دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

مطالب مرتبط با قصه کتابهای من

داستان جبر جغرافیایی در کتاب زندانیان جغرافیا (تیم مارشال)

کتاب زندانیان جغرافیا - نوشته تیم مارشال

پیش نوشت: این مطلب را صرفاً برای به‌روز شدن روزنوشته‌ها می‌نویسم. معرفی کتاب: این روزها، سرگرم خواندن کتاب زندانیان جغرافیا (Prisoners of Geography) هستم؛ نوشته‌ی تیم مارشال. این کتاب را می‌توان مکمل کتاب #کانکتوگرافی دانست. البته نه از آن نظر که مطلبی مشابه آن را مطرح می‌کند، بلکه اتفاقاً به این علت که از زاویه‌ای کاملاً متضاد پاراگ خانا، به وضعیت جغرافیا و جغرافیای سیاسی جهان می‌پردازد. محتوای کتاب کانکتوگرافی، حول این نکته شکل گرفته که در دنیای اَبَرپیوسته‌ی امروزی (Hyperconnected)، دولت‌ها و حاکمیت‌ها، بسیار کمتر از گذشته قدرت دارند و جغرافیا دیگر مانند گذشته نمی‌تواند خودش را به تاریخ و زندگی اجتماعی انسان‌ها تحمیل کند. اما تیم مارشال، دقیقاً روی دیگر سکه را بررسی می‌کند: جغرافیا چگونه مردم را زندانی خود کرده و جبر جغرافیایی، چگونه بر مسیر زندگی آن‌ها تأثیر گذاشته است. هر دو کتاب، حرف‌های […]

کتاب در جستجوی طبیعت | ادوارد ویلسون

کتاب در جستجوی طبیعت - ادوارد ویلسون

درباره‌ی ادوارد ویلسون پیش از این در کتاب پیچیدگی اشاره‌هایی داشته‌ام. یک بار هم کلیپی از ویلسون درباره‌ی مورچه‌ها منتشر کردم. چند هفته پیش فرصتی پیش آمد و توانستم نسخه‌ی فارسی کتاب In Search of Nature را با عنوان در جستجوی طبیعت خریداری کنم و با توجه به کیفیت خوب ترجمه و البته دقت و سلیقه‌ی ناشر (فرهنگ نشر نو) فکر کردم حیف است که این کتاب را معرفی نکنم (فرهنگ نشر نو، همان ناشری است که کتاب‌های انسان خردمند و انسان خداگونه را نیز منتشر کرده است). کتاب In Search of Nature برای اولین مرتبه در سال ۱۹۹۷ – ۱۹۹۶ منتشر شده و ترجمه فارسی آن برای نخستین بار در سال ۱۳۹۷ به بازار نشر کشور عرضه شده است. در مورد بسیاری از کتاب‌های غیرداستانی، هنگام معرفی کتاب، می‌توان گفت که خواندن این کتاب، باعث می‌شود که […]

ذن و هنر نگهداری موتور سیکلت – رابرت پیرسیگ

ذن و هنر نگهداشت موتورسیکلت

ماجرای من و کتاب رابرت پیرسیگ به اسم Zen and The Art of Motorcycle Maintenance یه ماجرای طولانیه. فکر می‌کنم پنج سال توی ویترین کتابفروشی دیده بودمش و هر بار فکر می‌کردم که بخرمش یا نه. اما نهایتاً پشیمون می‌شدم. شاید به خاطر آلرژی من به کلمه‌ی ذن باشه. توی نگاه من، از اون کلمه‌هاییه که می‌خواد به زور یه عالمه ایده و مفهوم و معنای اضافی رو تحمیل کنه به چیزهای خیلی عادی و معمولی. اما خوب. به تدریج یاد گرفتم که توی ادبیات انگلیسی، هر وقت فکر می‌کنن یه حرف حسابی دارن می‌زنن و یه کم عمیق فکر کرده‌ان، از این اصطلاح استفاده می‌کنن و Zen برای اون‌ها جنسِ “مکتب فکری” نداره. نمونه‌ی خوبش هم کتاب Presentation Zen که گری رینولدز نوشته و قاعدتاً قصد نداره استفاده از پاورپوینت رو به عنوان یک ابزار […]

