دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

درباره مفهوم جدید بخل

پیش نوشت: تا کنون، بارها و بارها یک بحث را مطرح کرده‌ام و آن اینکه، دنیای امروز و زیرساخت‌های ارتباطی آن، نیازمند تعریف مجدد بسیاری از واژگان و پیدا کردن مصداق‌های جدید برای کلمات قدیمی و الگوهای ارزشی قدیمی ماست.

اشاره کرده‌ام که در فضای امروز، مفاهیمی مانند صداقت، اخلاق، حریم شخصی و …، همگی نیازمند تعریفی جدید هستند و دیگر نمی‌توان به تعاریف قدیمی در مورد آنها اتکا کرد (مثلاً قسمت پایانی نوشته‌ام در مورد ماشین بدون راننده‌ی گوگل)

قاعدتاً باید دیگرانی که متخصص هستند، این کار را آغاز کنند.

اما احساس کردم شاید بد نباشد به عنوان نمونه‌ای از چیزی که در ذهن دارم، یک مورد را توضیح دهم. مطلبی را که اینجا می‌نویسم چند وقت پیش، در کلاس برندسازی شخصی، به ذهنم رسید و برای دوستانم مطرح کردم. شاید بتواند مثال خوبی برای این بازتعریف واژگان باشد.

آن هم کلمه‌ی بُخل است.

نمی‌دانم تا به حال چقدر به این کلمه فکر کرده‌اید.

اینکه بخیل بودن یعنی چه؟ با کلمات دیگری که نزدیک به آن هستند (مثلاً حسود یا خسیس) چه تفاوتی دارد؟

مصداق‌های بخیل بودن در دنیای امروز چیست؟

بخیل با حسود فرق دارد. حسود می‌گوید تو چیزی داری و من هم دوست دارم داشته باشم و ترجیحاً تو نداشته باشی! (غبطه خوردن، یعنی اینکه تو چیزی داری و من هم دوست دارم داشته باشم و تو هم همچنان داشته باشی).

بخیل با خسیس هم فرق دارد. خسیس می‌گوید من پولم را برای آن کار نمی‌دهم یا برای این فرد خرج نمی‌کنم یا به این مصرف نمی‌رسانم. چون پول کم است و پولم تمام می‌شود. خسیس، همیشه فکر می‌کند محدودیت منابع دارد و باید مراقب محدودیت‌های خود باشد.

اما بخیل، کسی است که می‌تواند به دیگری کمک کند بی آنکه خسارتی متوجه خودش شود یا می‌تواند از داشته‌ی خود هزینه کند بی آنکه چیزی از دست دهد، اما میل و رغبتی به این کار ندارد. یا دیگرانی را می‌بیند که چیزهایی دارند یا می‌توانند داشته باشند و داشتن آنها به معنای نداشتن او نیست، اما باز هم نمی‌تواند خودش را به “داشته‌ها و داشتن‌های دیگران” قانع کند.

از یکی از دوستان عرب زبان ساکن سرزمین‌های انگلیسی زبان پرسیدم و او گفت که نزدیک‌ترین واژه به بخیل در زبان عربی در زبان انگلیسی، Stingy است.

در فارسی هم، احساس می‌کنم  “تنگ چشمی” یا “تنگ نظری” می‌تواند معادل آن مفهوم باشد (مادربزرگ‌ها وقتی اسفند دود می‌کردند آرزو می‌کردند چشم حسود و بخیل، بترکد! فکر می‌کنم تنگ چشمی، آن پیشینه‌ را هم در خود پنهان دارد).

اجازه بدهید از مثال‌های کلاسیک شروع کنم و به مصداق‌های جدید برسیم.

فرض کنید به من می‌گویند محمدرضا. حالا که به خانه‌ی دوستت می‌روی، برایش کتابی هدیه بگیر و برو.

من می‌گویم: کتاب؟ گران است. الان ارزان ترین کتاب، ده هزار تومان است. او سر تا پایش پنج هزار تومان بیشتر نمی‌ارزد!

این جنس فکر کردن، از جنس خساست است. چون وقتی کتاب می‌خرم، چیزی از جیبم رفته و من می‌خواهم آن را حفظ کنم.

