پیش نوشت یک: این نوشته، در ادامهی چند نوشتهی دیگر است که فکر میکنم مناسب است قبل از خواندن این مطلب خوانده شوند:
- درباره روش کتابخوانی (ما کتاب نمیخوانیم)
- نکاتی در مورد کتاب و کتابخوانی (روایتی از نکاتی که دوستان عزیزم مطرح کردند)
- لااقل در مدرسه بمان و بدُزد (چه شد که به هر شکلی از کتابخوانی راضی شدیم)
پیش نوشت دو (برای این مطلب و مطالب آتی در این زمینه): این نوشته (و برخی دیگر از مطالبی که در این زمینه در آینده خواهم نوشت) بیش از آنچه که عرفِ نوشتههایی از این سبک است، شخصی هستند. نمیتوانم ادعا کنم که حرفهایی علمی هستند (به این معنا که تحقیقی رسمی و روشمند برایشان انجام شده). بلکه بیشتر از جنس درون نگری محسوب میشوند.
به این معنا که سعی کردهام به عنوان کسی که با کتاب بزرگ شده و با کتاب زندگی کرده، بسیار کتاب خوانده و میخواند، چند کتابی هم نوشته و چند موردی هم ترجمه کرده، حاصل این همنشینی با کتاب را – که از جمله ارزشمندترین دستاوردهای زندگیام میدانم – در خاطرات و ذهن خود مرور کنم. ببینم بنابر قضاوت خودم – که قاعدتاً به خطا و سوگیری آلوده است – کجاها مسیر درستی رفتم و کجاها مسیر اشتباهی رفتم و آیا حرفهایی هست که با خود بگویم اگر بیست یا بیست و پنج سال زودتر، یک کتابخوان حرفهای به من میگفت، شاید امروز جای بهتری بودم؟
فارغ از اینکه اصلاً کتابخوان حرفهای کیست و چه ویژگیهایی دارد (یا اینکه اصلاً آیا چنین تعبیری معنا دارد؟)، فکر میکنم که حرفهایی بوده که آن زمان که باید، نشنیدهام و شاید حاصلشان، کمی طولانیتر شدن راه، یا فرسودهترشدن چشم یا خستهتر شدن ذهنم بوده است.
پس در این نوشته، ادعایی بر علمی بودن یا عمیق بودن ندارم و لطفاً آن را صرفاً به عنوان یک روایت بخوانید.

کاری از جواد تکجو
آیا مطمئن هستیم که همه از یک چیز حرف میزنیم؟
همهی ما از واژههای مطالعه، کتاب و کتابخوانی حرف میزنیم. اما آیا واقعاً منظورمان یک چیز است؟
همه – لااقل روی کاغذ و به صورت تئوری – میدانیم که ممکن است واژههای مشترک در کلام ما، معانی متفاوت و حتی متضادی داشته باشند. اما معمولاً هنگام گفتگوهای روزمره و حتی گاهی هنگام فکر کردن و تحلیل کردن، این واقعیت انکارناپذیر را فراموش میکنیم.
این را بیش از هر زمان دیگری، در زمستان سال گذشته فهمیدم (قبل از آن، فقط میدانستم، اما نفهمیده بودم).
یک همکار قدیمی را به یک اتفاق، پس از چند سال دیدم. مراسم درگذشت دوست مشترکی بود و در آنجا با هم، همکلام شدیم.

