پیش نوشت: در مطلبی که تحت عنوان ایده آلیسم سرخورده، ماکیاولیسم سرافکنده و پراگماتیسم سرزنده منتشر کردم، به صورت مختصر در مورد علت نگارش این مطلب و رشته مطالب دیگری که در ادامهی آن خواهم نوشت، توضیح دادهام.
بنابراین، اگر آن مطلب را نخواندهاید، شاید بهتر باشد قبل از مطالعهی این نوشته سری به آن بزنید.
ایده آلیسم – زادهی قدرت تصور ذهن انسان
کافی است چند کتاب فلسفی یا علوم اجتماعی را بردارید و ورق بزنید تا با مجموعهی متنوعی از تعریفها و توضیحها در مورد ایده آلیسم مواجه شوید. تنوع تعریفها این الزام را ایجاد میکند که هر کس این واژه یا واژههای مشابه آن را به کار میبرد، ابتدا توضیح دهد که هنگام به کار بردن آنها چه معنایی را در ذهن دارد.
مانند بسیاری از واژههای انگلیسی، ریشهی ایده آل را هم باید در زبان لاتین جستجو کرد. کلمهی Idea و Idealis هر دو در حد چند هزاره در زبان لاتین قدمت دارند. نمیدانم در زبان فارسی دقیقاً چه واژهی معادلی برای Idea مناسب است. اما فکر میکنم آرمان تقریباً معادل این واژه باشد؛ اگر چه کلمهی ایده در مباحث دیگر (مثلاً خلاقیت) به آرمان ترجمه نمیشود.
به هر حال، من از همان واژهی ایده استفاده میکنم و آن را معادل واژهی Idea در لاتین و نیز مثل اعلی (نمونهی برتر) در عربی در نظر میگیرم.
ایده آلیسم – آنچنان که مد نظر من هست – را میتوان در دو شکل تصور کرد:
- یک تصویر کامل از جهان آنچنانکه هست – بنابراین، آنچه ما میبینیم تنها بخشی از آن تصویر کامل است.
- یک تصویر کامل از جهان آنچنانکه باید باشد – بنابراین، آنچه امروز هست باید به سمت آنچه باید باشد برود.
به اینها نگاه کنید:
- مدیر ما در این شرکت، بسیار هوشمند و با تجربه است، اگر بر سر همکارمان داد زد و به او فحش داد، حتماً علتی وجود دارد که ما نمیدانیم. اما او اشتباه نمیکند.
- کاش روزی برسد که هیچکس در جهان گرسنه نباشد.
- تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته، جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخت خوشبخته …
- خود آقای افلاطون و پیروانشون در مسیر تاریخ
- هیچ ارزونی بیعلت نیست، هیچ گرونی بیحکمت نیست.
- حتماً یه علتی داره که بچهشون سرطان گرفته. احتمالاً چون پدرش مدیر بیاخلاقی بوده.
مثالهای فوق، البته از لحاظ گستردگی مصداق و عمقِ معنا، در یک حد نیستند. اما همهی آنها را میتوان به نوعی با یک تصویر کامل یا Perfect Image در ارتباط دانست.
آیا توانایی ساختن Perfect Image در همهی گونهها (Species) وجود دارد؟
اگر به دانستههای امروزمون تکیه کنیم، به نظر میرسد چنین نیست. مثلاً نشانهای در اختیار نداریم که سنگ، تصویری از جهان کاملتر (جهانی که در آن، هیچ سنگی باری تحمل نمیکند و همهی سنگها مستقل از رنگشان، جایگاه یکسانی دارند) در ذهن داشته باشد. البته تاکید میکنم که نشانهای در اختیار نداریم، چون در جهان ایدهآلیستی، حتی همین سنگ هم میتواند لایهای از واقعیت باشد و لایههای دیگری وجود داشته باشند که ما نمیدانیم.
ایده آلیسم، برای درک و فهم ما از جهان اطراف، اعتبار چندانی قائل نیست یا لااقل به آن اصالت نمیدهد.
در مورد حیوانات هم، به نظر میرسد که حتی اگر تصویر کامل در ذهن داشته باشند، کیفیت آن بسته به پیچیدگی مغزشان میتواند متفاوت باشد. اما لااقل در مورد بسیاری از حیوانات، علم امروز به ما میگوید که تصویر کامل در ذهنشان شکل نمیگیرد.
به عبارتی، شواهدی در دست نداریم که یک ملخ، به جهانی فکر کند که همهی ملخها به اندازهی نیازشان ذرت داشته باشند و یا یک کرم، به دنیایی بیندیشد که هر کرمی یک سیب اختصاصی داشته باشد و بتواند در آن لانه کند.
ظاهراً ایده آلیسم را باید تا حد زیادی حاصل بخش جدید کورتکس مغز دانست (در بین نویسندگان کتابهای عمومی، دن گیلبرت بیشترین بحثها در این زمینه را داشته است).
