این داستان را حدود ۱۵ سال پیش خوانده بودم. اما به علتی، امروز برایم تداعی شد: معلم کلاس اول دبستان، از دانش آموز پرسید: من یک سیب و یک سیب دیگر و یک سیب دیگر را به تو میدهم. چند سیب داری؟ دانش آموز به سرعت گفت: چهار سیب! معلم عصبانی شد. دوباره سوال را تکرار کرد: من یک سیب و یک سیب دیگر و یک سیب دیگر را به تو میدهم. چند سیب دارییییییییییی؟ دانش آموز این بار با انگشتان خود شمرد و گفت: چهار سیب! معلم بسیار عصبانی شد. یادش افتاد که آن دانش آموز، موز را خیلی دوست دارد. پرسید: من یک موز و یک موز دیگر و یک موز دیگر را به تو میدهم. چند موز داری؟ دانش آموز به سرعت گفت: «سه موز»! معلم از خلاقیت و دقت نظر خودش، احساس غرور کرد و برای …
برچسب:
