همه چیز از بحث مدل ذهنی در نوشتهی قبل شروع شد.
چند جملهی ساده که یک سال پیش نوشتم و یک سال در فضای وب دست به دست چرخید. نه کسی سطری به آن اضافه کرد. نه حتی چیزی از آن کم کرد!
تصمیم گرفتم خودم در موردش بیشتر بنویسم.
بعد کامنت امیرحامد را دیدم و توضیح عباسعلی رو خوندم و پاسخ دادم و بعد کامنت محمد معارفی در زیر همان و بعد هم کامنت آخری که زیر همان مطلب گذاشتم و خواندهاید (یا میتوانید بخوانید).
به هر حال، به وسوسهی حرفی که محمد معارفی مطرح کرد، یک پروژهی موقت یک ماهه دارم.
یک کانال تلگرام راه اندازی کردم به نام justfor30days@
فضای این کانال خیلی شخصیه و یه جورایی در مورد تغییر در زندگی و تغییر در مدل ذهنی حرف میزنه. دلم میخواست فقط برای یک ماه، کمی بیشتر و کوتاهتر و غیررسمیتر و فارغ از چارچوبهای مطلب نوشتن در سایت، کنار دوستانم باشم.
آخرین ساعت پاییز، این کانال رو میبندم (البته باید بگم حداکثر تا آخر پاییز. چون عمر دست ما نیست و ممکن است نادانسته به عالم هستی تعهد داده باشیم که کانال زندگیمان را، زودتر ببندیم!).
در مورد دلیل درست کردن این کانال، بعد از بسته شدنش، بیشتر توضیح خواهم داد.
[…] یک کانال تلگرام هم پاییز سال ۱۳۹۴ محمدرضا شعبانعلی برای مدل ذهنی درست کرد فقط برای ۳۰ روز. خواند آن نیز بسیار مفید می باشد. justfor30days@ […]
محمدرضا شعبانعلی عزیز
من ۳۰ روز کانال ۳۰ روزه ات را با همان تزریق جرعه جرعه چشیدم و طی کردم. یاد جمله ای از کتاب Made to Stick افتادم که می گفت روی یک چیز تمرکز کنید و اگر سه چیز بگویی انگاز هیچ نگفته ای! از نگاه خودم فکر می کنم یک چیز می خواستی بگی و یا لااقل من یک چیز از این ۳۰ روز یاد گرفتم و احتمالا تا آخر عمر هم این یک چیز در ذهنم باقی بمونه و هر لحظه که اومدم کاری بکنم با اون بسنجمش و فیلترش کنم: اون هم پاسخ و اقدام بود و اینکه بیشتر اقدام کنیم تا پاسخ بدیم! و اینکه چقدر ما و تصمیم ها و فعالیت هامون در بند پاسخ دادنه و نه اقدام کردن. راستش یاد دکتری خوندن خودم هم افتادم (با داستان مفصلی که بماند و پر بود از اقدام و پاسخ) و الان که قصد انصرافش را دارم (انصراف از بهترین رشته و بهترین دانشگاه)، دونستن اینکه اقدام و پاسخ چقدر متفاوتند، و اختیار در تصمیم گیری لذت و آدم بودن بیشتری بهم میده مصمم ترم می کنه. سخته ولی شاید بشه هر تصمیمی که می خواهیم بگیریم و هر فعالیتی که می خواهیم بکنیم، اول خودمون را از بند پاسخ های احتمالی (که متعلق به ذات ما نیستند) رها کنیم و بعد آزادانه تصمیم بگیریم. اوردن اقدام توی زندگی و کار لذتبخشه چون به آدم احساس قدرت میده.
ولی یک سوال: خواستم بدونم خودت بعد از این ۳۰ روز به چه چیزی رسیدی؟ به اهداف و ذهنیت هایی که موقع ایجاد این کانال داشتی رسیدی؟ برای هرکدوم از ما که همراهت بودیم شاید یک آورده متفاوتی داشت، شاید هم آورده ای نداشت، برای خوت چی؟
محمدرضای عزیز خسته نباشی
مطالب کانال تموم شد، من موندم کلی مطلب که انگار نصفه نیمه باقی موند. مثله یه پازل با کلی نیمه های گم شده
نشستم مطالب کانالو مرتب نوشتمو فک کردم
به این رسیدم که انگار اگه من دنبال تغییر باشم میتونم اون تیکه های باقی مونده پازلو متناسب با زندگیم بسازم. و اگرم نخوام کامل کردنش از جانب تو بازم کمکی نمیکنه.
اینجوری حتی بهترم شد. یه دنیااا ممنون
سلام محمد رضا
یک سوال ؟
محمد رضا تا حالا از باز خورد هایی که تو جلسات مختلف سخنرانی داشتی ،هیچ وقت برات این مهم بوده که فنون صدا سازی رو توی سخنرانی ها زعایت کنی؟
البته این به معنی بی ادبی یا جسارت نیست ، همه از جمله من میدونن سخنرانی های تو این قدر استوار محکم منطقی و زیبا هست . اما میخواهم بدون محمد رضا شعبانعلی تا حالا وقتی به سخنرانی سایر دوستانش گوش کرده تا حالا همچین حسی داشته که این طرف از من کمتر میدونه ولی وقتی صحبت میکنه ادم اصلا دلش می خواهد به همون مقدار حرف های بی معنی هنم گوش کنه چون فقط جذابه .
و محمد رضا توی جلسات کاری چی ، محمد رضا تو همیشه از برنامه ریزی و تمام جزییات مذاکره صحبت کردی اما دوست دارم فقط یکدونه از مذاکره های شخصی و کاری تو رو بشنوم . خیلی کنجکاوی بدی هست اما راستش محمد رضا یکم فضولیم درد گرفته . شاید جای این سوال توی سری ترفند های مذاکره بود که نمیدونم چی شد متوقف شد یکهویی .؟؟؟
سلام
مولوی به نظرم کنکور ریاضی میداد که مهندسی شریف قبول شه، ولی ریاضی محض دانشگاه شاهد قبول میشه، ترم ۳ نمیره سر امتحانا اخراج میشه … یه مدت فلسفه و زبان می خونه به صورت آزاد. بعد خانوادش بهش فشار میارن که از مفت خوری دست بردار برو سر کاری چیزی، بعد به خاطر فرار از این داستان ۲ سال میره سربازی و از شانس بدش میوفته ندامتگاه کهریزک 🙂
بعد سربازیم احتمالا میره حوزه ببینه اونجا چه خبره، جسته و گریخته کار ترجمه هم انجام میده …
ادامشو فکر می کنم در موردش 🙂
سلام در طی این چند سالی که با شما همراهم همیشه از ایده های جالب شما لذت بردم و از سخنان زیبای شما در زندگی و کارم استفاده کردم یک پیشنهاد هم دارم همین ایده کانال تلگرام رو به صورت بحث های مجزا و ماهانه با نام های متفاوت در صورت امکان ادامه بدید. ممنون
سلام بر شما،
من یک سوال داشتم در رابطه با صحبت هاتون در کانال تلگرام.این که گفتید که یک نفر میگه حالا فهمیدم که چرا موفق نیستم چون این شغل من برا برونگراها خوبه و من درونگرام.الان این شخص واقعا درونگرا هست یا نه؟یعنی متوجه نشدم ایشون واقعا درونگراست یا صرفا داره بدون این که بفهمه درونگرا یعنی چی نتیجه میگیره.میشه چند تا مثال بیش تر بذارین درین مورد تا متوجه صحبتتون بشم؟
سلام خدمت شما
از دیدن نظرات مثبت و منفی دوستان در مورد تلگرام شما، ترغیب شدم دیدگاه خودم رو هم بگم
من قبلا جسته و گریخته بعضی نوشته های روزانه ی شما رو تو همین سایت میخوندم، و بعضی هاشون هم برای من به قدری جذاب بودن که تا حدی تو ذهنم رسوب کردن (مثل قوانین یادگیری خودتون که تو چند قسمت نوشته بودین)
مدتی اما، فاصله گرفتم از این فضا
سرم به کارهایی شلوغ شد، به طوری که دیگه زیاد فرصت (و مهم تر از اون حوصله) نمی کردم لپ تاپ رو روشن کنم و بیام اینترنت، چه رسد به سر زدن به سایت شما.
تا این که چندر روز پیش یکی از دوستان یکی از پست های کانال شما رو برام فوروارد کرد.
از مطلب خوشم اومد، و بعد کانال رو دیدم و خوشم اومد، و عضوش شدم
بخشی از پست هاش رو هم به تناسب وقتم خوندم، و دارم تلاش می کنم که تکه تکه، تا پیش از اتمام پاییز، از ابتدا تا انتها تمام پست هاش رو بخونم (صد البته، زمان دار بودن و ترس از حذف شدن کانال، در این تصمیم گیری موثر بوده وگرنه خوندنش رو مثل خوندن این جا به فردایی که معلوم نیست بیاید موکول می کردم. مثل کتاب خوبی که اگر خریده باشیم، ممکنه مدت زیادی تو کتابخونه به بهانه ی “هر وقت سرم خلوت تر شد میخونمش” خاک خورده باشه، اما همون کتاب رو اگر از دوستی یا کتابخوانه ای برای مدت محدودی قرض گرفته باشیم و ملزم باشیم که هفته ی بعد برش گردونیم، به سرعت شروع به خواندنش می کنیم)
اگر این کانال نبود، و اون تک پست برام فوردارد نمی شد، حالا حالاها دوباره به این جا سر نمی زدم احتمالا
چیزی که میخوام بگم، به طور خلاصه اینه:
فشنگ یه تفنگ شکاری که برای شکار پرنده ها به کار میره، از کلی ساچمه ی ریز ساخته شده
صد البته، یک مرمی سنگین و محکم و یکپارچه، اثر مهلک تری روی شکار میذاره، و برای شکارهای بزرگ خوبه،
اما اگر بدتون نمی آد از دسته ی پرنده های در حال پرواز هم چند تا رو شکار کنین، فشنگ ساچمه ای هم گزینه ی بدی نیست
مرمی صلب و یکپارچه و بزرگ رو بدل از طرح متمم یا ایمیل های متمم و … که افراد باید وبسایت رو باز کنن، فرمی رو پر کنن یا ایمیلی رو باز کنن تا عضو بشن و بخونن بگیرید،
و فشنگ ساچمه ای رو هم بدل از تلگرام بگیرین، که تو اون کانال شما توسط خوانندگانش به دوستانشون معرفی میشه، و هر چند درصد خوانندگان جدیش احتمالا کمتر از وبسایت یا طرح متمم هست و join های تفننی هم توش هست (به سبب راحت بودن فشردن یک join، همه ی مخاطبینش به جدیت مخاطبینی که تو یک سمینار شرکت می کنن یا افرادی که حوصله می کنن و تو سایتی یا طرحی ثبت می کنن نیستن)، اما چون تعداد این ساچمه ها زیاده (تو این مدت کوتاه حدود ۸۰۰۰ عضو) ، احتمال خوردنش به همین هدف های نیمه جدی یا غیر جدی هم کم نیست، و شاید چون منی، از یکی از همین ساچمه ها صید بشه
نمی دونم منظورم رو خوب رسوندم یا نه و مثال خوبی زدم یا نه. امیدوارم این فیدبک به کارتون بیاد
نقصان این دیدگاه رو به زمان ارسالش ببخشید
اگر این وقت ارسالش نمی کردم، احتمالا تا دفعه ی بعد که لپ تاپ رو روشن کنم فراموش می شد
با تشکر
سلام.
بیشتر از دو هفته ست که نوشته هات روی کانال به اشتراک میذاری. اوایل وقتی مطالبت رو میخوندم (حتی با ترتیبی که خواسته بودی رعایت بشه) خیلی ازش خوشم نیومد. حتی نظر هیوا و سمانه هم پرسیدم که بدونم اونا چقدر با من موافقند.(که البته نبودند). بعد از یه مدت تصمیم گرفتم مطالب رو تلگرامی نخونم. برای استفاده از این اصطلاح (یعنی تلگرامی خوندن) عمد دارم. تصمیم گرفتم مطالب رو دقیقا مثل روزنوشته ها بخونم. یعنی با تمرکز بخونم و حتی برای اینکه تمرکزم بشتر بشه از کانال روی یه جای دیگه کپیش می کنم. من فکر میکنم بزرگترین عیب تلگرام و بقیه شبکه های اجتماعی شبیه به اون، اینه که مطالب رو میخوایم به محض دیدن یا حداقل در پوزیشن ها و موقعیت هایی که بیشتر برای چتهای دوستانه خوبه بخونیم. این موضوع به عمیق خوندن مطالب آسیب میزنه. یعنی محتوای عمیق و آموزشی و چتهای دوستانه یا حتی بدتر از اون، تبلیغات و آگهی ها و جوکها و … وقتی همه شون روی بستر تلگرام شکل میگیرن ما رو گول میزنند (یا حداقل منُ گول زدن). یعنی ما برای انتخاب موقعیت ، ساعت یا مکان مطالعه مون (یا حتی انتخاب اینکه وقتی چه حس و حالی داریم بریم سراغ مطالعه) بیشتر به ابزار توجه می کنیم تا به محتوای توی ابزار یا ظرف. مثلا من دو یا سه بار توی روز تلگرام رو چک میکنم (گاهی البته بیشتر میشه) فارغ از اینکه چه مطلبی رو قراره بخونم. چون هیچ کانال جدی ای که مطلبی برای فکر کردن بذاره عضو نبودم، این اولین تجربه م در مواجهه با این مشکل بود. اما الان مطالب کانال تو رو کپی میکنم یه جای دیگه و سعی میکنم وقتی میخوام مطالب جدی بخونم برم سراغش. البته شاید خیلی از دوستان اینجا مثل من نباشن. اما توی اطرافیانم این موضوع رو زیاد دیده م که سبک مطالعه شون بیشتر به ابزار و ظرف ربط داره تا محتوا و مظروف.
پی نوشت: داشتم نوشته ت در مورد تفاوتهای کلمه ی فالور رو میخوندم که یاد این قضیه افتادم و گفتم اینجا بنویسم شاید یه روز در موردش بنویسی.
مراقب خودت و بقیه دوستامون باش.
بزرگی می گفت گاهی اگر تو زمین دشمن بازی کردید از همون اول بازنده اید…، باورم نمی شد وقتی استدلال کردید که از این روش افراد به تدریج و بدون عجله به حرف هایی که می گید فکر می کنن! بنده بعنوان یک تستر این برنامه ۳۰روزه شما میگم که چنین چیزی اصلا اتفاق نیافتاد. بلکه فقط مطلب پاره پاره تر شد. برای بعضی ها هم که کلا کارشون دعواست بگم که مقصودم از عبارت ابتدای کامنتم امریکا و انگلیس و… نیست، منظورم شبکه های اجتماعیه که امروز بزرگترین آثارشون به خدمت گرفتن فرصت و تمرکز ذهن و ساندویچی کردنشه، حالا تو این فضا…
اصلا بذارید اینطوری بهتون بگم، وبلاگتونم که می خونم در عین عالی بودنش می گم کاش مجبور نبودم بخاطر این وبلاگ عالی هر از گاهی دوباره به فضای نت سر بزنم تا ببینم “اون” چی برای من آماده کرده…!
