وقتی راجع به گیاه خواری نوشتم، انتظارم این بود که تفکر سیستمی در مرکز توجه مخاطب قرار گیرد. اما واقعیت این است که در ذیل آن نوشته (در سایت و فیس بوک)، همه چیز بحث شد غیر از آنچه من می خواستم. از مقدس اندیشان سطحی که به من یادآوری میکردند انسان اشرف مخلوقات است و هر آنچه در طبیعت است در اختیار اوست و میتواند به هر شکل دلخواهی هر موجود دیگری را مورد استفاده قرار دهد تا گیاهخواران دگم که چنان از حیوانات دفاع میکردند که فکر میکنم اگر چارهای داشتند، گوشت ما را هم تکه تکه میکردند تا خوراک سگهایشان شود.
انسانها در مورد موتور یک ساعت مکانیکی میفهمند که ما قطعهی کوچک و قطعهی بزرگ داریم. اما قطعهی بیشتر مهم و قطعهی کمتر مهم نداریم. مهم نیست کوچک ترین چرخدندهی ساعت خراب شود یا بزرگترین عقربهی آن. به هر حال دیگر ساعتی وجود ندارد. اما نمیدانم چرا در عالم هستی این نگاه را نداریم. چرا فکر نمیکنیم که در اکو سیستم بزرگ هستی، یک موش به همان اندازه میتواند مهم باشد که یک آدم. یک سگ به همان اندازه میتواند ارزشمند باشد که یک سوسک. یک درخت به همان اندازه برای بشریت مفید است که یک مادر.
دانستههای مذهبیام را مرور میکردم. گفتگوی زیبای موسی و خداوند را به یاد آوردم. آن هنگام که خداوند از موسی خواست که پست ترین موجود را نزدش بیاورد. موسی گشت و لاشهی سگی را پیدا کرد. اما در آخرین لحظه پشیمان شد و گفت: شاید این سگ از من شریفتر باشد. و ندا آمد که: اگر آن سگ را میآوردی، رسالتم را از تو میگرفتم!
به یاد آوردم کلام خداوند را (کهف-۲۰) وقتی که در مورد تعداد اصحاب کهف صحبت میکند و در انتهای هر جمله، آن سگ را هم ميشمارد!
به یاد آوردم فیلم معروف National Geographic را که یوزپلنگی را نشان میدهد که میمونی را شکار میکند و پس از شکار میفهمد که میمون نوزادی دارد و بر خلاف خوی حیوانی، مسئولیت پرورش آن نوزاد را میپذیرد و مقایسه میکنم با زنان و مردانی که غیرمسئولانه، صرفاْ برای سرگرمی و تحقق رویاهای محقق نشدهی خود، پای نوزادی را به دنیا باز میکنند و دیگر زمانی، از سر هوس و خیانت، فرزند خود را در جامعه بی سرپرست و بدسرپرست، رها میکنند (لینک دانلود فیلم نشنال جئوگرافیک).
بیایید قضاوتهای ارزشی را کنار بگذاریم. به خاطر بسپاریم که انسان میتواند پستتر از خاک یا برتر از افلاک باشد.
ما همه گرفتار یک سرنوشتیم. در روی این سنگ گردان معلق، چرخدنده های ساعتی هستیم که سالها قبل از ما گردیده و سالها پس از ما نیز خواهد گردید و هرگز نخواهیم فهمید کدامیک، در ساعت هستی، عقربهی کوک و دقیق بودهایم…
چند سال پیش تو کتاب ماجرای عجیب سگی در سگ (که راوی اش یک کودک اوتیستیک است) خوندم که روزی می رسد که انسان ها با جنگ ها و خونریزی ها و تخریب محیط زیست کره زمین رو از بین می برند و از بین تمام موجودات تنها پشه ها باقی می مانند و آنها اشرف مخلوقات خواهند شد!
و در کتاب زندگی پی (که کاش فیلمش هرگز ساخته نمیشد!) خوندم که از بدترین انسان ها آنهایی هستند که خودشون رو جانشین خداوند روی زمین می دانند و موقع دفاع از پروردگار رگ گردنشون بیرون میزنه!
خوشحالم که میانگین سنی که این دو کتاب رو خوندم هجده سالگی بوده. قبل از این که فکر کنم احتمالا رسالتی متل اشرف مخلوقات بودن روی کره زمین دارم!
انسان به لحاظ داشته ها شاید اشرف مخلوقات باشد ولی از جنبه دستاوردها هم اشرف مخلوقات است؟
در علم محیط زیست،قانونی است که میگه(ساده شده) همه چیز در محیط زیست در زنجیره های بهم پیوسته هستی تا زنجیره های پیوسته کوچک در یک اکوسیستم کوچک بر هم اثر دارند و چه خوب و زیبا آن را بامثال یک ساعت بیان کردین.هرچند زیان ناشی از ،ازکار افتادن آنها قابل مقایسه نیست.آری تو می توانی خودت را قهرمان کلمات به نامی
چه نظری نسبت به نظریه داروین دارین؟(به بهانه عکسی که گذاشته اید)
از مواردی که از دانسته های مذهبی تان مرور کرده اید، مورد موسی درباره ی ارزش به اصطلاح معنوی موجودات حرف می زند (چیزی مثل اولئک کالانعام بل هم اضل) و فکر می کنم خیلی به اکو سیستم ارتباطی ندارد. در داستان اصحاب کهف هم، قرآن دارد نقل قول می کند حرف هایی را که قبول ندارد و محمد را نهی می کند از به زبان آوردن چنان حرف هایی، پس نمی تواند مورد قبول قرآن باشد. (من فکر می کنم لحن قرآن نسبت به آن حرف ها تمسخر آمیز هم هست)
فکر می کنم از لحاظ اکو سیستمی، قرآن همان اشرف مخلوقات را قبول دارد. چندبار در آمده که او زمین و آسمان ها را مسخر شما قرار داده است، در سیاقی اکو سیستمی!
