در روم باستان و دوران قبل از میلاد مسیح، وقتی فرماندهان بزرگ جنگی در نبردهای مهم و استراتژیک پیروز میشدند، برای آنها جشن فتح برگزار میکردند.
کالسکهای طلااندود آماده میکردند و در تمام شهر میگرداندند و مردم کنار معابر برای فرمانده فریاد شادمانی و سپاس سر میدادند.
در جلوی کالسکهی فرمانده، سربازان راه میرفتند و در پشت آن بردگان حرکت میکردند. نخستین پارچه نویسیها در تظاهراتهای تاریخ را از این دوران به خاطر داریم. بردگان، گروه گروه، پلاکاردهایی را در دست میگرفتند که روی آنها، نام سرزمینهایی که فرمانده تا آن لحظه فتح کرده بود نوشته شده بود.
این مراسم گاه یک روز تمام به طول میانجامید تا نهایتاً با قراردادن تاجی از طلا بر سر فرمانده به پایان برسد.
تاجی که معمولاً تمام حفرههایش با مروارید پُر میشد.
همواره دو نفر سوار کالسکه دیده میشدند. نفر اول همان فرمانده پیروز بود و نفر دوم یک برده.
وظیفهی برده این بود که در تمام مدت مراسم و حرکت در شهر، همزمان که یک گوش فرمانده از فریاد تشویق مردم پر بود، در گوش دیگرش زمزمه کند: Memento mori.
جملهای که شاید در طول مراسم، هزاران بار تکرار میشد.
معنای آن جمله چنین است: به خاطر داشته باش که تو هم خواهی مُرد.
رومیان معتقد بودند که تشویق زیاد باعث میشود انسان گرفتار غرور شود و فراموش کند که مرگ و شکست و نابودی، سرنوشت همهی ماست. دنیا هیچیک از ما را به دیگری ترجیح نمیدهد و همهی ما را در نهایت، در کام خود فرو میبلعد. پس تشویقها نباید مغرورمان کند.
بعدها (چند قرن بعد) این جمله تغییر کرد و جملهای دیگر جایگزینش شد: Memento homo: یادت باشد که تو هم انسان هستی.
این انسان بودن، در اینجا همان معنای فانی بودن و شکستپذیری را در خود داشت و اینکه مشخص نیست که سرنوشت تو که امروز برایت دست تکان میدهند و فریاد میزنند چه خواهد بود.
بیهوده نبود که در تمامی دوران امپراطوری روم، جملهی Memento را بردگان در گوش فرماندهان زمزمه میکردند و با آنها روی یک صندلی در کالسکه مینشستند و هنگام سخنرانی فتح، شانه به شانهی آنها میایستادند تا این نکتهی مهم فراموش نشود.
تاریخ، قدرتمندان رومی زیادی را به خاطر میآورد که در بستر مرگ، جملهی Memento را به اطرافیان خود گفتهاند. اگر چه پیکر بیجان فرماندهان بر خاک نیز، خود با صدای بلند این جمله را تکرار میکند.
پی نوشت یک: Memento نام یک فیلم زیبا از کریستوفر نولان هم هست که اتفاقاً از همین واژهی لاتین به معنای بکوش به خاطر بسپاری اقتباس شده است. Mori هم از همان ریشهی مُردن است که ما میگوییم. Mortal به معنای فانی در انگلیسی نیز از همین ریشه است.
پی نوشت دو: به بردگانی که این وظیفه را بر عهده داشتند اوریگا میگفتند. اینها معمولاً بردگانی بودند که قبلاً مقام بالایی داشتند و به واسطهی فتح شدن سرزمینهایشان، به اسارت و بردگی گرفتار شده بودند. کالسکهی فرماندهان را هم اوریگاها میراندند تا فرمانده، دائماً آنها را پیش چشم داشته باشد.
پی نوشت سه: این حلقه که میبینید به اسم حلقهی Memento Mori معروف هست. البته نه فقط این. بلکه هر حلقهای که نشانهای از مرگ داره. خود این عکس مال یه حلقهی ۳۰۰ ساله است. اما قبلاً توی یکی از موزههای رم، حلقههای دوران سزار رو هم دیده بودم که شبیه بودند و البته اسمشون رو نمیدونستم و الان فهمیدم حلقهی Memento Mori بودهاند.
[…] اولین بار دوسال پیش بود که از طریق یک مطلب در سایت محمدرضا شعبانعلی با واژۀ «ممنتو موری» آشنا شدم. از همان روز یک جدول درست […]
قبلا جمله ای شنیده بودم که میشه ربطش داد به این روزنوشت.
محتوایی شبیه به این داشت:
هر وقت پیروز شدی و موفقیتی به دست آوردی، خوشحال نشو و بلافاصله هم قدم در راه پیروزی بعدی بر ندار.
ساعتی فکر و تامل کن.
خوشحالی تو و مسیر آینده ی تو رو، اون پیروزی و فتح مشخص نمیکنه.
بلکه اون یک ساعت فکری که کردی، مشخص میکنه.
سلام.
۱- یک حرفی هست که فکر می کنم می خواستید بگویید ولی مستقیم نگفتید، پس من هم درباره اش حرف نمی زنم.
۲- این روزها گاهی فاتح اصلی یک نفر است ولی سعی می کنند کس دیگری به جایش قهرمان معرفی بشود.
۳- یک آسیب خیلی مهمی در تشویق ها وجود دارد آن هم اینکه گاهی تشویقت می کنند نه برای اینکه ابراز محبت کنند در اصل می خواهند کاری کنند که فکر کنی کاملی و راه پیشرفتت را ببندند.
جدیداً چه قدر بدبین شده ام!
امروز که داشتم این مطلب رو می خوندم یه حسی داشتم که دوست داشتم راجع بهش بنویسم، اما به دلایل گوناگون که خیلی هاش رو خیلی هامون می دونیم ، بهتره حس و حالم رو به سکوت برگزار کنم.
فقط خواستم مثل مدل “حرفهای بی سر و ته” که خودت یه بار توضیح دادی، بیام اینجا و تصور کنم که محمدرضا میگه: گرفتی ؟
منم بگم: گرفتم.
خوش به حال برده های روم باستان که حداقل شانس و فرصت این رو داشتند که فاتحان زمانه رو ببینند و در گوششان زمزمه هم بکنند،
ما که فاتحان زمانه خودمون رو از کیلومتر ها هم نمیتونیم ببینیم
به نظرم تو عصر حاضر میل به «حذف» کردن اوریگاها خیلی بیشتره تا نگه داشتن اونها
پدرم تعریف میکرد که قدیم یه رسمی بین یکی از قبیله های کردستان بوده (خان هایی که چندتا روستا تحت فرمان و حکومتشون بوده) که خان این قبایل و روستاها، چند بار در سال، یک شب رو داخل یه قبر میگذروند.
احتمالا با خودش تکرار میکرده که memento mori (البته به زبان کردی 🙂
فکر میکنم(یعنی احتمال میدم) کسی که مرگ رو همنشین و هم نفس همیشگی خودش میبینه و هر روزش رو با آگاهی به همراهی اون شروع میکنه، نیازی به این رسوم و تشریفات نداشته باشه ولی چقدر خوب میشد اگر همه فاتحان (از فاتحان جنگ گرفته تا فاتحان صلح، از حاکمان زورمند گرفته تا حاکمان سیاس) ماهی یک شب رو توی گور به صبح میرسوندند.
پی نوشت: به جای “خوابیدن در قبر” از “گذراندن در قبر” استفاده کردم چون فکر میکنم گورخوابی تفاوت خیلی زیادی با تخت خوابی نداره، آدم توی قبر میره که بیدار شه وگر نه اگر بحث خوابیدن باشه که ایستاده و جنبان هم میشه خواب بود، مثل بسیاری از ما انسانها(و از جمله من).