از دورانی که گاه و بیگاه، بخشهایی از کتاب #کانکتوگرافی پاراگ خانا رو نقل میکردم مدت نسبتاً زیادی (در حدود یکسال یا بیشتر) میگذره.
برای کسانی که اون سلسله مطالب رو یادشون نیست، عنوان مطالب قبلی رو دوباره تکرار میکنم:
- نگاهی تازه به جغرافیای جهان
- پلهایی به جای دیوار
- یکپارچگی عمودی و یکپارچگی افقی
- آمادگی برای زندگی در جهانی با یکپارچگی افقی
- مگاترندها (ابر روندها) در جهان امروز
- سرنوشت همهی دیوارهای جهان
بحث کانکتوگرافی از این نظر برای من جذاب بود و هست که ساختار جهان جدید رو بهمون یادآوری میکنه. عمداً از اصطلاح «یادآوری» استفاده میکنم. چون فکر میکنم همهی ما به نوعی تغییرات ساختار قدرت و حاکمیت در جهان رو تجربه کردهایم و میکنیم؛ اما گاهی لازمه نویسندگان و متفکرانی پیدا بشن و این تغییرات رو به شکلی شفاف و چارچوبدار، دوباره در پیش چشمان ما ترسیم کنند. کاری که به گمان من، پاراگ خانا در اون موفق بوده.
این قصهی نامکرر کانکتوگرافی، در ذات خود یک قصه بیش نیست و اون اینکه: دنیای امروز، از معیارهای جغرافیای سنتی فاصلهی بسیاری گرفته و مرزها و قلمروها، دیگه به شکل فیزیکی سابق قابل تعریف و تشخیص نیستند.
با تمام احترامی که ما ایرانیان برای آرش کمانگیر قائل هستیم، جهان امروز قواعد دیگری داره و دیگه اگر آرش جان خودش رو هم در تیر بکنه، حتی به اندازهی سانتیمتری هم نمیتونه مرز ایران و توران رو جابجا کنه.
در عوض، بستههای داده (Data Packets) که لحظه به لحظه انسانها و سازمانها و نهادها و بانکها و مشتریان و اشیاء رو به همدیگه وصل میکنن، مرزهایی سیال رو بنا کردهان که مرزبانی به شیوهی کهن، برای حفظش چندان کارآمد نیست.
ضمن اینکه در دوران کهن، وظیفهی اصلی مرزبانان، حفظ دیوارهایِ سر بر کشیدهی میان قلمروها بود و امروز، مأموریت اصلی این گروه، حفظ پلها و جریانهای ارتباطی میان شرکتها، سازمانها، شهرها و کشورهاست.
اهمیت زنجیره تأمین
پاراگ خانا تأکید میکنه که به تدریج، با افزایش حجم و ظرفیت کانالهای ارتباطی در جهان، تقریباً هر کس هر چیزی رو در هر جایی عرضه کنه، میتونه اون رو به دست هر کسی که در هر جای دیگهای تقاضای اون رو داره، برسونه.
در واقع، اصالت بر وصل بودن و دسترسی داشتن و تأمینشدن است؛ مگر اینکه بخشهایی از جهان، خواسته یا ناخواسته از این پیوستگی و دسترسی و زنجیرهی تأمین، حذف شده و کنار گذاشته بشن.
بنابراین اعمال حاکمیت بهاندازهای امکانپذیره که اتصال به گرههای اقتصادی و به عبارت دیگر حفظ جایگاه در زنجیرهی جهانی تأمین، عملی و امکانپذیر باشه.
این اتفاقی نسبتاً جدید محسوب میشه و در چند قرن قبل، بین این حاکمیت و حضور در زنجیرهی تأمین رابطهای تا این حد جدی برقرار نبود.
با این فرض، در کنار دولتها، بازیگران جدیدی هم به جغرافیای سیاسی جهان اضافه شدهاند: بازیگرانی که قدرت داشته باشند روی زنجیرهی جهانی تأمین، تأثیر بگذارند.
خانا در کتاب خودش، از دو اصطلاح Market Regulations و Market Authorities استفاده میکنه. در واقع کسانی که برای بازارها قانون وضع میکنن (چه رسمی و چه غیررسمی) و نیز کسانی که بر بخشی از بازارها حاکمیت دارن در کنار حاکمان سنتی (دولتها) میتونن روی جغرافیای جهان تأثیر بذارن.
اینستاگرام صرفاً یک شبکهی اجتماعی دیجیتال بهنظر میاد، اما در واقع حاکمیت بر بخشی از Information Market و البته Communication Market رو در اختیار داره. به همین خاطر، با قانونهای خودش که ظاهراً خیلی محلی و محدود بهنظر میرسن (مثلاً با تعیین ساز و کار ریپورت شدن و بلاک شدن و مسدود شدن اکانتهای گروهها و اشخاص سیاسی و نظامی در جهان) به سادگی بخشی از زنجیرهی تأمین اطلاعات رو در اختیار گرفته و مدیریت میکنه.
با این مثال، خواستم یادآوری کنم که زنجیرهی تأمین صرفاً به انرژی و مواد اولیه و نیروی انسانی محدود نیست و پول و اطلاعات و اخبار و مواردی از این دست رو هم در بر میگیره.
جابجایی انسانها
زنجیرهی تأمین دیگهای هم در دنیا شکل گرفته و پیوسته در حال تقویته و اون، زنجیرهی تأمین منابع انسانیه.
خانا اشاره میکنه که در سالهای ۱۹۶۰ حدود ۷۰ میلیون نفر در سراسر جهان، در جایی خارج از کشور خودشون مشغول زندگی و کار بودن. اون تأکید میکنه که این عدد در زمان نگارش کتاب (۲۰۱۶) به حدود ۳۰۰ میلیون رسیده و به سرعت در حال افزایشه.
افرادی که از کشوری به کشور دیگه میرن، جریانهای جدید اطلاعاتی ایجاد میکنن و انتظارات و مطالبات رو به سادگی از نقطهای به نقطهی دیگه منتقل میکنن. ضمن اینکه هر چقدر برخی نواحی در جذب انسانها از نواحی دیگه قویتر عمل کنن، دسترسی دست اول و بهتری به فرهنگ و مکانیزم تحلیل و تصمیمگیری نواحی دیگه پیدا میکنن و قدرت سیاستگذاری و اثرگذاریشون روی مبداء مهاجرت، افزایش پیدا میکنه.
مهاجرت افقی در کنار جابجایی عمودی
در گذشته فرض بر این بود که حجمِ غالبِ جابجایی و مهاجرت، از جنوب به شمال هست (جنوب اقتصادی به شمال اقتصادی. یعنی از کشورهای کمترتوسعهیافته به قطبهای توسعه در جهان).
اما مهاجرت افقی هم در سالهای اخیر افزایش پیدا کرده. جابجایی افراد بین کشورها در یک منطقهی جغرافیایی (مثلاً بین کشورهای حاشیهی جنوبی خلیج فارس یا بین شمال و جنوب خلیج فارس) و همینطور بین کشورهای آسیای جنوب شرق، نمونههایی از مهاجرت افقی محسوب میشه تبعات و نتایجش، با مهاجرت عمودی (مثلاً از ایران به آمریکای شمالی یا اروپای غربی) متفاوته.
این موضوع به شکل مستقل قابل بحثه. اما به نظرم الان پرداختن بیشتر به اون، اصل صحبت ما رو به حاشیه میکشونه.
توسعه شهرنشینی و افزایش دسترسی به زنجیره توزیع جهانی
نکتهی دیگهای که پاراگ خانا بهش میپردازه، مهاجرت از روستاها به شهرها و توسعهی شهرنشینیه. خانا به نقل از Neil Brenner میگه در قرن پیش رو، سطحی از کرهی زمین که تحت پوشش بافت شهری قرار میگیره سه برابر میشه.
تحلیلی که خانا ارائه میده اینه که با افزایش شهرنشینی، دسترسی به زنجیرهی تأمین جهانی (اطلاعات، پول، شغل، انتظارات و …) افزایش پیدا میکنه و هر چقدر اتصال مردم به زنجیرههای جهانی بیشتر بشه، قدرت اعمال حاکمیت محلی کمتر میشه.
در واقع اگر دولتها میتونستن به نواحی روستایی کمک کنن تا اونها توسعه پیدا کنن و سبک زندگی و الگوی انتظاراتشون به سرعت به الگوی انتظار شهری تبدیل نشه، میتونستن کمی نرخِ مرگِ تدریجیِ الگوهای سنتیِ حاکمیتی رو کاهش بدن.
تجارت مهمتر است یا تولید ناخالص داخلی؟
واضحه که دو مفهوم تجارت میان کشورها و تولید ناخالص داخلی کشورها، وابستگیهایی به هم دارن. اما مولفههای مستقلی هم وجود داره که معنای اونها رو از هم متمایز میکنه.
بسیاری از ما عادت داریم که به تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی (که بر اساس اون استخراج میشه) توجه کنیم. اما پاراگ خانا به نکتهی جالبی اشاره میکنه.
اون توضیح میده که در آخرین موج رکود جهانی (۲۰۰۸ و ۲۰۰۹)، حجم تجارت پنج برابر بیشتر از تولید ناخالص داخلی آسیب دید. خانا معتقده که تغییر در سطح تجارت رو میشه مثل یک زلزلهسنج در نظر گرفت که میشه به کمک اون شدت زلزلههای اقتصادی رو برآورد کرد.
هر چقدر جغرافیای جدید مبتنی بر زنجیرهی تأمین، در دنیا قدرتمندتر میشه، تجارت بین بازیگران اقتصادی (دولتها، شرکتها، سرمایهگذاران، کسب و کارهای خصوصی، بازرگانها) اهمیت بیشتری پیدا میکنه.
از طرف دیگه، محدود کردن کانالهای تجارت، به ابزاری قدرتمند برای برای لرزه انداختن بر پیکر اقتصادهای محلی تبدیل میشه.
کافیه به این نکته هم توجه کنید که هر چقدر تجارت در کشورها، بیشتر در اختیار دولتیها و شبهدولتیها قرار بگیره، قدرت پاسخدهی سریع و چابکی و هوشمندی شبکههای تجاری هم کاهش پیدا میکنه. بنابراین، وقتی از طرف سایر قدرتها، تحت فشار تجاری قرار میگیرن، سختتر میتونن خودشون رو با شرایط جدید تطبیق بدن.
نقشههای دیفاکتو در مقابل دیژوری
احتمالاً دو اصطلاح de facto و de jure رو شنیدین. de facto به معنای آنچه واقعاً هست و de jure به معنای آنچه به شکل رسمی قابل ادعاست (facto با fact همخانواده است و jure هم با jurisdiction که به ادعاهای محکمهپسند اشاره داره).
یکی از زیباترین کاربردهای این دو اصطلاح رو من در نوشتهی پاراگ خانا دیدم.
اون توضیح میده که دو تا نقشه وجود داره: de facto map در مقابل de jure map.
de jure map اون نقشهایه که سر کلاسهای جغرافی درس میدن و توی دادگاههای بینالمللی بهش استناد میکنن (همون دعواهای معروف ما که مثلاً خلیج فارس درسته و مراقب هستیم کسی خلیج خالی یا خلیج عربی به کار نبره و چند وقت یه بار گلّهوار به سمت یه کمپین غیرواقعی هدایت میشیم و petition پر میکنیم که گوگل اسممون رو درست کنه و این جور بحثها).
اما de facto map اون نقشهایه که بر پایهی زنجیرهی تأمین شکل میگیره. مهم نیست چین مواد اولیهی کارخونهاش رو از چند هزار کیلومتر اونطرفتر تهیه میکنه. معدنی که چین استخراج میکنه و به کارخونهاش میبره، بخشی از نقشهی واقعی چین محسوب میشه. همینطور بازاری که چین میتونه محصولش رو بهش عرضه کنه، بخشی از خاک واقعی چینه.
حرفِ سخت و تلخی که مهمه همهی ما به خاطر داشته باشیم اینه که دفاع از خاک و قلمرو کشور، نه با کلیک کردن و petition پر کردن انجام میشه نه با زحمتِ قابل احترام آرش کمانگیر.
هر یک از ما با تأثیری که روی زنجیرهی تأمین جهانی میگذاریم و با نقشی که در اون ایفا میکنیم، داریم بر تعیین مرزهای دیفاکتوی ایران اثر میگذاریم. مرزهای دیژوری هر روز کمرنگتر از دیروز میشن و به تدریج، جای خودشون رو نه در کتابهای جغرافیا، که در کتابهای تاریخ پیدا خواهند کرد.
