نوع مطلب: گفتگو با دوستان
برای: پویا شیخ حسنی
پیش نوشت: در یکی از #لحظه نگارها تحت عنوان یادداشتها، تصویری از یادداشتهای خودم مربوط به فایل صوتی حرفه ای گری را گذاشته بودم که پویا، زیر آن مطلبی نوشت که احساس کردم شاید بتوان چند سطری در مورد آن توضیح داد.
حرف پویا این بود:
محمدرضا. چطور ذهنت را برای چنین ارائه ای منسجم میکنی و پازل نقشه اش را تو ذهنت ترسیم میکنی؟
مثلا تو این فایل صوتی، جدای معرفی و جمعبندی که بنظر من اهمیتش بیشتر از بقیه بحث نباشه کمتر نیست، خودِ اون به پنج مورد میانی و همچنین مثالهاش و مصداقهاش را از بین این همه ورودی که قبلا داشته ذهنتون، چجوری بازخوانی میکنی؟
فکر میکنم نقطه تمایز معلم ها همین دسته بندی ذهنشون، انسجامشون و قفسه بندی و چینش کتابخونه ذهنشون هست.
توضیحات من:
پویا. قطعاً بهتر از من میدونی که هر کس در این کارها سبک شخصی خودش رو داره و سبکی که من استفاده میکنم ممکنه برای تو مفید نباشه و بالعکس، شیوهای که تو به کار میگیری، ممکنه برای من اثربخش نباشه.
با توجه به اینکه مطمئن هستم حواست به این نکته هست و همینطور با اطمینان از اینکه مطالب مربوط به #مهارت سخنرانی در متمم رو خوندی، من چند نکته که به ذهنم میرسه و نسبت به اونها مقید هستم رو مینویسم.
مطمئنم که میتونی موارد مفید و مناسبش رو جدا کنی و اونهایی که مناسب سبک خودت نمیدونی، کنار بگذاری.
چون این نکات، الزاماً تقدم و تاخر مشخص ندارن، من در قالب چند نکته مستقل بهشون اشاره میکنم.
مورد اول: انتخاب عنوان بحث
پویا. ممکنه خیلی از ما، سخنرانی یا درس یا کلاس رو از لحظهای بدونیم که عنوان سخنرانی یا عنوان کلاس روی میزمون قرار میگیره.
اما من، معمولاً برای عنوان بحث، اهمیت زیادی قائل هستم. چون کمک میکنه که بعدش، ذهنم اطلاعات مفید رو جمع آوری کنه و اطلاع اضافی رو که میبینه حذف کنه و کنار بگذاره.
به طور خاص، در مورد هدایای صوتی متمم که سالی یکی دو بار هست، من از پنج یا شش ماه قبل، فکر عنوان هستم و چیزی حدود یک ماه، به این سوال فکر میکنم که عنوان بحث باید چی باشه.
یه تصویر مبهم توی ذهنم هست و یه حرفهایی که احساس میکنم خوبه گفته بشه. اما هیچ چارچوبی نداره. معمولاً هر اسمی به ذهنم برسه توی موبایل و نرم افزار Wunderlist که همیشه روی موبایل دارم ذخیره میکنم.
شاید برات جالب باشه بعضی از اسمهایی که توی اون یک ماه جمع شد رو بدونی:
- چه کنیم که بهتر استخدام شویم؟
- نقشه راه پیشرفت شغلی
- حرفه ای گری
- استخدام پذیری
- اخلاق کسب و کار
- …
در این مرحله، من یه سری حرف کلی توی ذهنم بوده که دنبال برچسب براشون میگشتم و حالا باید ببینم کدوم برچسب براشون مناسبتره.
خیلی از اسمها حذف شدن. مثلاً اخلاق کسب و کار رو به این علت حذف کردم که موضوع گستردهای است و بحثهای زیادی رو شامل میشد که من قصد نداشتم بهشون – الان در این فایل – بپردازم. احساس کردم برای مخاطب نارضایتی میاره. یعنی اگر تو تیتر رو ببینی اخلاق کسب و کار. موضوعات و سرفصلهای متعددی در ذهنت تداعی میشه که انتظار داری اونها رو بشنوی و اگر فقط بخشی از اونها رو بشنوی، مستقل از کیفیت مطالب، به خاطر برآورده نشدن انتظاراتت ناراضی میشی.
استخدام پذیری یا Employ-ability هم به همین علت حذف شد. وگرنه به نظرم اسم خیلی خوبی بود. البته ایراد دیگه این بود که خیلی حرفهایی که توی ذهنم بود صرفاً به درد تازه کارها نمیخورد. بلکه اتفاقاً برای مدیرها قابل استفاده بود.