راستی، درباره صحبت های خوبتون راجع به ریسک، حتما انیمیشن هوم(خانه) ۲۰۱۵ رو ببینید. وقتی می دیدمش باورم نمی شد اونا حرفهای به این عمق رو چطوری به بچه هاشون یاد می دن!!! تو کل انیمیشن چهره ی شما و دوستتون جلوی چشمم بود!(فارغ از اینکه فرهنگشون رو هم منتقل می کنن که برای بچه های ما “بعضا” خطرناکه)واقعا عالی بود؛ انگار همه ش شما بودید که روی دوستتون فریاد می زدید:
Don’t be such a booovvv!!! 🙂
چرا اسم کانال انگلیسیه؟
بالاخره بعد از آشفته بازار مسابقه و فاضلاب گونه تلگرام، کانالی برای حیرت پیدا کردم. یک گروه فلسفه هست که نیمچه حیرانی ای میبخشد، اما این کانال چیز دیگه س.
نیز فکر نمیکنم زندگی من به قبل از تفکر درباره تفاوت اقدام و پاسخ برگرده. یک دنیا ممنون! بخاطر آنچه که آنقدر عظیمه که انگیزه به زبان آوردنش رو ندارم.
سلام دوستان
بعد از گوش دادن به اولین فایل صوتی در کانال justfor30days@ نوشته ای از پل ژاکو که چند وقت قبل خونده بودم در ذهنم تداعی شد و گفتم برای شما هم بنویسم (کپی پیست کنم) چراکه خواندن آن خالی از لطف نیست:
پل ژاکو
“لطفا شتابزده حرف نزنید. این، مهمترین آموزهای است كه میتوانم به شما منتقل كنم. بسیاری از ما، شتابزده و تند و سریع حرف میزنیم. بازتابی حرف میزنیم. اصلا هیچ كنترلی روی رفتارها و گفتارهایمان نداریم.
سیاستمداران را دیدهاید؟ شمرده، با حساب و كتاب و كاملا كنترل شده صحبت میكنند. قرار نیست مثل یك بلبل، همین جور از ما صدا در بیاید و حرف بزنیم. ما، میخواهیم در دل این حرف زدنهایمان، منظوری را برسانیم یا به هدفی برسیم. باید كاملا كنترل شده و مدیریت شده و سنجیده، فكر كنیم و با دقت، حرف بزنیم.
اگر شتابزدگی را از حرفهایم بگیریم، قسمت اعظم راه را رفتهایم اما اگر این شتابزدگی وجود داشته باشد، كلماتمان بریدهبریده و مفاهیمی كه میخواهیم منتقل كنیم، ناقص خواهد بود. میدانم از سیاستمداران شاید خوشتان نیاید اما سبك صحبت كردنشان جالب است؛ كاملا برنامه دارد و چیزی خارج از برنامه به زبان آنها دیكته نمیشود. نگران اینكه شبیه آدمهای حوصلهبر شوید، نباشید. وقتی این عادت در شما جا افتاد، حتی میتوانید بهصورت منسجم، فكر شده، برنامهریزی شده و بدون اتلاف انرژی زائد، عصبانی و خوشحال شده و با بیانتان بازی كنید. ضمن اینكه یادتان هم باشد هنگام صحبت با دیگران، به حرفهای بیموردی كه میزنند، جواب ندهید. میدانم سخت است و دوست دارید كه ناخودآگاه، به آنها جواب دهید و اما كنترل زبان و گفتار، از همین جاهای كوچك شروع میشود. هرقدر در این موقعیتهای كوچك بیشتر بتوانید زبانتان را كنترل كنید، در موقعیتهای بزرگتر، كارتان راحتتر خواهد شد؛ ضمن اینكه عكسالعمل نشان ندادن به این نوع اتفاقات، باعث شارژ بیشتر باتری روانی شما هم خواهد شد.”
منبع: http://www.bartarinha.ir/fa/print/27131
به قول دوستان بعضی موارد رو در پاسخ به اونچه که از کانال تلگرام یاد میگیریم میایم اینجا می نویسیم.
راستش نموداری که نشان دهنده ی جایگاه هر یک از موجودات بر روی طیف اقدام-پاسخ هست من رو یاد حرف هاتون در رابطه با پیوسته دونستن زنده بودن انداخت. این که همه موجودات (از انسان تا سنگ و … ) روی طیفی از زنده-غیرزنده قرار دارند. شباهتی که بین این دو طیف وجود داره ناخودآگاه این رو به ذهن میاره که هر چقدر موجودی منفعل تر باشه غیرزنده تر و هرجه اقدامگر(اکتیو) باشه زنده تر هست.
ساختن برای ماندن: یک پاسخ است یا یک اقدام؟
پاسخ به ذهن آشفته من، برای تغییر در مدل ذهنی ام؟
ومسئولیت من در آخرین روز پائیز،
اقدام برای تغییر
فروپاشی ذهنی شکل گرفته بر اساس رویدادها و تعبیر من از آن، بر پایه دانسته ها، باورها، ارزشها یا ناهنجاری های درونی خود خودم
و ساختن ذهنی واقع گرا، مثبت اندیش و نه غرق در رویا و توهم
آیا مدل ذهنی نیز در طیفی از مثبت به منفی در نوسان است؟
شاخص سنجش مدل ذهنی چیست؟
آیا تابع شرایط زمان و مکان ، موقعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… پاسخ /اقدام من را توجیه می کند؟
من یه سوال ذهنمو در گیر کرده ، برای اینکه سهم اقدامو زیاد کنیم دارم رفتارامو تحلیل میکنم. اینکه ما گاهی تصمیم بگیرم فقط پاسخ بدیم ، از جنس اقدامه یا پاسخ؟؟؟
مثلا تصمیم بگیریم توی ارتباط با کسی هیچوقت شروع کننده برای صحبت کردن نباشیم.
یا با اینکه اوضاع توی محل کار مناسب نیست تصمیم بگیریم قطع ارتباط کاری از سمت اونها باشه بنا به دلایلی.
این رفتارا هم از جنس پاسخه؟؟
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
بهترین اقدام اینه که، عشق بدون قید و شرط رو مبنای تمام رفتاراتون قرار بدید (مثه خدا)
اون دو موردی که گفتی فکر کنم از جنس پاسخ هست و به نظرم پاسخ ها باعث خراشیدن روح میشه و بیماری جسمی رو به سمت شما سوق میده
موفق باشید
با سلام به همه دوستان و محمدرضای عزیز
زهره خانم در رابطه با این سوالتون که آیا اینکه تصمیم گرفتین گاهاً نسبت به رویدادها فقط در مقام پاسخ بربیاین، خودش یک اقدام محسوب میشه یا نه، به نظرم میرسه در برخی شرایط (مثل نمونه هایی که فرمودین) یک اقدام محسوب بشه. فرضاً در تکمیل مثال اولتون این شرایط رو میشه در نظر گرفت: شما از کسی عصبانی هستین، و اون شخص هم انتظار داره در برخورد اول این رو بروز بدین و به روش بیارین ولی شما اینکارو نکردین.
