پیش نوشت: این مطلب مرور کوتاهی به بخشی از فصل اولِ کتاب کانکتوگرافی نوشتهی پاراگ خانا است که قبلاً آن را معرفی کردهام.
خانا برای عنوان نخستین فصل کتابش، عبارتِ From borders to bridges (از مرزها تا پلها) را انتخاب کرده است. فکر میکنم در زبان فارسی، پلهایی به جای دیوار بتواند مفهومِ پنهان در این عنوان را تا حد خوبی منتقل کند.
به محض دیدن این عنوان، یاد جملهی مشهوری افتادم که از نیوتون نقل میشود: «ما دیوارهای زیادی میسازیم؛ اما به اندازهی کافی پل نمیسازیم.»
اگر چه پاراگ خانا در این فصل از کتاب به نیوتون و این حرف او اشاره نکرده است، اما میتوان حس کرد که تمام این فصل، پاسخی به نگرانی نیوتون است. خانا بر این باور است که اکنون – سه قرن بعد از نیوتون – پلها بیشتر و سریعتر از دیوارها ساخته میشوند.
آیا هنوز هم جغرافیا سرنوشت ماست؟
خانا فصل اول را با چند روایت فرضی از سفر به دور دنیا آغاز میکند.
اینکه اگر یک روز صبح زود بیدار شویم و سفری را از ادینبرو آغاز کنیم، چقدر طول میکشد تا هواپیما و قطار و کشتی از فرانسه و آلمان و ایران بگذریم و به شرق دور برویم.
مسیرهای متفاوتی را پیشنهاد و مرور میکند و پس از اینکه ذهنتان از خواندن نام شهرها و کشورها و ایستگاهها خسته شد چنین نتیجه میگیرد که دنیای امروز، در مقایسه با هر زمان دیگری در گذشته، کوچکتر شده و دسترسیها بیشتر شده است.
البته فکر میکنم بدون این روایت طولانی هم، اگر مستقیماً به این نکته اشاره میکرد، هیچکس با این ادعا مخالف نبود که دنیا کوچکتر و نزدیکتر شده است؛ همزمان تنگتر و فراختر.
تنگتر برای حاکمان و سیاستمداران و قدرتمندان که با هر تکانی، شانهشان به شانهی یکدیگر گیر میکند و باید مدام درگیر ملاحظات سیاسی و اقتصادی بینالمللی و تاثیر تصمیمهایشان برای قضاوت دیگر قدرتمندان و قدرتمداران و قدرتورزان زمین باشند.
مولوی که زمانی چنین سروده بود:
صد خورنده گُنجد اندر گِردِ خوان
دو ریاستجو نگنجند در جهان
باید امروز سر از خاک بردارد و ببینند که ریاستجوهای سراسر جهان سازمان ملل متحد را ساختهاند و دور هم مینشینند و البته بیش از آنکه به اتحاد ملل فکر کنن، به ریاستجویی بر سر خوانی که پهن شده میاندیشند.
اما جهان همزمان با تنگتر شدن فراختر هم شده است.
فراختر برای مردم که دستشان به سفرها و خبرها بازتر است و در جامِ جهانبینِ خود که آن را موبایل مینامند، میتوانند هر جای جهان را که میخواهند ببینند.
البته اگر کمی نابَلَد باشند و دروازهی چشم و گوششان را بیحساب و کتاب به روی هر دریچهای که به جهان باز میشود باز کنند، احتمالاً اندوه و ناراحتیها و جنگها و قحطیها و سیلها و زلزلهها و آتشسوزیها و هر آنچه که امروز هست و همیشه بوده، سنگینتر و تلختر از هر زمانی در گذشته، گلویشان را از درد میفشارد و دیدن دورها چشمشان را به روی دیدنیهای نزدیک میبندد و در این صورت، عرصه بر آنها حتی از سیاستمداران هم تنگتر میشود.
چرا که سیاستمداران لااقل احساس میکنند با سیاستگذاری میتوانند نقشی در آنچه در اطرافشان روی میدهد داشته باشند و مردم، در عین آنکه رنجها و دردها و سختیها را بهتر و بیشتر میبینند؛ دست در آتش رویدادهایی دارند که نفت و هیزمش – تا حد زیادی – در اختیار سیاستمداران است.
بگذریم. داشتم میگفتم که پاراگ خانا راحتتر شدن سفر را در قالب چند روایت بیان میکند و در ادامه به این نکته اشاره میکند که شاید امروز بر خلاف آنچه پیشینیان میگفتند، جغرافیا، تمام سرنوشتِ ما را نسازد. او به جملهای اشاره دارد که قرنها نویسندگان و تحلیلگران و مورخان در کتابهایشان گفته و نقل کردهاند: Geography is destiny.