این کامنت شما را بعد از کامنت آخرتان خواندم.
هنوز بر این باورم که انسان میتواند از یک حیوان پست تر باشد (یزید را مقایسه کنید با سوسکی که بر دیوار خانهتان همین الان مقابلتان راه میرود). پس «نوع انسان» اشرف مخلوقات نیست. بلکه «میتواند» اشرف مخلوقات باشد.
کاش قضاوتتان به این سرعت نبود و بازی با واژههای عمیق و مقدسی مثل اکوسیستم را به این تکرر انجام نمیدادید تا رغبتی به بحث و گفتگو برای من میماند.
بازی؟؟!! فکر می کنم شما زود قضاوت کرده اید. شاید آنچه شما “بازی” دیده اید ناشی از کم سوادی من باشد.
کم سوادی نیست. چند بار به کار بردن کلمه اکوسیستم به جای نهاد و گزاره و صفت و موصوف و مضاف و مضافالیه معنی به تمسخر گرفتن دارد.
ضمناً واژههای مقدس فقط واژههای عربی و اسماء متبرکه نیستند. با تکرار این واژهها به شکلی که گفتید نظام هستی را به تمسخر میکشید…
خیلی جالب است که ایراد می گیرید که زود قضاوت کرده ام و خودتان اتهامی را که من رد می کنم، باز هم اصرار دارید به من نسبت دهید -آن هم با این لحن قاطع و جازم- . مهم نیست، خودم که می دانم کارم درست است 🙂
عزت عالی هم مستدام
سلام
من هر وقت مطالب شما را می خوانم فقط به یک نتیجه میرسم (من خیلی بی سوادم!)تصمیم دارم از این به بعد هر وقت گفتند با سوادی یا بی سواد بگویم بی سواد.
سپاس محمدجان
فراوان درود بر محمدرضای عزیز
اگر شما را ببینم دستت را و اندیشه ات را خواهم بوسید. بدان سبب که می اندیشی و همت می کنی اندیشه ات را به اشتراک می گذاری. اینقدر در زندگی ماشینی غرق شده ایم که فرصت اندیشیدن نداریم. در توهم و خیال امور خود را پیش می بریم، و در حقیقت بدون پیش رفتن چیزی، عمر را سپری می کنیم. اما تو می اندیشی …. و می نویسی.
ای برادر تو همان اندیشهای ما بقی تو استخوان و ریشهای
گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی (مواوی)
غالبمان در استخوان و ریشه مانده ایم و ثمره اش شده توده ای هیمه در جامعه ی ایران. ایرانی که بس گلشن بوده و گلها رویانده است…
… و موسی برای مناجات هر روزه خود به کوه طور ، از کنار گودال آب گندیده ای که در آن کرم کوچکی می لولید ، می گذشت .
روزی از خداوند پرسید : این کرم چه فایده ای در جهان آفرینش دارد ؟
خداوند گفت : اتفاقاً کرم هم از من سوالی داشت ” خدایا این موجود دو پا که هر روز این مسیر را طی می کند به چه دردی می خورد؟؟!”
محمد رضای عزیز
قلمت و طریقه ی نوشتنت عجیب به دل میشینه وتوی عمق وجود آدم تاثیر میذاره آدم به عینه میبینه که معنی ومفهوم عظیم انسانیت رو با کنار گذاشتن بالغانه ی لذت هات وتلاش سالیانت درک کردی.
حرفات به دل میشینه چون از عمق دلت میاد
محمد رضا بهت حسودیم میشه اما از وقتی به توصیه ات توی فایل های مسیر اصلی کتاب نیمه تارک وجود رو خوندم این بخش وجودم رو هم پذیرفتم و باز براساس عمل به همون فایل ها بهش اعترافم میکنم…
خودمم دارم سعی میکنم که با مطالعه بیشتر وعمل به حرفهات از وقت وانرژی که صادقانه وبی منت صرف میکنی به طریقی ادای دین کرده باشم خوشحالم که هستی و بابت وجودت خدا رو هر روز شاکرم
واقعا نوشته ات عالی بود
ممنون
سلام جناب آقای شعبانعلی
چقدر زیبا و تاثیرگذار نوشتید.هیچ وقت مانند شما به حیوانات نگاه نکرده بودم.خیلی ممنون از اثری که گذاشتید.
