اخیراً کتاب جهانهای واگرا (Divergent Worlds) نوشتهٔ آمیتاو آچاریا و منجیت پاردسی رو که انتشارات دانشگاه ییل منتشر کرده خوندم.
احتمالاً شما هم از این جور کتابها زیاد دیدید که نویسندگانش یک ادعا و حرف اصلی (centeral thesis) دارن و در موردش چندصد صفحه مینویسن و مثال میزنن و نکتهها و اشارههای فراوانی رو مطرح میکنن. در عین اینکه اون مثالها و اشارهها جالبه، اما باعث نمیشه فرض اصلی کتاب رو بپذیرید. کتاب جهانهای واگرا – به قضاوت من – نمونهٔ خوبی از این دست کتابهاست.
خردهنکات جالبی دربارهٔ تاریخ روم، چین و هند داخلش بود. اما کلیت کتاب و منطق نویسندگانش رو اصلاً نپسندیدم. و حتی بهنظرم شاید اگر در دوران دوم ترامپ نبودیم، این کتاب یا اصلاً منتشر نمیشد، یا خونده نمیشد.

به دو علت دوست داشتم در مورد این کتاب چند خط بنویسم. یکی اینکه بگم چرا دوستش نداشتم (چون بهنظرم ضعف تحلیلی که در این کتاب هست رو در جاهای دیگه هم زیاد میبینیم و ارزش داره بهش اشاره بشه). و دوم اینکه شاید لابهلای اون چند خط، بهانهای جور بشه که به دو سه تا اصطلاح مفید و پرکاربرد هم اشاره کنم (مشخصاً الان توی ذهنم دو اصطلاح هژمونی و نظم جهانی پررنگه).
چه کسانی دربارهٔ نظم جهانی حرف میزنند؟
اصطلاح «نظم جهانی / world order» و مشتقات آن نظیر «نظم نوین جهانی / new world order» از جمله اصطلاحاتی هستند که رسانههای ما از آن اشباع شدهاند. به همین علت، بسیاری از ما حس خود را به آنها از دست دادهایم و مانند واژهای روزمره از کنارشان میگذریم؛ بی آنکه به معنای آنها فکر کنیم.
در سطح جهان، نام متفکران بزرگی با اصطلاح «نظم جهانی» گره خورده است. هنری کیسینجر، فرانسیس فوکویاما، فرانسیس گاوین، جورج سورنسن و ریمون آرون، از جمله افرادی هستند که دربارهٔ نظم جهانی زیاد صحبت کردهاند (+/+/+/+/+).
در ایران با مرور سایتهای خبری و خبرگزاریها بهنظر میرسد اصطلاح نظم جهانی بیشتر از هر گروه دیگر، مورد توجه ائمهی جمعه بوده است. خبرگزاریهای رسمی در سالهای اخیر سخنرانیها و تحلیلهای امام جمعه سمنان، امام جمعه ساوه، امام جمعه سبزوار، امام جمعهٔ موقت دیر، امام جمعهٔ چهاردانگه، امام جمعهٔ قیدار، امامجمعهٔ لاهیجان، امام جمعهٔ اهواز و دهها امام جمعهٔ دیگر را دربارهٔ نظم جهانی و آیندهٔ آن منتشر کردهاند (+/+/+/+/+/+/+).
کمی دربارهٔ کلمهٔ نظم
کلمهٔ «نظم» در ترکیب «نظم جهانی» بهمعنای نوعی «ساختار، روابط و قواعد نسبتاً باثبات» است. کلمهٔ نظام (در نظامهای سیاسی) و نظامی بودن (در اشاره به ساختارهای منظم و خشک و مکانیکی ارتشها) هم همین جنس از معنا را در خود دارد.
بنابراین، به بیانی بسیار ساده، اگر دنیا را به یک مهمانی تشبیه کنیم، نظم جهانی اشاره به چیدمان و ترتیباتی دارد که مهمانها برای حضور در مهمانی جهان برای خود پیدا کردهاند:
- این که چه کسانی بالا و پایین مجلس بنشینند
- این که هر کس دور کدام میز بنشیند و با چه کسان دیگری همنشین باشد
- این که میزها، تریبون و صحنهٔ سخنرانی کجاست و به چه ترتیبی در اختیار چه کسانی قرار میگیرد
- این که امنیت جلسه چگونه تأمین میشود و …
این وضعیت نسبتاً با ثبات در مهمانی را میتوانید با «بینظمیِ ابتدای مهمانی» (که هنوز خیلی از مهمانها نرسیدهاند، تکلیف برنامه مشخص نیست و معلوم نیست جا و جایگاه هر کس کجا خواهد بود) و «هرجومرج در میانهٔ مهمانی» (وقتی چند مهمان با هم درگیر میشوند، زد و خورد اتفاق میافتد، عدهای کنار مینشینند و عدهای طرف یکی از طرفین را میگیرند و برخی در پی جدا کردن دو طرف دعوا هستند) مقایسه کنید.
نظم جهانی از چه زمانی مورد توجه قرار گرفت؟
توجه به نظم جهانی و استفاده از این اصطلاح به اوایل قرن بیستم بازمیگردد. کاملاً واضح است که قبل از آن، چنین دغدغهای، به این شکل و در این مقیاس وجود نداشته و نمیتوانسته وجود داشته باشد.
تا حوالی قرن شانزدهم و هفدهم میلادی، حکومتها نظم و امنیت را بیشتر یک مفهوم داخلی و منطقهای میدیدند. یعنی حاکمان هر کشور، نهایتاً در این فکر بودند که در قلمرو خودشان نظم و امنیت برقرار باشد و از جانب همسایگان تهدید نشوند. و نهایت نگرانیشان این بود که شعلههای جنگ و درگیریهایی که بین همسایگان در میگیرد، سرزمین آنها را گرفتار خود نکند.
انقلاب صنعتی بهتدریج فضا را تغییر داده و قدرت و دسترسی کشورها را افزایش داد. این روند در قرن هجدهم و نوزدهم شکل گرفت و در قرن بیستم، شتاب روزافزون پیدا کرد. با گسترش صنعت و پیشرفت تکنولوژی، بهنظر میرسید که همهٔ کشورها بر سر «یک سُفره» یعنی «کرهٔ زمین» نشستهاند و جنگ جهانی اول هم نشان داد که اگر کشوری در هر نقطه از این کرهٔ خاکی تصمیم بگیرد برای دیگران دردسر بسازد، میتواند چنین کند. هواپیما، خودرو، کشتهای اقیانوسپیما، سلاحهای نظامی، ابزارهای تماس و ارتباط، همگی زمینهای ایجاد کرده بودند که دنیا کوچکتر شود (جنگی را در نظر بگیرید که در آن کشورهایی مثل ژاپن و فرانسه در یک جبهه باشند. چنین چیزی برای کسی که در قرن شانزدهم یا هفدهم زندگی میکرده غیرقابلتصور است).
در این شرایط بود که در دوران جنگ جهانی اول و سالهای پس از آن کمکم این سوال مطرح شد که «نظم جهان را چگونه باید حفظ کرد؟ چه باید کرد که دنیا هر روز گرفتار جنگ و درگیری نباشد و کشورها برای یکدیگر دردسر درست نکنند؟»
آن دوران هنوز جواب مشخصی برای این سوال وجود نداشت. اما مفهوم «نظم جهانی» بهتدریج پیش چشم همه قرار گرفته و توجه سیاستمداران، صاحبنظران و تحلیلگران را به خود جلب کرده بود.
این چند جمله را در سخنرانی وودرو ویلسون، رئيسجمهور آمریکا در سال ۱۹۱۹، ببینید (+):
…the world has turned a corner that it will never turn again. The old order is gone, and nobody can build it up again.
… America and her determinations now constitute the balance of moral force in the world
… Pick up the great volume of the treaty… It is a thick volume, containing the charter of the new order of the world…
… see how the whole world turns with outstretched hands to this blessed country of ours and says, “If you will lead, we will follow.” God helping us, my fellow countrymen, we will lead when they follow…
ویلسون پس از اینکه میگوید نظم قدیمی دنیا از بین رفته و دیگر بازنمیگردد. دربارهٔ نظم جدیدی برای جهان حرف میزند و کمک به ایجاد این نظم را بخشی از وظیفهٔ اخلاقی و الهی آمریکا میداند.
ویلسون توضیح میدهد: «دنیا دستانش را به سوی ما دراز کرده و میگوید: اگر شما رهبری را در اختیار بگیرید، ما دنبالتان خواهیم آمد.» و در ادامه میگوید: هموطنان من، خداوند به ما کمک میکند. ما راه را نشان میدهیم و آنها دنبالمان خواهند آمد.
استفاده از اصطلاح «نظم جهانی» تقریباً از آن دوران در متنها، سخنرانیها و نظریهپردازیها آغاز میشود.
البته این به آن معنا نیست که بهکارگیری این اصطلاح ناگهانی و بدون پیشزمینه بود. ویلسون در نخستین روزهای سال ۱۹۱۸ بیانیهای ۱۴ مادهای صادر کرده بود که چارچوبی برای پایان دادن به جنگ و ایجاد صلح پیشنهاد میکرد (+):
با وجودی که کلمهٔ «نظم جهانی» یا همخانوادههای آن در این متن بهکار نرفته، حالوهوای آن نشان میدهد که شکلگیری نوعی نظم بینالمللی، یکی از دغدغههای سیاستمداران آن دوران بوده است.
این نکته خصوصاً در چند بند اول بیانیه و بند آخر آن به چشم میخورد. ویلسون پیشنهاد میکند کشورها به جای توافقهای مخفیانه، به سراغ دیپلماسی باز و آشکار بروند. همه همکاری کنند تا کشتیرانی در آبهای آزاد بدون دردسر انجام شود. از موانع موجود در تجارت بینالملل کاسته شود و در نهایت (در بند ۱۴) پیشنهاد میکند نهادی بینالمللی و فراگیر (با توصیف: general association of nations) شکل بگیرد که امنیت جمعی، استقلال سیاسی و تمامیت ارضی تمام دولتهای کوچک و بزرگ را در قالب تعهدات متقابل تضمین کند.





