کلاس آموزش اصول و فنون مذاکره حرفه ای (همان مذاکره با شیطان سابق) از این هفته آغاز شده است. هم در میان حاضران کلاس و هم در میان ایمیلها، سوال مشابهی را شنیدم و دریافت کردم: آیا درست است که در یک کلاس، راجع به دروغ، فریب، خیانت در رابطه عاطفی وسازمانی، قدرت طلبی، زیاده خواهی، متقاعدسازی، ضعف های رفتاری و شخصیتی انسانها و نحوه فرو رفتن آنها در دام نیرنگ و فریب صحبت شود؟ آیا حرف زدن از این واژه ها و مفاهیم، قبح و زشتی آنها را از بین نمیبرد؟ آنچه در اینجا پاسخ میدهم، یک نظریه ی علمی نیست. یک نظر شخصی است. باوری که به عنوان یک معلم، پس از سالها تدریس در نقاط مختلف این آب و خاک، به آن دست پیدا کرده ام. با حرف نزدن از زشتی ها، و مطرح نکردن آنها، زشتیها …
مذاکره
آموزش مذاکره ساده نیست. دشوارتر از آن، برگزاری آزمون مذاکره است! امروز در پایان کلاس اصول و فنون مذاکره تجاری، باید از دانشجویانم امتحان میگرفتم. به انواع روشها فکر کردم. در پایان روش برگزاری متفاوتی به ذهنم رسید و آن را مطرح کردم: در ابتدای کلاس، حتماً سوالهایی درباره ی مذاکره داشته اید. احتمالاً پاسخ برخی را آموخته اید و سوالهایی بوده که نتوانسته ام به آنها پاسخ بگویم. به خانه بروید. یک هفته فکر کنید و برایم سوالی را که هنوز بی پاسخ مانده است ارسال کنید. هر کس سوالش را ارسال کرد، هم نمره اش را میگیرد هم پاسخ اش را!
زمانی که تازه شروع کرده بودم به خوندن سایت شما و به فایل های صوتی گوش میدادم فکر میکردم چه طرز دید قشنگی و چقدر جالب به همه ی ثانیه ای زندگی نگاه میکنید. ولی الان فکر میکنم وارد کردن این سیاست ها تو زندگی روزمره چقدر ناقشنگ و حتی زشته. فکر میکنم اگه همه ی مردم نوشته ها رو بخونن و به فایل های صوتی گوش بدن چقدر هر مسئله و ارتباطی که آدما با هم دارن پیچیده میشه و چه فاجعه ای رخ میده: آدمایی که مثل ربات، تنها چیزی که بهش فکر میکنن اینه که چه طور منطقشون رو به کار بگیرن که تو رابطه هاشون پیروز باشن. و حتی زشت تر از اون اینکه چه طور احساسات هم رو تحریک کنن تا به خواسته شون برسن و برنده ی معامله باشن! همه به هر ارتباط روزمره …
مذاکره و فروش هم مثل هر بازی دیگر، اصول، فنون و ترفندها و استراتژی های خود را داردن. اما برخی از این ترفندها آنچنان کهنه و مستعمل شده که استفاده از آنها میتواند تصویر شما را به عنوان یک مذاکره کننده حرفه ای خدشه دار کند. بازی اول: گزینه های دیگر هم هستند. دختر یا پسری که به تازگی با فردی دوست شده و مدام تأکید میکند که کسان دیگری هم بوده اند و هستند که مرا دوست دارند. کارفرمایی که در مذاکره با پیمانکار میگوید: پیمانکاران دیگری هم بوده و هستند اما ما ترجیح می دهیم با شما کار کنیم. مدیر فروشی که میگوید: بله! خیلی ها علاقمند به پخش محصولات ما هستند. اما علاقه ما این است که با شما در ارتباط باشیم.
