهایی که قبلا به خود بسته ایم از سبک جدیدمان صرف نظر کنیم.
سلام.
به نظرم این را هم باید به فرزندان مان یاد بدهیم که «توجیه، ابزار زاهدان برای سرپوش گذاشتن بر روی ریا کاری است.»
می بینیم دیگر:
تا چندی پیش اولین دستاویزی که به آن متمسک می شدند «تکذیب» بود که دیوار شیشه ای دارد آن را بی خاصیت می کند، حالا در عوض، زاهدانِ ریا کار برای نشستن در صف اول یا برای رفتن به هر مکانِ پنهانیِ بدونِ صفی به «توجیه» روی آورده اند.
قبلا ریتم ِ «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم» را تمرین می کردند، حالا با وقاحت تمام حضورشان را می پذیرند و سرشان را بالا می گیرند و با صدایِ بلندِ رسانه ای اعلام می کنند که: « بله. من بوده ام. ولی آنجا که من بوده ام جای پاکان بوده، آن که با من در یک صف می نشیند، عزیز دل است. همه ی نشانه های ابتذال را دارد ولی دیگر مبتذل نیست، مبتذل شمایید و …»
در هر کدام از ادواری که ذکر کردید، هرگاه شرایط زیست – و مهم تر از آن شرایط ارتباط – ساده بوده، روش های پنهان کردن ریا کاری هم ساده بوده، اما حالا که شرایط پیچیده تر از گذشته شده، روش ها هم پیچیده تر شده اند.
از ریا کاری ات «حرف» می زدند، با «حرف» پوشش می دادی، حالا «فیلم»ِ ریاکاری ات را دارند و قبل از اینکه از خواب بیدار شوی در همه ی سطوح جامعه پراکنده شده، تو هم دست کم باید «فیلم» ِ توجیهت را بیرون بدهی.
مخلص کلام این که دیگر دوران به خلوت رفتن برای انجامِ آن کارِ دیگر سر آمده، لازم نیست در خلوت آن کار دیگر را بکنی، در جمع انجامش بده. فقط «رسانه داشته باش و هر چه خواهی کن.»
برقرار باشید.
محمدرضا،
امیدوارم به لطف تکنولوژی، این عادت زشت ما از بین بره و تعدیل بشه. کاری به اشخاص و سلبریتیها ندارم. حتی در سازمانها و شرکتهای به اصطلاح موفق هم دارم این رو میبینم و به خدا آزارم میده.
چند روز پیش تصمیم گرفتیم که یک محصول رو برای تست بذاریم روی یکی از سایتهای تخفیف گروهی که مدیرش کلا در حال سخنرانی در همایشهای موفقیت و کارآفرینیه.
هیچ دیتایی که ازشون نداشتیم. تنها دیتایی که داشتیم، چیزایی بود که سایتشون به ما میداد و الگوسازیهایی که انجام شده بود. باهاشون قرارداد بستیم و مبلغ رو پرداخت کردیم و یک جنس عالی با قیمت عالیتر رو عرضه کردیم. شب خوابیدم و صبح بیدار شدم دیدم در سایتش ۱۰ تا فروش نشون میده، اما در پنل ما چیزی نشون نمیداد. باهاشون تماس گرفتم و گفتند که ۱۰ تا خرید معلق بوده، یعنی فرآیند خرید کامل انجام نشده و مشتری پشیمون شده!
تست کردم و دیدم چنین چیزی امکان نداره. اگر هم واقعی باشه، نباید به سایر بازدیدکنندگان به عنوان “خرید نهایی” نمایش داده بشه.
فهمیدم با درج تعداد خرید غیر واقعی، هم سعی میکنن بقیه رو ترغیب به خرید کنن و هم باعث میشن که تامین کنندگان بیشتری جذب کنن.
این چه فرقی با ریا داره؟ حتی من اسمش رو دزدی هم میذارم!
مثلا من اگر میدانستم که به آمارهای فروش اون سایت نمیشه اعتماد کرد و همچنین میدانستم که یک محصول ممکنه ۶ ماه بر روی سایتشون باشه اما کانتر و زمان سنجش، یک هفته رو نشون بده، قاعدتا تصمیم دیگهای میگرفتم. یعنی اگر آمار فروشی که برای محصول نشون میدن، درست باشه! اون آمار برای ۶ ماهه و نه یک هفته. و چقدر تعریف و تمجید میشه از اینکه فلان محصول در فلان سایت، در یکف هفته، چنین فروشی داشته.
من با برداشتی که از آیه “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا… ” به شدت مشکل دارم.
