تصمیم نداشتم امسال از شریعتی بنویسم. به اندازه کافی در مورد شریعتی نوشتهام. زمانی در مورد پیامکهای طنزی که در موردش رایج بود و زمانی که تلاشش را برای ساده گویی و معلمی کردن میستودم و زمانی دیگر، که با کمی فاصله احساسی و نگاهی منطقیتر، نوشتم که شریعتی انتخاب کرد که پیشرو نباشد و زمانی دیگر اشاره کردم که آنچه در ذهن او بود، صرفاً حرفهایی است که بر زبان شاندل میراند و باور دارم که جز آن، هر چه گفته است، تلاشی است در راه حقیقت (از نگاه او) که ناچار، به طعم مصلحت نیز آغشته شده است. اما تصمیم گرفتم یک بار دیگر هم از او بنویسم. اگر چه بر این باورم که آخرین باری است که از شریعتی مینویسم. قضاوت در مورد کسی که نیست و نمیتواند حرف بزند و از خود دفاع کند، آن […]
مطالب مرتبط با علی شریعتی
حرفهای شریعتی با مخاطبهای آشنا
داشتم حرفهای دوستانم در زیر مطلب قبلی (درباره مرگ مخاطب) را میخواندم، نام شاندل را دیدم. با وجودی که قبلاً در بحثی در مورد دکتر شریعتی، اشاره ای به بحث شاندل داشتم، اما احساس کردم که جای واقعی آن حرفها، امروز است که درباره ی مخاطب نوشته ام. واژه ی مخاطب، برای هر کسی بسته به دغدغه ها و اولویتهایش میتواند معنای خاص خود را داشته باشد. طبیعی است که من، در محیط کاری و حرفه ای خودم، هر زمان که واژه ی مخاطب را می شنوم، آن را به معنایی میفهمم که در #استراتژی محتوا، مطرح میکنند: کسی که قرار است محتوایی را دریافت کند و در مقابل، برای انجام اقدام مشخصی برانگیخته شود. یا اینکه طبیعی است که خیلی از دوستان، با شنیدن کلمه ی مخاطب، به یاد بحثهای حوزه ی هرمنوتیک بیفتند و […]
شریعتی: روشنفکری که انتخاب کرد «پیشرو» نباشد
این نوشته من در مورد دکتر علی شریعتی را عصر ایران به مناسبت سالروز عروج این بزرگوار منتشر کرده است: از دکتر علی شریعتی، بسیار گفتهاند و میگوییم. نام او جزو نام های بزرگ تاریخ معاصر ماست که تکرار و تکرر آن، هرگز در کلمات و پیامهای ما، رنگ نباخته است. چه زمانی که شبهنگام، با نوشتههای کویری او گریستهایم و چه زمانی که با پیامکهای طنزی که به نام او، دست به دست گشته، خندیدهایم. در مورد شریعتی، بزرگان ما کم نگفتهاند و کم ننوشتهاند. آنچه اینجا میخوانید یک تحلیل علمی دقیق و حرفهای نیست. بلکه حرفهای شهروندی است که مثل صدها هزار ایرانی دیگر این آب و خاک، لحظات تنهایی و ناامیدی خود را در کویر او قدم زده و اسلامیات و اجتماعیات او، عینک متفاوتی را برای نگاه به دین و جامعه، […]
پدر! مادر! ما متهمیم (یک شکلات تلخ)
این متن را برای عصر ایران نوشتم. اینجا هم میگذارم تا با هم بخوانیم: تعطیلات نوروزی گذشت. مهمانیها برگزار شد. دید و بازدیدهای از سر اجبار و بعضاً از سر علاقه، انجام شد. نقدهای اجتماعی هم که بخشی از «نقل و نبات» مهمانیهای ماست و اگر بی همگان به سر شود، «بی آنها به سر نمیشود». بعضی از موضوعات هر سال عوض میشوند. از بحثهای «جسمانی» تا خواستههای «روحانی». از موضوعات «زشت و زمخت» تا موضوعات «ناز و ظریف». اما بعضی نقدها، تاریخ مصرف ندارند. حتی محل مشخص مصرف هم ندارند. همه وقت و همه جا، برای پر کردن سکوت مهمانیها، در لابهلای پوست کندن سیب و پر پر کردن پرتقال، میتوانند مورد استفاده قرار گیرند. از جملهی این بحثها «مدرک گرایی جامعهی ما» و «ظاهربینی جامعهی ما» و «عددی فکر کردن و پررنگ بودن […]
شریعتی
بیست سال از نخستین روزهای آشنایی با تو میگذرد. آن روزها، با حرص و ولع، نوشته های تو را میخواندم و تنها دلهره ام، نگرانی از روزی بود که تمام کتابهایت به «پایان» برسند. چه بسیار از تو آموختم و چه پیوسته از تو می آموزم. تو به من آموختی که کلمات، صرفاً برای انتقال مفاهیم نیستند. آنها ابزار خلق زیبایی اند. با کلمات میتوان صحنه رقصی زیبا ساخت. چنان زیبا و مسحور کننده، که مخاطب در برابر آن، حتی «بودن» خویش را نیز به فراموشی بسپارد. تو واقع گرایی را به من آموختی و نشانم دادی که «باورها»ی یک ملت را نمی توان به سادگی تغییر داد اما میتوان همان باورها را، معنایی نوین بخشید تا قطار تفکر ملت، در یک ایستگاه متروکه، متوقف باقی نماند. تو روشنفکر بودی. روشن تر از زمان خویش. […]
آخرین دیدگاه