گورستان مشاهیر

blank

چند روزی درگیر مرتب کردن کتابهایم بودم و این کار علاوه بر کتابهای دم دستی، شامل کتابهای انبار شده و انباشته شده بر روی یکدیگر نیز می‌شد. در میان آن‌ها، کتابی را دیدم که درست بیست سال قبل خریده بودم. اگر چه رنگ از چهره‌اش پریده بود و زرق و برق آن سال‌های نخست را نداشت، اما چراغ خاطرات قدیمی را در ذهنم روشن کرد. کتابی کوچک که نام هفت‌هزار نفر را در خود جا داده است. روزی که این کتاب را خریدم، هنوز شرکت گوگل تأسیس نشده بود و یاهو هم، اگر چه حاکم بلامنازع دنیای موتورهای جستجو بود، از جستجوی بسیاری از نام‌ها دست‌خالی و شرمنده باز می‌گشت. چون هنوز اینترنت، تقریباً خالی بود. برای نسل امروز که گوگل برایش دیگر اسم خاص نیست و گوگل کردن را به عنوان فعل به‌کار می‌برد، نسلی که اگر نام […]

کتاب کانکتوگرافی پاراگ خانا – نگاه تازه‌ای به جغرافیای جهان

کتاب کانکتوگرافی پاراگ خانا

حرف کتاب کانکتوگرافی در یک جمله خلاصه می‌شود دوستی دارم که تنبلی با تمام وجود در او رخنه کرده است. روزهایی که یک توییت منتشر می‌کند، دیگر در خانه می‌ماند و سرِ کار نمی‌رود. می‌گوید امروز خیلی خسته شدم. این دوست عزیز، معمولاً در مواجهه با کتابها بعد صرف زمان (و انرژی) برای ورق زدن آنها، با نگاهی خسته رو به من می‌کند و می‌گوید: نمی‌شد همین‌ها را در یک جمله توییت کند؟ کلِ حرف این کتاب که یک جمله بیشتر نیست. آن دوست، هنوز فرصت نکرده این کتاب را ببیند. وگرنه فکر می‌کنم آن را یکی از مصداق‌های جمله‌ی طلایی خودش خواهد دانست: کلِ کتاب می‌گوید که دنیا هر روز بیش از گذشته به هم متصل می‌شود. درباره پاراگ خانا پاراگ خانا را نمی‌شناختم – و هنوز هم چندان نمی‌شناسم. راستش را بخواهید کتاب کانکتوگرافی (Connectography) […]

لااقل در مدرسه بمان و بدُزد

نام مدرسه‌ای که کلاس اول تا چهارم دبستان را در آن درس خواندم، شیخ طوسی بود. مدرسه‌ای کوچک و دولتی در جنوب شرق تهران. نزدیک به خیابان هفدهم شهریور و پایین‌تر از جایی که امروز به بزرگراه محلاتی شناخته می‌شود و آن سالها، کوچه‌ای باریک بیش نبود. شاید علت اینکه در میان خیل بزرگان ایران و اسلام، به او کمتر از بسیاری دیگر ارادت داشته‌ام و دارم، این است که شیخ طوسی را بیش از آنکه به واسطه‌ی خدماتش به اسلام بشناسم، به عنوان ساختمانی قدیمی در خیابان مخبر در جنوب شرق تهران به خاطر دارم که بهترین سال‌های کودکی‌ام را – مانند بسیاری از مدارس دیگر در بسیاری از نقاط جهان – بلعید و هرگز پس نداد. میانْ توضیح: همیشه گفته‌ام که کاش بیشتر دقت کنیم که اسم چه کسانی را روی چه چیزهایی […]

قصه کتابهای من: جعبه سیاه تصمیم های من

هر بار که کتاب‌های جدیدی را به کتابخانه‌ام اضافه می‌کنم، کتابهای قبلی را به کتابخانه‌های فرعی (داخل اتاق‌ها، کمدها، انباری و جاهای مشابه) منتقل می‌کنم تا جا برای جدید‌ترها باز شود. اما دو کتاب هست که به هر زور و زحمتی شده جایی برایشان در کنار دست خودم باز می‌کنم. موقعیت‌شان را به شکلی انتخاب می‌کنم که حتماً با هر بار نگاه کردن به کتابخانه، چشمم به آنها بیفتد:   این کتابها، کتابهای واقعی نیستند. در واقع شابک و ناشر و این جور حرف‌ها ندارند. آن زمان من کلاس مذاکره حرفه ای برگزار می‌کردم و در میانه‌ی کلاس به نتیجه رسیده بودم که بهتر است برخی منابع را در اختیار دانشجوها قرار دهم. از هر کتاب مذاکره چند صفحه برداشتم و آنها را کنار هم گذاشتم و نهایتاً دو کتاب شد که هر کدام سیصد […]