اما حالا به یک سناریوی دیگر فکر کنید:

من به جلسه‌ای می‌روم و قرار است از یک شرکت، یک پروژه‌ی نرم افزاری بگیرم.

متوجه می‌شوم که آنها در جستجوی یک پیمانکار متعهد برای نگهداری تاسیسات هستند.

من هم دوستی دارم که در این زمینه فعال است. تعهد او را هم می‌دانم. اما در کل می‌گویم: به من چه! اینها خودشان بگردند و آنها هم کار پیدا کنند.

حالا پس فردا پروژه می‌گیرد و پول‌دار می‌شود و برای خودم دردسر می‌شود!

حتی اگر نگران کیفیت باشم، می‌توانم بگویم: من دوستانی دارم که این کار را می‌کنند. اما به اعتبار من با آنها کار نکنید. خودتان دوباره ارزیابی‌شان کنید.

اما همین را هم نمی‌گویم. چون مسئله‌ام و دغدغه‌ام چیز دیگری است.

یا به این سناریو فکر کنید:

در کلاس آموزشی خوبی شرکت می‌کنم. بسیار از کلاس راضی هستم.

دوست دوری هم دارم که می‌دانم به این موضوعات علاقمند است.

با خودم فکر می‌کنم که بد نیست به او بگویم که اگر دوست دارد در این کلاس شرکت کند.

دوباره فکر می‌کنم که: به من چه. خودش می‌گردد و اگر شانس داشت، اینجا را پیدا می‌کند.

یا به این سناریو فکر کنید:

من تحصیلاتم در حوزه‌ی مدیریت است.

دوستی را می‌بینم که در حوزه‌ی هنر فعالیت کرده و آثار ارزشمندی خلق کرده و درآمد خوبی هم از این راه دارد.

هر بار او را می‌بینم، اذیت می‌شوم. مدام خودم را با او مقایسه می‌کنم.

شاید اگر دوست من، همکار و هم رشته‌ی من بود، این مقایسه قابل درک بود. اما الان که او فرد دیگری است و در موقعیت دیگری است و ثروتمند شدن او، راه کسب ثروت من را تنگ نکرده.

اما باز هم “حالم” با او خوب نیست. در کنار او خوب نیست.

در گذشته، گاهی تشخیص تفاوت بخل یا Stingy بودن یا تنگ چشمی با صفاتی مانند “حسادت” و “خساست” چندان ساده نبود.

مثلاً من نمی‌دانستم که شما اگر نمی‌خواهید من از کارفرمای شما پروژه بگیرم، به خاطر بخل است یا اینکه می‌ترسید کارفرما، همزمان نتواند بودجه مالی دو پروژه را تامین کند و ترجیح می‌دهید که پروژه‌‌ی دیگری واگذار نشود.

اما امروز، اتفاق جالبی افتاده است.

دنیای دیجیتال، هزینه‌های به اشتراک گذاری را کاهش داده و فرصت‌ها و منابع زیادی را “خلق” کرده است.

امروز راحت‌‌تر می‌توان “خساست” را از “بخل” تفکیک کرد.

چند روز پیش به یکی از دوستانم که سایت مطرحی دارد گفتم: چرا وقتی مطلب فلانی را از وبلاگش نقل کردی. اسمش را نوشتی. اما لینکی به وبلاگش ندادی؟

گفت: من زحمت کشیده‌ام مخاطب جمع کرده‌ام، همه را “کیش کنم” سمت او؟

گفتم: اولاً حوزه‌ی تخصصی تو با حوزه‌ی تخصصی او تفاوت دارد. بنابراین، اگر کسی را “کیش کنی!” به هر حال، برای نیاز خود پیش تو می‌آید.

ثانیاً تو که به هر حال، اسمش را آورده‌ای. می‌توانند جستجو کنند و بیابند.

