صدای پیامک آمد.
شمارهات را از دفترچه موبایل پاک کردهام.
اما آن را فراموش نمیکنم.
میدانم که تو هستی.
شرط میبندم که مستی.
شرط میبندم که گیلاس شراب در دست توست.
شرط میبندم که صدای موسیقی بلند است.
شرط میبندم که پاهایت توان ایستادن ندارد و کسی نیست که تو را به خانه برساند.
شرط میبندم که در آستانهی افتادنی.
حدس میزنم که چراغها را خاموش کردهاند.
حدس میزنم که دست روی شانهات گذاشتهاند و میگویند: گیلاس دیگری در کار نیست.
شرط میبندم که مستی.چون:
من همیشه آخرین فرد در فهرست تماس تو هستم. وقتی که هیچکس پیامهای تو را پاسخگو نیست.
نوشتهای که: همیشه عاشقم بودی و همیشه عاشقم هستی.
شرط میبندم که مستی.
این پیامکی است که هنگام مستی، دوباره برایم ارسال میکنی.
آنها را فهرست وار دارم. یکی پس از دیگری. همه مثل هم. بی یک نقطه کم و کاست.
ننوشتهای. کپی کردهای. حق هم داری. چون میدانم که مستی و در آستانهی افتادن.
پیامک «دوستت دارم و داشتهام» میتوانست خوشحالم کند. حتی اگر از شمارهی ناشناسی بود.
اما چه کنم که شمارهات را هنوز به خاطر دارم و خوب میشناسمت. میدانم که مستی. و آخرین گیلاس را در دست گرفتهای.
با چراغهای خاموش و دستی روی شانهات که میگوید: از گیلاس دیگر خبری نیست.
شک ندارم که مستی و توان ایستادن برایت نمانده است که اگر بود، پیامکت برای من نبود. من آخرین شماره در فهرست دوستان تو هستم…
————————————-
این متن بازنویسی خاطرهای است که از آهنگ Last Call در خاطرم مانده. حوصله نداشتم متن را نگاه کنم. تطبیق هم برایم مهم نیست. ایده مال آنهاست و من فارسی، دوباره نوشتهام…

