دلم میخواست باز هم از قوانین زندگی خودم بنویسم. در میان نوشتههای قدیمیام، متنی پیدا کردم که یکی دیگر از قوانین را منعکس میکرد. این بود که آن را دوباره اینجا آوردم:
این روزها زیاد میشنوم که می گویند با این حجم کار کردن و این همه پروژه و فعالیت و …، چرا برای خودت وقت نمیگذاری؟
بعضی هم که من را از نزدیک نمیشناسند بعضی وقتها میگویند: «این همه پول را برای چه میخواهی!!!».
گاهی هم میگویند: «واقعاً به آرامش ات فکر نمیکنی؟ نهایت زندگیت کجاست؟»
احساس کردم حرفهای زیادی مدتهاست در دلم مونده که میشه اینجا تحت عنوان قوانین زندگی اونها رو مطرح کرد…
در روزهای کودکی به ما میگویند که روزی، دنیا را ترک خواهیم کرد و به آرامش ابدی خواهیم رسید.
این حرف، در روزهای سالخوردگی نیز، میتواند مایه آرامش باشد.
اما من نه کودکم، که با چنین استدلالی رام شوم و نه سالخورده که به آن آرام شوم.
من آرامش را در لحظه ها میجویم،
ناپیوسته از انبوه لحظه های گذشته و بی اتصال به دریای لحظه های آینده.
آرامش را در نگاه کردن به همین شعله مصنوعی شومینه خانه ام،
که نه با چوب، که با گاز شعله برکشیده است،
آرامش را در شنیدن صدای دوستانه تو پشت تلفن، وقتی که میگویی من هستم…
بی توجه به اینکه ثانیه بعد، اختلال شبکه تلفن، حتی همین صدا را نیز از من میگیرد…
آرامش را در صدای مادرم، آنهنگام که از اشتباه هایم هم حمایت میکند،
بی فکر کردن به اینکه این صدا را تا کی خواهم شنید،
آرامش را در لبخند پدرم، بی آنکه کلامی بگوید – چه آنکه سالها، لبخند بی کلامش، حامی من بوده است –
بی فکر کردن به اینکه تا کی این لبخند را خواهم دید،
آرامش را در لبخند غریبه ای در کافی شاپ، که میگوید مرا به نام میشناسد و من او را به چهره نیز نمیشناسم،
هر چند ساعتی بعد، هر دو میز – میز من و او – خالی شده،
آرامش را در خواب خوشی که می بینم،
هر چند در همان خواب هم می دانم که خواب است،
آرامش را در اشکهایی که گاه با خودم و برای خودم می ریزم،
بی آنکه بدانم چرا و برای چه،
آرامش را در گوش دادن به صدای رستاک، به نوای شجریان، به فریادهای شاهین نجفی، به خش خش صدای لئونارد کوهن،
بی آنکه ارتباطشان را با هم بدانم و جستجو کنم،
آرامش را در چند دقیقه حرف زدن با یک دوست، که ارزشش برایم شمردنی نیست،
هر چند ایرانسل با بی آبرویی تمام، به محض پایان تماس، ارزشش را بر حسب «ریال» اعلام میکند!
آرامش را در شوخی کردن با دانشجویانم و بلند خندیدن با آنها،
هر چند هم من و هم آنها میدانیم خنده ها از ته دل نیست،
آرامش را در لبخند آن کارگر در پمپ بنزین، که فکر میکرد با حساب و کتاب غلط دو هزار تومان بیشتر گرفته است،
و لبخند آن کارگر دیگر، که دیگر روز، با حساب و کتاب درست، دو هزار تومان انعام از من گرفت،
آرامش را در نگاه سرشار از موفقیت راننده ای که در ازدحام خیابان، خود را یک ماشین جلو انداخت و شاد شد،
و نگاه سرشار از رضایت راننده دیگر، که میتوانست یک ماشین جلوتر بیاید، اما به من راه داد،
آرامش را در همین چیزهای کوچک جستجو میکنم…
از من نپرس که لحظه های شاد چقدر داشته ای و لحظه های ناشاد چقدر،
که من آرامش را در چشم بستن بر حساب و شمارش و ارزیابی و سنجش جستجو میکنم…
محمدرضا جان
مدت هاست وقتی احساس می کنم دیگه در نقطه ای قرار دارم که به معنای واقعی هیچ چیز برای ادامه دادن وجود نداره به فایل های صوتی تو و روزنوشته ها سر می زنم. رندوم (Random) یا با کمک حافظه یکی رو انتخاب می کنم و غرقش می شم. امروز هم یکی از همون روزا بود.
زمانی که کم کم مفهوم حلقه های ارتباطی دانبار رو لمس کردم برای انتخاب ۵ نفر اول با چنان چالشی مواجه شدم که روزها و ماه ها دغدغه ام شده بود. نمی دونستم چه کسی رو نگهدارم و چه کسی رو کنار بذارم. بعد از کلی چک و چونه با خودم و سیر اتفاقات بالاخره ۵ نفر اول رو بستم. احساس خوبی بود حالا باید اتباطاتم رو مدیریت می کردم. از اونجایی که این لیست به شکل زورچپون تهیه شده بود هیچ وقت به مدیریت روابط منتهی نشد و با حس رضایت ناشی از بستن دایره ۵ نفره پرونده مختومه اعلام شد. چند روزیه که دوباره با این مفهوم درگیر شده ام. امروز خیلی بهتر درکش می کنم. امروز مفهوم دایره اول رو بهتر می فهمم. امروز با ارفاق می توانم نام یک یا نهایت دو نفر از دوستان و اطرافیانم رو ببرم که در این دایره جا می گیرن. قبلا افتخار می کردم که نمی تونم کسی را خط بزنم. الان حس می کنم کسی که در این دایره قرار می گیره قطعا کیفیت های متفاوتی داره و تعداد کمش رو بیشتر می پسندم. الان تبلت قراضه لنوو ام رو -با کمی اغراق، بیشتر از خانواده و دوستان صمیمی ام لایق جای گرفتن در این دایره می بینم. تمام دستنوشته هایی که هرگز کسی ندیده و تمام مصاحبت های من با دیگران رو در خودش جای داده. حتی زمان هایی که لازمش ندارم کنارمه چون می دونم اگر نباشه یه بخش از وجودم گم می شه. روزنوشته ها و حتی فایل های صوتی تو در مباحث علمی برام از سودمندترین نصیحت ها و مهربانانه ترین نوازش ها آرامش بخش تره. شاید جنسشون پوست و گوشت و خون نباشه اما نزدیک ترین هستن.