گیاه خواری یک کار جاهلانه است
همون از اون ور بوم افتادنه
نه اینور بوم نه اونور بوم، میانه رویی و تعادل بهترین راهه
حکایت ما هم داستان اون آدمیه که میای بهش چیزیو نشون بدی گیر میده به نوک انگشتت…
سلام محمدرضا
یه ایمیل کوتاه دارم اگه میشه بخونش
هم مطلب گياهخواري و هم اين مطلب عالي بودند. خوشحالم كه افرادی هستند كه از زاويه ديد ديگري غير از اكثريت میبینند و تحليل ميكنند و مهمتر از اون، اين تحليل رو در اختيار بقيه ميگذارند؛ اونهم توي جامعهاي كه بخواي اينطوري حرف بزني متهم به ضداجتماعي بودن ميشي و بايد همرنگ جماعت باشي.
متاسفانه اين ديدگاه خودبرتربيني به شدت در جامعه ما و بخصوص جامعه جوان ما رايج هست، اگر در رفتارهاي اجتماعيمون دقت كنيم ميبينيم كه اكثريت جامعه خودشون رو حتي از همنوعانشون برتر ميدونند،ديگه واقعا چه انتظاري ازشون ميشه داشت براي توجه كردن به بقيه گونهها.
مرکز جهان ديدن خودمون همون چيزيه كه باعث شده اوضاع محيط زيست در كشور ما اينقدر اسفناك باشه. ديدم جوانهايي رو كه در انتقاد از روند ويلاسازي، ميگفتن انسان حق داره براي رفاه خودش هركاري بكنه، اشرف مخلوقات هست، حق داره، ميتونه و بايد بكنه. و اين صحبت جوانان تحصيلكرده بود كه اتفاقا درس تفكر سيستمي رو هم گذرانده بودند.
حرف زدن از اينكه انسان نه تنها برتر از ساير مخلوقات نيست، بلكه براي ادامه حيات به شدت به آنها محتاج است، فكر كنم يه چيزي توي مايههاي كفرگويي هست! فكر ميكنم ارجاع دادن به انيميشن WALL-E شايد بتونه آيندهاي كه با ادامه وضعيت فعلي در انتظارمون هست رو براي خيليها، روشنتر كنه.
البته گياهخواران از آن ور بام افتاده، هم فقط در اين ديار نيستند، اتفاقا چندوقت پيش براي كاري گذرم افتاد به يكي ار اين سايتهاي (خارجي) مشخص كردن سبك زندگي، از سبك زندگي فقط گوشتخوار و گياهخوار بودنش رو چسبيده بود و با ارائه فكتهاي مشمئز كننده در هر مرحله ميپرسيد، آيا بازهم گوشت ميخوريد؟
مثلا: اگر بدانيد گاوها در گاوداريها فشرده به هم زندگي ميكنند، باز هم گوشت ميخوريد؟
اگر بدانيد به بدترين شكل ممكن سلاخي ميشوند، باز هم گوشت ميخوريد؟ پس شما چه جور حيوان دوستي هستيد؟ و با استفاده از تكنيكهاي روانشناسي تضاد بين عمل و باور ميخواست شما رو به گياهخواري سوق بده كه واقعا از وجود چنين افكار محدود و تكبعدي تعجب كردم.
استفاده از تکنیکهای روانشناسی تضاد بین عمل و باور چه ايرادي داره من هميشه اين كار و با خودم انجام ميدم ميدوتم يه جاي اين تحليلم ايراد داره ولي متوجه نميشم البته يك دليلش كمال طلبيه.خوشحال ميشم كسي كمكم كنه. از محمد رضا روم نميشه بپرسم وقت نداره.
استفاده از تکنیکهای روانشناسی تضاد بین عمل و باور ايراد نداره به شرط اينكه همه واقعيت در اختيار فرد قرار بگيره. در مورد اينجا مشكل اينه كه اين افراد فقط خشونتهايي كه به دليل گوشتخواري در حق گاو و گوسفندان روا داشته ميشود رو بيان ميكنند و ميگن اين درتضاد با حيواندوستي شماست. در حاليكه واقعيت اون چيزيه كه الان در اين پست آقاي شعبانعلي بيان شده، يعني اگه همه بخوان گياهخوار بشن، اكوسيستم كره زمين بهم ميخوره و صدمات به مراتب جبرانناپذيرتري به حيوانانت وارد ميشه. اين رو نميگن!!! مصداق بارز پروپاگاندا.
خيلي ممنونم از لطفتون ،قلم زيبا و فصيحي داريد .
در پست قبلی اصل مطلب را که شما گفته بودید و من که سوادی ندارم هم سعی کردم از زاویه آدمهایی مثل خودم که واقعا امکان گیاهخواری رو ندارن (و عدم مصرف گوشت قرمز سریعا مشکلاتی براشون ایجاد میکنه ) با بیان مزاح آمیز بحث رو به حاشیه ای ببرم که به اندازه کافی مهم هست و زیاد هم این کار رو میکنم. حاشیه ای که بنظرم از جنس خود متن است و اهمیتش کمتر هم نیست.
یعنی آن تفکر سیستمی که نداریم و به بهانه های اقتصادی همه چیز طبیعت را بهم میریزیم و نهایتا هم بعنوان تولید خوراکیهایی که برای حیاتمان لازم است به مدد مواد شیمیایی درواقع وسایل کشتارجمعی انسانی درست میکنیم. آمار بالای سرطانها و بیماریهای سختی که در زمان کوکب خانم خیلی کمتر مشاهده میشد احتمالا قابل استناد هست. من بحث را توسعه ندادم و نظری دادم که فقط تیترهایی با بیان ناقص بود.
