هفدهم مارس ۱۹۴۹، لوئیجی تراستولی، کارگر ۲۱ سالهٔ کارخانهٔ فولاد شهر تِرنی در ایتالیا، در یک تظاهرات خیابانی کشته شد. ۱۹۴۹ همان سالی است که سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو شکل گرفت و کارگران – از جمله تراستولی – در مخالفت با عضویت ایتالیا در این پیمان به خیابانها آمده بودند و چون پلیس آن تظاهرات را غیرقانونی میدانست، درگیری میان شرکتکنندگان در تظاهرات و پلیس درگرفت. کارگران، میله و چوب و ابزارهای کارگاهیشان را آورده بودند و پلیس، اسلحه. خشونت بیشتر شد و وقتی پلیس تیراندازی را آغاز کرد، تراستولی که میکوشید از دیواری بالا برود و بگریزد، گلوله خورد و کشته شد. تراستولی به یک نماد تبدیل شد. نمادی که خشونت انکارناپذیر پلیس را نشان میداد. و البته عاملی برای خشم بیشتر مردم، چون هیچکس به عنوان مقصر مرگ او اعلام نشد. اعتراضات آرام شد، اما ماجرای تراستولی، مثل یک زخم، باز ماند و ترمیم نشد. اثر این زخم، چنان در حافظهٔ تاریخی مردم ترنی باقی ماند، که سی سال بعد هم، هنوز مردم شهر در گفتگوها و مصاحبهها به آن اشاره میکردند؛ حتی به مراسمها و نمادها و آیینهایی که حول آن ماجرا شکل گرفته بود. با این حال، بخش زیادی از جزئیات، در طول زمان به فراموشی سپرده شده بود. در آن بحبوحهٔ پس از جنگ جهانی، چنین خبرهایی به سادگی لابهلای اخبار دیگر گم میشدند. تظاهرات و اعتصاب کارگری هم، بخشی از تاریخ ایتالیای قرن بیستم بوده و همواره کموبیش در جریان بوده است. جالب است که حدود سی سال بعد، یعنی ۱۹۸۱، وقتی …
قصه کتابهای من
چند جمله از کتاب راهنمای مسافران مجانی کهکشان | داگلاس آدامز
چند روز پیش هنگام رانندگی، در حالی که ذهنم به شدت مشغول چند مشکل و چالش بود، از سر عادت و بیهدف لابهلای کتابهای صوتی روی موبایلم میچرخیدم که دستم به کتاب داگلاس آدامز خورد. صدای استیون فرای (Stephen Fry) که با شور و هیجان جملههای آغازین فصل اول کتاب را میخواند در ماشین پیچید. با وجودی که چند سال پیش نسخه کاغذی کتاب را خوانده و نسخه صوتی آن را هم شنیده بودم، اصلاً از تازگیاش کم نشده بود. برای چند لحظه از دنیای اطراف جدا شدم و به جهان آدامز پا گذاشتم. حیفم آمد که چند دقیقه از آن لحظات را با شما شریک نشوم. لحن طنز آدامز و خلاقیت شگفتانگیزش در طراحی و روایت داستان به قضاوت من واقعاً ستودنی است. شوخیهایی که از همان روی جلد آغاز میشود: The complete trilogy of five شاید به همین علت، در روزگاری که هنوز شبکههای اجتماعی وجود نداشت و فنها و فالوئرها به شدت امروز دیده نمیشدند، خوانندگان این داستان و شنوندگان این روایت، گروههای دوستی ویژهای تشکیل داده بودند و هر از چندی گرد هم میآمدند و دربارهی این سفر مجانی به کهکشان حرف میزدند. پیش از اینکه سه دقیقه از نخستین جملات داستان را گوش کنید، باید به این نکته هم اشاره کنم که کتاب The Hitchhiker’s Guide to The Galaxy ظاهراً با دو عنوان مختلف به فارسی هم ترجمه شده است: راهنمای مسافران مجانی کهکشان (ترجمه فرزاد فربد – نشر کتاب پنجره) | گویا الان در بازار موجود نیست راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها (آرش سرکوهی – …
