پیشنوشت: این مطلب را در سوم مرداد ماه ۱۴۰۰ نوشتم و در روزنوشتهها منتشر کردم. اما تراکم کارها چنان زیاد بود که نتوانستم به موقع کاملش کنم. اکنون آن را کامل کردهام و با تاریخ جدید (بیستم آبان ماه ۱۴۰۰) بازنشر میکنم.
اصل مطلب:
در چند روز اخیر، بخشهایی از سند فضای مجازی در ایران ۱۴۱۰ منتشر شد (فایل PDF دو صفحه از سند).
آخرین باری که یک سند چشم انداز حاکمیتی را خواندم، چشم انداز ایران ۱۴۰۴ بود که در سال ۸۲ منتشر شد. مروری بر آن سند نشان میداد که تدوینکنندگان، یا آشنایی چندانی با کارکرد چشم انداز نویسی نداشتهاند و یا این کار را صرفاً به عنوان تشریفات انجام دادهاند.
بررسی یک سند چشم انداز دیگر که بعد از گذشت ۱۸ سال تنظیم و منتشر شده، نشان میدهد که نوع نگرش و عمق نگاه تنظیمکنندگان، طی ۱۸ سال اخیر تغییری نکرده و همان ایرادهایی که به چشم انداز ۱۴۰۴ وارد بود، متأسفانه به سند فضای مجازی ۱۴۱۰ نیز وارد است.
در این نوشته میخواهم به بهانهی این دو سند و اشتباهات آنها برای بیان یکی از مفاهیم مدیریت استراتژیک استفاده کنم و هدفم این است که در میان خوانندگان، کسانی که در کسب و کار خود قصد نوشتن و تدوین چشم انداز دارند، مراقب باشند تا اشتباهاتی را که در این اسناد وجود دارد تکرار نکنند.
با توجه به انگیزهی آموزشی من از طرح این مبحث، نظر به اینکه این روزها بحث محدودسازی اینترنت ذیل عنوان «صیانت از کاربران» داغ است، ترجیح میدهم بیشتر روی اشتباهات سند قدیمیتر (ایران ۱۴۰۴؛ تنظیم شده در ۱۳۸۲) متمرکز شوم. چون شاید پرداختن به چشم انداز ۱۴۱۰ آنقدر ذهن خواننده را با مسائل روز درگیر کند که اصل حرفم در این میان گم شود یا به چشم نیاید.
حرفهای تکراری قدیمی
حرفهایی که در ادامه مینویسم، جزو قدیمیترین حرفهایی هستند که در حوزهی مدیریت و کسب و کار گفتهام. یادم میآید که در سال ۱۳۸۵ در موسسهی بهار استراتژی درس میدادم و در هر دورهٔ چهل ساعتهٔ استراتژی، یک جلسهٔ سه ساعته به موضوع تدوین چشمانداز اختصاصی میدادم.
بسیاری از عزیزانی که آن روزها سر کلاسم بودند، در کسبوکارهای مطرح ایرانی جایگاه مدیریتی داشتند، یا اکنون به چنین جایگاهی رسیدهاند و میتوانند شهادت دهند که دغدغهی من تازه نیست و پانزده سال است که همان «روضهها» را به بهانههای مختلف تکرار میکنم.
آن زمان بهترین ابزار تدریس بحث چشمانداز، سند چشمانداز کشور بود. چون کمتر سندی بود که تا این حد اشتباه تدوین شده باشد و مرور این اشتباهات، بهترین ابزار برای آموزش بود (و هست).
آنچه در ادامه مینویسم، بخشی از همان حرفهایی است که آن زمان سر کلاسها میگفتم: تکراری و ساده و قدیمی؛ اما به گمانم، مهم.
متن چشم انداز ایران ۱۴۰۴
بخش اصلی یا به اصطلاح بدنهی چشم انداز ۱۴۰۴ را در اینجا میآورم تا ارجاع دادن به آن در ادامهی مطلب راحتتر باشد:
با اتکال به قدرت لایزال الهی و در پرتو ایمان و عزم ملی و کوشش برنامهریزی شده و مدبرانه جمعی و در مسیر تحقق آرمانها و اصول قانون اساسی، در چشمانداز بیست ساله، ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بینالملل.
جامعه ایرانی در افق این چشمانداز چنین ویژگیهایی خواهد داشت:
«توسعه یافته، متناسب با مقتضیات فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی خود، متکی بر اصول اخلاقی و ارزشهای اسلامی، ملی و انقلابی، با تاکید بر مردم سالاری دینی، عدالت اجتماعی، آزادیهای مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسانها و بهرهمندی از امنیت اجتماعی و قضایی.»
«برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری، متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی.»
«امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همهجانبه و پیوستگی مردم و حکومت.»
«برخوردار از سلامت، رفاه، امنیت غذایی، تامین اجتماعی، فرصتهای برابر، توزیع مناسب درآمد، نهاد مستحکم خانواده، به دور از فقر، تبعیض و بهرهمند از محیطزیست مطلوب.»