نهایتاً اسم حرفه ای گری در محیط کار انتخاب شد. البته قبلش حرفهای گری در محیط کسب و کار بود که بعد دیدم، کار میتونه از جنس انتفاعی (کسب و کاسبی) نباشه. اما حرفهای گری در اون معنا داشته باشه.
ممکنه به نظرت بیاد که این وسواس برای عنوان خیلی زیاده. اما واقعیت اینه که به نظرم، اگر عنوان درست برای یک سخنرانی یا فایل صوتی انتخاب بشه، بخش زیادی از کار تموم شده. بقیهاش رو تا حد خوبی میتونی با کمی تلاش و دقت، درست کنی.
حالا تو یه عنوان داری و چند ماه وقت. این عنوان باعث میشه وقتی داری مطلبی میخونی، کلاسی میری، به شرکتی سر میزنی، جایی با مردم در تعامل هستی، مطالبی که به نوعی به این عنوان مرتبط هستند، بهتر یادت بمونن. مطالب غیرمرتبط هم راحتتر فراموش بشن.
مورد دوم: جستجوی مدل و مفهوم پردازی
در این قسمت هم، با فرض اینکه حرفهای مربوط به #مدل سازی و مفهوم پردازی یادت هست، حرف زیادی برای گفتن ندارم.
سعی میکنم کمی سرچ و جستجو کنم ببینم چه مدل هایی برای اون بحث وجود داره. مثلاً میتونی خیلی ساده Models of Professionalism رو سرچ کنی و بیست تا لینک اول رو باز کنی و بخونی.
همینطور با سرچ کردن Professionalism Conceptualization هم میتونی تلاشهایی که برای مفهوم پردازی در این زمینه شده رو ببینی. به نظرم ده تا بیست تا لینک اول رو نگه کنی عالیه.
حالا یه Semantic Table یا جدول معنایی درست میکنم. به این مفهوم که وقت خوندن این مطالب، میبینم چه مفاهیم و کلماتی هست که خیلیها بهش اشاره میکنن؟
این جور وقتها خودم رو همیشه جای یک روبوت میذارم.
به این مثال فکر کن: به تو مجموعه کلمات یک متن رو میدن. میگن عنوان متن هست: دارایی.
تو میخوای ببینی منظور اصلی متن و محور کلیدی اون چیه.
منظور از این دارایی میتونه داراییهای مادی و معنوی یک شرکت باشه. میتونه ثروت یک خانواده باشه. میتونه ادارهی دارایی باشه.
از کجا میفهمی کدومه؟ (جملهها رو نداری. فقط کلمهها رو داری).
تو میدونی که اگر منظور دارایی به عنوان یک سازمان باشه احتمالاً واژههایی مثل سازمان مثل اداره مثل مالیات مثل درآمد مثل صورت وضعیت مثل معافیت و … به احتمال زیاد توی متن هست.
به مجموعهی این کلمات، میگن ماتریس سمانتیک دارایی (به عنوان سازمان).
حالا برگردیم سر بحث خودمون.
من از خودم میپرسم ماتریس سمانتیک حرفه ای گری در محیط کار شامل چه کلماتی هست؟
اینها رو جمع میکنم.
در مورد خاص حرفه ای گری در محیط کار، به کلماتی مثل اخلاق و تعهد و انصاف و شایستگی و مهارت و قضاوت و اختیار و تفویض رسیدم.
لیست اصلی حدود ۵۰ کلمه شد.
حالا میگم اینها باید کلمات اصلی حرف من باشند. تا بتونم ادعا کنم که تم اصلی حرفها، حرفه ای گری هست.
قاعدتاً در اینجا اگر بخوای سخنرانی آکادمیک انجام بدی، باید مناسبترین مدل یا مناسبترین مفهوم پردازی رو انتخاب کنی.
اما قاعدتاً در یک فایل صوتی آموزشی که مخاطب عمومی گوش میده، کسی این انتظار رو نداره و این برای من خیلی مزیت محسوب میشه.
بنابراین، من به جای وفادار بودن به یک مدل مشخص، سعی میکنم مدلها رو کنار هم بگذارم و شکل کاملتری از اونها رو بسازم.
مثلاً شاید در مدل هایی که برای حرفه ای گری در پرستاری وجود داره، المان هایی باشه که در حرفه ای گری برای معلم یا حسابدار هم قابل استفاده باشه.
طبیعتاً اگر محیط دانشگاهی باشه، اینجا نمیشه سوپ مدلها رو درست کنی. بلکه اگر قصد داری مدلها رو ترکیب کنی، باید متودولوژی درستی داشته باشی و مطالعه کنی و اثبات کنی که ترکیب مدلها، هنوز یک مدل ارزشمند و دقیق و قابل استفاده هست.
