شما که غریبه نیستید، این روزها وقتی به شبکه های اجتماعی سر میزنم، به شدت هوس میکنم به تقلید از فعالان این شبکه ها، من هم ژست سیاسی بگیرم و حرف بزنم.
به هر حال، بین تنفیذ و تحلیف است و مردم، شدیداً درگیر انتخاب وزیر و چیدن کابینه هستند و معاونتها را هم یکی یکی میچینند و به طور خلاصه، ملت ایران هر روزه بخش قابل توجهی از وقت و توانش را صرف مطالعه و بررسی و انتخاب و تعیین و تحلیل و تحمیل وزرا و معاونان مورد نظر خود میکند.
دوستی هم در جایی نوشته بود که رییس جمهور منتخب نباید فراموش کند که ما او را انتخاب کردیم و اگر سرخورده بشویم ممکن است دورهی بعد به شکل دیگری رفتار کنیم.
هر چه با خودم فکر کردم، دیدم رقیب چیزی در حد ماندلا یا لینکلن یا گاندی نبوده که حالا ما با منت بگوییم که اگر انتظارات ما را برآورده نکنی، میرویم و به همان ماندلا رای میدهیم.
بگذریم.
ما – کسانی که چهارمین دههی زندگی خود را میگذرانیم – در مقاطع مختلف زندگی به نامهای مختلف خوانده شدهایم. خواهر، برادر، ملت شهیدپرور، ملت شریف و ملت همیشه در صحنه، تنها برخی از نامها و لقبهایی است که در طول زندگی خود به انها نامیده شدهایم.
هر چه سن من بالاتر رفت و تجربههای اجتماعیام بیشتر شد، معنی آخرین لقب (همیشه در صحنه) را بهتر فهمیدم.
ما کلاً به سادگی به صحنه نمیآییم و ناز زیادی داریم و باید زمین و زمان جمع شوند و التماسمان کنند که به صحنه بیاییم. اما اگر آمدیم دیگر صحنه را ترک نمیکنیم میخواهیم برای همیشه در صحنه بمانیم.
سالها پیش، وقتی خواندن درس مذاکره را به تازگی شروع کرده بودم، فرصتی پیش آمد تا به واسطهی یک ماموریت شغلی، چند روزی در خدمت مدیری مجرب و اهل مطالعه و کارکشته باشم.
هیچوقت تعریفی که از سیاست و سیاستمدار کرد یادم نمیرود.
گفت هنر سیاستمدار، مذاکره و مصالحه (Negotiation & Compromise) است.
در هر کشوری، ایدئولوژیها و باورهای مختلف حضور دارند. انتظارات متفاوت هم وجود دارند. مردم، ایدئولوژیها و ذینفعان، طی فرایند انتخابات، نمایندگانی را انتخاب میکنند تا از طرف یک باور و تقاضای اجتماعی که اکثریت دارد، با سایر نیروهای اجتماعی که وجود دارند مذاکره و مصالحه کند.
از آنجا که ذات مذاکره و مصالحه، بسیار پیچیده است و دهها و صدها عامل در آن دخیل میشوند، نمیتوان انتظار داشت که سیاستمدار، تمام معادلات و محاسبات خود را افشا کند. بنابراین، باید از میان گزینهها کسی را انتخاب کرد که باور داریم محاسبات و معادلاتش به آنچه ما در ذهن داریم و ترجیح میدهیم نزدیکتر است.
او در ادامه میگفت که نیروهای مخالف و موافق، بر خلاف آنچه در صندوق رای به نظر میرسد، پس از رای گیری بر اساس «تعداد» شمرده و ارزیابی نمیشود.
چنانکه همه دیدهایم که در یک تیم ده نفره، اگر هشت نفر با هم، همنوا و همساز باشند و دو نفر، ناسازگار در این جمع باشد، سهمی که آن دو نفر در مانعتراشی یا مشکلآفرینی یا تنشسازی میتوانند ایفا کنند، ۲۰٪ نیست و عملاً ممکن است بتوانند جو غالب را در اختیار خود بگیرند.
نتیجه اینکه هیچگاه وقتی از میدان سیاست فاصله داریم، نمیتوانیم شدت و جدیت قدرتها را ارزیابی کنیم و اساساً یکی از علتهای شکلگیری تخصص سیاست و حرفهی سیاستمدار همین است.
در دام خاطره گویی افتادم و حرف اصلی یادم رفت.
به هر حال، خوب میدانم که حرفهای آن روز، به من یاد داد که در آیندهی زندگیام، هر کاری کنم، اما مرد سیاست نیستم و نمیتوانم باشم. اگر چه مذاکره را دوست دارم و مصالحه را میفهمم، اما ترجیح میدهم بر سر منافع اقتصادی کسب و کارها مذاکره و مصالحه کنم تا خواستههای نیروهای اجتماعی.
از آن روز تصمیم گرفتم که سهمم را در سیاست، به انتخاب سیاستمداری که فکر میکنم باورهایم را بهتر نمایندگی میکند، محدود کنم.
اما همهی اینها باعث نمیشود که در این شرایط که همه به صحنه آمدهاند و حاضر نیستند از صحنه بیرون بروند، من هم حاضر شوم صحنه را ترک کنم.
لذا برای خالی نبودن عریضه، گزارشوار، حاصل وبگردی (بخوانید: ولگردی)های این چند روز اخیر در سایتهای خبری جهان را به صورت خلاصه خدمت شما عرض میکنم.
لازم به توضیح است که آنچه در ادامه میگویم، علمی یا قطعی یا کارشناسی نیست و صرفاً داستانی است که از خواندههای پراکندهی خبرهای پراکندهتر، برای سرگرمی شما سر هم کردهام.
خدمت شما عارضم که بحث ترامپ و روسیه یکی از بحثهای سرگرمکنندهی روزهای اخیر است و هر وقت از انتخاب و تحلیل کابینه خسته باشید، گزینهی خوبی برای استراحت فکری محسوب میشود.
آقای مولر، در روزهای اخیر، یک هیات منصفه عالیرتبه (Grand Jury) تشکیل داده تا بحث تاثیرگذاری روسیه در انتخابات آمریکا را بیشتر و بهتر بررسی کند.
ظاهراً یکی از کلیدیترین ماجراهایی که پروژهی تشکیل این هیات منصفه عالی رتبه را کلید زد، بحث شهادت فرزند دونالد ترامپ بود. خصوصاً اینکه گفته میشد آنچه فرزند ترامپ در رابطه با جلسه با مقامات روسی گزارش داده، مستقیماً توسط ترامپ دیکته شده یا حداقل تحت مداخلهی او تنظیم شده است. سخنگوی کاخ سفید هم این مطلب را صریحاً رد نکرده و توضیح داده است که به هر حال، هر پدری ممکن است در مورد حرفهایی که پسرش میزند یا خواهد زد اظهار نظر کند.
خلاصه این بازی همچنان ادامه دارد و اگر شک و تردیدها جدیتر از قبل شده، به این علت است که در ابتدا گفته شده بود که جلسه صرفاً در مورد قوانین مربوط به فرزندخواندگی کودکان روسی بوده و اکنون برای سنا و مردم کمی عجیب است که حالا که مشخص شده موضوع جلسه، کلینتون و کمپین او بوده است، چرا از ابتدا بحثی تا این حد نامربوط، به عنوان صورت جلسه مطرح شده است.
نکتهای که در این میان وجود دارد این است که به نظر میرسد نوعی حرکت دوجانبه یا دو حزبی (Bipartisan) شکل گرفته و جمهوریخواهان و دموکراتها، در این مورد اتفاق نظر دارند که باید مراقب باشند ترامپ، نظرات شخصی خود را در زمینهی روسیه تحمیل نکند.
توافق در مورد محدود کردن دست ترامپ برای سبککردن یا لغو تحریمهای روسیه، در کنگرهی ۵۳۵ نفری فقط ۵ مخالف داشت.
مولر هم که اکنون تحقیق و تفحص از ترامپ و خانوادهاش را بر عهده دارد، به صورت بسیار جدی از سوی هر دو حزب حمایت میشود.
چرا این بحثها باید برای ما جالب باشد؟
جدای از گذران وقت – که قطعاً انگیزهی بخش مهمی از فعالیتهای روزمرهی ماست – نکات دیگری هم در این ماجرا وجود دارد که میتواند برای ما جالب باشد.
مثلاً فکر کردن به اینکه سرنوشت ترامپ چه خواهد شد.
اگر چه هیچکس در این زمینه نمیتواند حدس جدی و دقیق داشته باشد، اما شاید نکات زیر بتواند بخشی از مسیرهای احتمالی پیش رو را مشخص کند.
قبل از هر چیز، اگر ترامپ به کار خود ادامه دهد، به نظر میآید که باید بپذیرد دست او در طراحی و اجرای بسیاری از برنامهها و وعدههایی که داده بسته است. نمونه برنامه HealthCare که – البته به صورت لب مرزی – رای نیاورد، نشان میدهد ترامپ نمیتواند به سادگی به حمایت قانونگذاران – حتی گروه جمهوریخواهان – تکیه کند.
معمولاً در کشورهایی مثل آمریکا که رییس جمهور، فرماندهی قوای نظامی را هم بر عهده دارد، زمانی که رییس دولت احساس میکند دستش برای بازی در داخل خاک خود بسته است، با فعالیتهای نظامی و جنگ و حمله به سایر کشورها – که محدودیتهای کمتری دارد – خودش و مردم را سرگرم میکند. ضمن اینکه این کار فرصت میدهد که تسلط او بر امور داخلی هم – با تکیه بر شرایط خاص جنگ – تا حدی بیشتر شود.
بنابراین، خیلی دور از انتظار نیست اگر ببینیم ترامپ، در صورت ماندن بر سر کار، ترجیح بدهد ماجراجوییهای بینالمللی را آغاز کند و از این طریق، محوریت و مرکزیت خود را در قدرت حفظ کند. با وجود اینکه تمام خط مشی ترامپ بر نگاه به داخل استوار بوده است، اما در عمل دیدهایم که از بحران آفرینی هم لذت میبرد.
هنوز توییتهای هیجان زدهی او را در ماجرای قطر فراموش نکردهایم و اینکه تیلرسون و دیگران، مدتها این در و آن در زدند تا فضا را کمی آرامتر کنند و قطر را – به عنوان پایگاه نظامی مهم آمریکا در منطقه – به شرایط قبل بازگردانند (یا لااقل نزدیک کنند).
گزینهی دیگر هم، این فرض است که تشکیل هیات عالی منصفه، مسیر استیضاح را هموار کند.
اگر چه تا کنون استیضاح موفقی در تاریخ آمریکا وجود نداشته است. شاید بتوان مورد نیکسون را استثنا کرد. اگر چه او هم خودش قبل از نهایی شدن بحث استیضاح استعفا داد و اگر چه استیضاح عملاً او را کنار گذاشت، اما از لحاظ تئوری و روی کاغذ، با استعفا دادن زودهنگام فرصت استیضاح را از مخالفان خود گرفت.
اگر بخواهیم روند گذشته را معیار قرار دهیم، میتوان گفت نمیتوان انتظار داشت که ترامپ به صورت موفق استیضاح شود.
تنها نکتهای که کمی ماجرا را پیچیدهتر میکند، این است که استیضاح و کنار رفتن ترامپ، باعث میشود کاخ سفید در اختیار مایک پنس قرار بگیرد.
اتفاقاً مایک پنس برای جمهوریخواهان مطلوب (و بسیار مطلوبتر از ترامپ) است. بنابراین، تصور اینکه جمهوریخواهان هم با دموکراتها برای کنار گذاشتن ترامپ همکاری کنند چندان دور از انتظار نیست (اگر چه الزاماً هم نزدیک به انتظار نیست).
تا همین امروز هم، اگر کمی دقیقتر به موضعگیریهای ترامپ و پنس نگاه کنیم، میبینیم که هر گاه تفاوتهای جدی بین این دو وجود دارد (مانند تایید اجرای درست برجام از سوی ایران) عموماً حرف پنس است که عملی شده است.
هنوز هم تفاوت جدی دیدگاه این دو را میتوان دید.
سفر اخیر پنس به اروپای شرقی نمونهی خوبی است. پنس همه جا در مورد روسیه منفی گفت و تاکید کرد که آمریکا در کنار متحدانش در اروپای شرقی و در مقابل روسیه است.
جمهوریخواهان به شدت از او و مواضعش حمایت کردند.
اما ترامپ تنها دو روز بعد، در یکی از سلسله توییتهای صبحگاهی اعلام کرد که روابط آمریکا با روسیه در پایینترین سطح تاریخی خود است، و برای این وضعیت، صفت خطرناک را به کار برد.
بعد هم به صورت کنایه آمیزی گفت: میتوانید از کنگره تشکر کنید. همانهایی که نتوانستند HealthCare را برایمان تامین کنند.
امضا کردن تصمیم کنگره و همزمان با آن، این شکل توییت کردن نشان میدهد که با وجودی که ظاهراً کنگره در اختیار جمهوریخواهان است و ترامپ هم به آنها نزدیک است، اما این همسایگی، به معنای همسویی نبوده و نیست.
به نظرم، به عنوان یک گزینه برای گذران وقت، بد نیست به آمریکایی که پنس رییس جمهور آن باشد فکر کنیم.
پنس خودش را به ترتیب، مذهبی، محافظهکار و جمهوریخواه میداند.
البته میدانیم که این سه صفت (لااقل دو مورد اول) مفاهیمی بسیار ذهنی هستند و نمیتوان به سادگی حد و مرز آنها را مشخص کرد.
اما آنچه مشخص است این است که سیاستمداران مذهبی، معمولاً در کنار منافع ملی و گاه فراتر از منافع ملی، مذهب کشورها را معیار دوستی و دشمنی قرار میدهند و از این رو، شاید در آمریکای فرضی تحت حاکمیت پنس، کشورهای مسیحی / یهودی، جایگاهی نزدیکتر از امروز به دولت آمریکا داشته باشند.
همچنین میتوان حدس زد که برنامههایی مانند اصلاح نظام مالیاتی، همچنان در مرکز توجه پنس باشد و البته، نگاه به درون – که ادعا و ترجیح اولیهی دولت ترامپ بود – ترجیح و گزینهی دولت پنس نباشد.
به همین علت، کم نیستند تحلیلگرانی که رفتار دولت احتمالی پنس را نزدیکترین دولت به دولت بوش پسر میدانند.
در این میان، کسان دیگری هم هستند که از زاویهی دیگری به مسئله نگاه میکنند.
به نظر میرسد نسیم طالب (لااقل بر اساس مصاحبهای که اخیراً داشته است) چندان هم با ترامپ مشکل ندارد (البته او کلاً با سیاستمداران مشکل خاصی ندارد و همهی آنها را با هم، جدی نمیگیرد).
اما به نکتهی مهمی اشاره میکند. او میگوید که اوباما در دوران رکود مطلق دولت را به دست گرفت و وقتی دولت را در دوران رکود به دست میگیرید، به هر حال شاخصها در دوران شما رشد میکنند و اوباما هم البته تا حد خوبی اینها را به خود نسبت داد.
نسیم طالب به استیضاح یا چیزی شبیه این فکر نمیکند.
اما میگوید که ترامپ، نباید با رشد بازارهای سهام در نخستین ماههای حکومتش خوشحال باشد و آن را به رخ رقیبان بکشد. این آخرین نفسهای رشد در سیکل فعلی است.
نسیم طالب تاکید میکند که ارتفاع سقوط این بار از سالهای ۲۰۰۸ هم بیشتر است. اما دوباره مانند آن سالها، کمتر کسی دوست دارد حرف او را بشنود و منتظر سقوط بازارهای مالی در سالهای پیش رو باشد.
نسیم طالب میگوید که اگر جای ترامپ بود، آخرین نفسهای مثبت بازار سهام را به نفع خودش مصادره نمیکرد و تاکید میکرد که این صرفاً یک سیکل است. تا سقوطی که در آیندهی نه چندان دور پیش رو خواهد بود، به نام ترامپ تمام نشود.
آخرین دیدگاه