«فعال، مسوولیتپذیر، ایثارگر، مومن، رضایتمند، برخوردار از وجدان کاری، انضباط، روحیه تعاون و سازگاری اجتماعی، متعهد به انقلاب و نظام اسلامی و شکوفایی ایران و مفتخر به ایرانی بودن.»
«دست یافته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تاکید بر جنبش نرم افزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقاء نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل.»
«الهام بخش، فعال و موثر در جهان اسلام با تحکیم الگوی مردم سالاری دینی، توسعه کارآمد، جامعه اخلاقی، نواندیشی و پویایی فکری و اجتماعی، تاثیرگذار بر همگرایی اسلامی و منطقهای بر اساس تعالیم اسلامی و اندیشههای امام خمینی (ره).»
«دارای تعامل سازنده و موثر با جهان بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت.»
ملاحظه: در تهیه، تدوین و تصویب برنامههای توسعه و بودجههای سالانه، این نکته مورد توجه قرار گیرد که شاخصهای کمی کلان آنها از قبیل نرخ سرمایهگذاری، درآمد سرانه، تولید ناخالص ملی، نرخ اشتغال و تورم، کاهش فاصله درآمد میان دهک های بالا و پایین جامعه، رشد فرهنگ و آموزش و پژوهش و تواناییهای دفاعی و امنیتی، باید متناسب با سیاستهای توسعه و اهداف و الزامات چشمانداز، تنظیم و تعیین گردد و این سیاستها و هدفها به صورت کامل مراعات شود.
چرا چشم انداز تدوین میشود؟
برای اینکه بتوانیم یک سند را تحلیل و ارزیابی کنیم، لازم است ابتدا کارکرد آن سند را بدانیم.
تعریف و کارکرد چشمانداز، وقتی در سطح ملی یا سطح ارشد یک شرکت تدوین و ابلاغ میشود، با آنچه سخنرانهای انگیزشی در اینستاگرام و دیگر شبکههای اجتماعی به عنوان چشمانداز مطرح میکنند، تفاوت بنیادین دارد.
اگر سخنرانهای انگیزشی را دنبال کنید، قاعدهٔ آنها را در تعریف چشمانداز خواهید آموخت: «عزیزم! وقتی بیدار میشی، یک فریاد بزن. خدا رو شکر کن. از اینکه زندهای خوشحال باش. به بیست سال بعدت فکر کن. ببین یه روز عادی زندگیت اون موقع چهجوریه. ماشین چی سوار هستی؟ حالت چطوره؟ خونهات چند متره؟ تونستی بهترین ماشین شهر رو سوار شی؟ تونستی بهترین خونه رو داشته باشی؟ تو باید اولین کسی باشی که توی بستگانت به ثروت میلیون دلاری میرسه. بالاخره یه روز توی خانوادهی شما یکی قراره از این عدد رد بشه. چرا تو نباشی؟ شب که میخوای بخوابی، دوباره فکر کن. چشماتو ببند. تصویر زندگی رویاییت رو مرور کن. تو بهش میرسی. فقط کافیه بخوای!»
اگر با این دید، سند چشمانداز بیست ساله را بخوانید، به نظر میرسد که سند مشکل خاصی ندارد. با اتکال به قدرت لایزال خداوند، قرار است همه چیز خوب باشد. وقتی از خواب بیدار میشویم، ببینیم رفاه، امنیت، اقتدار، کرامت، فناوری، توزیع مناسب درآمد، توسعه، اخلاق، پویایی و رشد پرشتاب همه به سراغمان آمدهاند. ما اولین کشور منطقه هستیم. در چه چیزی؟ تقریباً همه چیز.
اما آیا واقعاً کاربرد سند چشم انداز در سطح ملی و نیز در سطح ارشد کسب و کار، همین ژست گرفتها و تصویرسازیها و حرفهای تهی و بیپایه است؟ قطعاً نه.
چشمانداز را معمولاً با اصطلاح سند بالادستی توصیف میکنند. این اصطلاحی است که حتی افراد تنظیمکنندهٔ همین چشمانداز هم آن را بارها و بارها گفتهاند و تکرار کردهاند.
وقتی میگوییم یک سند «بالادستی» است، منظورمان این است که قرار است از آن به شکل آبشاری (Cascading) در برنامهریزیها استفاده شود. یعنی اینکه:
- هدف سندهای لایه پایینتر باید بسترسازی برای تحقق سند بالادستی باشد
- هر تصمیمی که در کشور اتخاذ میشود، کاملاً همسو با سند بالادستی باشد
- سطح هدف برای شاخصهای مختلف، بر اساس سند بالادستی و با تکیه بر آن تعیین شود
- معیار ارزیابی مفید یا غیرمفید بودن برنامهها و اقدامها، و نیز درست یا نادرست بودن تصمیمها، سازنده یا مخرب بودن طرحها و قراردادها و تفاهمنامهها، باید سند بالادستی باشد
اگر چشمانداز نتواند ویژگیهای بالا را داشته باشد، میتوان آن را یک بیانیهی سیاسی (Political Statement) دانست. از همان حرفهای تشریفاتی که سیاستمداران در جلسات رسمی میگویند و تظاهرکنندگان در خیابان در تأییدش فریاد میکشند و همه هم میدانند که بعد از جلسهی رسمی سیاستمدار یا فردای راهپیمایی، قرار است همه چیز مثل دیروز باشد.