ماجرای اول: فیلم Lord of War یا «ارباب جنگ» را حتماً دیده اید. در آن فیلم، دلال اسلحه در اوج دوران جنگ جهانی توصیه بسیار هوشمندانه ای را برای یکی از همکارانش مطرح میکند: «هیچوقت طرف کسی را نگیر. Never Take Side. ما دلال اسلحه هستیم و برای ما دو طرف جنگ به یک اندازه محق هستند». طرف مقابل که به این توصیه عمل نمیکند و با یکی از طرفین در تأمین سلاح متحد میشود، آن فرد، پس از جنگ، مطرود و ضعیف میشود و هیچگاه نمیتواند به بازی قدرت بازگردد. ماجرای دوم: راننده ای داشتم که در سنین پایین تر، راننده کامیونهای ترانزیت بود. او در زمان جنگ ایران و عراق از اروپا برای ایران گلوله می آورد. یکی از محلهایی که گلوله های از مبدأ آنجا حمل میشد مرز اتریش بود. راننده تعریف میکرد که در این رفت …
شما همیشه در کلاسها و در کتابهای خود، تأکید کرده اید که دروغ طرف مقابل را مستقیم به وی نگوییم. گفتن این حرف وقتی در یک «سمینار» مطرح میشود، ساده است، اما در دنیای واقعی این کار امکان پذیر نیست. راه حل کاربردی چیست؟ دوست من. واقعیت این است که راه حل کاربردی دقیقاً همین است. به همین دلیل هم هست که در تمام کتابهای مذاکره در شرق و غرب جهان، میتوانید این توصیه را مشاهده کنید. اجازه بدهید بحثم را با یک سوال شروع کنم: فرض کنید طرف مقابل به شما دروغ میگوید. آیا قصد دارید به رابطه (شغلی، عاطفی، زندگی مشترک، معامله و …) با وی ادامه دهید یا رابطه با او را به خاطر این دروغ قطع کنید؟ اگر میخواهید هرگز با او رابطه نداشته باشید و رابطه را قطع کنید، ممکن است مطرح کردن مستقیم دروغ، …
امروز کتاب Leading Leaders را میخواندم. کتابی بسیار جذاب در مورد آنکه چگونه «رهبران» را رهبری کنیم. کتاب در مورد نظریه های رهبری بسیار است اما کار زیبای سالاکوز این است که در مورد هدایت و کنترل خود رهبران کتاب نوشته است. Salacuse از دانشمندان برجسته ای است که در حوزه فرهنگ و مدیریت کارهای ارزشمند و منحصر به فردی دارد. کتاب بخش های مختلفی دارد و در آنها به نحوه ایجاد انگیزش در رهبران، نحوه هدایت آنها، نحوه مذاکره با آنها و … صحبت کرده است. از آنجا که قول داده بودم هر وقت کتابی را میخوانم، بخش هایی را برای شما تعریف کنم، میتوانید به این ماجرای جالب در مورد نقش زبان بدن در مذاکره توجه کنید.
«سوال من در مورد نحوه استفاده از ابزار تهدید در مذاکره است. اطلاعات زیادی از زندگی شخصی و همینطور کارهای غیرقانونی مدیرم دارم. اما احساس میکنم مهارت تهدید کردن را ندارم. مدیرم برای فروش یک دستگاه، پاداشی را اعلام کرده بود که الان، پس از فروختن آن دستگاه، میگوید: من شوخی کردم! تو چرا جدی گرفتی؟! میدانم که با تهدید کردن میتوانم حق خودم را بگیرم. اما زمان و نحوه این کار را نمیدانم. آیا اول درخواست خود را به صورت منطقی مطرح کنم؟ یا از همان ابتدا به مدیرم یادآوری کنم که اطلاعات زیادی در اختیار دارم؟ البته خودش میداند که من بسیاری از این اطلاعات را دارم و میتوانم علیه او به کار ببرم».
طی چند ماه اخیر، با چند تن از دوستان و آشنایانم چند مذاکره داشتم. همه آنها در کلاسهایم شرکت کرده بودند. برخی نه یک بار و دو بار. همه معتقد بودند که خودشان و من را می شناسند. معتقد بودند که به مهارت مذاکره کاملاً مسلط هستند. اما در مذاکره، رفتارهایی نشان میدادند که مرا به شدت نا امید می کرد. اشتباهاتی که هرگز انتظار دیدن آنها را نداشتم. چند روزی است فکر من، مشغول این مذاکره هاست. با کسانی که از من، دور هم نیستند. به نتیجه رسیدم که: «دانستن نصفه نیمه یک علم، از ندانستن آن خطرناک تر است. چرا که ما را دچار “توهم دانستن” میکند». و نیز دانستم که: «یادگرفتن تکنیک ها و ترفندها، بی آنکه مدل ذهنی یک مذاکره کننده موفق را به درستی بشناسیم، نمیتواند ما را به یک مذاکره کننده موفق تبدیل کند». …