استاد عزیز همیشه کارهاتون و نوشته هاتون باعث میشه آدم فکر کنه به همه چیزایی که بدلیل زنده مانی بیش از اندازه بهشون بی توجه شدیم. ممنون که این همه برامون وقت میذارین…
استاد گرامى
حضورتان هميشه زيباست .سپاس بى شمار
بسیار بسیار سپاسگزارم محمدرضا شعبانعلی عزیز
از تابستان تا حال همراه شما و درسهایتان هستم هرچند که حضورم کامل نیست. زیاد دست به نوشتار ندارم اما از این اتفاق کانال خوشحالم چون با عضو شدن و خواندن مطالب قلبم به من گفت که در این کلاس سی روزه میتواند اتفاقی بیفتد اگر خودم بخواهم. و بخاطر این خواستم این بار احساسم را نوشتاری کنم.
مانا باشی
سلام
تشکر از بابت میزبانی خونه ای که متممی ها را مهمون حرفای ناب میکنه…یه پیشنهاد…اگه ممکنه گاهی صوت هم توی کانال بذارین…ممنون
سلام
متن زیر فقط حرفی هست از جنس دل. حرفی که نمیشه کاریش کرد. خوشحالم که اینجا هست که میشه هنوز نوشت و حرف زد و شکلکی هم وجود ندارد
یه استاد درس فیزیولوژی میگفت:
“دست بیمارهای در حال احتضار را توی دستتان بگیرید!”
میگفت: “جان، از دستها جریان پیدا میکند”!
قبل ترها، همدیگر را میدیدم
بعد تلفن آمد.
دستها همدیگر را گم کردند
بغل ها هم همینطور
همه چیز شد صدا
هرم گرم نفس ها، دیگر احساس نمیشد در بیخ گردنمان
اما صدا را هنوز میشنیدیم
حتی صدای نفس مزاحم هایی که فقط فوت میکردند…
بعدتر، اس ام اس آمد که اسمش شد پیامک…
صدا رفت
همه چیز شد نوشتن
ما مینوشتیم
بوسه را مینوشتیم
بغل را مینوشتیم
گاهی هم، همدیگر را “نفس” خطاب میکردیم
یعنی حتی نفس را هم مینوشتیم…
مدتی بعد، صورتک ها آمدند
دیگر کمتر مینوشتیم
بجایش، یک صورت کج و معوج برای هم میفرستادیم که مثلا داشت میگفت:
“هاگ(hug)” یا یک بوسه فرستاده بود یا هر چیزی…
چندوقت پیش هم، یکی آدرس کانالش را برایم فرستاد
تا پیام را خواندم، آمدم چیزکی بنویسم برایش
زیر صفحه را گشتم، دیدم نمیشود
یعنی دیگر حتی نمیشد نوشت
همان موقع عضویتم را لغو کردم…
ما دست و نفس و بوسه و بغل را قبلا کشتیم
ولی کلمه…
من نمیخواهم کلمه را از دست بدهم
این آخرین چیز است…
خیلی ممنون.
مثال هایی که می زنید خیلی خوبه. من که خودم با مثال های شما خوب می فهمم منظورتون چیه. اونجا که نمیشه جواب بدیم الان اومدم اینجا اینا رو بگم. ممنون.
سلام و درود بی کران بر شما
من حدود یک ماه و نیم هست که به طور اتفاقی و در یک رویداد مثبت با دنیای زیبای متمم و بعد با این فضای فوق العاده آشنا شدم.
آن چه دارید به جا می بخشید و به قول یکی از دوستان ایجاد عطش و نیاز در ذهن مخاطب می کنید. بسیار علاقه مند به بحث مدل ذهنی شدم ولی حیف که تلگرام ندارم و نخواستم و فعلا نمی خواهم داشته باشم ولی امیدوارم در فضایی به باز نشر آن برای ذهن تشنه ما هم بپردازید که مشتاق و منتظریم.
لحظه هایتان مهنا
سلام آقای شعبانعلی عزیز… برای بار نخست هست که در سایت ارزشمندتون پیغام میگذارم… فقط خواستم بگم بسیار خوشوقتیم از وجود کسی چون شما… پایدار باشید
من همین امروز به کانال پیوستم در حال حاضر هیچ نظری نمی تونم بدم فقط می تونم بگم مطمئن هستم حتی برای ۳۰ روز، می تونه کانال فوق العاده ای باشه.حتما نظر خودم رو بعداز چند روز دیگه اعلام می کنم. مرسی از شما
ممنونم از محمد رضاي عزيز كه سبك آموزشش ايجاد عطش و نياز در ذهن مخاطب است .درحقيقت استراتژي به مفهوم جهت را بسيار خوب مي داند و خوب و هوشمندانه عمل مي كند شب گذشته نزديك به سه ساعت داشتم مطالب تلگرامي مي خواندم اما آنچه ذهنم را درگير ساخت جمله اي كوتاه از محمد رضاي عزيز با عنوان ((مدل ذهني اقدام گر يا پاسخگو)) به اين مصرع : كم گوي و گزيده گوي چون دُر به نحو احسن عمل مي نمايد. دعاي من براي شما اول سلامتي و دوم فراخي بيشتر ذهن شما
سلام محمدرضا جان
به نظرم اگر بشه مطالب كانال تلگرام حداقل به صورت كامنت در زير دروس مدل دهني متمم هم گذاشته بشه براي كساني كه بعدا به متمم ملحق مي شوند قابل دسترس تر خواهد بود اكه اجازه بديد سعي مي كنم به كمك دوستان متممي اينكار را انجام بديم
مطالب كانال براي تبيين دروس عاليه
محمدرضا تا اینجا که مطالب گفته شده، عالی بودن.
من خودم یه دفترچه اختصاص دادم به مطالب این کانال در این یک ماه. برای باز کردن موضوعات، پیدا کردن مثال و مصداق، تحلیل زندگیم، نگاهم به مسائل و مدل ذهنیم با این نگاه جدید.
معمولاً پس از چندبار خوندن آدم فکر می کنه موضوع رو فهمیده اما وقتی شروع میکنی به نوشتن و یافتن مثال از زندگی خودت و یافتن راه حل با یک مدل ذهنی متفاوت، تازه کم کم متوجه میشیم که این مطالب دارن ملموستر میشن و معنی پیدا می کنن.
برای همین فکر میکنم خوندن این مطالب ابداً کافی نیست . نوشتن و به کارگرفتنشون ( در قالب اقدامات کوچک و میکرواکشن) ضروریه و گرنه چند هفته دیگر اثری از این مطالب نخواهد بود و مستی ناشی از خواندن این مطالب جالب از سرمون میپره.
مدتهاست ، دیر به دیر به اینستاگرامم سر می زنم.
حالا یک ماه فرصت دارم از تلگرام بیشترین استفاده مفید رو ببرم .
ممنونم .
درود بر استاد عزیز،ممنونم از ساختن این فضای فوق العاده ارزشمند،معنای استاد رو خوندم اما نظر شخصیم اینه که هرکسی که سواد و دانش مفیدش رو در اختیار مردم قرار بده و با آگاهی به درست زندگی کردن مردم کمک کنه استاد هست،شما خیلی خوب دارید این رو انجام میدید،ارزش بعضی کارها رو فقط خدا میتونه پاسخ بده و بس،با اجازه تون میخوام یه پست در اینستاگرام رو به معرفی شما و سایتتون اختصاص بدم،همینکه بتونه چند نفری رو وارد سایت و وب متمم کنه و با درست زندگی کردن آشنا بشه بینهایت با ارزشه،مطمئنم که شما هم موافق هستید چون هدف خودتون هم درست همین است،…
سلام
میخوام یه اعترافی بکنم همینجا، که خیلی دوسش دارم، در مورد این رویداد کانال تلگرام.