حالا در ادامه میتوانیم با هم فکر کنیم و ببینیم که آيا آنچه در کشور ما به عنوان چشمانداز تدوین شده و میشود، این ویژگیها را دارد یا نه.
انبوهی از اصطلاحات مبهم | بیتوجهی به مفهومپردازی
واژههایی که بدون مفهومپردازی و معنای مشخص در چشمانداز بیستساله به کار رفتهاند بسیارند و تلخ است که یکی از مهمترین اسناد بالادستی کشور تا این حد گرفتار ابهام و تناقض باشد.
مثالها فراوانند و من در میان آنها صرفاً چند نمونه را انتخاب کردهام و ذکر میکنم.
ابهامهای موجود در متن، تقریباً از همان نخستین کلمات (بعد از اتکال به خداوند و تأکید بر اهمیت آرمانها و قانون اساسی) آغاز میشود: «در سال ۱۴۰۴ ایران کشوری است توسعه یافته…»
منظور از توسعه در اینجا چیست؟ میدانیم که در سطح جهان، تعاریف بسیار متفاوتی از توسعه وجود دارد. تعاریف سنتیتر، بیشتر به شاخصهای اقتصادی توجه دارند و در مفهوم مدرنتر توسعه، به کیفیت زندگی و توسعه انسانی و شاخصهای دیگر هم توجه میشود. حتی در همان تعاریف سنتی هم اختلافنظر وجود دارد. مثلاً سازمان ملل، کشورها را بر اساس وضعیت پایهی اقتصادی آنها (بدون هرگونه توضیح دقیقتر) توسعهيافته یا در حال توسعه یا توسعهنیافته تلقی میکند (+). صندوق بینالمللی پول به درآمد سرانه، تنوع صادرات و یکپارچگی با سیستم مالی جهانی توجه دارد (+). بانک جهانی هم درآمد سرانه ناخالص ملی را به عنوان معیار کلیدی در نظر میگیرد (+).
اگر شاخصهای توسعه انسانی را هم در نظر بگیرید که ماجرا پیچیدهتر میشود. کافی است شاخصهای UNDP را نگاه کنید تصویر اولیهای از این پیچیدگی در ذهنتان شکل بگیرد (گزارش ۲۰۰۲ جهان – همزمان با تدوین چشمانداز ایران / گزارش ۲۰۲۰ جهان).
تازه فراموش نکنید اینها ابهامها و تنوع دیدگاههای جهانی است. ما معمولاً توافقهای جهانی را هم قبول نداریم و باید حتماً همهچیز را «بومیسازی» کنیم. حتی اگر بحث دم کردن چای هم مطرح شود، عدهای هستند که ادعا میکنند باید یک «الگوی ایرانی-اسلامی دم کردن چای» طراحی شود.
پس در همین ابتدای متن، ایران قرار است کشوری توسعهیافته باشد، بیآنکه مشخص شود منظور از توسعه چیست.
البته ممکن است بگوییم در انتهای همین سند چشمانداز در قالب بخشی با عنوان «ملاحظه» گفته شده است که باید شاخصهای کلان عددی متناسب با اهداف و الزامات چشمانداز تعریف شود.
قاعدتاً برنامههای توسعه، سند پاییندستی چشمانداز محسوب میشوند و انتظار میرود که این شاخصهای کلان در آنها تعریف شود.
برنامهی چهارم توسعه (۸۴ تا ۸۸ – دولت اول احمدینژاد) نخستین سند پاییندستی است که باید چشمانداز بیست ساله در آن لحاظ میشده است و ظاهراً بار تعریف و تفسیر مفهوم توسعهٔ همسو با چشمانداز ۱۴۰۴ و شاخصهای آن بر شانهی برنامهی چهارم قرار داشته است. اگر علاقه داشته باشید میتوانید متن برنامه چهارم توسعه را هم ببینید.
اما ماجرا به این سادگی نیست. در اینجا یک خطای بزرگ اتفاق افتاده است. ما در چشمانداز گفتهایم «ایران در سال ۱۴۰۴ کشوری توسعهیافته است.»
بعد در ادامه گفتهایم: «البته حالا بروید خودتان تعریف کنید توسعه چیست و سعی کنید به همان چیزی که تعریف کردهاید برسید.»
فرض کنید هیئتمدیرهی یک شرکت در جلسه با مدیران استراتژیک بگویند: «ما باید در ده سال بعد، در جایگاه ژئوتاپ باشیم.» مدیران بپرسند: «ژئوتاپ چیست؟» هیئتمدیره پاسخ دهد: «تعریف شفافی ندارد. خودتان تعریف کنید معنی ژئوتاپ چیست. شاخصهایش را هم خودتان تعریف کنید. بعد هم سعی کنید حتماً به همان چیزی که خودتان گفتهاید برسید.»
در چنین شرایطی، نمیتوانیم این سند را «چشمانداز» بنامیم. چون از «شفافیت» که اصل اول در تدوین چشمانداز است بهرهمند نیست. همین میشود که در تمام این سالها، دولتهایی با سیاستهای متفاوت و گاه متضاد آمدهاند و همگی هم ادعا داشتهاند که دارند ایران را در مسیر «توسعه» راهبری میکنند.
واژههای مبهم در بندبند این سند رسوخ کردهاند. به اصطلاحی مثل «هویت انقلابی» توجه کنید. ایران قرار بوده و هست که در سال ۱۴۰۴ هویت انقلابی داشته باشد. آیا تعریفی از این هویت مشخص است؟ همین الان، تمام مسئولین که اتفاقاً بسیاری از آنها از بنیانگذاران یا کارگزاران انقلاب بودهاند، مدعی هویت انقلابیاند و هر یک دیگری را به دور شدن از آرمانهای انقلاب متهم میکنند.
واقعیت این است که حتی اگر گفته میشد: «با هویت انقلابی مطابق نظر آقای جنتی» کاری علمیتر و استراتژیکتر انجام شده بود. چون معیاری برای سنجش وجود داشت. اما اینکه فقط یک واژه را بگوییم و تعریف نکنیم، عملاً سند نهایی هیچ کارکردی نخواهد داشت.
رگههای انشانویسی در همهی بندهای این سند مختصر – که البته قاعدتاً هزاران ساعت کار کارشناسی برای تدوینش انجام شده و بخشی از بودجهی بیتالمال هم به پای آن سوخته – به چشم میخورد.
مثلاً حتماً دیدهاید که هر کس اصطلاح تاریخ را به کار میبرد، جغرافیا را هم به آن میچسباند که وزن جمله زیباتر شود یا برعکس. خود من هم، بسیار پیش آمده که وقتی مینویسم «در هر نقطه از جغرافیا» برای زیباتر شدن جمله اضافه میکنم: «و هر مقطعی از تاریخ.»
شاید این نوع بازیهای کلامی در نوشتههای پیشپاافتاده درست باشد، اما به کارگیری این شیوه در یکی از بالادستیترین اسناد کشور، منطقی به نظر نمیرسد.
بیایید نمونهای از این لفاظیهای بیمعنی را با هم مرور کنیم.
در اوایل سند گفته شده: «توسعه یافته با مقضیات فرهنگی.» معنی این قید را میفهمیم. اگر قید فرهنگی برداشته شود، ممکن است انتظارات مردم زیاد شود و توسعه به شکل غربی را بخواهند. پس باید واژهای باشد که آن را مهار کند و آنقدر هم مبهم باشد که هر چیزی را بتوان در آن گنجاند. در ادامه مقتضیات جغرافیایی را هم افزودهاند. این را هم میشود فهمید؛ حتی بیشتر از فرهنگی. موقعیت جغرافیایی امروز ما ممکن است فرصتها و محدودیتهایی را برای توسعه ایجاد کند که با نقاط دیگر جهان متفاوت باشد.
بعد ناگهان برای زیباتر شدن جمله، مقتضیات تاریخی را هم افزودهاند! چرا باید توسعه با «تاریخ» مهار شود؟ اصلاً قید تاریخ چگونه بر توسعه مینشیند؟
خلاصه اینکه در همین چند سطر اول، فهمیدیم که ایران باید کشوری توسعه یافته باشد که البته نمیدانیم توسعه چیست. اما باید مراقب باشیم که فرهنگ و تاریخ و جغرافیا این توسعه را – که هنوز نفهمیدهایم چیست – مهار کنند.
این نوع اصطلاحات مبهم در متن فراوانند. مثلاً به «رشد فرهنگ» توجه کنید. دقیقاً باید چه اتفاقی بیفتد که بگوییم فرهنگ رشد کرده است؟ اصلاً آیا فرهنگ چیزی شبیه درخت بائوباب است که رشد کند؟ جالب این است که بعداً تدوینکنندگان برنامه چهارم توسعه هم در ماده ۱۰۵ از فصل نهم، دیدهاند که نمیشود توضیح داد که افزایش فرهنگ یعنی چه. به همین علت، وزارت ارشاد را موظف کردهاند که مطالعه کند و ببیند فرهنگ چیست و بعد هم شاخصهای فرهنگی متناسب با اهداف و آرمانهای نظام جمهوری اسلامی را تعریف کند و تحویل شورای عالی انقلاب فرهنگی بدهد تا آنها بررسی، تأیید و تصویب کنند.
باز هم به قصهای شبیه همان ماجرای «تعریف توسعه» رسیدهایم. در سند چشمانداز بر اهمیت رشد فرهنگ تأکید شده است. اما حالا باید خود مجریان تشخیص دهند و تعریف کنند که فرهنگ چیست و بعد هم همان چیزی را که خود تعریف کردهاند رشد دهند.
اینکه در قالب یک دستور یا بخشنامه بگوییم فرهنگ را تعریف کنید و معیارهایش را بیابید و بسنجید، کاری درست و علمی است؛ اما اینجا با یک دستور مواجه نیستیم. چیزی به اسم «چشمانداز» پیش روی ماست.
اینکه در چشمانداز، به جای توصیف و ترسیم تصویری شفاف، سالادی از کلمات درست شود و بعد بگوییم «حالا خودتان بروید ببینید اینها چیست» کاری علمی و منطقی و استراتژیک محسوب نمیشود.
وقتی گزارش مصوب جلسهی ۵۳۰ شورای عالی انقلاب فرهنگی را در همان سال میبینیم، مشخص میشود که پس از طرح سند چشمانداز، مجبور شدهاند تعریف دقیق و کمّی شاخصهای فرهنگی را ارائه و تصویب کنند تا بشود آنها را سنجید. در میان این شاخصها، میزان اعتقاد به روز جزا، میزان اعتقاد و التزام به ویژگیهای انسان کامل از نظر دین، میزان پایبندی به هویت ملی و دینی، میزان پایبندی به سنتهای شرعی و میزان دوری از خرافات دیده میشود.
در اینجا ضمن اینکه دوباره با مجموعهای از مفاهیم مبهم روبهرو شدهایم، این سوال هم پیش میآید که اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسهی ۵۳۰ تازه به این نقطه رسیده که «فرهنگ چیست» و «مولفههای فرهنگ را چگونه باید تعریف کرد»، این عزیزان در ۵۲۹ جلسهی قبل دقیقاً چه میکردهاند و به چه کاری مشغول بودهاند؟
این را هم بر عهدهی شما میگذارم که فکر کنید چگونه و چه نهادی با طراحی چه پرسشنامهای میتواند به شکل کمّی «میزان اعتقاد و التزام به ویژگیهای انسان کامل از نظر دین» را بسنجد که ما بفهمیم از سال ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۴ چقدر در این شاخص «رشد» کردهایم.
مصلحت | واژهی دیگری که نیاز به مفهومپردازی دارد
در بخشی از سند گفته شده: ایران ۱۴۰۴ کشوری است «دارای تعامل سازنده و موثر با جهان بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت.»
در همین جملهی کوتاه، مشکلات و ابهامهای متعددی وجود دارد. مثلاً آیا کسی هست که بتواند «تعامل بر اساس حکمت» را توضیح دهد؟ دقیقاً منظور چیست؟ در چه مواردی میتوانیم بگوییم تعامل ما بر اساس اصل حکمت بوده است؟ در چه شرایطی میشود گفت «اصل حکمت» نقض شده؟ روسای جمهور، وزرا و همینطور تا لایههای پایینتر که به افراد عادی جامعه میرسد، چگونه باید اصل حکمت را رعایت کنند؟
اگر به کار بردن واژهی «حکمت» در چشمانداز صرفاً مبهم است، به کار بردن «مصلحت» را حتی میتوان غلط دانست.
مصلحت، یک ابزار است و نه یک هدف. مثلاً فرض کنید کسی از شما بپرسد: «حالا که با ماشین خود میخواهی سفر بروی، مقصدت کجاست؟» و شما بگویید: «من در رانندگی احتیاط خواهم کرد.»
آیا این جواب، نامربوط نیست؟ قطعاً نامربوط است و شاید طرف مقابل فکر کند او را به سخره گرفتهاید. چشمانداز از نتیجهی اقدام حرف میزند. در حالی که مصلحت قاعدهی تصمیمگیری است.
از اینها که بگذریم، خود واژهی مصلحت هم بسیار گنگ است و نیاز به مفهومپردازی دارد.
اگر معنای فقهی مصلحت را در نظر بگیریم، باید آن را در برابر مفسده قرار داد و به معنای جلب منفعت یا دفع ضرر در نظر گرفت؛ و یا شاید به معنای پذیرفتن ضرر به اندازهی ضرورت. کاری که مثال کلاسیک آن در فقه، خوردن گوشت مردار است در شرایطی که چیز دیگری در دسترس نباشد (+).
اگر معنای رایج در عرف سیاسی را در نظر بگیریم، احتمالاً چیزی شبیه Political Expediency خواهد بود. به این معنا که آنچه را «از نظر اخلاقی درست است» کنار میگذاریم تا «آنچه را از نظر عملی ممکن است» انجام دهیم.
معنای دیگری هم میتوان در نظر گرفت و آن «عقبنشینی از خواستهها و اهداف کوچک یا کوتاهمدت به منظور حفظ دستاوردی مهمتر یا کسب هدفی بلندمدتتر است.»
به نظر میرسد واژهی «مصلحت» در ادبیات بنیانگذار جمهوری اسلامی به معنای اخیر نزدیک باشد. مثلاً ایشان در ۷ خرداد ۶۷ گفتهاند (صحیفه نور): « رزمندگان عزیز و دلاور ما اعم از ارتش و سپاه و بسیج با تکیه بر ایمان و سلاح و امید به نصرت حق و با حمایت بی شائبۀ مردم، به نبرد و دفاع مقدس خود ادامه دهند و عزمها را جزم کنند و بر دشمن زبون بتازند و با همت خود افتخار نصرت و پیروزی را به ارمغان آورند که سرنوشت جنگ در جبهه ها رقم می خورد، نه در میدان مذاکرهها.» (تأکید بر جملهی آخر از من است).
و کمتر از دو ماه بعد در ۲۹ تیر ماه همان سال اعلام کردهاند (صحیفه نور): «من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوۀ دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم؛ ولی به واسطۀ حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ […] شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطرۀ خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود؛ و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم؛» (تأکید بر جملهی آخر از من است).
در این متن (و متون مشابه) میبینیم که تغییر در اهداف و خواستهها یا حتی کنار گذاشتن آنها برای هدفی بزرگتر (حفظ نظام و کشور) به عنوان مصلحت تعبیر شده است.
اگر این تفسیر را بپذیریم، اینکه بگوییم یکی از اصولی که در ایران ۱۴۰۴ خواهید دید، «اصل مصلحت» است معنای چندانی ندارد. از سوی دیگر این که در چشمانداز اهداف خود را به این گونه اعلام کنیم که: «تعامل سازنده با جهت بر اساس اصل عزت و حکمت؛ مگر آنچه چیز دیگری اقتضا کند» چندان قابلدرک نخواهد بود.
در چنین شرایطی هر کس میتواند هر تصمیمی را به چشمانداز نسبت دهد. مثلاً کسانی که به «مقاومت و تحمل تحریم و سر خم نکردن در برابر خواستههای جامعهی جهانی (یا به تعبیر رایج اصولگرایان و چپها: نظام سلطه)» معتقدند، میتوانند آن را در راستای «اصل عزت» تفسیر کنند. آنهایی هم که به «تعامل با دنیا و غرب و مذاکرات و برجام و پذیرفتن انتظارات جامعهی جهانی و عقبنشینی از مواضع رسمی گذشته یا تعدیل آنها» معتقدند میتوانند آن را همسو با اصل «مصلحت» بدانند. و البته هر دو طرف میتوانند ادعا کنند که کارشان شامل «اصل حکمت» هم میشود.
جملهبندی و اصلی که همزمان آقایان «حسن روحانی» و «احمد علمالهدی» بتوانند به آن استناد کنند و مخالفان خود را زیر سوال ببرند، و «صادق زیباکلام»، «محمود سریعالقلم»، «حسن عباسی» و «علیاکبر رائفیپور» به یک میزان بتوانند به آن تکیه کنند، از اساس بیخاصیت است.
نگاه رقابتی به رشد و توسعه
یکی از دیگر بخشهای تلخ سند چشمانداز، نگاه رقابتی آن به رشد و توسعه است.
برای تدوینکنندگان چشمانداز تنها یک چیز مهم بوده است: «از بقیه بهتر باشیم.» به بیان دیگر، کاری کنیم که زورمان برسد به همسایگان فخر بفروشیم و بگوییم از شما بهتریم.
به همین علت در سند چشمانداز به جای اینکه بر «علم» تأکید شده باشد، بر «جایگاه علمی» تأکید شده است. جایگاه یعنی موقعیت کشور در یک بازی رقابتی.
به عبارت دیگر، وقتی از سیاستگذاران ارشد کشور بپرسید وضعیت مطلوب کشور از نظر علمی چیست؟ پاسخشان این است که: «نمیدانیم. اما هر چه باشد، باید از همسایهها بهتر باشد.»
متأسفانه سیاستگذاران در زمینهی علم و فناوری هم حرف بیشتری نداشتهاند:
«دست یافته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه)»
این نوع هدفگذاریهای رقابتی، کشور را از رشد و توسعهٔ واقعی دور میکند. ضمن اینکه وقتی شما به جای هدفگذاری برای داشتن یک ساختمان پنج طبقه (بر اساس نیازتان)، هدف را داشتن بلندترین ساختمان محله در نظر میگیرید، دو اتفاق بد پیش رویتان قرار میگیرد:
- به جای اینکه پول و منابع خود را در حد نیاز به پروژهها و اهداف مختلف تخصیص دهید، منابع را صرف دستیابی به اهدافی میکنید که برایتان ارزش استراتژیک ندارند (من به یک ساختمان پنج طبقه نیاز دارم. اما حالا که در همسایگی ما ساختمان ده طبقه وجود دارد، از نان و سفرهی خودم و خانوادهام میزنم تا چند طبقهی دیگر به ارتفاع ساختمانمان اضافه کنم).
- ممکن است از خراب شدن ساختمان همسایه خوشحال شوید (درست است که من نتوانستم از پنج طبقه فراتر روم، اما خوشبختانه ساختمان دهطبقهی همسایه آتش گرفته و اگر کمی شانس بیاورم و باد بیشتری بوزد و آتشنشانها هم دیرتر برسند، با خراب شدن آن ساختمان من به بلندترین ساختمان محله تبدیل خواهم شد).
اگر بخواهم از ادبیات سیاسی رایج این روزهای کشورمان استفاده کنم، ما نباید این نوع هدفگذاریهای توسعهای را به وضعیت کشورهای همسایهمان «گره بزنیم.»
ضمن اینکه این نوع هدفگذاریهای رقابتی باعث میشود مدیران ارشد کشور به سمت شاخصبافی و عددسازی سوق داده شوند.
بخشی از این وضعیت اسفناک دانشگاههای کشور که در آن اساتید و دانشجویان را به ماشین مقالهسازی تبدیل شدهاند، ناشی از همین نگاه عددی و رقابتی است. و این هم که تقریباً هر کسب و کاری را با کمی ظاهرسازی و سندبازی میتوان به عنوان یک «شرکت دانشبنیان» تبدیل کرد احتمالاً از همینجا آب میخورد.
دکتر سعید کیوانفر یک بار در نقد هدفگذاری برای توسعه علمی کشور سخنرانی کردهاند که به سادگی میتوان آن را به حوزههای دیگر هم تعمیم داد. بنابراین از تکرار آن حرفها و توضیحات و استدلالهای مشابه خودداری میکنم.
ما به جای شناخت ظرفیتهای کشور و هدفگذاری بر مبنای ظرفیتها، صرفاً گرفتار بازی رقابت شدهایم و تدوینکنندگان چشمانداز، بیآنکه مشخصاً بدانند از آیندهی کشور چه میخواهند، صرفاً دلشان میخواسته از بقیه جلوتر باشند.
این ضعف عجیب، کمی هم طنزآمیز میشود اگر به واژهی همگرایی در اواخر سند چشمانداز نگاه کنید. ماهیت همگرایی یعنی تعامل، نزدیکی، کنار هم قرار گرفتن، دست در دست هم دادن و برای اهداف واحد تلاش کردن. همگرایی و رقابت را نمیتوان با هم گره زد.
اما مشخصاً نگاه تدوینکنندگان سند این بوده که: «ما اول باید از همهی همسایهها جلو بزنیم، بعد همه با ما همگرا شوند.»
این شکل از خودمحوری در کشوری که مدام از یکجانبهگرایی آمریکایی گله میکند، مشخصاً نشان میدهد که ذات یکجانبهگرایی و برتریطلبی و نگاه رقابتی در نگاه سیاستگذاران مذموم نبوده و نیست. فقط چون ما زورمان نرسیده که در رأس هرم قدرت قرار بگیریم، علیالحساب با یکجانبهگرایی مخالفیم تا وقتی نهایتاً «با اتکال به قدرت لایزال الهی و در پرتو ایمان و عزم ملی و …» توانستیم در جایگاه بالاتری از همهی کشورهای منطقه قرار بگیریم، آنوقت خودمان همین بازی را شروع کنیم.
نگاه محدود و سنتی جغرافیایی
ایراد دیگری که بر سند چشمانداز وارد است، نگاه سنتی جغرافیایی است. همان چیزی که در ادبیات رایج سیاسی با عنوان ژئوپلتیک از آن یاد میشود.
اگر چه ژئوپلتیک هنوز اهمیت خود را به شکل کامل از دست نداده و نمونههای فراوانی همکاریها و رقابتهای منطقهای در سطح جهان به چشم میخورد، اما اصل این نگرش مربوط به دوران جنگ سرد است.
اکنون با توسعهٔ ابزارهای حمل و نقل، گسترش اینترنت و نیز رشد عظیم بازارهای پولی و مالی جهان، دیگر نمیتوان همه چیز را با عینک جغرافیا دید.
اینکه مسئولین ما تمام چشمشان را بر کشورهای منطقه دوختهاند و مدام خود را با کشورهای آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) مقایسه میکنند و چنانکه صریحاً در چشمانداز گفتهاند، هدف و ماهیت و موقعیت خود را در مقایسه با آنها تعریف میکنند، باعث شده که نگاهشان به روی واقعیتهای دنیای جدید بسته شود.
در دنیایی که سرمایهداران انگلیسی سهام شرکت اماراتی اعمار (Emmar) – سازندهی برج خلیفه و دبیمال و دبی مارینا) را میخرند و اعمار هم در آمریکا و هند و مراکش پروژههای عمرانی اجرا میکند، مرزهای جغرافیایی دیگر معنای سابق را ندارند و این صرفاً جریان سرمایه است که مرزها و همسایگیهای جدید را تعریف میکند.
در سطح جهانی هم میتوان به تعاملهای کشورهایی مثل آمریکا و ژاپن اشاره کرد.
هزاران مثال از این دست وجود دارد که نشان میدهد دیگر آن نزدیکیهای فیزیکی به تنهایی نمیتوانند معیار همسایگی باشند. آمریکا با ژاپن همسایهتر است تا کوبا. چنانکه ما با چین همسایهتر شدهایم تا آذربایجان.
بگذریم از اینکه برخی کشورهای منطقه از نظر شاخصهای توسعه و رفاه و رشد اقتصادی چنان از ما فاصله گرفتهاند که دیگر منطقی نیست خودمان را با آنها مقایسه کنیم.
اگر هم مسئولان و سیاستورزان نمیتوانند نگاه رقابتی را کنار بگذارند، حداقل باید با کشورهایی که با ما در یک خوشه (کلاستر) قرار میگیرند رقابت کنند. فهرست کشورهای دنیا از نظر شاخصهایی مثل رشد اقتصادی، فساد اداری، شفافیت، تورم، رفاه، درآمد سرانه و … را بررسی کنید و ببینید ایران در کنار چه کشورهایی است تا همسایگی واقعی را تشخیص دهید و بدانید که دقیقاً با چه کسانی در رقابت هستیم.
اگر چه همچنان تأکید میکنم که اساساً نگاه رقابتی، شیوهی مناسبی برای سیاستگذاری و سیاستورزی نیست.
تدوین چشمانداز باید با دعوا، تنش، بحث و دلگیر شدن همراه باشد
چشمانداز یک کشور، درست مثل چشمانداز یک شرکت، اولویت تخصیص منابع را مشخص میکند. شما به هر شکل که منابع را اولویتبندی کنید، عدهای دلگیر و ناراضی خواهند شد.
وقتی میگویید اولویت در کشور قرار است فرهنگ باشد، طبیعی است که کارخانجات ناراحت میشوند که اولویت باید اقتصاد باشد.
وقتی میگویید اولویت باید اقتصاد باشد، اهل فرهنگ دلگیر میشوند که چرا ما را جدی نگرفتهاید.
وقتی میگویید میخواهیم خودکفا شویم، عدهای که سود اقتصادی خود را بر پایهی تعامل بینالمللی به دست میآورند شاکی و ناراحت میشوند. وقتی میگویید میخواهیم واردات را آزاد کنیم تا قیمتها تعدیل شده و فضا رقابتیتر شود، کسانی که از انحصار داخلی سود میبردهاند دلگیر خواهند شد.
مستقل از اینکه چشمانداز را چگونه تعریف کنید، چشمانداز باید با دعوا و تنش و بحث و دلگیر شدن همراه باشد.
باید مسئولان با هم بر سر آن بجنگند. باید رسانهها به جان هم بیفتند. باید بحثهایی در سطح ملی در بگیرد و مطرح شود. باید عدهای از مسئولان قهر کنند و خانهنشنین شوند. باید مردم پای صندوقها بیایند تا از دیدگاه خود دفاع کنند و دیدگاه دیگر را رد کنند.
در کشورمان در چند سال اخیر، چند مورد از بحثهایی را که واقعاً استراتژيک بودهاند دیدهایم. برجام را ببیند. FATF را ببینید. رابطهٔ بلندمدت با چین و شکل رابطه با روسیه را ببینید. حضور ایران در سوریه و یمن و لبنان را ببینید. طرح صیانت را ببینید.
بر سر همهی اینها اختلافنظر وجود دارد. دعوا وجود دارد. رسانهها به جان هم افتادهاند. برخی از مسئولین، سایر مسئولین را به قتل تهدید کردهاند (مثلاً قرار بود صالحی را در رأکتورهای اراک با سیمان دفن کنند).
در بین خانوادهها دعوا و دلگیری پیش آمده است (که مثلاً فعالیتهای فلانی واقعاً به نفع کشور بوده یا نه).
این یعنی استراتژی. این یعنی یک بحث جدی. این یعنی تعیین واقعی اولویتها.
اصلاً هم نباید از این بحثها و دعواها ترسید. این تنشها در کشورهایی که دموکراسی نهادینهشده هم دارند دیده میشوند و اتفاقاً نشانهی سلامت بدنهی سیاسی یک کشور است.
پس حالا که ما معنی تصمیم استراتژیک را دیدهایم و چالشهای آن را هم خصوصاً در سالهای اخیر تجربه کردهایم، نباید به سادگی فریب بخوریم و هر سندی را استراتژيک بدانیم.
این نوشته را با حرفی که سال ۸۴ در کلاس برای دانشجویانم گفتم به پایان میرسانم:
«اگر به شما گفتند عدهای در اتاقی نشستهاند و یک سند چشمانداز نوشتهاند، بپرسید: چند نفر قهر کردند؟ چند نفر جلسه را با دعوا ترک کردند؟ چقدر بر سر هم فریاد کشیدند؟ چند نفر حاضر نشدند امضا کنند؟ اگر دیدید عدهای خوش و خرّم کنار هم نشستند و یک سند چشمانداز نوشتند و آن سند هم به سرعت از هزارتوی تأیید و امضا و ابلاغ گذشت، بدانید که یا سند صوری بوده، یا نویسندگان نفهمیدهاند که چه نوشتهاند.»