خانواده و دوستام زیاد گله می کنن از نبودنم. نگران افسرده شدن و خستگیم هستن. در حالی که لحظات نشستن در مهمونی (هرقدرم که شادی کنم) برام زجرآور تر از دو شب بی خوابی پای لپ تاپه.
با عرض سلام و خدا قوت استاد عزیز
گاهی اوقات یه نوع احساس تنهایی به سراغ آدم میاد؛ در حالیکه توی جمع هستی و دور و برت آدم های زیاد و مختلفی هست…
منظورم تنهایی فیزیکی نیست، بیشتر تنهایی فکری و روحیه…
گاهی اوقات احساس میکنم این تنهایی آزار دهنده است…
احتمالا شما هم از این نوع تجارب دارید، بنظرتون چگونه این نوع تنهایی رو بهتر مدیریت کنیم؟
دوست دارم از تجارب شما استفاده کنم
بی آنکه بدانم چرا و برای چه،
آرامش را در گوش دادن به صدای رستاک، به نوای شجریان، به فریادهای شاهین نجفی، به خش خش صدای لئونارد کوهن،
بی آنکه ارتباطشان را با هم بدانم و جستجو کنم،
احساس خوبی با این جمله نداشتم نه این که بگوم چون خرده پورده ای با شاهین نجفی دارم نه با بکار بردن کلماتی که انقدر ادم را درگیر میکنند که کل مطلب را دیگر نمیتوانی حس کنی مشکل دارم احساس کردم این جمله شما با قوانین زندگی من دز قسمت دو همخوانی نداشت این جمله قسمت سوم نداشت یاد این افتادم شاهین نجفی خوب است؟؟؟
شاهین نجفی بد است ؟؟؟؟
پس قسمت سوم چه شد؟؟؟؟؟ لطف کنید از کلمات حساس استفده نکنید بنظر من اعتقادات باید بماند برای خود ادمها مخصوصا انسان های موفق …ادم هایی با خصلت های کبک مانند درگیر جمله نمیشوند درگیر کلمه میشوند انها شما را اشتباه میگیرند ممنونم
آقای شعبانعلی گرامی
چند روزی میشه که درگیر نوشتن قوانین زندگی خودم هستم. می خواستم ازتون تشکر کنم بخاطر مطرح کردن و اجرایی کردن این ایده در روزنوشته هاتون. فکر کردن به این قوانین و نوشتن آنها باعث شد خیلی چیزها در مورد خودم بفهمم. خیلی باید ها و نباید هایی که فکر میکردم دارم/ ندارم ولی داشتم/ نداشتم. تصمیم های بهتری برای زندگیم تونستم بگیرم و خلاصه مطلب عالی بود. .حالا اینکه چقدر بشه این قوانین رو واقعا اجرا کرد نمی دونم ولی حداقل میشه میزان انحراف از هنجارهای ذهنی رو تعیین کرد.
باز هم ممنونم از انتشار این ایده
ممنون از حس خوبی که با نوشته هاتون به من دادید.لذت این حس خوب و واستون اارزو میکنم ممنووون
گاهی وقتی استاد بودن هم آدم رو راضی نمی کنه چقدر خوبه که افتخار کنی به شاگردی شما.
نمی دونم شاگرد هاتون رو در مسیری پیش می برید تا واژه هاشون رو با شما هم معنی کنن که مفاهیم کلماتتون رو انقدر عمیق بفهمن و یا هر کسی از ظن خودش می تونه یارتون بشه.
شاید از To forget شروع کزدیم، شاید از کلاسهای مذاکره دانشگاه تهران و شاید از اشکهایی که ریخته می شد وقتی که از موتور سیکلت ماریو و یا شماره تلفنی که نمی شه پاکش کرد برامون گفتید…
نمی دونم لازم هست که بخوایم یا نه اما لطفا ادامه بدید … سر کلا سها گقتید که خودتون رو متعهد می دونید به آموزش شاگردانتون تا ابد
گفتم که اگر کسی هم یادش رفته یادش بیاد که چه قولی دادید …
در لحظه زندگی کردن….
از اهنگ های زد بازی گرفته که میگه مرزها رو بشکن و تو لحظه زندگی کنم، تا مردی که میگفت براي اين دنيا طوري زندگي كن كه گويي تا آخر دنيا زنده هستي ، براي آخرتت (یا به تعبیر شما لحظه مرگ) طوري زندگي كن گويي روز بيشتر زنده نيستي….
ای کاش فقط معلم بودی، معلم زندگی، نه کسب و کار…
تو آموزش نمیدی تو یاد میدی، فقط برای یادآوری دوستانه که زمانی میرسه که بین ما نیستی، چقد واست مهمه و دغدغشو داری که شاگردانت بتونن راه توسعه مهارت ها تو ادامه بدن ؟ توسعه پاایدار…
با سلام و عرض ادب و احترام
نوشته هاتون بسیار تاثیرگذار هستند. مدتهای زیادی هست که با خودم به خاطر بی عدالتی ها به زعم خودم البته، رنج می کشم. نه در مورد خودم تنها؛ که بصورت جمعی. اما بدنبال آرامش قلبی هستم و در یوگا هم همین دیدگاه آموزش داده می شود که شما فقط نظاره گر باشید بدون قضاوت، که اگر به این مرحله رسیدی آرامش را بدست آورده ای. این در حقیقت همین وضعیتی هست که شما تجربه کردید و لمسش کردید. من بسیار خوشبین و امیدوارم که حتما به این دیدگاه خواهم رسید. به عبارتی آشنا شدن با سایت شما و خواندن نوشته های شما یک پیام بوده برای من. ممنون بخاطر تمام انرژی که می گذارید. پاینده باشید
عرض سلام و ارادت از شما متشکرم بخاطر تاثیر خوبی که نوشته ها و گفته هایتان بر روی من داشته است موفق باشید
سلام. نگاه تون به زندگی غبطه برانگیز و قابل تحسینه. قوانین زندگی تون برای من بسیار درس آموز بود. ممنون. براتون آرامش و شادی همیشگی آرزومندم
با احترام
حیف شما نیست.. ! زندگی مشترک مانعی در ایفای رسالتی که داوطلبانه! به عهده گرفته اید ندارد..لبخند پدر ومادر تان برای دلخوشی شماست.. تشکیل خانواده آرامش فعلی شما را ریشه دارتر میکندوبه افکار ونظراتتان جلا وطراوتی دیگر میدهد…
خوشبحال پدر و مادرتان که چشمانشان به جمال همچین فرزندی روشنه به لهجه کردی می نویسم خدا له دالک و باوکت نسنیگد
چقدر خوشحالم از بودن چنین اندیشه و نگاهی نسبت به زندگی.ممنون از اینکه ما رو هم شریک میکنین.
