دوستی دارم که تا دیروز، یک خط در میان اسنپ را تبلیغ میکرد. هر جا و به هر بهانهای میگفت: اسنپ بگیرید. برای حمل و نقل درونشهری از اسنپ استفاده کنید.
امروز یک اسکرین شات از تپسی گذاشته و نوشته: بچهها! امروز تپسی تا ۲۰ هزار تومن مجانیه. امروز از تپسی استفاده کنید. از فردا دوباره اسنپ سوار بشید.

به نظرم اسنپ و تپسی، فقط یک مصداق ساده از اتفاق بزرگیه که در دوران جدید شکل گرفته و باید به عنوان واقعیت جدید پذیرفته بشه. وفاداری، به شکل سنتی امروز معنی نداره.
فرهاد امروز، اگر چهار تا تیشه میزد و میدید شیرین، شعورش رو نداره، با هشتگ کوه یا شیرین، یک کوه دیگه یا یک شیرین دیگه پیدا میکرد و برای اون تیشه میزد.
شیرین هم، احتمالاً با کمی جستجو با هشتگ تیشه، یه نفر دیگه رو پیدا میکرد که بهتر یا جذابتر از فرهاد باشه و با همون مکانیزم تیشه عشقش رو ابراز کنه.
اساساً همهی جوانب مفهوم وفاداری، چه در رابطه با انسانها و چه محصولات و چه برندها، در یک تحلیل سادهی اخلاقی خلاصه نمیشه. بلکه جایی در درون خودش به فرصتهای بیوفایی و امکانات برای بیوفایی و چالشها و هزینههای بیوفایی هم نظر داره.
دنیای امروز، نقطهی تعادل جدیدی میان فرصت و امکان و چالش و هزینه پیدا کرده و به نظر نمیرسه که بازگشت به دنیای سابق امکان پذیر باشه.
در چنین شرایطی، شاید منطقی باشه که ما هم به بازتعریف مفاهیم کهن بپردازیم.
به عنوان برخی از سادهترین مصداقها، فکر میکنم باید طراحی باشگاه مشتریان، فرمولهای محاسبهی ارزش برند، شیوهی طراحی کمپینها و نحوه ارزیابی ایدههای خلاقانه برای جذب مشتری تغییر کنند. در غیر این صورت، بازاریابان و تبلیغاتچیها و سخنرانان و مشاوران امروز، بیشتر به چیزی شبیه اصحاب کهف تبدیل میشن که اگر چه سکههای زیبا و متعددی در جیب دارند، اما سکهشون در بازار خریدار نداره و اگر هم کسی مشتری اونها بشه، بیشتر علاقمندان عتیقهجات هستند و نه فعالان بازار.