چرا من نباید در مورد کسی که برای من الگوی حجاب معرفی میشه، – در همان زمینه- تحقیق کنم؟
چرا من نباید در مورد کسی که خودش و سایتش رو موفق میدونن و الگوش میکنن، – در همان زمینه- تحقیق کنم؟
چرا من نباید در مورد نحوهی واقعی درامد کسی که در ظاهر یکی از فروشندگان بزرگ مواد پلیمری هستش و به عنوان جوان موفق و ثروتمند به من معرفی میشه، – در همان زمینه- تحقیق کنم؟ که آخرش ببینم اصل درآمدش از فروش به کارخانجاتی انجام میشه که توان خرید نقدی ندارن و مجبورن ماهی ۴ درصد دیرکرد! بهش بدن و باز هم اگه چکشون پاس نشد، روزانه دیرکرد حساب کن و خودش هم قبول داره که اصل درآمدش از این طریقه ولی خودش رو شریک کارخانجات می دونه و میگه اگه من بهشون جنس ندم، نمی تونن کار کنن و سودشون از این ۴ درصد خیلی بیشتره. حالا من نمی دونم چرا حاضر نشد با یکی از کارخانههایی که من بهش معرفی کردم، واقعا شریک بشه و فقط موادش رو تامین کنه سود بیشتری بگیره اما واقعا اعتقاد به سود بیشتر داره.
من تجسس رو در زمینهای که برای من الگوسازی میکنن، لازم می دونم. نه برای جار زدن. صرفا برای اطلاع خودم.
مخصوصا وقتی دارم میبینم که دیتای غلط دارن به من میدن و با دیتای غلط، الگو سازی میکنن!
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
نمونه ی این فضیلت وجود سایتی مثل ویکی لیکس و حضور افرادی مثل Julian Assange است فارغ از اینکه هدف این نابغه چیه ولی رو کردن دست سیاستمداران دنیا و رسوا کردن اونها میتونه خیلی جالب باشه. شاید در آينده تعداد سایتهایی که دنبال نشان دادن واقعیت و افشای آن باشند بیشتر بشه نمونه هایی مثل ویکی لیکس این بار در حوزه های غیر سیاسی. مثلا ویکیلیکس برای سلبریتی ها – واعظان و افراد مشهور . مصاحبه ی جولین آسانژ رو در TED نگاه کنید حتما.
از دست زاهد کردیم توبه
وز فعل عابد استغفرالله!
اونطور که یادمه توی درسهای ادبیات میگفتن حافظ در قرن هشتم هجری زندگی می کرد. بنظر می رسه باید یه اصلاحیه انجام بدن. حافظ در آستانه ی ورود به قرن پانزدهم زنده تر از همیشه ست و این درد بزرگیه. چون معنیش اینه که اوضاع هنوز اوضاع قرن هشتمیه.
و سوالهایی که به ذهنم میرسه:
آیا اینکه حافظ اونموقع از شعر اونطور هنرمندانه استفاده کرد میشه برای ما درس داشته باشه و امروز بشه با الهام از کارش،تو شرایط مشابهی که هستیم عمل کنیم؟ اگه جواب مثبته نگاه حافظ به شعر چی بوده؟ یه ابزاربرای ثبت اوضاع زمانه، یه سلاح برای مبارزه، یه رسانه آگاهی بخشی اجتماعی و افشاگری(نمیدونم چه عنوانی بگم) یا صرفا یه ظرفی برای تخلیه احساسات یا همه ی اینها با هم؟ اگه حافظ با همون نگاه الان بودچه میکرد؟ اون زمان شعر چه جایگاهی داشته که حافظ شعر رو انتخاب میکنه؟ شایدم روشهای دیگه ای هم داشته ولی مثل اینکه بهترین سنددر دسترس همین دیوان اشعاره که منعکس کننده اوضاع اون زمانه ست. الان چه چیزی، چه رسانه ای، چه ابزاری مشابه جایگاه شعر در اون زمانه رو داره؟ آیا اشعار حافظ تاثیری هم داشته؟ اصلاحافظ به دنبال اثرگذاری بوده؟ اگه اثر داشته چقدر موثر بوده؟ چقدر ریسک داشته ؟ چقدر منجر به تغییرشده؟
یاد این شعر افتادم که:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
شاید هم به تعبیر من عصر تجربه است،
یه سوالی توو ذهنمه، من یه برادر ۱۲ ساله دارم، هر وقت برحسب موقعیت میخوام بهش نصحیتی بکنم نمی تونم، خودم جلوی خودم رو میگیرم، نمی دونم اینکه دارم میگم بیشتر زندگی نزیسته ی خودمه(که خیلی وقتها هم هست) و یا از جنس همین وسواسی که میخوام یکپارچگی داشته باشه.
محمدرضا، نمی دونم جاش هست یا نه ولی اگه در زمینه ی تربیت نسل بعد و اینکه چجوری رفتار کنم که لاقل همین یکپارچگی رو داشته باشه توصیه بهم بدید برای موثر خواهد بود.
پایدار باشی