فیلم سینما پارادیزو را ندیدم و هرگز نخواهم دید

پیش نوشت یک- بخشی از نوشته‌‌های من در روزنوشته‌ها، به قصه کتابهایم مربوط می‌شود. کتاب – اگر آن را به دستور مدرسه و دانشگاه و برای نمره آخر ترم نخریم – بخشی از زندگی ما می‌شود. زمان که در مکان فشرده شده و لحظه های گذرای زندگی را ماندگار می‌کند. این نوشته هم از همان سری قصه‌ی کتابهاست. پیش نوشت دو- خدمت یکی از دوستانم بودم. DVD فیلم Correspondence را روی میز گذاشتند و گفتند: هر وقت فرصت کردی ببین. زیباست. اسم کارگردان را که زیر فیلم دیدم، لبخند بر لبانم آمد: جوزپه تورناتوره گفتم: می‌شناسمش. خوب می‌شناسمش. خیلی خوب. فیلم سینما پارادیزو را ساخته. من عاشق سینما پارادیزو هستم. گفتند: پس سینما پارادیزو را دیده‌ای. لحظه‌ای سکوت کردم. شاید در حد چند ثانیه. اما چند هفته (و شاید چند ماه) برایم تداعی شد. گفتم: نه. […]

برای یونا لرر نویسنده کتاب تصمیم گیری- آیا مغز، فریب خورده‌ی یک احساس است؟

 قبلاً در مورد بعضی از کتابهای کتابخانه‌ام و حاشیه‌های آنها، برای شما می‌نوشتم و اسمش را قصه کتابهای من گذاشته بودم. در ادامه‌ی آن سبک،‌این بار می‌خواهم کمی در مورد حاشیه های مربوط به کتاب تصمیم گیری نوشته یونا لرر برایتان بگویم و یا اگر صادقانه بگویم، درد و دل کنم. این کتاب را سال ۹۰ خریدم. امیدوارم استفاده‌ی همزمان از علامت تعجب و سوال برای جمله روی جلد را بر ناشر و ویراستار ببخشید. سنت اشتباهی که به مدد شبکه های اجتماعی، گسترش هم یافته است. همین‌طور استفاده از سه نقطه را. به قول مرحوم ایوبی که در زنگ انشا به خاطراتم از او اشاره کردم: اکثر سه نقطه‌ها زائد هستند. اگر حرفی داری بنویس و اگر نداری، مگر مریضی که سه نقطه می‌گذاری؟ تنها جایی که سه نقطه معنا دارد در مثال زدن […]

خودآموز بنایی با بتن و ماجرای فونداسیون کارگاه

احتمالاً به خاطر دارید که هر از چندگاهی، من قصه‌ها و خاطرات یکی از کتابهای کتابخانه‌ام را برایتان تعریف می‌کنم. اسم این سلسله قصه‌ها را هم گذاشته‌ام: قصه کتابهای من. این بار می‌خواهم قصه‌ی کتاب خودآموز بنایی با بتون را برای شما تعریف کنم. بله. همانطور که می‌دانید من درس عمران نخوانده‌ام و شاید به سادگی نتوانید حدس بزنید که چرا کتاب خودآموز بنایی با بتون در میان کتابهای کتابخانه‌ام وجود دارد. شاید سوال مهم‌تر این باشد که چرا این کتاب در فهرست کتابهای مهم و حیاتی، در کتابخانه‌ی اتاقم است و مانند چند هزار کتاب دیگر که تاریخ مصرفشان گذشته، به انباری منتقل نشده‌اند. سال ۱۳۸۱ بود. شرکت ما – که در میان فعالیت‌هایش نمایندگی فروش دستگاه‌های تراش را هم بر عهده داشت – دستگاهی را فروخته بود و قرار بود دو ماه بعد، کارشناسان خارجی […]

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser