پس از اینکه گفتگوی من با دوستان متممی منتشر شد، یکی از مواردی که – البته به شکل بسیار محدود – در روایتها و تحلیلها شنیدم این بود که چرا در این گفتگو هیچ خانمی حضور نداشت.
این را هم بگویم که چنین موضوعی را تا کنون از دوستان متممی خودم نشنیدهام و کاملاً هم واضح است که چرا. دوستان متممی من سالها برای یادگیری و توسعهٔ مدل ذهنی خود تلاش کردهاند و در دام فهم نادرست اصول و ارزشها و درک سطحی از روندها و رویهها نمیافتند.
البته که بعضی دوستان متممی خانم اشاره کردهاند که دوست داشتند در چنین جمع دوستانهای حضور داشته باشند. چنین حرفی بسیار قابلدرک است. چون همهٔ ما وقتی جایی جمعی صمیمی و دوستانه میبینیم، با خود میگوییم خوب بود ما هم در آنجا باشیم.
موضوع صحبت من، این عزیزان و دوستانم نیستند. بلکه کسانی هستند که با نگاه ساختاری بر این باورند که اساساً وقتی جمعی چهار یا پنج نفری تشکیل میشود، باید دو سه خانم هم در آن باشند تا برابری جنسیتی رعایت شده باشد.
توضیح در این باره را میشد در قالب یک کامنت نوشت. اما از آنجا که من فکر میکنم نفهمیدن برخی اصول و روندها و تشخیص نادرست یا سطحی مصداقها به مشکل مزمن جامعهٔ ما تبدیل شده و از خداباور تا ناخداباور، از مذهبی تا لامذهب، از انقلابی تا ضدانقلاب گرفتار این مشکل هستیم، گفتم «بهانهٔ» خوبی است تا این بحث را صرفاً به عنوان یک مثال از کجفهمی در اصول و روشها و ارزشها مطرح کنم.
مطمئنم خوانندهٔ این نوشته با کمی تأمل میتواند دهها مصداق دیگر از این خطا را نه فقط در حوزهٔ زنان و مردان، بلکه در غالب حوزههای مرتبط با سیاست، اقتصاد، مدیریت و توسعهٔ فردی بیابد و تشخیص دهد.
نکتهٔ اول | معیار انتخاب
واضح است که وقتی میخواهید یک فایل صوتی یا پادکست گفتگومحور تولید کنید، منطقی است این کار را با کسانی انجام دهید که قبلاً سابقهٔ میزبانی چنین گفتگوهایی را داشته باشند.
برای کسی چون من، معیار دیگری هم وجود داشت. که این گفتگو با «دوستان متممی» من انجام شود. به این ترکیب دقت کنید: «دوست + متممی.»
بنابراین به کسانی فکر کردم که هر سه شرط زیر را دارند:
- سابقهٔ میزبانی پادکست را داشتهاند
- متممی فعال هستند
- در روزنوشتهها حضور دارند و به بهانههای مختلف با آنها حرف زدهام و شناخت متقابلی بین ما وجود دارد. چیزی که من آن را یک معیار دوستی میدانم.
بر این اساس، سه گزینه وجود داشت: سجاد سلیمانی، امین کاکاوند و امین آرامش.
طبیعتاً اگر پنج یا شش یا ده نفر دیگر هم بودند، مستقل از جنسیت، از آنها درخواست میکردم در این گفتگو شرکت کنند و اگر میپذیرفتند، با علاقه و افتخار در خدمتشان بودم.
این نوع نگاه را میتوان مصداق نگرش شایستهسالار دانست. لغتی که مانند بسیاری از واژههای دیگر در دهههای اخیر، مورد خیانت رسانههای رسمی و صاحبمنصبان قرار گرفته و آنقدر زیر پای منصوبین و منسوبین اهل قدرت له شده که تصویر شفافی از آن در ذهن ما وجود ندارد.
وقتی میگوییم شایستهسالاری، یعنی ابتدا چند شایستگی یا Competency تعریف میکنیم و سپس چشممان را بر روی سایر عوامل میبندیم و صرفاً بر پایهٔ شایستگیها انتخاب خود را انجام میدهیم (تعریف شایستگی چیست؟).