مدل ذهنی من انگار با عجله، تعجیل، سرعت، سریع، تسریع و …. اینا بافته شده ، چون به محض ورود به کانال تلگرام کلی سوال اومد توی ذهنم. اینکه مثلا چرا اینجا؟ چرا مدل ذهنی؟ چرا سی روز؟ سی روز اختیاری و تصادفی بوده یا دلیل علمی داره محمدرضا برای این کار؟…. خلاصه سیل عظیمی از این سوالات به مخم هجوم آورد. بعد دیشب اومدم اینجا و این پست رو دیدم. ( اول توی متمم داستان کانال رو فهمیده بودم)
از دیشب هر وقت یاد این موضوع می افتم به خودم میگم: فقط تا نوک بینی رو دیدی ؟ اصل ماجرا رو ول کردی و تاریخچه ش رو چسبیدی؟ یا مثلا عبارتی شبیه این : مدل ذهنی فضولیت ( با عرض معذرت) فعال شد باز دوباره!
توی قدم اول فکر کنم که کل این ماجرای دیشب تا الان که دارم می نویسم باعث شد این داستان مدل ذهنی اولین تلنگر رو به من بزنه و حداقل منو متوجه اصل داستان بکنه. دلم میخواد در پایان سی روز واقعا یه حس تدریجی از اینکه ” الان بیش از قبل میدونم و تغییر شروع شده” در من شکل گرفته باشه.ممنونم
ممنون محمدرضای عزیز بابت این کانالی که هر چند عمرش در تلگرام قراره کوتاه باشه، اما تاثیرش بر فکر و جان مخاطبان حتما طولانی و بلکه جاودان خواهد بود.
آیا پس از بسته شدن کانال، دسترسی به آرشیو مطالبش امکان پذیر خواهد بود؟ یا هر مطلب یا فایلی رو که علاقه وبژه داشته باشیم نگه داریم، باید قبل بسته شدن کانال ذخیره کنیم؟ (ببخشید اگه سوالم مبتدیانه هست! من هنوز با ساز و کار تلگرام زیاد آشنا نیستم)
جناب شعبانعلی گرامی
در کانال سؤالی پرسیدید که چون آن جا جریان ارتباطی یک طرفه است و از طرف دیگر متمم محل رفرنس و تحقیق است و نه دل نوشته، من هم همینجا برایتان می نویسم و امیدوارم که با همین ترتیب تا انتهای روز سی ام که در کانال تلگرام با هم هستیم، سؤالات تفکربرانگیز برایمان مطرح کنید. به هر حال آن که سؤال مطرح می کند، از آن که پاسخ ها را میداند افضل تر است.
“فلسفه یادگیری چگونه مردن است” موننتی
چرا انسان ها به جملات انگیزشی نیازمندند؟
این سؤال نوشتن را بر می انگیزد. انبوهی از جملات انگیزشی مثبت و تعداد دفعات مراجعه به جملات کوتاه انگیزه بخش و مثبت اندیشی گواه این است که ما به جملات انگیزشی به شدت نیازمندیم.
مغز انسان، شاید در جریان تکامل میلیون ساله اش به تدریج آموخته است که تنازع بقا، ظاهرا امری فقط فیزیکی نیست، بلکه جریان دایمی از درگیری های ذهنی، پیش بینی و طراحی دقیق و لحظه به لحظه خطر و مقابله با آن برای بقاست. این مدل ذهنی بسیار دیرینه انسان را در موقعیتی همیشه پر استرس و چالش برانگیز و آماده خطر نگه می دارد.
رفتار گربه ها را دیده اید؟ اگر در حالت خواب هم صدای بسیار بلندی بشنوند، با سرعتی بسیار نادر برخواسته و فرار می کنند. دستگاه های عصبی، عضلات، دستگاه گردش خون و کلا همه فیزیولوژی شان بر اساس ریسگ پذیری دایمی و آمادگی دائمی غریزی با خطر طراحی شده است. تفاوت ما اینجاست که ما از غریزه آن قدر بهره نمی بریم، گرچه یادگارهای غریزه رفتارهای ما را به شدت شکل میدهد.
آیا این مدل ذهنی “روان تنی” شده است؟ آیا نیاز دائمی بشر به انگیزش مثبت به دلیل مدل ذهنی و زندگی پرمخاطره وی بوده است؟ مرزهای اندیشه به مرگ و تفکر به انتهای زندگی تا کجا گسترده شده اند؟ چقدر از توانایی های ذهنی ما هنوز هم صرف ارزیابی خطر می شود و در نهایت باز به سؤال اصلی می رسیم؛ چرا انسان ها به جملات انگیزشی نیازمندند.
در آلمانی نقل قولی است با این مضمون :Kinder und Narr spricht die Wahrheit کودک و دیوانه حقیقت را میگویند.
آیا انگیزش مثبت به دلیل پناه بردن به دامان جنون و روزهای کودکی است؟ روزهایی که همه چیز شفاف و درخشان و زیبا بودند یا غرق شدن در جنون لحظه ای است که به قولی مست از شراب الست بی خیالی شویم و بگوییم ای دل برای هیچ در هیچ مپیچ!؟
شاید بتوان از زاویه دیگری هم به این داستان نگریست و آن هم معنای ناشناخته بخش بزرگی از زندگی است. درک این که تمام پروسه زندگی فقط یک بار رخ خواهد داد و ما شانس دومی برای تولد و زندگی و مرگ نداریم و پایانش بیشتر از آغازش رمزآلود و ناشناخته است، به خودی خود دردآور و ملال آور است. مرور روش های زندگی مثبت و انگیزش های ناشی از آن شاید همانند مسکنی موقتی لحظاتی از این درد می کاهند.
….
گمگشته همچو نوریم، در آفتاب مطلق ….
موضوعی به این مهمی را باید جرعه جرعه به مخاطب داد تا با تمام وجود آن را درک کند و تلگرام ابزار مناسبی است ممنون
جناب شعبانعلي سلام
من مدتي درگير دغدغه هايي بودم كه تلاش كردم ذهنم رو مديريت كنم، حرف هاي شما براي ذهنم آشناست
بعد از اينكه نقش والد رو براي ذهنم بازي كردم و فرزند خونده م ناسپاسي نكرد براش يه صفحه در فيسبوك باز كردم
اين صفحه ادمين بخصوصي داره: ذهن ام
من هم بدون سانسور و كم و زياد به نيابت ازش تايپ مي كنم البته به سختي ميشه رفت فيسبوك ولي شايد يه كانال تلگرام براش باز كنم
موفق باشيد
واااااااااااي بهترین کار بود استاد.ایده ۳۰ روزه رو تو خیلی از کارهام به کار بردن با وجودی که شاید تو همش موفق نبودم ولی صحت عالی بودنش بهم اثبات شده.ایده ۳۰ روزه با محمد رضا شعبانعلی بهترین ۳۰ روزه ای که تاحالا داشتم.موفق باشی مرد
سلام به همه به خصوص صاحبخونه ی عزیز
تولد دکتر شریعتی ( بقول دوستی , استاد دیوانه مان که ما را از جهل دانستن و ندانستن نجات داد! ) رو به همه تبریک میگم .
البته با یک روز تاخیر
سی و هشت ساله که نیست .
خواب زنده بودن را به بیداری بگذرانیم
که سالها به اجبار خواهیم خفت….
شریعتی
سلام و سپاس از کارهای شگفت انگیز و متفاوت شما و تاثیرگزاری بیش از اندازه جملات خاص و تاثیرگزار بر عمق وجود آدمی که بکمک رقص کلمات می سازین و ما رو در خوندنش شریک می کنین.
خوشحالم از شنیدن تشکیل کانال موقت محمدرضا شعبانعلی
آقای عباسعلی ملک از توضیح بزرگوارانه شما در مورد نوشته خانم سمیرا ممنونم . کاملا با شما موافقم .
چند تا عکس میزارم ببینید برای من عضو شدن تو تلگرام چقدر کار سختی بوده و چه تیکه هایی رو باید تحمل میکردم.ولی خوب فقط به خاطر خوندن حرف های محمد رضا،من همه این سختی ها و حرف ها و … 😀
http://s3.picofile.com/file/8224402200/Telegram_Web.png
http://s3.picofile.com/file/8224410326/Telegram_Web_1_.png
http://s3.picofile.com/file/8224410476/Telegram_Web_2_.png
http://s6.picofile.com/file/8224413684/Telegram_Web_3_.png
محمدرضا جان با این نکته ی سومی که در کانال justfor30days@ گفتی منو دیونه کردی. منظورم اینه که من قبلا به این نکته در قرآن پی برده بودم و به اشتیاق اومدم
آنچه که تو گفتی این بود:
“نکته سوم: نفرت از نمادها؛ هم آغوشی با مصداقها
شراب، گرچه نماد تجربه مستی است
اما تنها ابراز سرمستی نیست
هر شیوه و رفتار و ابزاری که
احساس سرخوشی سطحی و نامانا را در کوتاه مدت
در ما برانگیزد و
نیاز به خوشی دائمی را در بلند مدت
از ما بگیرد، ابزار مستی است
چه بسیار خمارآلود انسانهایی که
چون در راه رفتن تعادل دارند، خمار سرمستی خویش را درک نمیکنند.”
اصلا این عین کلام خداست که در آیه ۴۳ سورة النساء آمده است. بخشی از این آیه به همراه ترجمه خرمدل را مینویسم (کپی پیست میکنم) و بعد ادامه میدهم
“يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُكَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ……………..”
” ای کسانی که ایمان آوردهاید! در حالی که مست هستید به نماز نایستید تا آن گاه که میدانید چه میگوئید………….”
نکته ای که تو گفتی در تایید این آیه است که به عبارتی میگه “هر عاملی که باعث بشه که تو ندونی سر نماز چی میگی و باعث عدم توجه تو بشه این یعنی اینکه اون چیز تو رو مست کرده حالا لزوما این فقط شراب نیست که میتونه خاصیت مست کنندگی داشته باشه و میتونه هر چیزی دیگه ای هم باشه مثلا فکر کردن به دم نوشی گیاهی که قبل نماز درست کرده بودی و یادت رفته بوده بخوری و الان سر نماز یادت اومده بخوری و منتظری که نماز تموم شه و بری سراغش، یا پاس کردن چک و یا هزار تا یای دیگه که خودمون بهتر میدونیم.
این شاید از همان مستی هایی باشد که محتسبان جدی نمیگیرند
سلام من با شما مشاور روانشناسی آشنا کرد من به خاطر مسیولیت تصمیم گرفتم مشاورین زیادی داشته باشم .صدای شما بزرگوار در مورد فنون مذاکره منو نسبت به اشتباهات آگاهتر کرده است لطفا در حق ما زنان بزرگواری کرده در یادگیری این امر مهم کمک کنید
استاد واقعا سپاسگزارم این کار شما دوای ذهنهای سرگردانی که فکر میکنند جوابی برای آرامش خاطرشون نمیتونن پیدا کنن .از اینکه اینقدر خالصانه و مو شکافانه به فکر تفهیم مطالب مهم و کاربردی زندگی مخاطبین خودتون هستین بی نهایت ممنونم
کانال تلگرام راه بندازی و من عضو نشم.؟؟؟
خیلی چیزها ازتون یاد گرفتم همیشه
و همیشه دوس دارم یک روزی سرکلاستون بشینم
حیف که دیگه کلاس برگزار نمیکنید.
سلام آقای شعبانعلی تقدیر و تشکر بخاطر هرآنچه یاد گرفتیم از شما شاید بجز خرید چند کتاب شما (آن هم خیلی عددی نبوده است) از نظر مالی از من عوایدی نداشته اید اما بدانید که آنچه را تا کنون به من بفرخته اید بی شک خیلی خیلی گران بود و من در مقابلش برای شما نتوانسته ام چیزی داشته باشم اما بدانید که نزد من مردی گران و وزین هستیدو همیشه به شما احساس دین دارم …………..
دقییقا دنبال همچین جایی بودم این روزا!
محمد رضا جان ساخته شدن این کانل بسیار متعجبم کرد و از طرفی وسوسه شدم تا برای دور نماندن از فضا بحث مدل ذهنی در تلگرام عضو شوم اما همچنان بر مبارزه خودم بر سر تسلط فضای مجازی بر من و یا من بر او اصرار دارم . هرچند این فرصت از من گرفته شد تا از هم صحبتی با تو و دوستان گل متممی دور باشم ولی امیدوارم تبادل ها نظر مفید باشد و نتیجه ی بحثتان را در همین جا بازنشر کنید تا نتیجه ی این ساختن برای نماندن باقی بماند
سلام محمدرضا جان
از کانالی که ساختی فوق العاده ممنونم. شاید به نظرم خوب باشه که یه فکری هم برای اون قولی که زیر آخرین پست همایش تصمیم گیری در متمم به من و سایر متممی ها دادین بکنین. ممکنه بشه توی همین مطالب یه گریز کوچیکی به عنوان مقدمه بهش زد.
لینک: http://www.motamem.org/?p=8987
یا علی
پی نوشت: بعد از خوندن کتاب «آتش بدون دود» تغییرات زیادی کردم. هم به خاطر تفکرات یک ساله قبل از خوندن اون و هم به خاطر این که خوندن این کتابِ حدود ۲۰۰۰ صفحه ای حدود ۱ ماه طول کشید و اثراتش رو به مرور تثبیت کرد. (این اثرگذاری در دراز مدت رو هم از خودتون یادگرفتم 🙂 ) یکی از اون اثرات تغییر معنی «یا علی» بود که الآن خیلی متفاوت تر از قبل اون رو می بینم. شخصیت اول کتاب از جلد ۴ به بعد، آلنی، یه فرد انقلابی ماده گرا بود که به وادی عرفان سوق داده شد. زمانی که قصد کارهای بزرگ رو داشت و از خود بی خود بود «یا علی» یا «علیٌ» می گفت. من «یا علی» رو از برای شما گفتم.
شما عنوان این پست رو” ساختن برای نماندن ” گذاشتین ولی به نظرمن ، نه به عنوان “من ” شخصی بلکه به عنوان یکی از مخاطبینی که سالهاست خواننده مطالب شما هستم ، البته با اجازه شما، نام این عنوان را “ساختن برای ماندن” می گذارم.
با شناختی که از شما دارم می دونم که برای هر تصمیمی که می گیرید ماهها اندیشه می کنید و بابت به رایگان قراردادنش در اختیار مخاطبان تون ، هزینه های گزافی را پرداخت کرده اید.
این کامنت رو نوشتم چون از درد دل کردن تون برای عباسعلی دلم گرفت.از اینکه فکر می کنید مخاطب شما بی رحمانه در نشر علمی که به رایگان و بدون چشم داشت در اختیارش می گذارید ، خساست به خرج می دهد و هیچ گاه نام شما را بر زبان جاری نمی کند و بهبود زندگی شخصی و کسب و کارش رو به نام خودش ثبت می کنه و نقش پررنگ شما را به عنوان یک معلم تاثیرگذار نادیده می گیرد.
شاید ۳۰ روز دیگه در پایان پاییز قشنگ، شما دیگر در تلگرام نباشید و آن را بسازید برای نماندن. اما صادقانه می گویم ، شما با مطالبی که می نویسید در قلب مخاطبانتان مکانی ساخته اید برای ماندن…
درود بر شما سپیده عزیز. من هرگز در کلاسهای حضوری آقای شعبانعلی شرکت نکرده ام چون شغل بسیار درگیرانه ای که تا دو هفته دیگر پس از هجده سال ترکش می کنم فرصت کار دیگری به من نمی داد اما با تمام گرفتاریها و تعهدات کاری، سرزذن به متمم و همین سایت به عادت شباهنگام دلپذیری برای من تبدیل شده و همواره با ذکر نام ایشان مطالبشان را به آنان که دغدغه ای برای اندیشیدن دارند منتفل می کنم. ضمنا فایل صونی مصاحبه ایشان را با موسس فروشگاه دهاتی حتما گوش کنید در انتهای آن می فهمید که این بزرگوار چقدر “انسان نازنینی” باقی مانده است. وقتی در پایان صحبت با گریستن خویش ساعتها مرا در بحر تفکر فرو برد و احترام عمیقی در من ایجاد کرد.
متشکرم از طرح مجدد مدل های ذهنی، زیرا ما آدم ها با این مدل ها فکر می کنیم و عمل می کنیم و نهایتأ زندگی ما ساخته دست این مدل ها ست و به عبارتی چنان در نا خود اگاه ما ثبت شده اند که ظاهرأ ناپیدایند ولی رفتار ما را آمرانه کنترل می کنند . به همین دلیل شناخت آن ها ، اصلاح آن ها و در اختیار گرفتن آنها خیلی مهم است ودر صورت مهار مناسب این مدل های ذهنی می توان به تغییرات مورد نیاز زندگی امیدوار بود در غیر اینصورت برده مدل های ذهنی خود خواهیم بود و معمولأ بعد از هر واکنش غیر اردای به محر ک های زندگی متوجه می شویم که باز از مدل ذهنی رودست خورده ایم . من بسیار متشکرم که این بحث را دوباره باز کرده وبر آن نور بیاندازیم و بهنه تر عمل کنیم. بازم متشکرم
چقدر هیجان انگیز و لذت بخش! بی صبرانه منتظر پیام هایتان هستیم.
علت اينكه خوب حرف ميزنيمو بد عمل ميكنيم همين حس در دسترس بودنه
يه مطلب انگيزشي ميخوايم مزنيم تو گوگل خان چندين حرف جورواجور مياد تو اينيستا هم همينتور تو تلگرام كه وا ويلا
من متنهاي انگيزشي و نكته هاي آموزنده رو اول اسكرين شات ميكردم كه بعدا دوباره بخونم بعد ديدم گالري موبايلم هم شده يه كلني حرف خوب كه فقط خوبه همين هيچ كارايي ديگه اي نداره
همشو پاك كردم
فقط يه اصل دارم وهمونو چسبيدم
اين ايده تو عاليه چون يه مدت كوتاهه وپاك ميشه
قديما اگه ميخواستيم يكي مثل محمدرضا شعبانعلي ببينيم
بايد رياضت ميكشيديم ميومديم تهران يه روز كلا وقت ميزاشتيم تا يه كنفرانس محمدرضا شعبانعلي شركت كنيم و چون خيلي متحمل زحمت شده بوديم بالاخره يه چيزي رو كه محمدرضا ميگفت رو بايد عمل ميكرديم اما الان دقيقا با سه تا كليك ميتونيم به كل داستان دسترسي پيدا كنيم ولي عمل ؟
چون هر وقت حسش بود ميامو سه تا كليك همين
من به پيشنهاد تو تو ماشينم يه فلش ١٦گيگ دارم ولي كلا ١٢ تا آهنگ دارم با يه عزت نفس حتي فايلهاي صوتي ديگه رو ندارم اگه فايل ديگه اي بخوام عزت نفسو بايد پاك كنم ولي چون دلم نمياد همونو دوباره گوش ميدم ( خانومم تا آهنگ درينگ درينگ اول عزت نفس شروع ميشه ميگه باز حووم اومد :))
ولي خدا رو شكر ميكنم قبل از اينكه تبديل بشم به يه اقيانوس به عمق يك سانتيمتر دارم يه گودال پر ميكنم به عمق چندين متر ظاهر قضيه كه شديدا امل گونه هست ولي نميدونيد دارم به معني واقعي زندگي ميكنم
ممنون بابت همه چي
سلام…
آقای دکتر چقدر منتظر ایجاد این کانال از سمت شما بودم و چه اشتیاقی دارم برای هرچه زودتر خوندن مطالب این کانال…
مطمئنم مث همیشه حرفاتون آموزنده و کارساز خواهد بود…
بسیار متشکر از نگاه جدید به زندگی که برای ما ایجاد می کنید
http://www.shabanali.com/ms/?p=1136
بیاید درس اول را همینجا پس بدهیم => مدل ذهنی تقریباً با همه چیز اشتباه گرفته میشود! =>با جملاتی که نقل میکنیم
نمونه ای از اشتباه گرفتن مدل ذهنی با کامنتی که این بنده ی خدا (دوست عزیزمان samira) برایمان نوشته کاملا مشهود است. نگاه کنید که استفاده کردن یک کلمه “دکتر” چقدر باعث تفسیر اشتباه مخاطبین شده که تعداد دیسلایک ها از لایک ها پیشی گرفته!!! (لایک ها و دیسلایک ها در این جا همان احساس حاصل از تفسیر یک رویداد است) شاید اصلا بنده خدا منظور بدی نداشته یا مطلع نبوده! باید کمی مهربانانه تر تفسیر میکردید و از این دیدگاه نگاه میکردید که samira دیدگاهی شبیه بریان تریسی داشته که معتقد است اگر ۵۰ کتاب در رابطه با حوزه ای خاص بخوانید معادل مدرک دکترا در آن حوزه است و ماشاا… محمدرضا هم که زیاد کتاب میخواند.
نکته بعدی که باعث پیشی گرفتن دیسلایک ها از لایک ها شده میتواند این عبارت باشد: “چقدر منتظر ایجاد این کانال از سمت شما بودم”. شاید علت دیسلایک هایتان انتقاد به پیشگو بودن samira بوده که ادعا میکند میدانسته این کانال ایجاد میشود و منتظر ایجاد آن بوده. اگر باز هم مقداری مهربانانه این رویداد را تفسیر میکردید بهتر بود، شاید اصلا او نمیدانسته که محمدرضا کانال های دیگری هم در تلگرام داشته و گمان کرده این اولین کانال ارتباطی او با مخاطبانش است.
و نکته ی آخر اینکه نباید از اشتیاق samira برای نوشتن کامنت و بیان احساس خوشحالی اش چشم پوشی کرد چراکه شاید این قلیان احساسات او باعث بوجود آمدن این رویداد شده.
در کل این همه دیسلایک در روز اول عادلانه نیست…
سلام آقای ملک عزیز.
اجازه بدید بخاطر کامنتتون از شما تشکر کنم.
راستش من هم چند بار وسوسه شدم که در رابطه با همین موضوع، چندخطی بنویسم، ولی راستش حوصله ی نوشتن نداشتم. اما کامنت شما رو که دیدم، بیشتر مصمم شدم.