اگر بخواهیم با تعبیرهای آشناتری که خودمان میشناسیم حرف بزنیم، خانا میگوید که شاید جبر جغرافیاییِ امروز به اندازهی گذشته نباشد.
او با انواع مثالها و توضیحات، اشاره میکند که این جبر از بین نرفته و نمیتوانیم همهی محدودیتها و دشواریهایی را که میبینیم، انکار کنیم. اما بحث او، کاهش جبر جغرافیایی در طیِ یک روندِ جبریِ تاریخی است. انگار که چارهای نیست جز آنکه محدودیتها کم و کمتر شوند و مردم بیش و بیشتر به یکدیگر متصل شوند.
از دوران کودکی در توصیف دیوار چین خوانده بودیم که تنها ساختهی دست بشر است که از کرهی ماه هم دیده میشود.
امروز ناسا میگوید که چنین باوری، افسانهای بیش نیست و نه تنها از ماه، که ماهوارههای مدار زمین نیز با چشم غیر مسلح نمیتوانند آن را ببینند.
در مقابل، خانا به ما یادآوری میکند که اگر چیزی از بلندای آسمان – در تاریکی شب – قابل دیدن باشد، دیوار بلندی از چراغهای محافظ است که مرز بین پاکستان و هند را میسازد و حدود ۳۳۰۰ متر طول دارد و برای کسی که تاریکی شبِ زمین را از نقطهای دور در آسمان میبیند، هنوز دیوار، مهمترین دستاورد گونهی بشر محسوب میشود.
این تصویرِ شبانهی مرز هند و پاکستان است:

و این هم تصویری از آن زنجیر زیبای نارنجی رنگ شبانه بر گردنِ زمین، در نورِ روز:

امروز میتوان گفت: پیوستگی، سرنوشت ماست
پاراگ خانا چنین فکر میکند – و تمام کتابش هم حول این محور شکل گرفته است – که امروز به جای آن شعار قدیمی که میگفت:
Geography is destiny
میتوانیم بگوییم: Connectivity is destiny.
پیوسته بودن، سرنوشت ماست و جبر جدیدی که هر روز بیش از جبر جغرافیایی گذشته، با ما حاکم میشود.
او در اینجا تعبیر زیبا و قابل قبولی را به کار میبرد: وضعیت دنیا از Nations به Nodes در حال تغییر است. در گذشته سیاستمداران از واژهی ملت برای نامیدنِ همهی آنهایی که تحت حکومتشان بودند استفاده میکردند و این واژه باعث میشد که قوم و قبیله و شهر و استان و سایر مرزها و تقسیمبندیها کمرنگ شوند.
همهی تقسیمبندیها کمرنگ میشد و سیمخاردارهایی که سیاستمداران با مذاکره یا جنگ، بر گردِ سرزمینشان میکشیدند، ملت را تعریف میکرد. هر کس، آنهایی را که داخل سیمخاردار خودش بود، ملتِ خود مینامید.
فکر میکنم قبلاً هم به این نکته اشاره کردهام که ملت و Nation به معنایی که ما امروز به کار میبریم (یعنی تمام کسانی که برای رد شدن از یک مرز باید به دولت عوارض خروج پرداخت کنند 😉 ) مفهومی نسبتاً جدید است که حدود سه قرن قدمت دارد.
قبل از آن Nationem در زبان لاتین (و سایر زبانهایی که از آن برخاستهاند) به معنای محل تولد بوده و از این نظر میتوان گفت Nation بیشتر با واژهی زاد بوم و زادگاه برابر بوده است.
البته ما واژهی وطن را هم به کار میبریم که بیشتر به معنای محل استقرار و محل اقامت کردن و مقیم شدن است و اگر بخواهیم معادل فارسی برای موطن و وطن انتخاب کنیم فکر میکنم میهن که تقریباً به همین معناست، واژهی درستی باشد (میهمان هم از همین ریشه است و هر دو واژهی میهمان و میهن را فردوسی هم به کار میبرده است).
به هر حال، داشتم میگفتم که در نگاه پاراگ خانا امروز Nodes به جای Nations مفهومتر و پذیرفتهشدهتر است.
Node یا گره حتماً در قالب فردِ انسان نیست. بلکه گروهها، سازمانها، شرکتها و کسب و کارها، وبسایتها و موبایلها و انجمنها، همگی میتوانند گرههای دنیای جدید باشند و هر کدام به گرههای دیگری وصل شوند.
البته دولتها هم خود گرهای در این شبکهی بزرگ به هم پیوسته محسوب میشوند. اما با انبوه گرههای تازهای که در این شبکهی بزرگِ به همپیوستهی جهان شکل گرفته، سهم و قدرت و اختیارشان به تدریج، کم و کمتر میشود.
بعداً باز هم از این کتاب – و حاشیههایش – برایتان تعریف خواهم کرد.