اینکه برای یک گفتگو، به جای سابقهی مرتبط، به جنسیت انسانها نگاه کنیم و بگوییم میخواهیم مثلاً با دو زن و دو مرد صحبت کرده باشیم، نوعی سوء استفادهٔ جنسی از زنان است. به شخصه اگر خانم باشم و بدانم بدون دارا بودن شایستگیهای تعریف شده برای یک برنامه، صرفاً به خاطر جنسیت به چنین جلسهای دعوت شدهام تا ویترین بهتری برای یک برنامه بسازم، به سوء استفادهٔ جنسی از خودم اعتراض خواهم کرد و حاضر نخواهم شد به یک «کالای جنسی» تبدیل شوم.
نکتهٔ دوم | تعریف تنوع
یکی از ارزشهایی که در دوران مدرن تبلیغ میشود و من هم به آن علاقهمند هستم و آن را پذیرفتهام و نشانهٔ توسعهٔ جامعهٔ انسانی میدانم، تنوع یا Diversity است؛ تنوع در مذهب، تنوع در جنسیت، تنوع در تخصص، تنوع در قومیت و نژاد، تنوع در زبان و سایر مشخصههایی که میتوانند مصداق تنوع باشند.
منظور از تنوع این است که اگر یک ویژگی، تأثیری بر عملکرد و هدف مطلوب ما ندارد، آن ویژگی نباید معیاری در انتخابها و تصمیمگیریهای ما باشد. مثلاً وقتی باور داریم زن بودن یا مرد بودن نمیتواند پیشبینیکنندهٔ اثربخشی یک مدیر باشد، نباید زن بودن یا مرد بودن را به عنوان یک امتیاز مثبت یا منفی در نظر بگیریم.
بنابراین به دو شکل میشود از اصل تنوع تخطی کرد:
- اصرار بر اهمیت ویژگیهایی که نقشی در هدف نهایی ما ندارند
- مهندسی کردن ساختار با هدف ایجاد مصنوعی تنوع
اگر بخواهم بر اساس جنسیت مثال بزنم، شکل اول تخطی از تنوع این است که بگوییم: نباید وزیر زن داشته باشیم. چون زنها توانایی مدیریت در سطح کلان ندارند.
شکل دوم تخطی از تنوع این است که بگوییم: زنان باید در کابینه، سهم مشخصی داشته باشند و حتماً مثلاً دو یا سه یا ده وزیر زن داشته باشیم.
چگونه میتوان از این دو خطا فاصله گرفت؟ بحث در مقیاس کلان و ساختار سیاسی، فراتر از این گفتگو است. اما من میتوانم در سطح خرد (یعنی مثلاً یک شرکت) مثال بزنم.
فرض کنیم میخواهید تولیدکننده محتوا انتخاب کنید و مهمترین معیارتان هم نمونه کار و سابقهٔ کار است. روش ایدهآل این است که تا آخرین مراحل، نام و نام خانوادگی و جنسیت از روزمهها حذف شود و همهٔ افراد بر اساس نمونه کار و سوابق و تخصص خود قضاوت شوند.
حاصل ممکن است این شود که از بین ده نفری که استخدام میکنید، هر ده نفر زن از آب در بیایند. این هم ممکن است که یک یا دو خانم به مرحلهٔ نهایی برسند.
اما فرض کنید ده مرد انتخاب میشوند و کسی میگوید: صرفاً به خاطر اینکه زن هم در تیم باشد، سه خانم را انتخاب کنیم. من فکر میکنم این سه خانم اگر بر این باورند که رزومهها عادلانه و منصفانه و علمی بررسی شده، نباید حاضر شوند چنین پیشنهادی را بپذیرند. چون عملاً جای سه نفر دیگر را میگیرند که بر اساس معیارهای شایستگی انتخاب شده بودند.
من اگر زن بودم و به جای یکی از این سه نفر استخدام میشدم و محیط شرکت هم بسیار دوستانه، حرفهای و مودبانه بود، با هشتگ MeToo# از مدیر منابع انسانی آن شرکت شکایت میکردم که صرفاً برای حفظ تصویر شرکت یا هر غرض دیگری که من نمیدانم، جنسیت من را معیار انتخاب قرار داده است.
