جلسهای خدمت یکی از دوستان با تجربهام بودم. چند نفر برای مصاحبه استخدامی آمده بودند. قرار بود که تعدادی از آنها به عنوان فروشنده انتخاب شوند.
به هر حال، لطف کردند و اجازه دادند من هم در اتاق بمانم.
منتظر بودم که سوالات استاندارد رایج را بشنوم. جنس سوالات مصاحبه استخدامی تقریباً مشخص است.
عدهای از مدرک تحصیلی و آموزشهایی که دیدهای میپرسند. عدهای دیگر در مورد سابقه کارت حرف میزنند. بعضی هم، آخرین آزمون روانشناسی را که در موردش شنیدهاند روی داوطلب بدشانس پیاده و اجرا میکنند (چند وقت پیش، شنیدم در مصاحبهای، شش خودکار به شرکت کنندگان میدادهاند و میگفتهاند: هر جور که میپسندی آنها را کنار هم بگذار! بعد هم بر همان اساس، فرد داوطلب را تایید یا رد میکردهاند! این روزها هر آزمونی را که سوال آن به نتیجهی آن ارتباط قابل درکی نداشته باشد، یک آزمون روانشناسی میدانند!).
بگذریم.
در این مصاحبه استخدامی هم، بخشی از سوالات متعارف مطرح شد. اما چیزی که برای من آموزنده بود، نخستین سوال مصاحبه بود.
دوست بزرگواری که بیش از چهار دهه به کار فروش و کسب و کار مشغول بود، خیلی آرام و با حوصله پرسید:
مهمترین چیزی که در زندگیات ساختهای چیست؟
شرکت، شرکت صنعتی بود و تجهیزات تولیدی آن، ماشین آلات اتوماسیون صنعتی. به همین دلیل ذهن فرد مصاحبه شونده (و البته ذهن من که شنونده بودم) به سمت ماشینهای صنعتی رفت.
مصاحبه شونده گفت: من تا به حال دستگاه صنعتی نساختهام. زمینهی کارم ماشین آلات صنعتی نبوده. واقعیت این است که سن من هم هنوز برای چنین کارهایی کم است. من هنوز دههی سوم زندگی را تمام نکردهام.
مصاحبه کننده گفت:
منظورم ماشین آلات صنعتی نیست. فقط میخواهم بدانم مهمترین چیزی که “ساختهای” چیست. شاید یک جمع ده نفره ساخته باشی که هفتهای یک بار با هم بیرون میروند. شاید روزنامه دیواری مدرسه. شاید یک کتاب. شاید یک نرم افزار ساده برای موبایل.
حالا دیگر صورت سوال واضح بود. اگر چه هنوز، هم برای من و هم برای آن دوستی که مراجعه کرده بود، ربط سوال مشخص نبود!
مصاحبه کننده، آرام توضیح داد:
کسی که چیزی ساخته است، لذت خلق را میداند. احساس مالکیت را تجربه کرده است. در کسب و کار فرد دیگری هم که برود، لذت آن فرد را نسبت به کسب و کارش و محصولش بهتر میداند.
کسی که چیزی ساخته است، احتمالاً برای فروش آن هم اقدام کرده. فروش نه به معنای پول گرفتن. به معنای عرضه کردنش به دیگران. به معنای معرفی کردنش. به معنای دفاع کردن از ارزش آنچه ساخته. به معنای توصیف اهمیت آن یا زیبایی آن یا قابلیتهای آن یا انگیزهی ساختن آن.
کسی که چیزی ساخته است، احتمالاً نقد هم شنیده. ایراد گرفتن را هم دیده. خوب میداند که زبان مردم، به اعتراض بازتر است تا تشکر. به تحقیر بازتر است تا تحسین. چنین فردی، برای فروش محصول یک مجموعه هم، مقاومت کردن را بهتر میداند و پاسخهای منفی را بهتر تحمل میکند.
برای کسی که چیزی ساخته، ارزش ذاتی آن چیز بیشتر از ارزش اقتصادی است. او همه چیز را ریال و تومان نمیبیند. محصول را یک واحد محصول میبیند. نه چیزی که با فروشاش، یک صد تومان یا یکصد هزار تومان یا یکصد میلیون تومان، به جیبش میرود.
آن جلسه، به هر حال تمام شد. اما سوالی که در آن جلسه مطرح شد، هنوز هم در ذهن من، بارها و بارها تکرار میشود. سوالی که شاید همهی ما بتوانیم از خودمان بپرسیم: مهمترین چیزی که در زندگیام “ساختهام” چیست؟
پی نوشت: اگر به بحثهای مربوط به مصاحبه استخدامی علاقه دارید، شاید بد نباشد مطالب مربوط به #مصاحبه شغلی در متمم را مرور کنید. عنوان برخی از مطالبی که در آنجا مطرح شده را در اینجا آوردهام:
- مصاحبه استخدامی و سه پیام پنهان در آن (زیرمجموعهی بحث مذاکره)
- اشتباهات جبران ناپذیر در مصاحبه استخدامی
- یک سوال جالب در مصاحبه استخدامی (استفاده از ماژیک و وایت بورد در مصاحبه شغلی)
- سوال پیشنهادی مدیرعامل برگرکینگ برای مصاحبه استخدامی
- آیا آزمون های شخصیت شناسی برای استخدام اعتبار دارند؟ (زیرمجموعهی بحثِ شخصیت شناسی در محیط کار)

