من، من، من، من، من…
من: آنچنانکه والدینم می خواهند باشم.
من: آنچنانکه سنت ها و ارزشهایم میخواهند باشم.
من: آنچنانکه شغلم میخواهد باشم.
من: آن چنانکه تاریخ و جغرافیایم، آموخته اند که باشم.
در میان همه ی این من ها، یکی گم شده است: من، آنچنانکه خودم می خواهم باشم: فارغ از والدین و جامعه و فرهنگ و سنت و تاریخ و جغرافیا.