گفت: همین که چند نفر هم، تنبلی کنند و نروند کافی است. تازه لینک بگذارم روبوت‌های گوگل (Crawlers) از مسیر من، او را زودتر پیدا کنند؟ چرا باید اتوبانی به سمت کوچه‌های خلوت باشم؟ مگر من خودم که شروع کردم چطور بود؟ مگر کسی ما را معرفی کرد؟

به نظرم در شبکه‌های اجتماعی، در فضای دیجیتال و خلاصه در دنیای امروز، به سادگی می‌توانید مصداق‌های بخل را تشخیص دهید.

فضای فیزیکی را نمی‌شناسم. اما در فضای دیجیتال، احساس می‌کنم در فرهنگ‌های توسعه یافته‌تر مصداق‌های بخل در فضای دیجیتال خیلی کمتر (یا لااقل نامشهودتر) هستند تا در فرهنگ ما.

پی نوشت یک: باور شخصی من بر این است که اخلاق با موعظه درست نمی‌شود. زیرساخت‌ها هستند که ما را به سمت اخلاق یا بی اخلاقی می‌برند. مثلاً خیلی خوشحالم که می‌بینم گوگل، در ارزیابی اعتبار صفحات، اخیراً Forelink را مهم‌تر از Backlink می‌بیند. یعنی برایش دیگر خیلی مهم نیست که چه کسی به من لینک داده (قبلاً یکی از مهم‌ترین فاکتورها بود). بلکه بیشتر به این توجه می‌کند که من به چه کسانی لینک داده‌ام و آیا حاضر هستم بازدیدکننده‌ی خودم را به جاهای دیگری هم هدایت کنم؟

پی نوشت دو: الان هر چه گشتم منبع موثقش را پیدا نکردم. اما به یاد دارم که در احادیث و روایت‌ها، هم از پیامبر و هم از امام علی، جملات متعددی به شکل‌های مختلف نقل شده که بخل و حسد و طمع را صفاتی می‌دانند که ریشه‌ی مشترکی دارند. در مورد ریشه‌ی‌ مشترک آنها، ترس و بدگمانی به خدا ذکر شده. اما ممکن است دقیق به خاطر نداشته باشم.

پی نوشت سه: گاهی اوقات که نق می‌زنم، احساس می‌کنم خوب است اگر مثال مثبتی هم هست بگویم. در مورد بخیل نبودن، الان یک مثال به ذهنم رسید و آن، دوست بزرگوارم آقای احمد حلت (مجله‌ی موفقیت) هستند (َشاید زمینه‌ی کاری ما و نوع فعالیت ما، مشابه نباشد، اما برای بحث من مثال خوبی هستند).

بسیاری از کسانی که از فضای فیزیکال به دیجیتال آمدند، نتوانستند مخاطبان خود را در همان مقیاس حفظ کنند. اما ایشان، صفحه‌ای پرمخاطب در اینستاگرام درست کردند.

جالب این است که بارها دیده‌ام که به بهانه‌های مختلف، از صفحات دیگر نقل می‌کنند و آنها را تگ می‌کنند و تمایل دارند دیگران هم شناخته شوند و این مسئله، اصلاً باعث نشده که رغبت مخاطب به صفحه‌ی ایشان کم شود.

ممکن است شما مجله موفقیت یا احمد حلت را دوست داشته باشید یا نداشته باشید. این یک سلیقه‌ی شخصی است.

اما در کنار شعارهای مثبت گرایی و “حال خوب” و “خوشحال باشید و لبخند بزنید”، این بخیل نبودن، به نظرم یکی از رازهای موفقیت او بوده. مجله موفقیت هم سالها، پلتفرمی بود که نویسندگان مختلف در آن نوشتند و مطرح شدند و کسب و کاری به پا کردند و درآمدی برای خود ساختند و جالب اینجاست که وقتی آن نسل دوم را می‌بینی، در میان خیلی از آنها (نه همه‌ی آنها) مصداق‌های آن بخل، کم نیست! به عبارتی، نتوانستند به اصول پلتفرمی که در آن رشد کردند، وفادار بمانند.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


11 نظر بر روی پست “درباره مفهوم جدید بخل

  • […] بخل و بخیل آن‌گونه که محمدرضا شعبانعلی در اینجا بیان می‌کند […]

  • علیرضا حقگو گفت:

    سلام … میخواستم بگم حالا که از اخلاق صحبت کردید ، یاد یه قول تون افتادم که می خواستید در مورد خودخواهی هوشمندانه بنویسید . هنوز فرصت نشد؟

    • علیرضا جان.
      فرصت هست بنویسم.
      هنوز بلد نیستم بنویسم!
      قول می‌دم به زودی بنویسم.
      نمی‌دونم چجوری میشه در فرهنگ ما که کلاً نگاه شاعرانه‌ای به دنیای اطراف خودش داره، می‌شه مدل متفاوتی رو هم برای تحلیل دنیای اطراف مطرح کرد.
      در عین اینکه احساس می‌کنم مدل خودخواهی هوشمندانه، برای درک دنیای اطراف “مفید‌”تره، اما فکر می‌کنم هنوز ما “مدل‌های دوست‌داشتنی” رو به “مدل‌های مفید” ترجیح می‌دیم.
      برای ما سخته که مثلاً بپذیریم تلاش پدر و مادر برای خوشبختی فرزندشون و تلاش یک دزد برای شکستن شیشه‌ی ماشین در تاریکی، از لحاظ جنس، ماهیت، هیچ تفاوتی با هم ندارند و هر دو مصداقی از “خودخواهی” هستند.
      اگر اولی پاک تر هست و دومی ناپاک‌تر به خاطر اینه که اولی، خودخواهی خودش رو در افقی دورتر ارضا می‌کنه.
      انکار این خودخواهی و تقسیم بندی بعضی انگیزه‌ها به “خودخواهانه” و بعضی دیگه به “دگر خواهانه” به نظرم، درک دنیای واقعی رو دشوار می‌کنه.
      مثل اینکه من به رنگ‌های سیاه روی پارچه بخوام بگم “بنفش” و رنگ‌های سیاه روی چوب رو بخوام بگم “سیاه”.
      این تقسیم بندی غلط نیست. فقط هم یک قرارداده. اما درک دنیا و حرف زدن از دنیا رو برام دشوارتر می‌کنه.
      جالب اینجاست که همه‌ی مردم، این شیوه نگرش رو جایی در پس ذهنشون دارن. اما با شنیدنش و حرف زدن ازش راحت نیستند.
      وگرنه، وقتی از “ملی گرایی” حرف می‌زنیم، وقتی از بهبود اقتصاد کشور حرف می‌زنیم، وقتی تلاش می‌کنیم همفکر‌های خودمون رو به مراکز تصمیم گیری بفرستیم، همه از جنس “خودخواهی” است. این خودخواهی، به صرف خواستن خود، ناپاک و غیرمقدس نیست. فکر می‌کنم اخلاق و فلسفه و علم و …، فقط می‌کوشند “دایره” و “افق” خودخواهی رو افزایش بدن تا از حالت ناپاک، به حالتی مقبول برسه. تفکر سیستمی هم شکل دیگری از همین تلاشه.

  • سمانه هرسبان گفت:

    خیلی خوب بود. تمام مدتی که داشتم این مقاله رو میخوندم به این فکر میکردم که من کجاها با بخل رفتار کردم….

  • پوریا صفرپور گفت:

    بخیل بودن از نظر من مثل یه دایره ست که وقتی توش بیفتی خارج شدن از شعاع جاذبش خیلی سخته. من بخیل بودن رو ریشه در این جنس رفتار میدونم که بخشی از ذهن فرد دائما در حال مطالعه دیگران، سطح بندی و مقایسه وضعیت با Ratio خودشه!
    یه مثال بزنم، بعضی ها(اصلا بعضی ها مثل خودم) وقتی میخوان مطلبی از یه کانال تلگرام رو برای دیگران بفرستند، سر و ته تبلیغاتیش رو میزنن و کپی مطلب رو میفرستند و فوروارد هم نمیکنن که خدایی نکرده لینک کانال برای شما هم بیاد و دیگه نتونن از اون برای شما مطلبی بفرستند!
    نه تلگرام چیز مهمیه و به تجربه میگم نه بخش عظیمی از اطلاعاتی که درش رد و بدل میشه، اما اصل داستان ترس خیلی ها از به دسترس رسیدن Sourceهاشونه ، اینکه شما در متمم منابع رو به دقت ذکر میکنید و حتی فراتر از اون پیشنهادهای مطالعه دیگری هم میدید نشان آشکار از این رویکرده که شما ترسی از مواجه مخاطب با منابعتون رو ندارید و اتفاقا اقبال مخاطب رو در این میدونید که مقصد بعدیش اون منابع باشه!خب این قطعا قابل تقدیره.

