از شما چه پنهان که مدتیه نوشتن در روزنوشته برام سختتر شده. این رو قاعدتاً از فاصلهی زمانی بین نوشتهها هم میتونید حدس بزنید.
علتهای متعددی دست به دست هم دادهان تا چنین شرایطی پیش بیاد.
اول از همه، تراکم کاریه که واقعاً فرصت کمی برای نوشتن در روزنوشته باقی میذاره. اما این تنها علت نیست.
طی سالهای اخیر، روندهایی طی شده که به شکل سیستماتیک، فضا رو برای روزنوشته تنگ و تنگتر کرده.
اول از همه اینه که ترجیح میدم خیلی از مطالبی که «سر و ته» دارن و محتوایی دارن که به نظرم ارزشمنده، در متمم منتشر بشه. اونجا هم چارچوب شفافتر و محکمتری داره و هم اینکه مطالب این فرصت رو دارن که بارها و بارها ویرایش و بهروز بشن (مطمئنم هر نوشتهای، دوست داره پیوسته به روز بشه و به حال خودش رها نشه).
دوم اینکه خیلی از مطالب اینجا از جنس دلنوشته بوده که واقعاً این روزها با نوشتن «دلنوشته» میونهای ندارم. پیش از این هم گفتهام که خیلی از دلنوشتههام رو دیگه نمیپسندم. نمادش هم «نامه به رها» است که واقعاً الان هیچ ارتباطی باهاش برقرار نمیکنم.
قدیم یه سری مطالب هم داشتم که از جنس موضعگیری در برابر رویدادها و خبرها بود که واقعاً الان خیلی این خبرها رو بیمزه و بیارزش میدونم و کلاً چرخهی خبری یا News Cycle به سادگی من رو گرفتار خودش نمیکنه.
ضمناً در مقیاس کلان (مثلاً چند هزارسال) کل ملک و ملوک و مملکت (= سیمخاردارها و مدعیان و متولیان اونها) به چی میارزه که آدم بخواد «کلمه» رو که دستاورد چند صدهزار سال تکامله، به پای چنین موضوعاتی بریزه.
توی مطالبم یه سری نق هم داشتم که الان دیگه نق زدن هم برام راحت نیست. هم به خاطر اینکه نقهام کمتر شده و هم از این جهت که احساس میکنم فضای نق، توییتر و اینستاگرامه و نه وبلاگ شخصی.
خلاصه «روزنوشتهها» که قاعدتاً باید به «روزمرگیها» بگذره، الان بیش از هر زمان دیگهای از «روزمرگی» دور شده و مطالبی که توش نوشته میشه غالباً فارغ از زمان انتشار هستن (به زبان ساده، حسم بهش شبیه «تک ماکارون» شده وقتی به جای «ماکارونی» داره «روغن کنجد» عرضه میکنه).
میمونه بعضی گفتگوهای دوستانه و جواب کامنت بچهها که گاهی در قالب کامنت و گاهی در قالب مطلب مستقل مینویسم و طبیعتاً چون دقت و انرژی و حوصله میخواد، نمیشه همیشه به سمتش رفت.
با این توضیحات، به نظر میرسه نگاه من به روزنوشته باید عوض بشه و ایدههای متفاوتی برای بهروز کردنش داشته باشم که فعلاً فرصت نکردهام بهش فکر کنم.
همهی اینها رو گفتم که بهانهای باشه برای اینکه یه عکس از خودم بذارم و «خالی بودن عریضه» رو به این شکل، پنهان کنم.







***


***



