در بین چندهزار کتابی که در کنارشان زندگی میکنم، کتاب Modern Science Writing جایگاه ویژهای دارد. با وجودی که چند سالی است در کتابخانهام نشسته و یک بار کامل آن را از جلد تا جلد خواندهام، هنوز هم گاهوبیگاه این کتاب را باز میکنم و ورق میزنم و چند سطری را – برای دومین یا چندمین بار – میخوانم. این کتاب یک آنتولوژی (Anthology) است. بهترین ترجمهی آنتولوژی، خصوصاً با توجه به ریشهی یونانی آن، میتواند «گلچین» یا «دستچین» باشد. درست همانطور که فردی به یک گلستان میرود و تعدادی از گلها را جدا کرده و دستچین میکند، در آنتولوژی هم، تألیفکننده یا تدوینکننده، مجموعهای از متون را میخواند و منتخبی را ارائه میدهد. بر این مبنا گمان میکنم عبارت «منتخب نوشتههای علمی عصر جدید» ترجمهی مناسبی از عنوان کتاب باشد. انتشارات دانشگاه آکسفورد قصد داشته یک آنتولوژی از نوشتههای علمی قرن بیستم منتشر کند؛ کتابی که در آن منتخبی از آثار اندیشمندان کلیدی علم در قرن گذشته آمده باشد (منظور از علم در اینجا، بیشتر اصطلاحاً علوم دقیقه است و به زیستشناسی، شیمی، فیزیک، ریاضی و مانند اینها اشاره دارد و علوم انسانی را شامل نمیشود). تدوین کتاب به ریچارد داوکینز سپرده میشود و او این کار را انجام میدهد. حاصل این تلاش ارزشمند، در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و به تعبیری که New Scientist به کار میبرد، اگر قرار است فردی فقط یک کتاب در زمینهی Science بخواند، احتمالاً باید این کتاب را انتخاب کند. در این کتاب بسیاری از نامهای بزرگ قرن بیستم را میبینید و از هر …
فرهنگ معاصر پویا (انگلیسی به فارسی) | محمدرضا باطنی
بعد از مدتی تنبلی و چند هفته به تعویق انداختن، بالاخره فرهنگ معاصر پویا را خریدم. البته دو گزینه پیش رویم بود. یکی دانشنامهی کارا و دیگری همین فرهنگ معاصر پویا. دانشنامهی کارا را به دو علت انتخاب نکردم. یکی رویکرد دانشنامهای آن که نیاز من نبود و دیگری خود بهاءالدین خرمشاهی که با او و دستگاه فکریاش راحت نیستم و سختم است که همنشین روز و شبم باشد. این بود که نهایتاً محمدرضا باطنی جای خودش را روی میزم پیدا کرد. همیشه انواع دیکشنریهای انگلیسی به انگلیسی را در دسترس داشتم، اما سراغ نسخههای انگلیسی به فارسی نمیرفتم. هر بار با خودم میگفتم روی میز کارم برای چنین کتاب حجیمی جا ندارم و ضمناً معادلهایی که خودم بر اساس شرح انگلیسی واژهها انتخاب میکنم یا در دیکشنریهای دیجیتال انگلیسی به فارسی استفاده میکنم کافی است (من روی موبایل از نسخهی اندروید اپلیکیشن Dict Box استفاده میکنم که کارهای ابتدایی را خوب راه میاندازد). اما بالاخره احساس کردم ترجیح میدهم یک همراه مطمئنتر و معتبر داشته باشم که بتوانم به پیشنهادهایش در واژهگزینی بیشتر اعتماد کنم. هنگام استفاده از دیکشنریهای دیجیتال، شبیه کسی بودم که از ویکیپدیا برای کسب اطلاع استفاده میکند؛ منبعی در دسترس اما کمارزش و غیرقابلاعتماد. نسخهای که خریدم، ویرایش چهارم است. ناشر در پشت جلد، توضیحاتی دربارهی ویرایش جدید داده است. از جمله اینکه تعدادی مدخل جدید به فرهنگ اضافه شده است. شاید دیدن عکس پشت جلد برایتان جالب باشد: نخستین روزی که فرهنگ به دستم رسید، شاید حدود یک ساعت، محو خواندن توضیحات پشت جلد …
بخشی از کتاب استالین | کلکسیون گلولههای یاگودا
در گشت و گذاری که در بخش کتابهای تاریخی کتابخانهام داشتم، به کتاب استالین رسیدم. کتاب Stalin که ادوارد راژینسکی آن را «نخستین زندگینامه استالین با جزئیات دقیق و عمیق» توصیف میکند، ظاهراً در ایران چند بار ترجمه شده است. نسخهای که من دارم و در سال ۱۳۸۰ خریدم، ترجمه خانم مهوش غلامی است و انتشارات اطلاعات آن را منتشر کرده است. اما در جستجوی مختصری که انجام دادم متوجه شدم نشر ماهی هم این کتاب را با ترجمه آقای آبتین گلکار به بازار عرضه کرده و روی طاقچه هم در دسترس است. دلم میخواست به عنوان منتخبی از محتوای کتاب، بخشی از فصل شانزدهم آن را با عنوان «نابودی خلقِ مغضوب من» برایتان نقل کنم. اما دیدم طولانی میشود و جزئیات فراوانی دارد که شاید اگر کتاب را پیوسته نخوانده باشید، کمی گُنگ یا خستهکننده شود. به همین علت، ناگزیر، با عبارات و جملهبندی خودم، خلاصهای از بخش پایانی فصل شانزدهم کتاب را در اینجا نقل میکنم. آسیاب به نوبت در سال ۱۹۳۶، انقلاب اکتبر به مرحلهای رسیده بود که باید برخی از نیروهایش را حذف میکرد. جالب اینکه محاکمهها در کاخ اتحادیهها و در تالاری به نام اکتبر انجام میشدند. دادگاهی انقلابی، در ساختمانی که سراسر آن با پارچههای سرخ تزئین شده بود و در حضور مأموران کمیساریای خلق در امور داخلی، که با لباس شخصی به نمایندگی مردم نشسته بودند. نقششان این بود که اگر متهمان حرفی جز آنچه که باید، میزدند، اینها با خشم فریاد بکشند و صحبتهای آنها را متوقف کنند. دادستان عمومی، پس از …
بعد از اینکه مطلبی را دربارهی کتاب کشف شمال حقیقی منتشر کردم، دوست عزیز و گرامیام سرکار خانم سمیه محمدی (مدیر انتشارات آریاناقلم) برایم پیامی فرستادند که به علت مفید و آموزنده بودن محتوای پیام، تصمیم گرفتم آن را در قالب یک مطلب مستقل منتشر کنم. البته تأکید ایشان – به درستی – این بود که متن را نه به عنوان توضیح ناشر یا جوابیه و نه در نقش مدیر انتشارات، بلکه به عنوان دیدگاه یک دوست نوشتهاند و پیشنهادم این است که شما هم آن را نه به عنوان جوابیه، بلکه به عنوان نظر یکی از دوستان عزیز و همراهمان بخوانید: من این کتاب رو تقریباً کامل خواندم و وقتی شروع به خواندن این کتاب کردم فصل اول برام خستهکننده بود اما فصل دوم را دوست داشتم؛ و بخشهایی از بخش سوم را. بعد از خواندن پست شما با خودم فکر میکردم که شخصی مانند محمدرضا شعبانعلی عزیز که کتابخوان حرفه ای است، مخاطب این کتاب است یا نه. به نظر میرسد که برای مخاطبی که شاید در ارتباط با خودآگاهی، اصیل بودن، پذیرش و بیان نقاط آسیبپذیریاش بهاندازه شما مطالعه نکرده این کتاب و مثالهایش و قطب نمایی که ارائه میکند میتواند جذاب باشد. داستانهای کتاب هم برای مخاطبی که خیلی از آنها را نشنیده میتواند جذاب باشد و البته میشود به یک داستان از زوایای مختلف نگاه کرد؛ و هرکسی از ظن خودش یار داستان میشود همان مثال آریانا هافینگتون برای من تلنگری دوباره بود که آیا درجایی که هستم همان چیزی بود که میخواستم و ادامه …
لحظهنگارها، قرار بوده عکسهایی با توضیحات کوتاه باشند؛ در حد پستهای سادهی اینستاگرامی. این بار گفتم به مناسبت درگذشت دکتر حیدری، عکس پیرترین کتاب کتابخانهام را در اینجا بگذارم: اولین کتاب دکتر حیدری که بیش از نیم قرن پیش، در سال ۱۳۴۷ با عنوان شورای دولتی (مطالعهی تطبیقی در دادرسی اداری) نوشته شده است. واقعیت این است که از محتوای کتاب چندان سر در نمیآورم. هم تخصصی در موضوع آن ندارم و هم از دورهی نگارش کتاب، زمان زیادی گذشته و محتوای آن، قدیمی شده است. اما همچنان دقت و وسواس نویسنده در همهجای کتاب مشخص و نمایان است و توجه خاص او به ارجاعات و منابع، دقت و وسواس نویسندهی حقوقدان کتاب را منعکس میکند. از ویژگیهای دیگر این کتاب هم میتوان به تلاش دکتر مسعود حیدری برای ساختن واژههای فارسی مرتبط با این حوزه اشاره کرد که در دورهی خود، تلاشی ارجمند و اثرگذار محسوب میشده است. شاید این جزو معدود کتابهایی از کتابخانهی من باشد که محتوای آن را کامل نخواندهام و اگر هم بخوانم درک نمیکنم، اما همچنان عزیز است و در جای ویژهای نگهداری میشود. قبل از این هم که به دست من برسد، دکتر حیدری آن را پنجاه سال به عنوان خاطرهی نخستین نوشتهی رسمیاش، با عزت و احترام نگه داشت تا در نهایت، مسئولیت نگهداری از آن را به من واگذار کرد. جدا از جنبهی یادگاری این کتاب، درس مهمی هم در آن پنهان است. دکتر حیدری، در رشتهای متخصص شد و به رشتهای شناخته میشود که با تحصیلات دانشگاهی او، فاصلهی جدی دارد …
طاهره زیر مطلبی که با عنوان از عشق به مقیاس تا ایران مال نوشته بودم یادآوری کرد که ظاهراً زمانی قول دادهام عکسی از کتابخانهام در روزنوشتهها بگذارم. البته قبلاً به بهانههای مختلف چنین کاری کردهام، اما ظاهراً موضوع اصلی «عکس با کیفیت» است که بتوان در آن عنوان کتابها را دید. با بررسی آرشیو عکسهایم دیدم چند عکس دارم که کاملاً جدید نیستند؛ اما قدیمی هم نیستند و شاید بهکار بیایند. فقط به خاطر داشته باشید که من الزاماً همهی کتابهایی را که در این تصاویر میبینید، توصیه نمیکنم و برای مطالعه مناسب نمیدانم. حتی محتوای تعدادی از آنها را ضعیف و بعضاً بهکلی نادرست میدانم. بعضی از اینها هدیه هستند و انتخاب من نبودهاند؛ برخی دیگر را هم پس از خریدن و خواندن، نپسندیدهام. اما به علتها و ملاحظات مختلف (و گاهی از سر بیحوصلگی برای مرتب کردن کتابها) در کتابخانهی سالن پذیرایی (که محل نگهداری کتابهای دمدستی من محسوب میشود) باقی ماندهاند. برای مشاهدهی نسخهی باکیفیتتر هر عکس، روی آن کلیک کنید. چند مطلب و محصول درباره کتاب اول از همه این که با بررسی گزارش جستجوهای گوگل متوجه شدم بسیاری از کسانی که به این صفحه میرسند مشخصاً به دنبال کتابخانه شخصی من یا حتی عکس کتابخانه نیستند. بلکه «کتابهای محمدرضا شعبانعلی» را جستجو کردهاند و گوگل آنها را به اینجا فرستاده است. بنابراین اول با لینک کتاب از کتاب شروع میکنم: کتاب از کتاب محمدرضا شعبانعلی (معرفی و فروش) کسانی هم که با جستجوی کتاب های محمدرضا شعبانعلی دنبال کتابهای قدیمیتر من (بهویژه کتاب فنون مذاکره) …
هر از چند گاهی – با فاصلهی نامنظم و معمولاً طولانی – از کتاب #کانکتوگرافی مطالبی را نقل میکنم. این بار هم گفتم خلاء و سکوت چندروزهای را که در اینجا برقرار بوده، با اشاره به بخشی از همین کتاب، پُر کنم. پاراگ خانا در کانکتوگرافی فصلی دارد با عنوان جنگ جهانی سوم یا طناب کشی؟ او در این فصل از استعاره طناب کشی برای توصیف «رقابتی که میان قدرتهای جهانی وجود دارد» بهره میبرد. طنابکشی یک بازی قدیمی چندهزارساله است که در گذشتههای دور، جنبهی ورزشی کمتری داشته و بیشتر توسط نظامیان بهکارگرفته میشده است. به عنوان مثال، گفته میشود که سربازان چینی، در فاصلهی میان جنگها، برای تقویت قوای جسمانی خود و حفظ آمادگی برای رویارویی با دشمن، از این بازی استفاده میکردهاند. ویژگی طنابکشی این است که – معمولاً – کشته و مجروح ندارد؛ بلکه صرفاً با تنش، کشش و فشار آمیخته است و البته در مقاطع زیادی، با سکونِ پرتنش همراه میشود. طرفین طنابکشی با تمام قوا پا در زمین فرو کرده و طناب را به سوی خود میکشند و گاه برای مقاطع طولانی، بیحرکت باقی میمانند. اما این بیحرکت ماندن به معنای آسوده بودن نیست. آنها پای خود را تکیهگاه و وزن خود را اهرم کردهاند و طناب را در وضعیتی پرکشش نگه داشتهاند. وضعیتی که میتوان آن را به «نه صلح و نه جنگ» تعبیر کرد. در چنین شرایطی امید هر یک از دو طرف این است که دیگری خسته شود یا در لحظهای که به قصد تجدید قوا تکان میخورد، بتوانند تعادل آنها را …
از دورانی که گاه و بیگاه، بخشهایی از کتاب #کانکتوگرافی پاراگ خانا رو نقل میکردم مدت نسبتاً زیادی (در حدود یکسال یا بیشتر) میگذره. برای کسانی که اون سلسله مطالب رو یادشون نیست، عنوان مطالب قبلی رو دوباره تکرار میکنم: نگاهی تازه به جغرافیای جهان پلهایی به جای دیوار یکپارچگی عمودی و یکپارچگی افقی آمادگی برای زندگی در جهانی با یکپارچگی افقی مگاترندها (ابر روندها) در جهان امروز سرنوشت همهی دیوارهای جهان بحث کانکتوگرافی از این نظر برای من جذاب بود و هست که ساختار جهان جدید رو بهمون یادآوری میکنه. عمداً از اصطلاح «یادآوری» استفاده میکنم. چون فکر میکنم همهی ما به نوعی تغییرات ساختار قدرت و حاکمیت در جهان رو تجربه کردهایم و میکنیم؛ اما گاهی لازمه نویسندگان و متفکرانی پیدا بشن و این تغییرات رو به شکلی شفاف و چارچوبدار، دوباره در پیش چشمان ما ترسیم کنند. کاری که به گمان من، پاراگ خانا در اون موفق بوده. این قصهی نامکرر کانکتوگرافی، در ذات خود یک قصه بیش نیست و اون اینکه: دنیای امروز، از معیارهای جغرافیای سنتی فاصلهی بسیاری گرفته و مرزها و قلمروها، دیگه به شکل فیزیکی سابق قابل تعریف و تشخیص نیستند. با تمام احترامی که ما ایرانیان برای آرش کمانگیر قائل هستیم، جهان امروز قواعد دیگری داره و دیگه اگر آرش جان خودش رو هم در تیر بکنه، حتی به اندازهی سانتیمتری هم نمیتونه مرز ایران و توران رو جابجا کنه. در عوض، بستههای داده (Data Packets) که لحظه به لحظه انسانها و سازمانها و نهادها و بانکها و مشتریان و اشیاء رو …