  • معصومه شیخ مرادی گفت:

    مثال خیلی خوبی زدی محمدرضا چیزی که دقیقا باعث شد من اینجا باشم همین مجله موفقیت است من از طریق این مجله با علیرضا شیری آشنا شدم بعضی از کلاسهای او را رفتم و از سایت ایشان با شما آشنا شدم و این یک نقطه عطف در زندگی من هست و هیچوقت این شاهراه رو فراموش نمی کنم. و کمترین تلاش من معرفی متمم و روزنوشته ها بخصوص به کسانی که ظرفیت و لیاقت مطالب آن را دارند و حتی گاهی اصرار کردن از طرف مقابل که حتما سر بزنند. امیدوارم بتوانم این شاهراه را ادمه دهم و دیگران نیز رشته ای از آن را بگیرند و کم کم آدمهای زیادی در مسیر این شاهراه قرار بگیرند. آنوقت میزان اکسیژن زیادی برای نفس کشیدن خواهیم داشت.

  • تسنیم گفت:

    سلام
    امام علی (ع) در فرمانی به مالك اشتر او را از مشورت با بخيلان و افراد ترسو و حريصان برحذر مى دارد، سپس مى افزايد: «اِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزٌ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ; بخل و ترس و حرص، غرايز مختلفى هستند كه يك ريشه دارند و آن سوء ظنّ به خداست. (نامه ۳۵ نهج البلاغه)
    و در جای دیگری
    پيامبر (ص) به امام علی (ع) فرمود:
    اى على ! بدان كه ترسويى و بخل و آزمندى يك سرشتند و ريشه آنها بدگمانى (به خدا) است.
    (ميزان الحكمة، ج ۱، ص ۵۸۸، ش‏۳۱۳۹)
    در جایی خواندم صفت بخل در وجود انسان حالت دفعی دارد اما حسادت حالت رفعی دارد. یعنی شخص بخیل رسیدن نعمت را دفع می کند و انسان حسود خواهان گرفته شدن و رفع نعمت دیگران است.

  • شیوا گفت:

    خیلی وقت پیش، حدود سال ۸۵ یه سمیناری شرکت کرده بودم که اگه اشتباه نکنم و تو ذهنم جا به جا ثبت نشده باشه، سخنرانش آقای ملک رضا ملک پور بودن. یه نکته جالبی رو بهش اشاره کردن که اتفاقا راجع به همین بخل بود. میگفتن یه دوستی داشتم که در زمینه علمی خاصی خیلی تحقیقات خوبی کرده بود و وقتی به من گفت که به چه نتایجی رسیده، هیجان زده بهش گفتم “چرا این ها رو منتشر نمی کنی؟خیلی خوبه بقیه هم ازش استفاده کنن.” گفت که “من این همه زحمت کشیدم تا به این نتایج برسم، همین طوری مفت به بقیه هم یاد بدم. بقیه خودشون همین انرژی رو صرف کنن که یاد بگیرن”. توصیه شون به شرکت کنندگان اون سمینار که غالبشون دانشجو بودن، این بود که شما این طوری نباشین. بالاخره که بقیه همین راه رو میرن یا بالاخره که کس دیگری چنین نتایجی رو منتشر میکنه، پس چرا خودتون این کار رو نکنید. اگه اون دوست همون موقع که به این نتایج رسید، منتشرشون می کرد، خودش هم فایده بیشتری می برد چون بقیه با شنیدن این تجارب کامل ترش می کنن و متقابلا سخاوت به خرج میدن و منتشر می کنن و یه جمعی با هم از این قضیه سود می برن. ضمن اینکه در هزینه کلی جامعه صرفه جویی میشد و به جای اینکه همزمان مثلا ۵ گروه به طور موازی روی یه موضوع کار کنن، با استفاده از تجارب ایشون، ۵ گروهی داشتیم که روی پروژه های پیشرفته تری کار می کردن و شاید اصلا کار هم رو تکمیل می کردن. البته من به اون گیرایی که ایشون سخنرانی می کرد، حرفشون رو منتقل نکردم ولی واقعا این صحبتشون تو ذهنم موند برای همیشه.
    گذشته از حرف ایشون، خودم هیچ وقت دوست نداشتم آدم بخیلی باشم. خیلی دستم پر نیست برای بخشنده بودن و دیگران رو در معرض فرصت هایی که ازشون خبر دارم قراردادن، اما در محدوده دانش و توان کم خودم سعی کردم اگر جایی فرصتی/دانشی/توانمندی در من یا دیگری هست که دیگرانی به اون احتیاج دارن، باخبرشون کنم ولی از چند چیز در این رابطه همیشه می ترسم:
    ۱- طرفم فکر کنه من نفع خودم رو در این معرفی در نظر گرفتم یا میخوام برای خودم بازارگرمی کنم
    ۲- نیتم خیر باشه ولی با معرفی ام یا حرفی که میزنم، ناخواسته مسیرش رو از چیزی که باید منحرف کنم
    ۳- حتی به فرض اینکه بگم “بدون توجه به اعتبار من تصمیم گیری کنید”، بعدا اگه مشکلی پیش بیاد، باز هم من مقصر قلمداد میشم و میام ثواب کنم، کباب میشم
    ۴- فکر کنم از خودتون شنیدم که، گاهی اگه شنونده، مخاطب اون دانش نباشه، با گفتنش به اون دانش خیانت کردم
    به همین دلایل، یه مقدار در به اشتراک گذاشتن فرصت ها و دانش محتاط شدم و واقعا هر بار همچین کاری میخوام بکنم با کلی اضطراب و فکر اینکه “حالا این پیشنهاد باعث نشه فکر بدی در موردم بکنن” و … این کار رو انجام میدم

  • لیلا گفت:

    مربوط به پی نوشت دو:
    امام اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايند:«البُخْلُ بِالمَوجُودِ سُوءُ الظَنِّ بِالمَعْبُودِ; بخل ورزيدن نسبت به آنچه انسان دارد، به خاطر سوء ظن به خداست (سوء ظن به وعده هاى او و قدرتش بر همه چيز)». غررالحكم، حديث ۱۲۵۸٫

    از لینک زیر:
    http://akhlagh.porsemani.ir/content/%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%AE%D9%84-%D9%88-%D8%AE%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%AA

    ممنون، من تفاوت بخیل و خسیس رو نمیدونستم، جالب بود برام

  • طاهره گفت:

    در نهج البلاغه حکمت ۱۲۱ آمده است:”عجبت للبخیل یستعجل الفقر الذی منه هرب، و یفوته الغنی الذی ایاه طلب، فیعیش فی الدنیا عیش الفقراء، و یحاسب فی الآخرة حساب الاغنیاء”.
    از بخیلی که از فقر فرار کرده و به سوی آن می‌شتابد تعجب می‌کنم. او ثروتی را که جستجو می‌کند از دست می‌دهد، در نتیجه در دنیا مانند بیچارگان زندگی می‌کند و در آخرت مانند ثروتمندان محاسبه می‌شود.

  • شراره ش گفت:

    سلام
    سایتی رو پیدا کردم که احادیث رو با دسته بندی موضوع آورده . البته فکر کنم خیلی کامل نباشه اما برای هر جمله منبع رو ذکر کرده . سه لینک زیر در مورد حسد ، بخل و طمع هستند .
    http://www.aviny.com/hadis-mozooee/akhlaghi/hasad.aspx
    http://www.aviny.com/hadis-mozooee/akhlaghi/bokhl.aspx
    http://www.aviny.com/hadis-mozooee/akhlaghi/tamae.aspx

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser