پیشنوشت: این مطلب در پاسخ به پوریا صفرپور نوشته شده و همونطور که پوریا اشاره کرده، میشه این بحث رو در ادامهی سلسله مباحث انتخاب رشته و حوزهی کاری و مطالعهی تخصصی دونست. مطالب مطرح شده در این زمینه رو میتونید روی تگِ #انتخاب شغل و رشته ببینید.
برای اینکه صورت مسئله شفاف باشه، اول، صحبتهای پوریا رو که زیر عکس کتابخونه نوشته بود، نقل میکنم و بعد چند نکتهای که به ذهنم میرسه رو مینویسم.
[toggle title=”صحبتهای پوریا (برای مشاهده کلیک کنید)”]
پیرو بحث هایی که این چند وقت در خصوص انتخاب رشته، حوزه کاری و مطالعه تخصصی مطرح کردی یک سوالی برام پیش اومد.
وقتی داریم تو یک حوزه به طور تخصصی مطالعه میکنیم و عمیق میشیم، چقدر باید بحث صنعت رو هم درنظر بگیریم؟
شفاف تر بپرسم،
مثلا یک متخصص مذاکره، یک فروشنده، یا یک سئوکار فرصت این رو داره که تو صنعت های مختلفی کار کنه.
ما میگیم این که سالها در حوزه ای که انتخاب کردیم متخصص بمونیم یک ارزش هست
یعنی هرسال از این حوزه به اون حوزه کوچ نکنیم.
آیا اینکه سالها در یک صنعت بمونیم هم همونقدر ارزش محسوب میشه؟
این وسط نکته ای هست که باید بهش دقت کرد؟
[/toggle]
پوریا. قاعدتاً در جواب این سوال، نکات و ملاحظات و پارامترهای متعددی رو میشه مطرح کرد. من در اینجا به دو مورد – که به نظرم مهمتر از سایر موارده – اشاره میکنم. مورد اول Domain Expertise و مورد دوم Core Competency.
Domain Expertise | دانش تخصصی در حوزهی فعالیت
فرض کن یه نجار بخواد برای یک دفترکار میز و صندلی بسازه. چقدر مهمه که بدونه در اون دفتر قراره چه کاری انجام بشه؟ نمیشه گفت اصلاً مهم نیست؛ اما اهمیت این مسئله بسیار کمه. به عبارتی میشه گفت نجار بدون اینکه نیاز به دانش تخصصی در زمینهی فعالیت کارفرما داشته باشه، میتونه کارش رو انجام بده و محصولش رو عرضه کنه.
حالا به کسی فکر کن که قراره ویراستاری کتاب انجام بده. خصوصاً اگر به ویرایش زبانی قانع نباشه و بخواد ویرایش محتوایی-استنادی انجام بده (تفاوتش رو علی صلح جو در کتاب نکته های ویرایش توضیح داده). قاعدتاً نمیشه با همون دانش و تخصصی که اثر ویکتور هوگو رو ویرایش میکنه، به سراغ ویرایش یک کتاب فلسفی از دنیل دنت هم بره. اینجا ویراستار به Domain Expertise نیاز داره. باید اون حوزه رو بشناسه. توش تجربه داشته باشه و حتی در بعضی موارد، خودش فردی شاخص باشه (ادیتورهای هندبوکهای تخصصی، معمولاً از میان صاحبدانشترین و صاحبنامترین متخصصان اون حوزه انتخاب میشن).
قاعدتاً نیاز به Domain Expertise در حرفههای مختلف، روی یک طیف قرار میگیره. قرار نیست همه در حد نجار یا در حد ویراستار یک دانشنامه باشن؛ خیلیها جایی در وسط این طیف قرار میگیرن.
بنابراین من فکر میکنم یه شیوهی بازنویسی سوال تو این باشه که: «برای حرفهی X، تا چه حد به Domain Expertise نیاز هست؟»
مثلاً میشه حدس زد که برای یک مترجم، Domain Expertise مهمه و از میان افراد مختلفی که به کار ترجمه مشغول هستن، میشه گفت DE برای مترجم همزمان، بیشتر از مترجم کتاب اهمیت پیدا میکنه. چون مترجم کتاب اگر هم دانشش ناقص باشه، میتونه به منابع مراجعه کنه یا از افراد مطلع بپرسه. اما مترجم همزمان باید همه چیز رو در ذهن داشته باشه و فرصت مراجعه به منبع نداره.
ضمن اینکه نیاز به DE در طول زمان هم تغییر میکنه. سئو رو میشه یکی از بهترین مثالها در این زمینه دونست. اگه به تاریخچه سئو فکر کنی یا در این زمینه تجربه داشته باشی، میدونی که چند سال قبل، سئوکار تقریباً هیچ نیازی به دانش تخصصی در حوزهی فعالیت کارفرما نداشت. سئو بیشتر یه کار تکنیکی و یه سری ترفندها (در حد تکرار کلمات کلیدی یا تگگذاری) بود و تو میتونستی امروز، پروژهی سئوی مربوط به یک باشگاه بدنسازی رو انجام بدی و فردا مشغول سئوی سایت یک پزشک جراح مغز باشی.
اما با پیشرفت الگوریتمهای موتورهای جستجو، امروز کسی که سئو کار میکنه، باید بتونه مخاطب محتوا رو قانع و راضی کنه و راضی کردن مخاطب، نیازمند داشتن دانش تخصصی در اون حوزه است. بنابراین سئو از کاری شبیه نجاری به تدریج داره به سمت دیگهی طیف نزدیک میشه و ماهیت ویراستاری پیدا میکنه.
اینها رو گفتم که در پاسخ به سوال تو بگم: اینکه تا چه حد لازمه روی یک صنعت متمرکز بمونیم یا اینکه میتونیم صنعتهای متنوعی رو تجربه کنیم، تابع این سواله که در حرفهی ما، DE تا چه حد مهمه.
Core Competency | شایستگی کلیدی
موضوع دوم، موضوع گستردهایه و زیرمجموعهی بحث استراتژی محسوب میشه. بنابراین منطقیه در متمم بهش پرداخته بشه. اما فعلاً در حدی که به درد بحث ما بخوره بهش اشاره میکنم.
کسی رو در نظر بگیر که در مهارت اسلایدسازی و گزارشنویسی بسیار قدرتمنده. میتونه به حرفها، پیامها، اعداد و ارقام، روح بِدَمه و اونها رو زنده کنه. این آدم یه معلم ساده در یک موسسهی آموزشی باشه. حالا فرض کن به تصادف، در یک سازمان استخدام بشه. همین مهارت گزارش نویسی میتونه به سادگی پلههای ترقی براش درست کنه و چند سال بعد، ببینی در جایگاه مدیر واحد برنامهریزی داره توی اون کسب و کار (مثلاً در حوزهی تولید خودرو) کار میکنه. فکر کن چند سال بگذره و این فرد، جابجا بشه و بره در یک سازمان دیگه، مثلاً در زمینهی لبنیات کار کنه. باز هم ممکنه اونجا هم به فردی قوی و صاحبنفوذ تبدیل شه (چون مدیران ارشد، خیلی وقتها «گزارشِ کار» رو به اندازهی «اصلِ کار» مهم میدونن. در بعضی از سازمانها هم، گزارش کار از اصل کار مهمتره و همه فقط مشغول گزارش دادن هستن).
از بیرون که نگاه میکنی این آدم حوزهی کاریش رو بارها عوض کرده. از آموزش به خودرو و از خودرو به لبنیات. اما این آدم یه Core Competency یا شایستگی کلیدی داره و اون گزارش نویسیه.
همین مسئله در حوزهی کسب و کار هم مصداق داره. مثلاً ممکنه برای ما سوال بشه که آیا یه پلتفرم آنلاین میتونه همزمان در فروش کتاب و در فروش لباس موفق باشه؟
در هر دو محصول، نقشِ Recommendation خیلی بالاست و اگر یک موتور توصیه گر قوی وجود داشته باشه، میتونه فروش و حاشیهی سود رو به شکل محسوسی افزایش بده.
پس Core Competency یک بیزینس میتونه قدرت در ارائهی پیشنهادهای مناسب با نیاز و سلیقهی مشتری باشه و این توانمندی رو از کانالهای مختلف به ارزش اقتصادی تبدیل کنه.
اما حالا فکر کن این پلتفرم بخواد به سمت عرضهی غذا هم حرکت کنه. عرضهی غذا ربط چندانی به موتورهای توصیهگر نداره. چون معمولاً مشتریان، کمابیش میدونن چی لازم دارن و از کجاها میخوان خرید کنن. اینجا لجستیک مهم میشه.
هر وقت به ما چند تا بیزینس مختلف رو میدن و میگن اینها کنار هم هستن، برای اینکه ببینیم آیا تمرکز، حفظ شده یا نه؟ باید به این فکر کنیم که آیا Core Competency مشخصی وجود داره که همهی اینها رو به هم وصل کنه؟
به خاطر همینه که مثلاً وقتی اسنپ تریپ رو میذاری کنار پلتفرم ماشین گرفتن اسنپ. سوال ایجاد میشه که اسنپ Core Competency خودش رو (غیر از احتمالاً ارتباط خوب با تصمیمگیران) چی میدونسته که فکر کرده همزمان میتونه مالکیت این دو جنس بیزینس رو داشته باشه؟
البته در پایان این رو هم بگم که Core Competency خیلی وقتها ممکنه از بیرون دیده نشه. بنابراین هر فرد / کسب و کاری خودش میتونه بهتر از دیگران تشخیص بده که آیا هنوز متمرکز باقی مونده یا نه (من یه بار به یکی گفتم Core Competency تو چیه که این سه تا کار متفاوت رو داری همزمان انجام میدی؟ گفت «داماد فلانی» هستم. مسئله کاملاً از نظر استراتژیک برام توجیه شد).
این بحث باید به شکل علمی با جزئیات و مثال مطرح بشه و فضای مناسبش، روزنوشتهها نیست. اما حرف کلی من در رابطه با Core Competency اینه که:
وقتی همزمان چند تا کار انجام میدی؛ یا وقتی کارِت رو به سرعت تغییر میدی و از حوزهای به حوزهی دیگه میری، برای اینکه ببینی «اصل تمرکز» رو حفظ کردی یا نه، از خودت بپرس: «آیا میشه همهی این فعالیتها رو میوههای یک درخت، با ریشهی مشترک دونست؟ اون ریشهی مشترک چیه؟»
مهم نیست دیگران اون رو ببینن یا نبینن یا حرف تو رو تأیید کنن یا نکن. مهم اینه که خودت اون ریشهی مشترک رو ببینی و تشخیص بدی.
اگر اون ریشه رو بشناسی، همیشه، مستقل از نوع فعالیت و موقعیت شغلی، برای تقویت اون ریشه تلاش میکنی و قاعدتاً درختت هم، میوههای بیشتر و بهتری میده.
چه بسیارند افراد / مجموعههایی که ظاهراً فعالیتهای مشابهی انجام میدن، اما این فعالیتها ریشهی مشترک ندارن و همین باعث شکستشون (یا ناکارآمدیشون) میشه.
و چه بسا افراد / مجموعههایی که ظاهراً فعالیتهای متنوعی انجام میدن، اما ریشهی مشترک، باعث میشه که هر روز درختشون تنومندتر بشه و جایگاهشون بیشتر و بهتر تثبیت بشه.