اینجاست که با خودم میگم کاش منم یکی از دانشجوهای سر کلاس شما بودم…!اما بازم ممنون که امکان دسترسی به دانشتون رو از طریق مجازی هم که شده واسمون فراهم کردید.
سلام استاد
واقعا با نوشته ها تون حال میکنم برای تون بهترین آرزویی که بهترین آدم روی زمین به فکرش می رسه رو آرزو می کنم !
دیدن این لینک رو به هر کی دوست دارم پیشنهاد می کنم : (تکفل اینترنتی ایتام )
http://www.imamhadi.com/%DA%A9%D9%85%DA%A9-%D8%AE%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%87/%D8%AA%DA%A9%D9%81%D9%84-%D8%A7%D9%8A%D9%86%D8%AA%D8%B1-%D9%86%D8%AA%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D8%AA%D8%A7%D9%85
روزگاری است که خواننده ی مطالبتان هستم . و برای اولین بار است که کامنت میزارم
با تمام وجود و صادقانه ممنون که هستین.
بردبار ، بهاری و بی غم باشید بهترین. یا علی
سلام بر استاد عزیز ارزوی دیدار تون رو دارم . از مطالب شما واقعا شگفت زده میشم واقعا مرهم خوبی برای درد های من هس با شرایطی که دارم .من هم تازه وارد این خونه شدم امید وارم بتونم عضو خوبی برای این خونه و خونواده باشم.تشکر
با نوشته هاتون خیلی آروم شدم. انگار دارم تو دنیای شما و افکارتون زندگی می کنم. کاش منم یه روزی به این مرحله و این طرز فکر و آرامش درونی برسم.
سلام محمدرضا عزیز
از نوع نگاهت به زندگی و قوانینت لذت بردم و تشکر بابت انتشارش
salam va khste nabashid.man taze be khane shoma vared shodam.va dar in modate kam kheili amookhtam.barayetan arzooye movafaghiate roozafzoon daram.payande bashid.
سلام نادیا جون خوش اومدی به این خونه
منم یکی از مهمونا ام. امیدوارم بهت خوش بگذره اینجا مطالب خوش طعم زیادی هست که بتونی روزهاتو باهاش پر بار کنی و از این به بعد دنیارو جور دیگه ایی ببینی.
یه خواهش: میشه به فارسی بنویسی، آخه پین گیلیشی من ضعیفه!
ممنونم.
نادیا جان فارسی را پاس بداریم..قشنگتره..احساساتتو بهتر نشون میده..مطمئنم استادهم بیشتر می پسنده..!! ِ
بسیار عالی و برای حال امشب من لازم,
امیدوارم روزی شمارو ببینم.
استاد عزیزم
قلبا دوست دارم و برات از خدا آرامشی میخوام که خودت میخوای
واقعا زندگی همین لحظه هاست،”همین” لحظه ها…
سعدی می فرماید:
نصیب ازعمردنیا نقد وقت است …مباش ای هوشمند از بی نصیبان
آرامش درخواندن نوشته های آرام و سرشار از آرامش تو
این نوشته تو خیلی دوست دارم ,حس خوبی بهم میده .
ممنونتم بابت ایجاد این حس خوب …
میدونین من هرچه بیشتر مطالبتون رو میخونم بیشتر به این نتیجه میرسم که ما بیشتر بهمدیگه شبیه هستیم تا متفاوت! فقط گاهی نمیتونیم حس هامون و اندیشه هامون رو با کلمات توصیف کنیم و یه جا که یک نفر با قلم خودش اونها رو به جمله و کلمه تبدیل میکنه حسی از آرامش ناشی از تجربه مشترک به آدم دست میده .
مطلب بجایی بود محمدرضا چون توی دغدغه های روزمره و وسط ویراژ دادن های زندگی کمی حرف دل آدم رو هم “رام” و هم ” آرام” میکنه و گاه “اهلی”.
🙂 زنده باشين و آرام
سلام وسپاس.خوش به سعادت شما
آرامش در میان لحظه ها.یاد این جمله افتادم:
موسیقی فضای میان نت هاست.
سلام.
جالب بود ، اما اینها که گفتید آرامش نیست ، «آسایش خیال» است.
آرامش کوچک نیست که در چیزهای کوچک دنبالش بگردیم.
آرامش در وجود بزرگی پیدا شدنیه ، مثل وجود خودمون.
با این حال کاملا با حرفهایی که گفتید موافقم ، فقط ننویسید آرامش ، بنویسید آسایش خیال.
در ضمن مطالبی که در مورد عزت نفس و در مورد مدرک دکترا نوشته بودید رو هم کاملا قبول دارم و تشکر میکنم.
موفق و سربلند باشید.
التماس دعا .
حرفت رو کامل میفهمم.
من معمولاً «آسایش» رو «فیزیولوژیک» و آرامش را «ذهنی و شناختی» میفهمم. فکر کنم «آسایش خیال» که تو هم میگی به همین مفهومی که من توی ذهنمه نزدیکه
با اجازه:
آرامش رو در خواندن اغلب نوشته های محمد رضا پیدا میکنم
سلام.سلام.سلام.چقدر قشنگه یاد بگیریم ارامش خودمان را در ناارام کردن دیگران جستجو نکنیم.خدا قوت ساربان.عالم عامل عاشق باشید
جناب آقای دکتر درگی.
از حسرت این روزهای من این است که هنوز نتوانستهام از سمینار هوش مدیریتی در فضای کسب و کار که شما برگزار میکنید استفاده کنم.
در میان دعاهایتان این توفیق را هم برای ما بخواهید…
البته ظاهراً این سمینار به زودی در آمل برگزار خواهد شد.
لطفاً اگر اطلاعاتی که برای ما ارسال شده موثق است، بفرمایید که دوستان مطلع باشند.