این توانایی شگفت انگیز ما انسانهاست که میتوانیم بدون اینکه هرگز فیل صورتی دیده باشیم، یک فیل صورتی تصور کنیم. در مورد سگها و گربهها، میدانیم که پدیدهی خواب دیدن وجود دارد. اما اینکه بر اساس این توانایی، چه سطحی از ایده آلیسم را میتوان در آنها تصور کرد، تا جایی که من میدانم، هنوز به صورت جدی مورد بحث قرار نگرفته است.
مهم است به خاطر داشته باشیم که دو شکل ایده آلیسم که من اشاره کردم، در عین شباهت ظاهری، تفاوتهای ماهوی با یکدیگر دارند.
در شکل اول، وضعیت موجود پذیرفته میشود. بخشهایی که ما نمیفهمیم، ناشی از فهمِ ناقص ماست. کودک در مدرسه، درک ناقص خود از درس تاریخ را به درک ضعیف خود نسبت میدهد و نه ضعف نظام آموزشی یا طراحی و تولید نادرست کتاب درسی.
در شکل دوم، وضعیت موجود پذیرفته نمیشود.
به ایده آلیسم اقتصادی فکر کنید. اقتصاددان، تصویر کودکانهای از جهان ندارد. او تفاوت درآمد و سطح زندگی را میبیند. میبیند که برخی از شکم خالی خوابشان نمیبرد و برخی از پر بودن زیادی شکم. او نمیخواهد این وضعیت را به عنوان وضعیت آرمانی بپذیرد. نمیخواهد بگوید حتماً چیزهایی وجود دارد که من نمیفهمم و باید این وضعیت را دوست داشته باشم.
بنابراین، اقتصاددان ایده آلیست، هرگز تصویر کاملی از جهانِ فعلی نداشته و ندارد. او تصویری از جهان کامل میسازد و سپس ممکن است به سراغ مکاتبی برود که ادعا میکنند آن تصویر کامل را خواهند ساخت. کمونیسم، فرزند مشروع ایده آلیسم است.
البته دنیای واقعی، تا این حد دوقطبی نیست. ما بارها شیرینی و تلخی تصویرهای کامل و ایده آلیستی را تجربه میکنیم و طعم جهان، از تلاقی همین تلخیها و شیرینیها ساخته و ادراک میشود.
به یک کودک فکر کنید. دریافت کودک از جهان این است که همین الان هم با یک جهان کامل و ایدهآل روبروست.
کودک، فکر میکند پدرش قویترین مرد جهان است. او اگر در خیابان از همکلاسیاش کتک بخورد، به سراغ پدر میرود و از او میخواهد که برود و همکلاسیاش را بزند.
نخستین بار که کودک، کتک خوردن پدر را میبیند، تمام آن تصویر کامل که در ذهن داشته است میشکند.
ایده آلیسم، با رئالیسم مواجه میشود و نبردی در ذهن کودک شکل میگیرد که پاسخ آن، میتواند تمام مسیر زندگی کودک تا لحظهی مرگ را تحت تاثیر خود قرار دهد.
در این زمینه بیشتر خواهم نوشت.
اما بد نیست در خلوت خودمان، به این سوال فکر کنیم که توانایی تصور تصویر کامل چه تاثیری بر کیفیت تصمیم گیریهای ما داشته است.
پی نوشت: نمیدانم کارتون فوق از کیست. اگر کسی میدانست خوشحال میشوم برایم بنویسد که پایین کارتون اضافه کنم.
پی نوشت تکمیلی: منبع کارتون در کامنتهای زیر نوشته، ذکر شده.
جالبه که همین امروز با دوستم داشتیم مرتبط با همین موضوع بحث میکردیم و همچنان از زمان شروع بحث تا الان ذهن من درگیر هست.
شگفتی که پیش میاد برای من اینه که دنیاهای آدما با ایده آلیسم های هر کدوم از این دو نوع چقدر متفاوت میشه. در انتخاب هرکدوم از ایده آلیسم ها فکر میکنم یه تصمیم گیری ضمنی توسط فرد وجود داشته و البته تصمیمات آینده هم از همان مشرب تصمیم ابتدایی سیراب میشوند.
تو فکر های خودم و بحث با دوستانم به چند تا نکته بر خوردم که با تلفیقش با نوشته های محمدرضا این سوالات یا جملات حاصل شده:
۱٫ من نمیدونستم شکل اول هم میتونه نوعی از ایده آلیسم به حساب بیاد، پذیرفتن وضعیت موجود به عنوان یک کل.
۲٫ میشه تصور کرد شکل اول ایده آلیسم منجر به تصمیماتی منفعلانه تر در مواجهه با محرک های بیرونی بشه؟
یعنی دنیا رو اینطور که هست بپذیرم و سعی در تغییرش به چیز کامل تر و شگفت آور تری نداشته باشم؟
۳٫ به نظر میرسه شکل اول از ایده آلیسم شکل ابتدایی تری باشه شاید کامل نباشه شاید خلاقیت توش کمتره شاید ولی پذیرفتن تفاوت ها و تعارضات راحت تر باشه و تنش ما با خودمون و دتیای اطرافمون کمتر باشه
۴٫ ایده آلیسم شکل دو از یک نوع مقایسه میاد بین چیزی که باید باشه و چیزی که واقعا هست. من امروز متوجه شدم این نوع دیدگاه در اطراف من و خودم کمرنگ تر شده و به نظر میاد از سمتی زنگ خطری باشه چون تصمیماتی که ما رو به حفظ وضع موجود تشویق میکنند ممکنه ما رو از ارزش ها دورتر کنند…ایا من باید بپذیرم که به عنوان یک راننده در خیابان های تهران ممکنه هر لحظه یه ماشینی بدون توجه به حق تقدم جلوی من بپیچه و موجب تصادفم بشه و به خودم بگم بیخیال تو درست رانندگی کن و هزینه درست بودنت رو بپرداز. یا نه باید این توقع رو از فرد فرد جامعه داشته باشم که صحیح رانندگی کنند و من نباید بی تفاوت باشم… یاد انتخابات و “هر رای یک مطالبه است” افتادم 🙂
۵٫ به نظرم -صرف نظر از سهم قابل ملاحظه اموزش و شرطی شدن- هریک انتخاب میکنیم کدوم شکل از ایده آلیسم رو با چه درجه ریز بینی به عنوان عینک پیش فرض به چشم بزنیم و هزینه های تصمیم خودمون رو هم گاه به تنهایی و گاه به صورت جمعی پرداخت میکنیم و گاهی دیگران هزینه این تصمیم ما رو پرداخت میکنند.
۶٫ به نظرم به هر دوی این ایده آلیسم ها نیاز هست باید ببینیم سهم کدام یک در زندگی این روزها و تصمیمات این زمانه ما کمتره و شاید نیاز به بازبینی داشته باشیم. شاید یه جاهایی باید حساس تر باشیم که آیا این واقعا اون چیزیه که قرار بود باشه و من آرزو میکردم؟ شاید گاهی باید وضعیت موجود رو بپذیریم و باهاش معاشرت کنیم.
محمدرضا. ممنون بخاطر نوشتن این سلسله نوشته های خوب و مفید در باب تصمیم گیری.
در مورد کارتون جالبی هم که در متن استفاده کردی، یه سرچ کردم و متوجه شدم این کارتون، اسمش هست: “Cutlery”
و از شخصی است به نام: Goran Divac
که اهل کشور صربستان هست.
در ضمن، این کارتون، جایزه ی سومِ World Press Cartoon 2012، رو از آنِ خودش کرده بوده.
منبع: https://goo.gl/iyEuET
برای پیدا کردن منبع عکس، یکی از راحتترین راهها استفاده از جستوجو با تصویر گوگله.
برای مثال تو کروم میتونی روی تصویر کلیک راست کنی و Search google for image رو انتخاب کنی.
از هر توضیح هر دو نفرتون ممنونم.
راستش، من معمولاً – خصوصاً در نوشتههای چند بخشی – به اندازهای که «توان و نفس» دارم مینویسم. وسط کارها یا بعد از تموم شدن کارهام، اگه یه مقدار خیلی کم انرژی مونده باشه صرف پست نوشتن میکنم.
در واقع الان تقریباً کلمه به کلمه، قسمت بیستم نوشتهای که الان قسمت دومش رو نوشتم در ذهن دارم.
خستگی مغز و انگشتهاست که باعث میشه تا یه جا بنویسم و رهاش کنم تا در فرصت دیگری، ادامه بدم.
نتیجه اینکه حتی در حد Drag و Drop کردن و انداختن عکس در نوار سرچ گوگل هم، سعی میکنم از وقت و زحمت دیگران سو استفاده کنم. تا ذهنم از اصل مطلبی که در حال نوشتنش هستم، منحرف نشه. خصوصاً اگر موضوعاتی باشه که ملاحظات و حساسیتهایی در مورد انتخاب کلمات و توضیحات و مثالهاش وجود داشته باشه.
لطفاً سعی کن همیشه در این مواقع، از وقت و زحمت دیگران «استفاده» کنی :)، (تازه اصلاً زحمتی هم نیست) چون نوشته های تو اونقدر برای ما ارزش داره که با اینکه میدونیم تموم این کارها رو بهتر و دقیق تر از ما بلدی، اما دلمون نمیخواد بخاطر این کارهای فرعی، که به مراتب نسبت به نوشته هات، از اهمیت بسیار کمتری برخوردار هستند؛ ذهنت از اصل مطلبی که در حال نوشتنش هستی، منحرف بشه…
ممنون که وقت گذاشتی توضیح دادی.
من هم مثل شهرزاد و فکر کنم مثل تعداد زیادی از خوانندههات آمادهام که تعدادی از کارهایی که بلدم و قراره انجام بدی رو برات انجام بدم(البته با حذف زمانهایی قبلا قولش رو به فرد دیگهای دادم).
گرچه برخلاف شهرزاد بعید میدونم تمام این کارها رو از ما بهتر و دقیقتر بلد باشی(؛