نکتهٔ سوم | دایورسیتی فرکتالی نیست
برای بیان این مفهوم، دستم در زبان فارسی کمی بسته است. بنابراین من را به خاطر بیان منظورم به زبان انگلیسی و نیز انتخاب برخی واژههای فارسی که ممکن است سخیف تلقی شوند ببخشید.
برداشت من از تنوع این است که Diversity is not a fractal phenomenon.
وقتی میگوییم پدیدهٔ فرکتالی، یعنی پدیدهای که در همهٔ مقیاسها قابل مشاهده است. مثلاً وقتی اوج و فرود قیمتها در یک بازار را میبینیم، میشود نگاه فرکتالی به آن بازار داشت؛ کاری که کسانی مانند مندلبرات انجام دادهاند (+). من اگر نمودار تغییرات قیمت یک ارز یا کامودیتی را در یک روز یا یک ساعت یا یک سال بردارم و مقیاس عددی و زمانی آن را حفظ کنم، شما متوجه نخواهید شد که این نمودار چه مقیاسی را نشان میدهد.
یعنی همهٔ ویژگیهایی که در مقیاس سال وجود دارد (مثلاً مقاومت، حمایت، اوج، فرود، مومنتوم و …) در مقیاس روزانه و حتی ساعتی هم قابل بررسی و استخراج است.
مثال دیگر از پدیدهٔ فرکتالی، مثلث سرپینسکی است که در هر مقیاسی روی آن زوم کنید، باز هم شکل کلی مثلث تغییر نخواهد کرد.

اما آیا دایورسیتی از این جنس است؟ مثلاً در جامعهٔ متمم، نسبت زنان و مردان تقریباً برابر است. در فهرست متممیهای برتر هم کمابیش این توزیعشدگی وجود دارد. در بین کامنتگذارهای روزنوشته هم چنین تنوعی دیده میشود. چرا؟ چون تعداد اعضای این جامعه بزرگ است.
وقتی چندصدهزار عضو متمم، یا چند هزار کامنتگذار روزنوشته را بررسی میکنیم، طبیعی است سهم هر دو گروه جنسیتی قابل مقایسه باشد.
اما آیا هر سه نفری که در متمم انتخاب میکنیم، حتماً باید یک زن در خود داشته باشند؟ خصوصاً وقتی معیار مشخصی (مانند میزبانی پادکست) را تعیین کردهایم. این انتظار که دایورسیتی فرکتالی باشد، یعنی در هر مقیاسی و با هر شرطی و در هر شرایطی بتوانیم آن را ببینیم، انتظار معقولی نیست. حتی من فکر میکنم در یک جامعهٔ ارگانیک، دیدن این شکل یکنواخت از دایورسیتی، میتواند مصداق این باشد که با یک نمایش مهندسیشده روبهرو هستیم.
امیدوارم مثالی را که در ادامه میآورم، به عنوان مصداقی برای درک بهتر یک سیستم در نظر بگیرید و پیام آن را اشتباه برداشت نکنید.
فرض کنید میخواهید آش رشته بخورید. درصد مشخصی از آش رشته، لوبیا است (مثلاً ۱۰ درصد). اما آیا هر سهمی از آش که برمیدارید و هر قاشقی که در دهان میگذارید، دقیقاً ۱۰ درصد لوبیا دارد؟ قطعاً نه.
باز هم من را ببخشید. اما فرق آشی که میخورید و آشی که به عنوان مدفوع از بدن ما خارج میشود این است که اتفاقاً مدفوع فرکتالیتر است. چون بهتر در هم آمیخته شده و در هر مقیاس، کمابیش ترکیب ثابتی دارد. همین مثال را میشود دربارهٔ خامه و قهوه و نیز دربارهٔ آجیل یا هر خوردنی دیگری هم مطرح کرد.
نکتهٔ چهارم | شرکتهایی که دایورسیتی را نفهمیدهاند
متأسفانه در برخی شرکتهای استارتاپی دیدهام که در گزارشها، به ترکیب جنسیتی کارکنان بخشهای مختلف اشاره میشود. حتی دیدهام که شرکتهای خارجی را بنچمارک میکنند. گاهی ادعا میکنند از آنها جلوتریم و گاهی هم با اعلام اینکه هنوز فاصله وجود دارد، از تلاشهای خود برای تنوع جنسیتی حرف میزنند.