هرکس خود را برتر از جهان هستی و برتر از دیگران و یا بقول شما مرکز عالم میپندارد خیلی طفلکی!! است و نیاز به دلسوزی دارد اما بنظرم این را در مجموعه ای از رفتار و گفتار و منشهای یک آدم در زندگیش میتوان دریافت نه فقط با یک اظهارنظرش و نیز چون آدم مسوولتر از سایر اجزای هستی است اختیارش هم کمی بیشتر است و تکلیفش هم سخت و نمیتواندخود را به هلاکت برساند. یک راه هلاکت از بین بردن طبیعت و از بین بردن طبع موزون آفریده شده خودش است.
نوشته هاتون مثل یه تلنگره تو زندگیه من.. ممنونم ازاین درسهایی که سخاوتمندانه به بچه های این سرزمین میدین..
منم خیلی اهل قضاوتم:( امیدوارم یکبار شما با مثالهای زیباتون به من یاد بدین فرق بین “تخریب” و “انتقاد” رو.
بعضی وقتها خودم پشیمون میشم از حرفهایی که از روی دلسوزی به طرف مقابل میزنم.. انگار بجای “انتقاد کردن”, “تخریبش” میکنم!
سلام
من از روزی که این داستان رو شنیدم(موسی و سگ) همیشه در مقایسه با دیگران همین موقعیت رو تصویر کردم……………کمک میکنه از تمام کاینات چیزی یاد بگیری و دچار غرور هم نشی
سلام؛
والا من که نمیخوام مرکز عالم باشم، این عالمه که اصرار داره دور من بچرخه.
ولی از شوخی به دور، اگر این پست رو قبل از پست گیاه خواری مینوشتی، تاثیرش بیشتر بود. این پست خیلی قشنگه خداییش.
ولی یک نکته هم در مورد فیلمی که لینکشو گذاشتی به ذهنم اومد.
این یوزپلنگه اگر آدم بود، از اون آدمایی میشد که میرفت رگبار مسلسل رو میگرفت رو به مردم و ۱۰۰۰۰۰ نفر رو میکشت، بعدش به رفیقاش میگفت نه نه نه، شلیک نکنید یه بچه داره از خیابون رد میشه 😀
خوب آمدی ها
سلام. من فکر میکنم یکی از مهم تریم موانعی که باعث میشه یکنفر کمتر تفکر سیستمی داشته باشه ، مربوط میشه به فرافکنی فرد واین دقیقا حرف شما رو تو پست قبلی که گفتید: امار نشون میده افرادی که گیاهخوارن بیشتر از افرادی که گیاهخوار نیستن مرتکب قتل حیوانات میشن و و یکی دیگه از موانع فکر میکنم تفکر کمیتی هستش و ومانع دیگه تمرکزوسواسی بر روند وقایع ، اینو من خودم از یکی شنیدم که تو کشتار گاه دیده بود که به گاو ها شک وارد میکنن و همین براش یه ذهنیت بد ساخته بود. واینکه ایا از کسی که با ست کردن رنگ لاک ناخنش با جورابش ، توهم خلاق بودن بهش دست میده ایا باید انتظار تفکر سیستمی داشت؟؟؟؟
راستش من مطلب قبلی رو که خوندم هیچ نتیجه خاصی نگرفتم وبسیار شرمنده که فک کردم که شما موضوع کم آوردین و یه همچین انشایی نوشتین و گذاشتین تو دلنوشته هاتون وخب اصلا جور در نمی یومد با اونچیزی که از شما دیده بودم
این پست رو که خوندم تازه مطلب رو گرفتم و کلی لذت بردم مخصوصا از قسمت” انسانها در مورد موتور یک ساعت مکانیکی میفهمند که ما قطعهی کوچک و قطعهی بزرگ داریم. اما قطعهی بیشتر مهم و قطعهی کمتر مهم نداریم. مهم نیست کوچک ترین چرخدندهی ساعت خراب شود یا بزرگترین عقربهی آن. به هر حال دیگر ساعتی وجود ندارد. ”
اما فک میکنم یکم حق با رضاست … اخه خیلی راحت نمیشه فهمید حتی اگه یه کوچولو اشاره می کردین عالی میشد
به هر حال ازین مطلبتون و از کامنت های بچه ها کلی استفاده کردم
مرسی برای هر آنچه که به من آموختید و می آموزید.
با سلام و احترام
در خصوص این مطلب یک خلط مبحثی به نظرم رسید که فکر کردم بد نباشه مطرحش کنم.
۱- این که از منظر اکوسیستم همانقدر که انسان مهمه، دیگر موجودات هم مهمند، درست.
۲- این که انسانها می تونن به مراتب از حیوانات هم وحشی تر و بدتر بشوند، این هم درست-که هم شواهد تاریخی این مطلب را تایید می کنه و هم قرآن رو این مطلب صحه گذاشته… اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون» (اعراف:۱۷۹).
اما گره زدن این دو موضوع با مسئله ظرفیت های وجودی انسان برای رسیدن به رشد و کمال -که به نظر می رسه دوستانی که اشاره به اشرف مخلوقات بودن انسان کرده اند، ناظر به همین مسئله باشه- نباید یکی فرض شود. به حتم از منظر اکوسیستمی انسان “قابل مقایسه” با دیگر موجوداته، و به حتم یک سر طیفی که انسان می تونه درونش نوسان کنه، می تونه از حیوان پست تر باشه؛ اما نباید این نکته را فراموش کنیم که انسان به صورت “بالقوه” ظرفیت وجودی بسیار بالاتری از حیوانات برای رشد داشته و از این جهت با دیگر مخلوقات “غیر قابل مقایسه” است. این مسئله را هم تجربه تایید می کنه و هم تایید قرآنی دارد…
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ اَلطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً؛[اسراء/۱۷] ما فرزندان آدم را كرامت بخشیدیم و بر دریا و خشكى سوار كردیم و از چیزهاى پاك و پاكیزه روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات خویش برتریشان نهادیم».
کالانعام را هم در مورد ما به کار برده اند و حتی پست تر از حیوانات.
در تایید کامنت آخر: اولائک کالانعام، بل هم اذل …
وای بر این اندیشه و همت ما
این کوته نظر و پیشه ی بی حاصل ما
جمع نکردیم هنری و نداشتیم اثری
کشف نکردیم خود احسن ارزنده ما
شاعر : خودم
سلام
امروز که بعد از اینکه توضیحی بر یادداشت شما با موضوع “گیاه خواری با دستهای خونین” نوشتم، این یادداشت دیگر شما را دیدم که از تفکر سیستمی حرف زدید و انتظاری که برآورده نشد.
راستش خوب که نگاه میکنم، می بینم همه زندگی مان این شده که با همه ابزارهایی که در اختیارمان است (از منطق و ریاضی و فلسفه و برهان های عقلی و …. تا تاختن به دیگران برای اثبات درستی نظر خودمان) توجیه کنیم کارهایی را که میکنیم یا نمی کنیم.
نمی دانم که آن کامنت من برای شما معنی تفکر سیستمی را میدهد یا نه. خودم که موقع نوشتن آن کامت، به پشت پرده یادداشت شما فکر نکردم و اصولی کلی را نوشتم که در مورد گیاهخواری یا گوشت خواری و … وجود دارد.
طرز نوشتن آن مطلب و به خصوص عنوانی که برای انتخاب کرده بودید، تهاجمی بود بر علیه گیاهخواری. شاید هم بر کوته نگری افراد در انتخاب روش زندگی شان. ولی انصاف بدهید که این لحن نوشتن، تفکر سیستمی را ترویج نمیکند.
برعکس، برداشت من خواننده این بود که “تویی که فکر میکنی با گیاهخواری، جانوران را از مرگ نجات میدهی، اشتباه میکنی. با گیاهخواری تو، تعداد بیشتری جانور می میرند” و نتیجه اخلاقی اینکه بهتر است تو هم مثل بقیه باشی بلکه به نجات آنها کمک کنی.
طبیعی است که اگر خواننده موافق نظر مطرح شده باشد، دلایل دیگری مثل آیات و احادیث و توجیهات علمی می آورد و اگر مخالف باشد، سعی میکند که با دلایل دیگری، نظر نویسنده را رد کند. در حالی که همانطور که در آن کامنت نوشتم آدمها در مورد غرایز شان مثل سایر حیوانات هستند.
پس نیازی به این همه صغری و کبری چیدن نیست. فقط کافی است که به طبیعت خودمان برگردیم و فارغ از همه ی پارادایم ها ببینیم که آیا از این مدل خوردن و یا این همه خوردن راضی و خوشحال هستیم؟ آیا سایر جانوران هم مثل ما غذا میخورند (از نظر کمیت و کیفیت و نوع غذا) ؟
کلی تر بگویم:
چه چیزی همه ی رفتارهای غریزی ما را عوض کرده؟ غرایزی که برای رسیدن به آنها و افزایش آنها به بیشتر و بیشتر، حاضریم هر کاری انجام دهیم. انگار که وظیفه و مسئولیت ما شده فقط برآورده کردن غرایزمان، آنهم بصورت نامحدود.
به دور و بر خودمان نگاه کنیم؟ چند درصد این را تشکیل داده و چند درصد چیزهای دیگر. هدف از خلقت این بوده؟ حد نهایی بشر همین است؟ کجای کار هستیم؟
این که هیچ، به همدیگر هم پرخاش میکنیم که تو اشتباه میکنی و من درست میگویم. بعد شده ایم فرقه های مختلف و گروه های متفاوت و NGO های فراوان و هر کسی هم آیینه حقیقت خودش را در دست دارد.
بعد از این همه تحقیق و دانش اندوزی و حل نادانسته ها، هنوز در این مانده ایم که این غریزه ساده و طبیعی چرا هست و چکارش کنیم؟ یکی نفی اش می کند و نفس اماره اش می خواند و دیگری از لیبیدو بعنوان اصل اول اسم میبرد.
چرا اینقدر سخت گرفته ایم.