بر اساس ایمیلهای دریافتی چنین خواندهایم:
دبیرخانه همایش : آمل خیابان امام خمینی آفتاب ۳۸ طبقه فوقانی بانک مسکن واحد ۳
تلفن : ۲۲۳۳۷۰۰-۰۱۲۱ و ۰۹۱۱۹۲۱۳۹۵۹
ضمناً همینجا «به شدت زیاد» به خوانندگان عزیزم توصیه میکنم فرصت مطالعهی تجربیات و دانش جناب آقای درگی که از دانشمندان «مجرب» حوزهی بازاریابی هستند را از دست ندهند. سایت رسمی ایشان http://www.tmba.ir است. البته صادقانه اعتراف میکنم که من http://www.dargi.ir را خیلی بیشتر دوست دارم. چون عصارهی دانش ایشان است…
سلام.ارادت وافر.بله به یاری حق ۲۷ دی ماه در شهر زیبای امل با همان مشخصاتی که شما ادرس داده اید.البته به شرط حیات من.
سلام استاااااد
خوش اومدید به این خــونه ما، منت سر ماگذاشتید…
خیلی خیلی خیلـــــــــــی خوش اومدید… خوشــحال هستم بشخصه ازحضورتون…
(محمد رضا ! می بینی چه مهموناااایی داری توو این خونه…)
محمد رضا این صفحه بندی شدن کامت ها اذیت می کنه .اگر تعداد کامنت بیش تری تویی یک صفحه جاشه خیلی بهتره.الآن ۸۶ کامنت به چندین صفحه برش خورده .
چشم!
🙂 🙂 ازون « چشم» های توو دل بروتون بودااا !
منم همنظرم با میلاد محمدرضا.
متشکر!
من هم در همین ۲۲ سال زندگیم دقیقا به همین نتیجه رسیدم…روزی با دوستی صحبت می کردم، می گفت زندگی یک چیزه لعنتیه که بی اینکه خودت انتخابش کنی باید طی کنیش تا تموم بشه و خوشبختی در زندگی یک دروغ و فریب بیشتر نیست. در مورد خوشبختی این طور بهش جواب دادم که اون رو یک “جا و مکان” مثل قله کوه نبینه که با رسیدن بهش دیگه همه چی آروم و خوب میشه! خوشبختی رو تو لحظاتی مثل هم صحبتی با انسان های خوب و گرفتن یک حس عالی از اونها ببینه یا راه رفتن زیر برف و گوش کردن به موسیقی که بهش علاقه داری و…
شاید سختی ها و تلخی های زندگی ماها بیشتر از خوشی ها و شیرینی هاش باشه اما همون لحظات دلچسب چنان تاثیری روی روحیه آدم میذاره که تا مدت ها انرژی میگیری برای ادامه دادن و زندگی کردن.
خیلی عالی بود.
ممنون
استاد عزیز فایل صوتی رو که بنظرم به مطالب این پست بی ربط نمیاد رو به آدرس ایمیل تون ازسال کردم ممنون میشم ایمیلتون رو چک بفرمائید.
و من هم آرامش را در دانش آموزان محروم در کانکسم میبینم که برایشان امید می دهم و آنها با چشمهای مهربان نگاهم میکنند.بعضی وقتها میخام اصلا از کانکس بیرون هم نیام و تو همون نقطه دور از شهر زندگی کنم.
زنده باشي 🙂
I made an agreement of peaceful coexistence with time:neither he pursues me,nor I run from I him. one day we will find each other…..Mario Lago
کاش آدما یاد بگیرن آرامششون رو از ناآروم کردن زندگی دیگران بدست نیارن،فک میکنم بقول خودتون خرج کردن از عزت نفسه.
براتون آرزوی آرامش همیشگی دارم،آرامش با تعریفی که خودتون ازش دارید.
“کاش آدما یاد بگیرن آرامششون رو از ناآروم کردن زندگی دیگران بدست نیارن”
قشنگ بود، مرسي سپيد جان 🙂
ممنونم ازتون ،خیلی قشنگ بود و اما الان که به لیست قوانین خودم نگاه میکنم ،منم یکی از قوانیینم اینه که:۱٫ سارا ، بدون وهمیشه به خاطر داشته باش که تازه پیغام خداست ،پس با تازه همرا شو ونترس ، چون گذشته وعده های زیادی داده و بهشون عمل نکرده ،در زمان حال باش و تمامی عمل کن وحسابگری رو فراموش کن. ۲٫ هیچ وقت تفسیر نکن ،وقتی حضوری در درونت احساس میکنی ،بذار اتفاق بیفته. ۳٫ هرگز مقلد نباشم چون انسانیتم به هدر میره (اینو از شما یاد گرفتم ) واینکه هرگز به سبب پندار بقیه من موفق یا ناموفق ،دیوانه و یا باهوش ….. نمی شوم. ۴٫ واگه یه موقعیتی رو بدست اوردم اون رو یگانه میدونم پس نه تردید میکنم ونه تاخیر ونه توجه ای به نظر دیگران (این قانون که بهش رسیدم ،زندگیمو کاملا عوض کرده وباعث شده که دیگه زمانم رو برای عرضه ی نقشی که دیگران برای من انتخاب کردن هدر بدم). بازم ممنون.
سلام استاد.
نميدونم دغدغه هاي مشترك چقدر در علاقه مندي من به شما نقش داشته ولي مطمئنم كه انرژي هايي از يك جنس باعث اين علاقه مندي شده همان روز كه در سمينار مديريت اجرايي شما رو ديدم .
ما يك تفاوت با هم داريم و آن اينكه شما خيلي بزرگتر از من هستي. از نظر دانش،توانايي و دامنه دوستاني كه داري و واقعا دوستت دارند. اين كمترين حق كسي است كه اينقدر خودش را وقف علم و كشور و مردمش كرده.
مي دونم دوست نداري از اين تعريف ها بشنوي ولي بخدا نمي شه خيلي هم بي انصاف بود. انصاف اينه كه هر از گاهي كسي به شما بزرگيت رو يادآوري كنه. مي دونم از امروزت تنها بخشيش كه اذيتت مي كنه اينه كه نكنه به همه دغدغه هايي كه براي ديگران داري نرسي. ولي مطمئنم روزهاي خوبي داري و روزهاي بهتري در آينده در انتظار شماست حتي اگر به آن فكر هم نكني، آن روزها منتظر شما هستند.
براي خودم دعا مي كنم كه دامنه دوستيم با شما هر روز وسيعتر بشه خيلي باهاتون كار دارم. خيلي.
دوستتون دارم.
ببخشيد اگر يادداشتم رو دوست نداريد.
مثل اينكه اين روزها نيت كرديد هر روز اشك مارو در بياريد.
چرا آیدا جان؟!