من فکر میکنم اینجا هم از زنان به عنوان کالای جنسی و با هدف برندسازی استفاده شده و خانمها نباید اجازه دهند شرکتها به سمت این بازی غیراخلاقی بروند.
اگر ما معتقدیم که واقعاً زنان ما در عرصههایی مثل استارتاپ و تکنولوژی به اندازهٔ مردان توانمند هستند، که باور خود من هم چنین است و مدیر کل سایت متمم هم یک خانم (سمیه تاجدینی) است، چرا باید ماجرا را جنسیتی کنیم؟ کافی است شایستگیها را معیار قرار دهیم. اگر مدیران یک شرکت بزرگ فناوری، صرفاً بر اساس شایستگیها رفتار کنند، قاعدتاً ترکیب جنسیتی تقریباً یکنواخت خواهد شد.
اگر هم در مقطعی چنین نشد، یعنی مثلاً ۸۰٪ تیم را زنان تشکیل دادند یا بالعکس ۸۰٪ در اختیار مردان قرار گرفت، نباید شایستگی را مهندسی کنیم.
من باورم بر این است که وقتی مدیری در یک شرکت گزارش جنسیتی ارائه میکند، بر خلاف نمایشی که اجرا کرده، جایی در عمق وجود خود زنان را ضعیف و حقیر و ناتوان و ناشایسته میداند و میخواهد بگوید: «با وجودی که لیاقت نداشتید، به شما سهم دادیم تا دیده شوید.»
البته دقت کنید که من در مقیاس خرد (مثلاً یک شرکت چند نفری تا چند هزار نفری) حرف میزنم. اما در مقیاس کلان، ماجرا متفاوت است. اگر ما رئیس دولت یا سیاستگذار کلان کشور باشیم، و باورمان این باشد که زنان در بسیاری از توانمندیها با مردان تفاوت ندارند، و آمارها نشان دهد که در اقتصاد و صنعت، زنان سهم کافی ندارند، باید نگران شویم.
ضمن اینکه این نگرانی را هم نمیتوان به شیوههای چپ، کمونیستی، و دستوری حل کرد؛ منظورم همهٔ الگوهای فکری و مدلهایی است که «تمرکز» بخشی از جهانبینی آنهاست و این نگرش را «تحلیل، ارزیابی و ارزشگذاری و سیاستگذاری» نیز دخیل میکنند.
. اجبار به استخدام زنان از نظر ماهیت فرقی با حجاب اجباری یا اجبار مذهبی ندارد و نباید کسی از آن حمایت کند. در مقام سیاستگذار، باید به افزایش قدرت رقابتی زنان – از طریق توانمندسازی، فرهنگسازی، کار رسانهای، برگزاری رویدادهای اختصاصی و مانند اینها – فکر کنیم و از این طریق تلاش کنیم به تدریج سهم زنان در اقتصاد کشور بیشتر شود.
اینکه ما شاخصهای کلان سیستمی را در سطح بنگاهها در نظر بگیریم و ارزیابی و پایش کنیم و بخواهیم به جای دولت در یک بنگاه نقش ایفا کنیم، به این معناست که درکی از سیستم و تفکر سیستمی نداریم و سطحبندیها را متوجه نمیشویم.
باز هم تأکید میکنم که افتخار میکنم در جمع متممیهای فعال و قدیمی ما، چنین بحثهایی مطرح نشده و اساساً متممیها کاری به جنسبت هم ندارند و یک جامعهٔ دوستانه و صمیمی دارند و در این رویداد یا رویدادهای مشابه، وقتی از میل به حضور حرف میزنند، کاملاً مستقل از جنسیت است و خود را به عنوان یک فرد مستقل میبینند و میفهمند.
خلاصه اینکه کسانی که اصرار بر تحمیل ترکیب جنسیتی به نفع زنان دارند، متأسفانه در نگاه من، با مرتجعینی که هنوز با حضور زنان در مدیریت، اقتصاد و حتی ورزشگاهها مشکل دارند، چندان تفاوت ندارند.