اگر خیلی ساده قبولشان کنیم؛ یعنی نه سعی بر کتمان و حذفشان داشته باشیم و نه تحریک و تهییج شان کنیم، فکر میکنید چه اتفاقی می افتد؟
گاهی فکر میکنم که مشکل بشر، زیادی فکر کردن در مواردی است که نیازی به فکر کردن ندارد.
ارادتمند – رضا
رضا جان. تغییر عادت خوردن ما یک «فرضیه» است.
بسیاری معتقدند که اختراع چاقو و آتش به ما کمک کرد عادت خوردن خود را اصلاح کنیم.
نمیدانم کدام فرض درست است اما هر دو فرض است!
ممنون از توجه شما.
نیازی به فرضیه و غیره نیست. فقط کافی است خودمان را به جای انسانهای اولیه ای بگذاریم که در غارها و بالای درختان زندگی میکردند. فکر میکنید که برای سیر کردن شکممان باید چه کاری میکردیم؟
مطمئناً نمیتوانستیم به اولین پیتزا فروشی زنگ بزنیم که پیتزا پپرونی برایمان بیاورد ! مجبور بودیم از هر راهی که شد این شکم بی مروت را سیر کنیم. راحت ترین راه استفاده از میوه درختان باید باشد که پا ندارند تا فرار کنند!
وقتی تعدادمان بیشتر شد و یا در زمستان که درختان میوه ندارند، مجبور میشویم که هر چیزی را که میشود قار و قور شکم را از بین ببرد، ببلعیم.
اینجا دیگر حیوانات هم میشوند معلم ما. می بینیم که حیوانات کوچکتر را شکار میکنند و زنده زنده و خام خام میخورند و بعد هم آروغ ناشی از سیری.
…
یاد گرفتیم و شکار حیوانات را در کنار خوردن میوه ها ادامه دادیم تا اینکه بر حسب اتفاق آتش را کشف کردیم و یاد گرفتیم که میشود گوشت سفت را بر روی آن نرم تر کرد و راحت تر خورد.
ادامه ماجرا دیگر فرقی در موضوع بحث نمیکند.
من هم به تغییر عادت غذا خوردن کاری نداشتم. بحث من بر روی تاکید بر خوردن و خوردن برای لذت بردن است. همه ی زندگی مان دارد میشود لذت بردن. راحت و دم دست تر از همه چیز هم، لذتهای غریزی است که راحت تر از کتاب خواندن و فکر کردن و تحقیق و …. است.
محمدرضای عزیز : از مسیر اصلی تکامل انحراف پیدا کرده ایم.
رضا جان.
تکامل فقط یک مسیر اصلی دارد. آن هم مسیری است که طی شده. این تعریف تکامل است.
ما تکامل غیر طبیعی نداریم چون چیزی غیر از طبیعت در جهان وجود ندارد. بمب اتم هم یک محصول طبیعی است که در اثر تکامل آبزیان و ورود آنها به خشکی و قدرتمند شدن آنها تولید شده است.
لایک
خیلی ساده قبولشان کنیم؛ یعنی نه سعی بر کتمان و حذفشان داشته باشیم و نه تحریک و تهییج شان کنیم،
توازن در فکر و عمل …تعادل در دوستی و دشمنی …اندکی خود را جای دیگری گذاشتن…هم درباره آدمها و هم درباره اعضای دیگر اکوسیستم…
سلام
فيلم را ديدم، فوق العاده است
گاهي وقتا غير انسانها خيلي انسان تر از انسان ها رفتار ميكنن
ممنونم اين فرصت را داديد
لینک:
http://eshghosafa.com/amazing/animals-demonstrating-why-a-mothers-love-is-so-special
محمد رضا جان
نمیدونم این ویدئو رو دیدی یا نه، واقعا بی نظیره. در مورد یه ماره که بچه ی پلنگو میخوره، اما برخورد مادرانه پلنگ شگفت آوره.
سایتش قیلتره، ولی امیدوارم همه برید و ببینید. پیشنهاد ویژه.
در ضمن کلیپ شما اشک من رو که در آورد.
آره، میمون کوچولوهه خیـــــــــــــــــلی گناهی بود…
من منطق قضیه ساعت را می فهمم ولی آدمها یک خصلت خودپسندی دارند.
اینکه من تکم و متفاوت از بقیه. همیشه حق ذارم. من بالاترم و نظر و تصمیمم بالاتر از بقیه اسب.
همه سیستم ساعت را می بینند ولی حرفی یا کاری رو می کنند که دوس دارن و حس قدرت رو بهشون می ده.
محمدرضا
چه چیزی انقدر ناراحت ت کرده؟
ماشینی زندگی کردن ما آدم ها… و مسائلی مثل دخالت ناصحیح آدم ها در چرخه یک سیستم…؛ یا نمی دانم که نمی دانم های ما…؟
ناراحتی یه معلم، از تنبیه شدن یه شاگرد هم سخت تره.
… امیدوارم هر چه زودتر حل بشه.
همیشه تو نوشته هاتون به آدم یادآوری می کنید که مواظب حرف زدنت،نگاه کردنت و قضاوت کردنت در مورد اطرافیان و پیرامون زندگیت باش. هر نوشته تون یه نگاه نو و جدید به ادم میده. ممنون!
من خودم هم البته به شدت اهل قضاوت هستم. این رو از پاسخ دادن به کامنت ها میشه دید. به همین دلیل بیشتر حرفهام، یادآوری به خودمه
سلام
ديروز با يه دوستي صحبت مي كردم بهش گفتم نهايتا در عالم اونچه مهمه و تاثير گذاره انسان بودنه و انساني رفتار كردن
به من گفت اي ي ي تنها چيزي كه اهميت نداره الانه انسان بودنه !!! حرفش حس تهي شدن خيلي بدي به من داد چقدر از ادمها به نظرتون اين روزها اينجوري فكر مي كنند؟؟؟؟؟!!!
من فکر میکنم اگر به رشد و موفقیت و رضایت برای یک سال فکر کنی، فقط یک احمق تلاش میکنه انسان باشه.
اما اگر به یک عمر رشد و موفقیت و خصوصا «رضایت» فکر کنی فراموش کردن انسانیت فقط کار یک احمقه
لایک
ممنونم مثل هميشه زيبا و اثرگذار گفتيد لايك
جایی خوندم که اگر نسل قورباغه ها از بین بره کلا حیات نابود میشه. در این مورد که هر موجودی در چرخه حیات نقشی داره ولو اینکه به چشم ما نیاد باهاتون موافقم. ولی د رهمین چرخه پلنگ آهو رو شکار می کنه تا توازن برقرار بمونه. چرا گوسفند قسمت انسان نباشه؟ شاید توازن همین باشه!
آقای بهادر با نظرتون مخالفم
شاید درهمین چند سال اخیر نسل چندین گونه از موجودات چه گیاهی چه جانوری منقرض شده ولی حیات کماکان ادامه داره!!!
سلام محمدرضا جان
فوق العاده بود
همیشه سبز باشی
“چشمها را باید شست، جور دیگری باید دید.” استاد خیلی جامع و زیبا بود نتونستم فقط به لایک اکتفا کنم.
چقدر این عکس محشره
هر موجودی با بودن خود جهت تحقق وظیفه و رسالتی که داره حرکت میکنه.میتوانه از نگاه ناظر مثبت نباشه ، مهم نیست ! ولی باید باشد. هر جزیی از حیات ناخواسته و آنجا که شعور می آید خواسته ، به دیگری وابسته است.حالا می خواهد دیگری دوستتان باشد یا یک پشه آفریقایی ، کیلومتر ها دورتر.
نتیجه ، هر چیزی در کنار ما مهمه و بر زندگی ما مستقیم یا غیر مستقیم تاثیر می گذارد. با این عناوین – اشرف مخلوقات – خودمان را گول نزنیم ، چون بسیار هستند انسان نماهایی که سودمندیشان از یک سوسک کمتره.
استاد، میشه به ما هم یاد بدین چطور مثل شما تمثیل های زیبا و معنی دار بسازیم؟
چرا سر به سرم میگذاری حسین؟
نه استاد اشتباه شده
منظور من سبک نگارش شما در تمام روز نوشته هایتان بود که واقعا خلاقانه است
ما انسانها اگر اینقد خودبین نمی بودیم هیچوقت زنده بودن طبیعتی رو که اینقد بهش وابسته ایم و اگر لحظه ای نظمش به هم بخوره طول و عرض زندگی ما هم تغییر میکنه، رو انکار نمیکردیم.
این انسانه که راجب یک چیز یکسان میتونه متفاوت قضاوت کنه :
یک درخت اگر در مسیر تفرجگاهش باشه موجود زنده س و باید برکه ای رو به سمتش سرازیر کرد یا حتی میشه مسیر ابری رو برای باریدن روش تغییر داد ، اما اگر همون درخت در مسیر جاده ای باشه دیگه زنده نیس!!!!!!!!!!!!!!!
انگار زنده بودن طبیعت منوط به مفید بودنش برای راحت طلبی های انسانه!!!!
با سلام، آیا جایی در مورد تفکر سیستمی توضیحی دادید؟ من اطلاعی در مورد این اصطلاح ندارم! و چقدر در کامنتهای اخیر این اصطلاح مطرح شده…
جایی توضیح کامل ندادم. اما سالها در کنار مذاکره و تفکر استراتژیک تفکر سیستمی درس دادم
پس دعا میکنم که این افتخار نصیبم شود که در کلاسهایتان، حضوری شرکت کنم و تفکر سیستمی را از شما بیاموزم.
در برنامه توسعه مهارتهای فردی رادیو راجع به این موضوع حرف میزنیم…
سعیده جان
منم مدت هاست در کلاس های استاد شرکت می کنم اما اینفدر مطالب زیاد هست که هنوز فرصتی نشده در این باره هم کسب اطلاعات کنم. من هم به شدت نیاز دارم در این باره بدونم
ادبیات شما رو دوست دارم محمدرضای عزیز، موجز ، مختصر ، برنده و در عین حال بیان دقیق و بکر از یک موضوع . دیدگاههای متفاوت که بارها به من یادآوری کرده انقدر کلیشه ای فکر نکنم. به عنوان شخصی که زمانی دستی بر قلم داشتم ولی عقربه های !! زمان و جبر اجتماع و چشم و هم چشمی ها وادارم کرد قلم رو زمین بگذارم و خط کش و ماشین حساب دست بگیرم خیلی از قلم رسای شما لذت میبرم. همین دیروز یک جلد از کتاب فنون مذاکره جنابعالی رو تهیه کردم و واقعا به دنبال زمان مناسبی میگردم تا بخونمش به امید موفقیت و موثر بودن هر چه بیشتر
شیوای عزیز. ممنونم از لطفت. امیدوارم زودتر قلم رو به دست بگیری دوباره. که من به عنوان یک مهندس، به خاطر تمام روزهایی که پیچ گوشتی دستم بود، حسرت میخورم…
رضا جان ولی اون پیچ گوشتی دست گرفتن ها هم لازم بوده که به این مرحله از رشد برسی! من هر کاری که می کنم می دونم دارم یه جنبه دیگه از زندگی رو میبینم و باهاش ارتباط برقرار می کنم که بدون اون کارها شناختم هنوز ناقصه
محمد رضا . خیلی ببخشید ولی من از خوندن این نوشته احساس خوبی بهم دست نداد.نمیدونم چرا.ولی به هر حال فکر می کنم دلایلش اینا بود:
“وقتی راجع به گیاه خواری نوشتم، انتظارم این بود که تفکر سیستمی در مرکز توجه مخاطب قرار گیرد. اما واقعیت این است که در ذیل آن نوشته ، همه چیز بحث شد غیر از آنچه من می خواستم(خوب علتی هم نداشته که اون چیزی که شما خودت میخوای بحث بشه!هرکسی نحوه تفکری داره). از مقدس اندیشان سطحی که به من یادآوری میکردند انسان اشرف مخلوقات است و هر آنچه در طبیعت است در اختیار اوست و میتواند به هر شکل دلخواهی هر موجود دیگری را مورد استفاده قرار دهد(دقیقا بد ترین نظرات رو توجه کردی دیگه!) تا گیاهخواران دگم که چنان از حیوانات دفاع میکردند که فکر میکنم اگر چارهای داشتند، گوشت ما را هم تکه تکه میکردند تا خوراک سگهایشان شود.(و باز هم بدترین نظرات رو در نظر گرفتی)”
راستی محمد رضا اصلا نمی خوام نقد کنم ، به حرفت خرده بگیرم یا بگم تو اشتباه می کنی و من راست میگم و تو بدبینی و ازین حرفای مخصوص آدم های همیشه خرده گیر.فقط نوشتم که چه چیزاییش به دلم ننشست (برخلاف بسیاری از نوشته های دیگت که به دلم نشسته بود و گفتم) و به نظر من جالب نبود،خوب همینه دیگه .این جا هم دل نوشته هست!قرار نیست تو طبق نظر من بنویسی یا برعکس.من این رو می فهمم.
میلاد عزیز. وقتی داری یک محدوده رو توصیف میکنی دو Extreme رو باید بگی. ضمنا اگر کامنتهای فیس رو دیده باشی میبینی که فضا همینه.
من منطق قضیه ساعت را می فهمم ولی آدمها یک خصلت خودپسندی دارند.
اینکه من تکم و متفاوت از بقیه. همیشه حق ذارم. من بالاترم و نظر و تصمیمم بالاتر از بقیه اسب.
همه سیستم ساعت را می بینند ولی حرفی یا کاری رو می کنند که دوس دارن و حس قدرت رو بهشون می ده.
آخه استاد من! از آدم مغرور خودبرتربینی که به هم نوع خودش بر اساس معیارهای پوچ و بی ارزش نابودشدنی از بالا به پایین نگاه میکنه چطور میشه انتظار داشت که یک موجود زنده غیر هم نوع رو از پایین به بالا نگاه کنه؟!!!
نظر من: آدم میتونه پست تر از خاک یا برتر از افلاک باشه اما انسان همیشه برتر از افلاکه و اشرف مخلوقاته.
کاملا درسته… ما تو دنیا به این بزرگی بخش خیلی خیلی خیلی کوچیکی هستیم… و جالب اینجاست که این کره سنگی گردون بدون همه انسانها هم می چرخه، حتی بهتر! انسان با علم آزمایشی ناقصش عمدی و غیرعمدی شروع به تخریب دنیای خودش می کنه… با غرو ر و نخوت بر این راه میره غافل از اینکه انقدر ضعیف و ذلیله که به کوچکترین اعضای هستی یعنی میکرو ارگانیسم ها هم نیازمنده …که اگر نبودند تعفن همه دنیا رو نیست می کرد قبل اینکه انسان بتونه پا رو این کره بذاره….
چرا اشاره ای نکردی به این واقعیت که چرا باید بعضی ها عقربه کوچک باشن بعضی ها عقربه بزرگ بعضی ها هم یه چرخدنده کوچیک؟؟چرا این حق انتخاب وجود نداره که ما کدوم باشیم؟
من قبلا قضیه رو شنیده بودم ولی باور نمیکردم حالا هر دو موردو هم هر روز میبینم هم باورم تلخ تر از هر روز است
چه جالبه این تفکر سیستمی .. و من به این فکر میکنم که من به عنوان یه سیستم چطور ورودی و خروجی هام را مدیریت کنم که بهینه باشه و بشود برتر از افلاک.
ممنون که هستی
خیلیییی زیبا نوشتید … واقعا ممنون ازتون که هر از گاهی یه تلنگر به ما می زنید