چون باعث ميشه هر روز خودمو بهتر بشناسم . ولي با خنده هاي بلند گريم ميگيره-الان تو شركت مطالبتونو ميخونم يكدفعه قهقهه ميزنم همه تعجب ميكنن
استاد آرزو دارم:
هميشه باشي وارامش بي انتها تجربه كني .
دوست دارم حتما راجع به این موضوع باهاتون حرف بزنم. این چیزا بهم آرامش می ده اما همه زندگیمو پر کرده. ناشکر نیستم اما وقتی جایی زندگی کنی که همه چیز سایلنته یه وقت به خودت میای و می بینی چقدر از همه چیز و همه کس حتی از گذشته خودت عقبی و دیگه به این چیزا به چشم آرامش نگاه نمی کنی. دلم پویایی و آرامش از این جنس رو با هم می خواد اما هنوز راهشو بلد نیستم.
همیشه پر انرژی باشید و سرشار از آرامش استاد.
حال شما رو خوب می فهمم.وقتی همه چیز هست اما اینگار هنوز هیچی نیست.یعنی در واقع هنوز از خودت راضی نیستی.منم دنبال ارام بودن اما پویا بودن هستم اما واقعا نمی دونم چطوری
زندگی در اکنون…….
خیلی عالی بود . گاهی ما آرامش را بدون توجه به حق دیگران میخواهیم که خود باعث تنش برای خود یا دیگران میشود
آرامش را در لبخند پدرم، بی آنکه کلامی بگوید – چه آنکه سالها، لبخند بی کلامش، حامی من بوده است –
خیلی زیبا بود ممنونم
بسیار زیبا بود
به نظرم رسید این نوشته یه جورایی به کلام حضرت علی شباهت داره که براتون ذکر میکنم
از حضرت علی پرسیدند:نظر شما در مورد دنیا چیست؟
حضرت فرمودند:من بیزار از دنیا ولی عاشق زندگی هستم
پرسیدند:مگر بین دنیا و زندگی چه فرقی است؟
فرمود: «دنیا» خور، خواب، خشم و شهوت است؛
ولی «زندگی» نگریستن به چشمانِ کودک یتیمی است؛
که از پس پرده ی شوق به انسان می نگرد …
منم از این آرامشهای لحظه ای دارم. چند وقته (شاید بیشتر از دو سال) که تو همون لحظه به خودم میگم زندگی الانه و یه تصویر از اون لحظه تو ذهنم ثبت میکنم و نگهش میدارم برای روزهای بد زندگی که مرورشون کنم و غمم از بین بره. فقط نمیدونم چرا تو لحظه های بد، گیرنده دچار مشکل میشه و تصویر بالا نمیاد؟!!! : )))
نگران نباش، بخاطر پارازیته!! 🙂
: ))) واقعا؟؟؟!!!
جل الخالق! آدم خوف میکنه… 😉
چه قشنگ بود.
منم آرامش را در لحظه هایی که برای خیلی از افراد ارزش نداره جستجو می کنم. به عبارتی آرامش رو در کودک بودن و طبیعت گرا و قانونمند بودن و تجربه کردن حس می کنم.
بخاطر چیزهایی که به من و دوستانم یاد می دی به نهایت تشکر می کنم.
آرامش!!
میدوی تمام روز تلاش می کنی و آخر شب خسته، از خودت می پرسی این همه برای چی ؟
یک لقمه نام و یک جرعه خواب!!!
در این دوی ماراتن برای رسیدن به خط پایان به هم طعنه میزنیم، حتی به کسی که پای رفتن ندارد!!
پیروز این میدان کیست؟
آنکه قدر لحظه های ساده را دانست…
باید قبل از همیشه رفتن لحظه های ناب را تجربه کرد
لحظه های زیبایی که به سادگی از آنها می گذریم
آنجا که بر شانه های سخت پدر گریه کردی و او پنهانی با تواشک ریخت
آن هنگام که همچون کودکی سر بر پای مادرت می گذاشتی و او خنده کنان می گفت تودیگر خیلی بزرگ شدی
آن روز که دلم لرزید و نگاه سخت و سرد تو به من گقت راه ساده ای در پیش نداری
آن روز که سعی کردم قلبی را که آزردم التیام بخشم
برای آرامش او وخودم و به حرمت اینکه مدتی با همخانه بودیم
می خواهم مرا ببخشد
و امیدوارم فریاد رسائی باشد در راه سخت و دشوار شور و عشق و آزادگی…
دلم برایت تنگ میشه
سلام. جمله “من آرامش را در چشم بستن بر حساب و شمارش و ارزیابی و سنجش جستجو میکنم” آرامش عجیبی بهم داد. واقعا همین طوره.ممنون.
وای، بینظیر بود، جادو میکنن این کلمات و جملات.
ولی من روزهایی طولانی است که در پی آرامش از دست رفتم هستم که گهگاهی بر میگرده و دوباره میره… داشتن آرامش یعنی خوشبختی …اونو ار ته دل برای همه آرزو مندم
بعد از اینهمه گشتن به این نتیجه رسیدم که آرامش اون لحظه ای که فقط به اون لحظه فکر کنی نه چیز دیگه ای… اینکه در لحظه حضور داشته باشی… و اون جمله عالی بود که “که من آرامش را در چشم بستن بر حساب و شمارش و ارزیابی و سنجش جستجو میکنم…”
سبز و آروم و استوار باشین همگی… و شما هم همینطور استاد دوست داشتنی…
این خوبه.
فقط گاهی ار اینکه دیگران به قوانین زندگیت احترام نمی ذارن کسل میشی.
ولی خوبه
: )
مرسی که اینقدر زیبا گفتی … شگفت انگیز ترین چیزی که می شه انجام داد همین است :
“بودن در همین لحظه!”
ممنون!! فقط همین …
پ . ن : ممنون یعنی منت بارتم محمدرضا 😉
بعد از مدت ها آرووووم شدم
سلام
عالی بود
عالی بود عالــــــــــــــــــی
salam
aali bood
tashakor
دوسش داشتم
ممنون
یه موقع هایی خیلی خوبه که نگاه آدم های دیگه رو به وقایع و اتفاقات اطرافشون بدونی،گاهی از شباهت این نگاه ها حس خوبی میگیری که کسی هست مانند تو …و گاهی از تفاوت افکارشون و تازگی اون حس و حال،یه حس تازه تو وجودت میاد که قشنگه و باعث میشه گاها با نگاه اون آدم “تو هر مقام و منسبی هست با هر سن و سالی” به وقایع نگاه کنی حس بامزه ایه
زندگی آبتنی کردن در حوضچه” اکنون” است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی ست
جمله هات پر از آرامش بود ولی ازش هیچ صدای آرامشی نشنیدم
بهم نگو اشتباه میکنی چون گوشهای من اشتباه نمی کنه
همه آرامشای نوشتهات حتی تو نوشته هم که بود به پایان رسید
آرامش اینجوریه!
