مرکز کنترل از اصطلاحات متداول در روانشناسی رفتاری است. بعضی از ما دارای مرکز کنترل درونی و برخی دیگر دارای مرکز کنترل بیرونی هستیم. اما جدای از سوالها و پرسشنامه ها و بحثهای تئوریک، اجازه بدهید در قالب یک مثال، این مفهوم را بررسی کنیم. اگر صبح دیر به دانشگاه یا محل کار برسید و شما را، به خاطر تأخیر بازخواست کنند، کدامیک از جملات زیر پاسخ شما خواهد بود: تصادف شده بود و معطل شدم. ترافیک خیلی شدیدی بود و معطل شدم. ساخت بزرگراه جدیدی نزدیک منزل ما، ترافیک را کامل مختل کرده است. باید زودتر از خواب بیدار میشدم. اشتباه کردم. اگر از کسانی هستید که جمله آخر را بیان میکنند، در مسیر رشد و موفقیت یک گام جلوتر از دیگران هستید. قبل از اینکه باقیمانده این نوشته را بخوانید یک برگ کاغذ بردارید. خودکاری هم پیدا کنید. حالا کاغذ را با یک خط به دو نیمه تقسیم کنید. در یک نیمه بزرگترین موفقیت زندگی خود را بنویسید. در نیمه دیگر بزرگترین شکست زندگی خود را بنویسید. حالا در هر نیمه، دلایل آن موفقیت یا شکست را بنویسید و فهرست کنید. سعی کنید کمتر از شش دلیل ننویسید. *** انسانها برای رویدادهای زندگی خود انواع دلیلها را مطرح میکنند. دانشجویی که در امتحان پایان ترم نمره مناسبی کسب نکرده، میتواند دلایل مختلفی را برای این اتفاق مطرح کند. از جمله اینکه: سوالات سخت طراحی شده بود، به اندازه کافی برای درس خواندن وقت نداشتم، استاد با من مشکل داشت، مشکلات داخل خانه روحیه من را از بین برده …
موفقیت
میگویند یادگیری، یعنی ارتباط مطالب جدید با دانسته های قبلی. همه ما به همین شیوه یاد میگیریم. وقتی میخواهند به ما ارزش زمان را بیاموزند میگویند که: «زمان مثل پول است». شاید زمان مستقیماً و به سرعت به پول تبدیل نشود. اما این تشبیه به ما می آموزد که در مورد زمان و خرج کردن آن با احتیاط بیشتری برخورد کنیم. همچنین به ما یادآوری میکند که «زمان» را نیز مانند «پول» میتوانیم سرمایه گذاری کنیم و اگر درست سرمایه گذاری کنیم میتوانیم سود خوبی نیز به دست آوریم. همچنین این تشبیه به ما یادآوری میکند که زمان را نیز مانند پول میتوان به «بهترین شکل» یا «بدترین شکل» هزینه کرد. یادگیری در عمیق ترین شکل خود، از طریق تشبیه و استعاره در ذهن ما انسانها شکل میگیرد. یکی از شیوه های تقلید از انسانهای موفق، توجه به استعاره های ذهنی آنها در مورد زندگی و موفقیت است. وارن بافت، بزرگترین سرمایه دار جهان، زمانی گفته بود: «زندگی مانند یک سوال چند گزینه ای است. از زمان امتحان به خاطر دارم که گاهی، بهتر است به جای نگاه کردن به گزینه ها و گیج شدن، وقت بیشتری را صرف فکر کردن به سوالها کنم». همین استعاره ساده وارن بافت، به ما یادآوری میکند که گاه آنقدر در میان تصمیمهای روزمره گم میشویم که سوال اصلی زندگی را فراموش میکنیم. شاید هم شنیده باشید اینشتین زندگی را به دوچرخه سواری تشبیه کرده است. در دوچرخه سواری، تعادل تنها تا زمانی حفظ میشود که رکاب بزنیم. هر زمان خطر از دست دادن …
آدام اسمیت میگفت: «پول تنها زبانی است که تمام ملل جهان آن را به خوبی درک میکنند». این زبان به قدری ساده و قابل فهم است که سال گذشته در یک تحقیق جالب دانشگاهی، توضیح داده شد که حتی به میمونها هم با صرف مدت زمان کمی میتوان مفهوم پول را آموزش داد. به شکلی که با سایر میمونهای اطراف خود، موز و نارگیل و سایر مایحتاج خود را معامله کنند! پس چرا در مورد پول و نگرش به پول در میان ما انسانها به این حد اختلاف دیدگاه وجود دارد؟ چرا برخی از ما تلاش برای کسب پول را کاری غیراخلاقی و نامطلوب میدانیم و برخی دیگر، در مسیر کسب پول و ثروت لحظه ای توقف نمیکنیم؟ نگرش انسانهای موفق به پول تا حد زیادی با نگرش انسانهای معمولی متفاوت است. شاید نخستین تفاوت مهم در «وسواس پولی» باشد. وقتی ذهن شما به وسواس پولی گرفتار میشود که در هر لحظه تفکرتان بر روی پول و جریان پول متمرکز باشد. در هر ارتباط و دوستی، به درآمدها و هزینه های آن توجه کنید. روزی چند بار پولهای داخل کیف خود را بشمارید و برای انجام هر کاری به منافع مالی مستقیم آن نگاه کنید. برخی از دانشجویانی که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل میشوند، به دلیل همین نگرش، آینده خود را نابود میکنند. آنها برای انتخاب شغل، فقط به «درآمد ساعتی» نگاه میکنند. این در حالی است که بسیاری از شغلهایی که درآمد اولیه خوبی دارند، روند رشد درآمد و حقوق در آنها بسیار پایین است. شاید اگر همان …
نقشه راه موفقیت – قسمت چهارم: فرار از تصمیم گیری
میخواهم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم، البته هنوز هیچ کاری نکرده ام. میخواهم از شهر خودم بیرون بروم و در شهر بزرگتری مشغول به کار شوم، اما همت نمیکنم. میخواهم از شغل فعلی ام استعفا بدهم و کار جدیدی را شروع کنم که خلاقیت بیشتری در آن باشد، اما هنوز جرأت این کار را ندارم. همه ما در مقاطعی از زندگی، با چنین تصمیمهایی مواجه شده ایم. «فرار از تصمیم گیری» یکی از بیماریهای رایج در انسانهاست. روانشناسان گاهی آن را «فوبیای تصمیم گیری» مینامند. چرا از تصمیم گیری میترسیم؟ دانشمندان علوم رفتاری وجود «تناقض» را دلیل اصلی میدانند. اگر کسی میخواهد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود، اما به دلیل نامشخصی مراحل این کار را آغاز نمیکند، احتمالاً به این دلیل است که در تناقض میان «توجه به خانواده» و «تلاش برای پیشرفت» گرفتار شده است. اگر کسی میخواهد به شهر دیگری مهاجرت کند، احتمالاً در میان تناقض «زندگی در شهری با امکانات بیشتر» و «ماندن در محیط امن و دوست داشتنی شهر کوچکتر» گرفتار شده است. اگر کسی علاقمند به یافتن شغلی با خلاقیت بالاتر است اما هیچ گامی در این مسیر بر نمیدارد، احتمالاً در تناقض میان «شغل خلاق تر» و «ریسک گریزی و حفظ وضعیت موجود» گرفتار شده است. قبلاً گفتم که همواره فهرستی از ارزشهایی که برای شما مهم است را با خود همراه داشته باشید. هر زمان در تصمیم گیری تردید داشتید یا احساس کردید جرأت تصمیم گیری ندارید، برگه ای کاغذ بردارید و آن را به دو قسمت …
نقشه راه موفقیت – قسمت سوم: شیوه تصمیم گیری انسانهای موفق
یکی از ابزارهای قدرتمندی که باید همیشه در مسیر موفقیت همراه ما باشد، ابزار تصمیم گیری است. زندگی هر یک از ما حاصلجمع تصمیمهای ماست. همیشه میتوانیم کسانی را بیابیم که شرایط اولیه زندگی آنها شبیه ما بوده است. اما امروز بسیار موفق تر یا نا موفق تر از ما هستند. اگر بیشتر دقت کنیم تفاوت تنها در چند مورد تصمیم است. چند مورد تصمیم که آنها را به سمت زندگی مطلوب یا نامطلوب هدایت کرده است. همه ما هر روز تصمیمهای زیادی میگیریم. بعضی وقتها، بسیار ناآگاهانه تصمیم میگیریم. شاید بتوان تصمیم گیری را به نفس کشیدن تشبیه کرد. ما پیوسته در حال تنفس هستیم اما در اغلب اوقات این کار را ناآگاهانه انجام میدهیم و اساساً متوجه نیستیم که در حال نفس کشیدن هستیم. تصمیم گیری نیز برای بسیاری از ما همین حکم را دارد. روزانه ده ها تصمیم میگیریم بدون اینکه به آنها توجه کرده باشیم. سوال مهم اینجاست که تفاوت تصمیم گیری انسانهای موفق با سایر انسانها در چیست؟ نخستین تفاوت مهم این است که انسانهای موفق از «حق انتخاب» خود استفاده میکنند. بسیاری از ما اساساً این حق را برای خود به رسمیت نمی شناسیم. زمانی که رشته دانشگاهی خود را صرفاً به خاطر سلیقه اطرافیان انتخاب میکنیم، زمانی که دوست و شریک زندگی خود را به توصیه اطرافیان انتخاب کرده یا ترک میکنیم، در واقع «حق انتخاب» خود را به رسمیت نشناخته ایم و از آن استفاده نکرده ایم. شاید مهمترین تفاوت انسانهای موفق با دیگران در این است که انسانهای موفق، در زندگی …
نخستین قانونی که هر انسان موفقی بر روی آن تأکید دارد این است که موفق بودن و ثروتمند بودن هم معنی نیستند. انسان موفق را با نشانه های دیگری میتوان شناخت. اگر به ریشه کلمه ها توجه داشته باشیم متوجه می شویم که «موفق» و «موافق» از یک ریشه اند. انسان موفق کسی است که «موافق» و «در راستای» اصول و ارزشهای خود زندگی میکند. این انسان ممکن است داراییهای زیادی داشته باشد یا هیچ چیز نداشته باشد. موفق بودن یک ویژگی رفتاری و شخصیتی است. اما ثروتمند بودن یک رویداد در زندگی هر انسان است. انسان ثروتمند ممکن است در هر لحظه ثروت خود را از دست بدهد اما انسان موفق اگر شکست هم بخورد، همچنان موفق است. اگر معیار ما برای رشد و موفقیت ثروت بود، حافظ در زمانی که شعر مینوشت، ادیسون در زمانی که برای هزارمین بار در اختراع لامپ شکست میخورد، ولتر در زمانی که به خاطر نمایشنامه های انتقادیش مجبور بود شبانه در لباس گدایی از شهر خود به شهر دیگر بگریزد، شکست خورده محسوب میشدند. اگر پای صحبت مدیران موفق بنشینیم میبینیم که آنها به جای آنکه در پی ثروت باشند، در تلاش برای بهبود مهارتها و تواناییهای خود بوده اند. بدیهی است که اگر تمام توان و انرژی خود را صرف بهبود قابلیتهای خود کنیم، رشد و ثروت نیز به همراه آنها خواهد آمد. بنیانگذاران گوگل میگویند که از زمان دانشجویی، به دنبال روش و الگوریتمهایی برای جستجوی سریع و دقیق در میان انبوهی از اطلاعات بوده اند. آنها در آن زمان …
همه ما هر روزه داستان انسانهای موفق را شنیده ایم و میشنویم. داستان کسانی که از فقر و سختی شروع کرده اند و امروز صاحب کسب و کاری بزرگ و پردرآمد هستند. کسانی که روزی کارگری ساده بوده اند و امروز صدها کارگر در مجموعه های تحت مدیریت آنها فعالیت میکنند. روزنامه ها، مجله ها، رادیو و تلویزیون همواره با استفاده از این داستانها، تلاش کرده اند الگویی خوب برای ما ارائه کنند. الگویی که انگیزه تلاش و پیشرفت را در ذهن ما زنده کند و پرورش دهد. آیا شنیدن این داستانها کافی است؟ آیا به راستی با دانستن نام و سابقه مجموعه ای از افراد موفق، میتوان مسیر موفقیت را به سادگی پیمود؟ واقعیت این است که شنیدن این داستانها مفید است اما کافی نیست. شنیدن نتایج تلاش انسانهای موفق، دقیقاً شبیه دیدن تصویر آخرین صحنه یک فیلم است. در بهترین حالت، نام سایر دست اندرکاران نیز به صورت تیتراژ پایانی از روی تصویر عبور میکند اما آیا هیچیک از اینها جایگزین دیدن فیلم کامل میشود؟ با دیدن تصویرهایی از زندگی دیگران، نمیتوان مدل موفقیت آنها را شناخت و تقلید کرد. اگر بخواهیم مسیر موفقیت را طی کنیم به چه ابزارهایی نیاز خواهیم داشت؟ مجموعه نوشته های این صفحه دقیقاً پاسخ به همین سوال است. برای موفقیت مجموعه ای از ابزارها مورد نیاز ماست. برخی از مهمترین آنها را در اینجا بررسی میکنیم. همه انسانهای موفق، دارای «مدل ذهنی موفقیت» هستند. مهم نیست در چه صنعتی مشغول به کارند. مهم نیست کارمند هستند یا کارآفرین. مهم نیست زن هستند …
ساعتی پیش از برنامه سفر از جهنم برگشتم. در مسیر برگشت، هر یک از شرکت کنندگان از احساس خود نسبت به دوره میگفت. پس از مدتها، حدود سی دقیقه، در تمام مدتی که بچه ها حرف میزدند اشک ریختم. اشک شوق. علیرضا صائبی حرفی میزند که هیچوقت فراموش نمیکنم. او میگوید: گاهی در زندگی Success به دست می آوریم گاهی Satisfaction. این دومی صد پله ارزشمندتر از اولی است. موفقیت به خودی خود لذت ندارد. راست میگوید. آنچه من تجربه کردم رضایت بود نه موفقیت. *** امشب ساعت 12 پس از دو روز برنامه سوار تاکسی شدم تا به خانه برسم. سرحال و با انرژی. به راننده ماجرای سفر را توضیح دادم و در پایان گفتم: عجیب است که خسته نیستم. راننده گفت: پسرم. جسم خستگی ناپذیر است. این روح است که خسته میشود. روح زنده و باانرژی جسم را تا دورترین نقطه ها نیز همراه خود میکشد. وقت پیاده شدن، پول را به راننده دادم و گفتم: این کرایه نیست. حق التدریس توست.