اما در حد فایل صوتی، قاعدتاً قضاوت خود آدم میتونه قابل اتکا باشه.
البته من در مورد حرفه ای گری این شانس رو داشتم که مدل هایی که پیدا کردم، چندان متفاوت و یا لااقل متعارض نبودند و از این جهت کمتر اذیت شدم.
حالا تو یک عنوان داری و یک مدل داری و یک ماتریس سمانتیک که بستر کلی حرفهای تو رو مشخص میکنه.
مورد سوم: جستجوی کتابهای مرتبط
این حرفی که میزنم کاملاً سلیقهایه. اما نظر شخصی من اینه که فقط با مقاله خوندن، آدم نمیتونه توی یک حوزه صحبت کنه یا اگر صحبت کنه خیلی واضح هست که چند تا مقاله خونده. خیلی بهتره که چند تا کتاب هم پیدا کنیم و مطالعه کنیم.
خوبی کتاب اینه که نویسنده خودش مقالات زیادی خونده و احتمالاً بر موضوع اشراف و تسلط داشته که تونسته اونها رو کنار هم قرار بده و یک کاخ بزرگ از آجر مقالات و مطالعات و تحقیقات بسازه. پس میتونه به تو هم کمک کنه که چرخ رو از اول اختراع نکنی.
اگر شانس بیاری و چند تا کتاب با چارچوبها و مدلهای ذهنی متفاوت ببینی که عالیه.
من چهار یا پنج کتاب پیدا کردم که بعضیهاش رو توی فایل هم اسم بردم. بهتر از همه شاید کتاب دیوید مایستر بود و دو کتاب که به اخلاق کسب و کار مربوط میشدن. اما برای تکمیل توضیحات من مفید بودن (یکی کتابِ هوسمِر که خیلی معروفه و دیگری Responsible Company که یکی دو فصلش خیلی برای من مفید بود. خصوصاً برای اینکه تصویر بهتری از استقلال حرفه ای در ذهنم شکل بگیره).
قاعدتاً اگر عنوان و مدل و ماتریس سمانتیک داشته باشی، از بین گزینه هایی که میبینی میتونی به سادگی خیلی کتابها رو حذف کنی و کتابهای مناسب رو پیدا کنی و بخونی.
مورد چهارم: ملات برای صحبتها
خوب تا اینجا من عنوان دارم. مدل دارم (که عملاً تیتر سرفصلها یا فایلها رو مشخص میکنه). کتابهای مرجع دارم که حرفم رو مستند کنم و خودم مطمئن باشم که موضوع رو بهتر فهمیدم.
اما فعلاً این خیلی خشک و رسمی هست.
در مرحلهی بعد نیازمند چیزی هستی که بهش میگن Short Story. نمیدونم به فارسی چی میخوای ترجمهاش کنی. من لغت ملات رو خیلی دوست دارم. همون گِلی که بین آجرها قرار میگیره و اگر چه ظاهراً کم ارزش به نظر میاد، اما هیچ ساختمونی بدون اون شکل نمیگیره.
ملات باید در چند جمله قابل خلاصه کردن باشه یا حتی کمتر از ۱۰۰ کلمه (حالا میگم ۱۰۰، نگو چرا ۹۰ یا ۱۱۰ نیست. همینطوری یه چیزی گفتم).
ملات میتونه یک داستان کوتاه باشه.
یک تحقیق کوتاه باشه
یک شعر باشه.
یک ضرب المثل باشه و یا هر چیز دیگه که به موضوع مربوطه.
البته فکر میکنم برای تو که معلمی رو دوست داری و بهش فکر میکنی، باید عین من، یه دفترچهی ملات داشته باشی (من با Google Docs این دفترچه رو درست کردم و دارم).
هر وقت چیزی میبینم که به نظرم جایی قابل خرج کردنه، اون رو در حد چند ده کلمه مینویسم و اسم کتاب یا مقاله یا لینک سایت و هر چیزی که میتونه در مراجعهی بعدی بهم کمک کنه کنارش مینویسم.
طبیعتاً چون موضوع بحث رو چند ماه قبل انتخاب میکنم، ملات اختصاصی هم قابل تامین هست. ملات عمومی هم که همیشه هست.
بذار برات چند نمونه ملات که الان داخل فایل دارم و هنوز به درد نخورده بنویسم:
- جف بزوس مدیر آمازون، دوست داره خط حمل بار به کره ماه تاسیس کنه.
- خیلی از دانشگاههای معتبر دنیا، دوره های رسمی تشخیص Fake News گذاشتن.
- یه نفر برای اینکه بفهمه چرا گورخرها راه راه هستن، چهل سال تمام زندگیش رو گذاشته. الان گزارشش شده یه کتاب. اولش توضیح داده که البته من یقین ندارم چیزی که میگم درست باشه.
یه نکته مهم هم خساست در خرج کردن ملات هاست.
ببین. هر کدوم از این ملاتهایی که الان بهت گفتم به همراه حدود ۵۰۰۰ عنوان مشابه که الان توی فایلم هست، میتونن یه پست اینستا باشن یا یه توییت توییتر یا یک پست وبلاگ یا چیزی شبیه این.
اما خیلی خطرناک و اشتباهه که من اینها رو اونطوری خرج کنم.
اینکه چرا گورخرها راه راه هستند یا اینکه یه آدمی چهل سال وقت گذاشته این رو بفهمه، جذابه. اما اگر من این رو اینجا بنویسم، یا توی اینستا بنویسم و تو بخونی و وقت بذاری و لایک کنی و حال کنی و نقل کنی و همهی اینها، هیچ خاصیتی نداره.
من فقط وقت تو رو گرفتم و سرگرم شدی و یه جورایی این نوع محتوا، نقش شراب رو ایفا میکنه. لحظهای سرخوش میشیم.
پس من باید این رو اونقدر نگه دارم که یک زمانی که بحث دیگری داشتم که برای مخاطب مفید بود، در جای خودش به عنوان ملات خرج بشه. فکر میکنم شبکه های اجتماعی یکی از ایرادهاشون اینه که انقدر خرج کردن دستاوردها رو دمِ دستِ ما گذاشتن که وقتی میخوایم بشینیم حرفی بزنیم، میبینیم هیچ خرده ملات و Short Story نداریم که قبلاً خرج نکرده باشیم. یا اینکه اگر هم داریم، استفراغ بقیه است.
فکر کنم استفراغ لغت خوبی نیست. بهش میگن Viral Content. یعنی یکی می خوره. خوشش میاد. هضم و دفع میکنه. بعدی میخوره. خوشش میاد هضم و دفع میکنه و نهایتاً در قالب تعداد بازدید یا به اشتراک گذاری، میتونی آمار این هضم و جذب و دفعها رو ببینی.
خوب با ملات کمی بحث قابل تحملتر میشه.
مورد پنجم: یادداشت برداری
خوب. حالا میرسیم به قسمت سادهتر بحث.
اگر همهی اون کارها رو انجام داده باشی یادداشت برداری یکی دو روز بیشتر زمان نمیبره. بعضیها یادداشتهاشون رو کامل و باجزئیات و کلمه به کلمه مینویسن. بعضیها مثل من، تیتر وار.
پیشنهاد من اینه که به اندازهای که برات امکانپذیر هست، تیتروار بنویسی. هر چقدر بیشتر بهتر.
دو علت برای دفاع از این پیشنهادم دارم.
علت اول اینکه وقتی داری حرف میزنی و از رو نگاه میکنی، لحن حرف زدنت هر چقدر تلاش کنی طبیعی نمیشه. اما وقتی جمله کامل جلوت نیست، خیلی طبیعیتر میشه.
علت دوم به این مسئله برمیگرده که اگر بخوای جایی حضوری حرف بزنی یا سخنرانی کنی (یا حتی در مثل من در استودیو ضبط کنی) اگر لحظهای نگاهت از روی کاغذ برداشته بشه یا تپق بزنی یا یادت نیاد که دقیقاً جمله چی بوده، استرس زیادی پیدا میکنی.
اینجا فقط میدونی که بحث سر موضوع X هست و هر جور بگی موفق شدی.
خیلی از کسانی که میبینم در سخنرانیها یا حرف زدن، استرس پیدا میکنن، جملاتی رو به شکل کاملاً دقیق حفظ میکنن یا مینویسن و میخوان عین همون ها رو بگن. اولین باری که به هر علت دچار انحراف شدن و کلمهای جابجا شد، تمرکزشون رو چنان از دست میدن که به زودی نمیتونن دوباره سر رشته کلام رو در اختیار بگیرن.
این فعلاً چند تا نکتهی اولیه که به ذهنم رسید. قاعدتاً اگر جایی ناقص گفتم یا نکتهی دیگهای هست که باید بگم، تو یا بچه ها اگر این زیر بگید و من هم بدونم، حتماً مینویسم.
پی نوشت خیلی نامربوط: ظاهراً آنطور که من در دهخدا دیدم، ملاط درست است. اما چون امروز ملات رایجتر است من از دیکتهی نوع دوم استفاده کردم. فکر میکنم ماجرای این کلمه شبیه اتو و اطو یا تهران و طهران باشد.