ببینید… یک نفر تازه با این «خونه» (حتی شاید به کار بردن لغت «خونه» هم برای یک دوست تازه وارد تعجب آور باشه که ازشون خواهش می کنم برگردن و نگاهی به پست ها و کامنتهای قدیمی تر بندازن تا بیشتر متوجه بشن) و صاحبخونه ی خوبش، آشنا شده و نمیدونه که ایشون «دکتر» نیستن و تا این لحظه، نخواستن که باشن و نمیخوان که باشن و علاقه ای هم ندارن که حتی اگر هم که بودند، ار اینکه کسی ایشون رو «دکتر» خطاب کنه. همونطور که از مورد خطاب گرفتن با «استاد». همونطور که از مورد خطاب گرفتن با «مهندس»…
آقای خانی عزیز هم اشاره کردن، و محمدرضای عزیز بارها و بارها این موضوع رو یادآوری کردن. مثل:
* دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه
و همینطور مثل:
* من محمدرضا شعبانعلی هستم! نه کمتر. نه بیشتر!
و موارد مشابه…
(میتونید برای خوندن این مطالب، عنوان پستها را گوگل کنید…)
اما اینها رو ما که قدیمی ترهای این خونه هستیم و با محمدرضا و مدل ذهنی و دغدغه هاش بیشتر آشنا هستیم میدونیم. اما شاید یک تازه وارد ندونه. و وقتی اون آدم، با گذاشتن یک کامنت محبت آمیز و مودبانه، یکدفعه با اینهمه رای منفی مواجه میشه، فکر می کنید چه حالی پیدا میکنه …و جالب اینجاست که دلیلش رو هم نمیدونه …شاید بتونیم خودمون رو جای اون آدم بذاریم…
چقدر بهتر بود اگه دوستانمون که به ایشون منفی دادن، دلیل ناراحتیشون رو از صحبت ایشون که به احتمال زیاد، همون دو کلمه ی اول باشه، در کامنتی بیان می کردن و ایشون رو توجیه میکردن.
شاید باورتون نشه، هر بار که اومدم و یک منفی جدید رو پای کامنت ایشون دیدم، هربار قبلم فشرده شد و هر بار بغض گلوم رو فشار داد. فکر می کردم از دوستان خوب این خونه، بیشتر از اینها انتظار میره…
نظر شخصی من اینه که این موضوع هم میتونه شکل خفیف تری از حملات تروریستی باشه. فقط نوع ابزارش فرق میکنه و Level اش. اونجا ابزار، اسلحه و مواد منفجره است و اینجا رای منفی، که «هر دو یک کلید دارند»، کلیدی که میتونه بدون فکر و صبوری و انتخاب روشی مناسب تر و انسانی تر، در یک ثانیه فشرده بشه و جسم و روح آدمها رو دردمند یا دردمندتر بکنه…
…الان محمدرضا یک کانال تلگرام سی روزه ایجاد کرده، میدونم که در لابلای مشغله های زیادی که داره، از زمان استراحت و تفریحش میزنه تا در این کانال موقت هم به ما بگه که مدل ذهنی قابل تغییره و باید براش وقت گذاش و براش انرژی گذاشت و با چراغی که در دست گرفته میخواد این راه تاریک و پرپیچ و خم رو برای همه ی کسانی که اون نوشته ها رو میخونن روشن کنه و کمک کنه تا به کمک این روشنایی، راحت تر از این مسیر عبور کنن و حتی زیباییهای مسیر رو هم در فروغ این روشنایی ببینن و ازش لذت ببرن.
بیایید فقط اون نکات رو نخونیم و فقط سی روز به خوندشون مشغول نباشیم و فقط به فکر فوروارد کردن اون نکات برای دوست و آشنا و این گروه و اون گروه نباشیم. کلمه به کلمه ش رو مزمزه کنیم، روی هر کدوم از نکات چند ساعت فکر کنیم و از همین لحظه، از همین امروز و از همین جا و از همین موارد کوچیک، به طور عملی شروع کنیم. قدرت تحملمون رو بالا ببریم و با همدیگر بیشتر مدارا کنیم و به دنیا و رویدادهاش از زاویه ی جدیدتری نگاه کنیم و به شکل بهتری واکنش نشون بدیم.
از نکته های خوبی که شما فرمودید باز هم ممنونم، اگر چه فقط این جمله تون رو متوجه نشدم: …”شاید اصلا او نمیدانسته که محمدرضا کانال های دیگری هم در تلگرام داشته و گمان کرده این اولین کانال ارتباطی او با مخاطبانش است.” چون تا جایی که من میدونم محمدرضای عزیز تا حالا هیچ کانالی در تلگرام نداشته و این یکی هم همونطور که خودش گفت، وسوسه ی یک تصمیم بود…:)
ببخشید که اینقدر حرف زدم و باز هم از محمدرضا بخاطر تمام احساس مسئولیتی که در قبال رسالت ارزشمندی که در خودش احساس میکنه، داره و بخاطرش اینهمه وقت و انرژی میذاره، ممنونم و براش آرزوش سلامتی میکنم.
سلام.
با سپاس بسیار از آقای شعبانعلی بزرگوار بابت همه ی آموزشهای خوبشون 🙂
با نظر آقای ملک و خانم شهرزاد موافقم و متشکرم ازشون. خیلی خوب نوشتید.
در این آشفته بازار دنیا، با قدرتی که به دست “خشم و نفرت” افتاده
و با توجه به درجات گوناگون “حساسیت” در انسانها،
بدون شک، ما آدمها قبل از هر چیز، به گسترش مدل “مهربانی” و “سعه صدر” نیازمندیم!
البته نه اون مهربانی و محبتی که ساده لوحانه باشد و یا طلبکار مهر! که نه تنها فایده ندارد بلکه به هر دو سو ضربه می زند.
بلکه اون مهربانی و محبتی که اتفاقا از سر منطق شکل می گیرد و می دانیم به هیچ کس آسیبی نمی رساند، پیش داوری ها را کنار می گذارد و آدمها را می پذیرید.
بشدت معتقدم ما انسانها مثل آیینه های روبروی هم هستیم
و دنیا، تالاری از آیینه های روبروی هم است!
پس چه بهتر که پرتویی که مدام در هم بازتاب میکنیم مهر باشد. نه خشم.
متشکرم.
سلام شهرزاد عزیز
ممنونم که وقت گذاشتی و کامنت منو خوندی و کامنت مکملی نوشتی.
باور کن یک لحظه اینستاگرام محمدرضا را که چند روز پیش در پستی گفته بود تصمیم به ترکش دارم (بالاخره تصمیم گرفتم که دیگر به اینستاگرام سر نزنم) را با تلگرام اشتباه گرفتم.
به هر حال من از شما و بقیه دوستان میخواهم بیایم به این موضوع توجه نکنیم و کامنت نذاریم و مست (به چیزهای بهتری فکر کنیم) باشیم.
سمیرای عزیزم
به عنوان خواهر کوچکت یک پیشنهاد دوستانه برای شما داشتم
چقدر خوب می شد اگر قبل از نوشتن، خیلی خوب در مورد جوانب آنچه می نویسی والقابی که به دیگران می دهی خوب فکر و تحقیق کنی!
اینجا مخاطبانش همه فرهیخته و دوست داشتنی هستند فردی مثل آقای ملک که از صحبت های شما برداشت مثبت داشتند و آن را به حساب بی اطلاعی شما گذاشتند.
اما شاید در مکانی دیگر انسانها با این مهربانی و نگاه مثبت به سخنان و نوشته های شما توجه نکنند اگر با مطالعه و تلاش بیشتر در جمعی حضور پیدا کنی شاید دیگر نیاز به آن نباشد که دیگران به دنبال احقاق حق شما باشند برعکس خودت می توانی منشا اثر باشی.
سعادتمند باشی دوست عزیزم