حالا بزار من از آرامش و نا آرومی بگم
آرامش برام وقتیه که حقیقت رو بدونم
حتی اگی زیر پام آتیش باشه
آرامش اینه که دنیای بیرونم تو جهل نباشه و فکر کنه روشن فکره
آرامش اینه که یکی تو خواب بهت بگه تو از اونایی
آرامش
ناآرامی تمومی نداره اینجا. ولی این ایمانه که حتی صدای نا ارومی رو هم از کنار لاله گوشم بیرون رونده و یقین به روشنایی که هست و خدایی که خالق نوره و فرقان میده به کسایی که آرامش بخواند
من آرامش را در دیدن استادم محمرضا شعبانعلی و لحظه شماری برای نشستن روی صندلی کلاسش جستجو میکنم.آنجا که بی صبرانه منتظرم تا کلامی دیگر/تلنگری دیگر و هدایتی دیگر از استادم دریچه ای باز هم جدیدتر به زندگیم باز کنه.محمدرضا یکی از ارزشمندترین انسانهایی هستی که توی زندگیم دیدم.صمیمانه برات آرزوی سلامتی میکنم و از خدا میخواهم همیشه حافظت باشد.تا حالا هیچ معلمی را به اندازه تو دوست نداشته ام.فقط میتونم یه چیز بگم: محمدرضا ممنونم
آقا امروز با حال بدی اومدم تو وبلاگت و با حال خوبی رفتم
ممنون 🙂
سلام
رسیدن به ارامش در لحظه نیاز به حداقل کمی ارامش تو وجود خودمون داره وگرنه از ۲ تومن انعام با حساب و کتاب یا بی حساب میشه یاد لحظه های سخت زندگی خیلی ها افتاد و شاید به جای به ارامش رسیدن دگرگون شد .امیدوارم به زودی تو کشورمون رفاه نسبی رو شاهد باشیم تا همه با هم به ارامش برسیم
سلام محمدرضا
نوشته هات تظاهر توش نیست منظورم اینه که فقط یکسری کلمات کنار هم چیده شده نیستن که یک جمله پرمغزی رو به نمایش بگذارن. عمیقاً معلومه برای خودت نوشتی. امیدوارم من هم روزی بتونم به حدی از پختگی برسم که بی پروا حرف دلم رو بزنم یعنی مثل تو برای خودم بنویسم….
ممنون
آرامش بخش بود…
سلام
فقط می تونم بگم عالی بود
من آرامش را در این میبینم که:
بپذیرم آنچه را نمیتوانم تغییر دهم…
زندگی یعنی باور داشته باشی
عمیق تر از عشق مادرانه ، دوست داشتنی تر از دعوای خواهرانه ، گرم تر از آغوش پدرانه ، شیرین تر از بوسهً کودکانه ، قدرتمند تر از شانهً دوستان و بالینی بهتر از دامان معشوق
نخواهی یافت چرا که جایگزینی برای هیچ کدوم وجود نداره ..
like الهام جون
آقا اجازه : من طي يه اشتباه خنده دار اين چند روز فكر ميكردم شما نيستيد و كامنت جديدي گذاشته نشده
امروز عصر فهميدم در اصل خودم “نبودم”(به خاطر اختلال در شبكه اينترنت گوشي هاي همراه و من متوجه نشدم)
حالا غرض از مزاحمت خواستم بگم دلم واقعا براي شما و ساير دوستان تنگ شده بود 🙁
راست ميگن محمد رضا جان كه “از دل برود هر آنكه از ديده برفت “؟ 🙂
نكنه از دلتون رفته باشيم اين چند روز كه نبوديم؟!
چقدرلذت بردم ازین جوابتون(من فکر میکنم آخرین مرحله رشد یک انسان مرحله ایه که حتی اگر بهش گفتند خدا وجود نداره، ذره ای تغییر در رفتار، روحیه، انرژی و انگیزه اش ایجاد نشه و مسیر قبلی رو ادامه بده)…تمام آرامش زندگیم ساعاتیست که احساس میکنم دانشجوهام بالذت سرکلاسم نشستند.تمام آرامش زندگیم دراینه که من بعنوان مدرس بایدبه زبون بگم بچه ها زمان ۲٫۵ساعته کلا س ریاضی تموم شده بهترکلاسوهمین جا تموم کنیم.همه آرامش زندگیم دراینه که سالهاست برای رسیدن به همین آرامش تمام تلخیهای زندگی رابه جون خریدم.
سلام محمد رضا جان خوبي؟ 🙂
متني كه با دلتون نوشتيد به دلم نشست
باور كن من هم آرامش رو هميشه در لحظات كوتاه و ساده ايي جستجو كردم و بهش هم رسيدم و لذت بردم اما ديگران از شنيدنش خنده اشون گرفته
يعني به نظر شما تعريف آدمها از آرامش فرق ميكنه؟؟
مرسی محمد رضا.
می شود متنی طولانی در مورد ازدواج بنویسید
دوست دارم نظر افراد بزرگی چون شما را در مورد ازدواج بدانم
کامل
ممنون
کسی هستم که شما را در ماه عسل شناختم
آرامش در نگاه به لبخند فرزند نیز هست
من مادرم
حتماً مینویسم چشم. ممنون که نظر من را هم می پرسید…
سلام
دوست دارم جوابم را بدهید
آرامش را در ازدواج نیافتید؟!
من که آرامش را در ازدواج دیدم.
delneshin bood. sepas
آرامش را در خودت فقط میتوانی بیابی…. آرامشی در وجود دیگران بهت برسه قطعا زوذگذره و بزودی برات به عدم آرامش تبدیل میشه چون احساس و عاطفه دیگران ثبات نداره و مثل یک موج سینوسی بالا و پایین میشه….
سلام استاد من سوم ریاضی فیزیک هستم و درسام خیلی بده وقتی فکر میکنم من که اول و دوم دبیرستان رو بخوبی پشت سر گذاشتم حالا بخوام در این مرحله درجا بزنم خیلی ناراحت می شم .از یه ترفم تستم خیلی ضعیفه ولی دلم می خواد تو بهترین دانشگاه برم و وقتی دیگران رو که مثل من بودند رو میبینم که به کجا ها رسیدن اعصابم خرد میشه و حس خود کشی بهم دست می ده که این دنیارو با همه ی خوبی بدی هاش ترک کنم ولی می ترسم. لطفا استاد راهنمایم کنید
و من آرامش را در بودن انسانهایی با احساس و مهربان و
آزاده میبینم
و آرام و دلخوشم به همین بودن های زیبا
نه به نیست هایی که ایکاش می بودند!!!
آرامش یعنی یه نفس راحت.
یه نفس راحت بعد از یه روز سخت.
نفسی که میدونی با همه ی سختی های زندگی که از غم ، شادی یا حتی ترس لبریزه.اما خوشحالی که هنوز هم داریش،چون میدونی که میتونی ازش استفاده کنی.
سلام. من از زندگی خسته شدم دلم مخواد خود کشی کنم لطفا راهنماییم کنید
همین که اینجا سر زدی و این رو نوشتی، یک خبر خوبه و اون اینکه یک پله با خودکشی فاصله داری.
اسم این وضعیت رو میشه گذاشت: «دلزدگی از زندگی یا بی انگیزه بودن برای ادامه زندگی»
من بارها و بارها تجربه اش کردم. بهم کمی فرصت بده فکر کنم ببینم چه میتونم بگم برای دوست خوبم…
بیشتر این چیزایی که نوشتی برای من حکم دلخوشی داره محمد رضا ادم بدون دلخوشی هم که انگار نه انگار وجود داره
آرامش یعنی هر شب بیای خونه محمد و بعدش آروم بشی!!!
جدی میگما استاد
آرامشت ستودنی محمد رضا….
آرامش همون لحظه هایی که میگذره و تو از خودت راضی هستی….
از ته دل میخندی هر چند تصنعی….
آرامش درک کردن این باورهاست….که زندگی همه ما همین لحظه هاست که میگذره….
خیلی از آدم ها آرامششون رو در کنار کسی که میخوان باهاش زمان و سپری کنن میبینن …
خیلی ها آرامششون رو با بودن و موندن در کنار کسی که دوستش دارن بدست میارن….
خیلی ها نهایت آرامش و تو ثبات و تداوم دوست داشتن فرد مورد علاقشون یدست میارن
اکثریت ما برای آرامش و درک حقیقت آرامش به همراه نیاز داریم
این متنتون خیلی به دل نشست ممنون
چقد خوب بود …
وچقد حستو منتقل کرد ….
شاید باورت نشه ، ولی این مدت که نوشته هاتو میخوندم همیشه با خودم فک میکردم یه شخصیتی مث تو که همه چیز رو در اوج میخادوتو تمام زمینه هایی که توش کار کرده تو قله ها سیر میکنه ، چقد اینکه چیزهای کوچیک رو هم ببینه و بتونه ازشون لدت ببره رو تو خودش کم داره …
البته شایدم من نمیتونستم این ویژگیتو ببینم ..
ولی این متنت باز هم جایگاهت رو برام بالاتر برد مرد!
امیدوارم این ویژگی همیشه باهات بمونه ، چون منکه فک نمیکنم چیزی آرامشبخش تر ازین وجود داشته باشه ..
این قسمتش بینظیر یود :
از من نپرس که لحظه های شاد چقدر داشته ای و لحظه های ناشاد چقدر،
که من آرامش را در چشم بستن بر حساب و شمارش و ارزیابی و سنجش جستجو میکنم…
سلام دوستان خوبم
همدیگر رو فراموش نکنیم.
(التماس دعا)…………….
آرامش يعني داشتن يه دوست خوب مثل شما كه خيلي خوب بهمون ياد ميده،كه آرامش ميتونه تو چيزهاي ساده ي اطرافمون خلاصه شه كه ممكنه خيلي وقتها بهشون توجه نكنيم.
حتي از درد دلاتون هم آدم ميتونه كلي چيز ياد بگيره،عالي بود ممنون
سلام
تيتر دلنوشته منو ياد كتاب “آرامش وخوشبختي يا در جست وجوي خوشبختي” از لرد اوبري انداخت وباعث شد لابه لاي كتابام بگردمو دوباره بخونمش. كتابي كه حدود۱۰سال پيش خوندمش وحالا ميبينم چقدرتو زندگيم تاثير داشته بااينكه اون سالها ۱۰-۱۲ ساله بودم وشايد وقتي كتابو ميخوندم طوري كه امروز ميفهممش ،نميفهميدم اما تاثير خودشو داشته واز اين بابت خوشحالم وآرام به خاطر همه ي چيزهايي كه داشتم ؛پدرومادري كه موجب شدن روزاي نوجونيموبا كتابايي كه تو كتابخونه داشتن پركنم.
به خاطر همه ي اتفاقاي زندگيم خوشحالم محمدرضا
وازتو ممنونم به خاطر اين متن . اگه ايميل چندروز پيشمو نخوندي ديگه نخونش .چون من از زندگي چيزي نميخوام جز “آرامش” حالا كه فكر ميكنم ميبينم خيلي از چيزهايي كه تو اون ايميل نوشته بودم گاهي باعث آرامشم ميشن.
استاد چندتا كتاب معرفي كنيد كه مطالعه كنيم؛احساس ميكنم بايد يه كتاب خوب تو اين روزا بخونم اما چه كتابي؟
MR30
خیلی حس دوست داشتنی داشتید. چقدرتلاش میخواد که به این طرز فکر برسیم؟
فکر میکنم بعضی از وضعیت های ذهنی، بیشتر از تلاش به تعدادی «رویداد» نیاز دارن که البته تو زندگی همه ماها هست اما گاهی ازش صرف نظر میکنیم…
سلام محمدرضای عزیز
خسته نباشی
میدونم قبلا ازت راجع به قانون جذب سوال پرسیدن و جوابت رو هم خوندم.ولی دلم میخواد برامون بیشتر توضیح بدی…
یک بار راجع بهش باید کامل بنویسم اکبر جان.
همین روزها مینویسم. ممنون که یادآوری کردی.
آره یادمه اکبر جان. خیلی بحث مهمیه. حتماً تو همین روزها راجع بهش مینویسم. بهم یک فرصت کوچیک بده.
راستی ممنون که این موضوع رو یادم انداختی
این روزها یکی از آرامش های منم اینکه به این خونه میام و وقتی می بینم پستی گذاشتی یا تعداد کامنت ها نسبت به قبل بیشتر شده می فهم که هم سلامت و سر حالی و هم دوستان اینجا را فراموش نکرده ای.
راستی محمدرضای عزیز در متن بالا دوستان این خانه را فراموش کردی.
لئونارد کوهن رو کاملا باهات موافقم مخصوصا ترانه
To the end of love
به ضیافت زندگی میروم،درسبد شادمانیهایم،یک دسته گل دارم،مقداری رایحه یک مشت صفا.میروم تاضیافت زندگی رابا اینها بیارایم.
………………………………………………………….
من برای آنهاکه دوستم دارند زندگی میکنم آنهاکه مراهمانگونه که هستم می شناسند برای حل مسائلی که حل نشده باقی مانده اند،برای جبران اشتباهاتی که مرتکب شده ام،برای آینده ای که دردوردستهاست،برای بهشتی که به من لبخندمیزندو درانتظارم است…. برای تمام خوبیهایی که می توانم انجام دهم….
(وای که چقدر آرام است گوشه ای از ذهنم با دلنوشته هایتان)
واقعا خیلی خوب بود ولی یه لحظه فکردم خودم این هارو نوشتم نگرش من هم همین طور (جسارت نباشه)
متن هایی که با دل نوشته میشن نه با قلم، این حس را به مخاطب میدن که انگار خودش نوشته.
من هم متن های زیادی رو میشناسم که این حس رو بهم میدن آرمین جان.
چه دید قشنگی به آرامش……:
که من آرامش را در چشم بستن بر حساب و شمارش و ارزیابی و سنجش جستجو میکنم…
استاد خوشحالم که ماه عسل باعث آشنایی ما شد…..دقیقا مثل عسل…..بهتون افتخار می کنم. 😉
استاد یک سوال بپرسم ؟ البته اگر دوست دارید جواب بدید… شما چقدر اعتقاد به حضور خدا تو زندگیتون بهتون
آرامش میده >؟ اخه این چیزیه که خورم جدیدا بهش رسیدم …می خواستم بدونم آدمی مثل شما چه حسی نسبت به این موضوع داره ؟؟
سوال سختیه شیرین.
اما من فکر میکنم آخرین مرحله رشد یک انسان مرحله ایه که حتی اگر بهش گفتند خدا وجود نداره، ذره ای تغییر در رفتار، روحیه، انرژی و انگیزه اش ایجاد نشه و مسیر قبلی رو ادامه بده
به نظر شما میشه؟؟ اگه ادم همه جا به قدرت خودش فقط تکیه کنه یه جایی کم میاره …این طور نیست؟؟ به من اگه بگن خدا وجود نداره توی دست و پنجه نرم کردن با مشکلات واقعا نا امید میشم.. البته در صورتی که تلاش خودمو بکنم…نه اینکه فقط منتظر خدا بشینم…
شاید باید بزرگتر بشیم شیرین…
سلام محمدرضای عزیز.
برداشتی که من از این حرف میکنم:
فردی که به چنین مرحله ای از رشد رسیده باشه، اینقدر قوانین عالم هستی رو خوب درک کرده و نگاه سیستمی و عمیقی به جهان داره که اگه حتی قبول کنه که خدای متشخصی وجود نداره چیزی را از دست نداده و باز هم مسیر قبلی اش را با قدرت طی میکند.
این برداشت چقدر با دیدگاه شما همخوانی دارد؟
اگر امکان داره بیشتر در مورد نگاهتون به این امر توضیح بدید.
خیلی خیلی ممنون.
ارادتمند شما.
راستی یادم رفت بپرسم حالا حالاها از کافه خبری نیست؟ مهمونی تعطیل؟
سارا جان. یک مقدار از نظر کاری، حجم کارا خیلییییی زیاد شده در حدی که همون یکی دو ساعت خواب من هم کفاف نمیده.
کافه به زودی دوباره برگزار میشه (به قول این رستورانی ها با مدیریت جدید!!)
البته شوخی کردم. خودم هستم و میمونم و کرکره های کافه هم خیلی زود میاد بالا.
ممنون از اینکه با وجود ساعات کاری زیادتون هنوز این سایت هست و میشه بیایم بهتون سربزنیم، منتظریم هر وقت که شما صلاح بدونید مهمون کافتون باشیم، با مدیریت خوب محمدرضا شعبانعلی
سلام، آرامش تو تک تک جملات حس میشه
کاش بشه تو هر لحظه ای که تو موقعیت مشابه قرار میگیریم همون موقع بهش فکر کنیم و حس آرامش حس همیشگی لحظه های پر تنش زندگی بشه
خوشحالم که قیمتی نداره یعنی چیزی باهاش برابری نمبکنه اما خیلی ها هم هستن که تمام عمر سعی میکنن انقدر بدست بیارن که بتونن آرامش و بخرن لحظه که از دست رفت تازه میفهمن میشد آرامش و تو تک تک لحظات ساده زندگی دید و به سادگی از کنارش نگذشت
آرامش یعنی خوندن نوشته هاتون و لذت بردن از اون بی اینکه به این فکر کنی که شاید چند ثانیه دیگه اینترنت قطع بشه
به دلم نشست، خوندنش آرامش بخش بود.
…یه جملش خیلی چسبید خنده های بلندی که همه میدونیم از ته دل نیست…همش آرامش رو گفتید چیزی از نهایت زندگی نگفتین…
این متن خیلی چیزها رو در کله من به ارتعاش در آورد….خیلی…:)
همینقدر بگم که اگه قبلا بهم میگفتن از زندگی چی می خوای یا چرا فلان کارو انجام میدی میگفتم آرامش….ولی الان که میتونم بگم تقریبا راهش و پیدا کردم راه با ارامش درون زندگی کردن رو باز هم درونیاتم من و به تقلا می کشونه برا خواستن تلاش کردن رسیدن و باز هم خواستن…ممنون
دی ما و می و عیش خوش و روی نگار امروز غم و غریبی و فرقت یار
ای گردش ایام ! تو را هر دو یکی است جان بر سر امروز نهم ، دی باز آر
خدا حفظتون کنه
سپاس فراوان…
ممنون که هستین
چندبار کامنت گذاشتم،اما گفت کامنتت تکراریه 🙁
دی ما و می و عیش خوش و روی نگار امروز غم و غریبی و فرقت یار
ای گردش ایام ! تو را هر دو یکی است جان بر سر امروز نهم ، دی باز آر
خدا حفظتون کنه
سپاس فراوان…
ممنون که هستین