پیش نوشت: این مطلب را صرفاً برای بهروز شدن روزنوشتهها مینویسم.
معرفی کتاب: این روزها، سرگرم خواندن کتاب زندانیان جغرافیا (Prisoners of Geography) هستم؛ نوشتهی تیم مارشال. این کتاب را میتوان مکمل کتاب #کانکتوگرافی دانست. البته نه از آن نظر که مطلبی مشابه آن را مطرح میکند، بلکه اتفاقاً به این علت که از زاویهای کاملاً متضاد پاراگ خانا، به وضعیت جغرافیا و جغرافیای سیاسی جهان میپردازد.
محتوای کتاب کانکتوگرافی، حول این نکته شکل گرفته که در دنیای اَبَرپیوستهی امروزی (Hyperconnected)، دولتها و حاکمیتها، بسیار کمتر از گذشته قدرت دارند و جغرافیا دیگر مانند گذشته نمیتواند خودش را به تاریخ و زندگی اجتماعی انسانها تحمیل کند.
اما تیم مارشال، دقیقاً روی دیگر سکه را بررسی میکند: جغرافیا چگونه مردم را زندانی خود کرده و جبر جغرافیایی، چگونه بر مسیر زندگی آنها تأثیر گذاشته است.

هر دو کتاب، حرفهای ارزشمندی مطرح میکنند که ارزش خواندن دارند و محتوایشان میتواند خوراک خوبی برای فکر کردن باشد. حرفهای پاراگ خانا را دربارهی اتصال انسانها به یکدیگر و کاهش قدرت دولتها به خوبی میتوان فهمید. جنبشهای اجتماعی و فشارهایی که دولتمردان امروزی در سراسر جهان تحمل میکنند، تنها بخشی از تبعات شکلگیری اقیانوس بههمپیوستهی انسانها در بستر وب و شبکه های اجتماعی است.
جبر جغرافیایی تیم مارشال هم – لااقل برای ما که در ایران زیستهایم – قابل درک است. اینکه منابع زیر زمینی، یا قرار گرفتن بین روسیه و خلیج فارس، درگرفتن آتش کمونیسم به جان مردم همسایهی ما در شوروی (در دهههای قبل) و ترس قدرتمندان غربی از نفوذ آنها به ایران (به خاطر همسایگی جغرافیایی)، نزدیکی به عراق و عربستان در هزارههای گذشته، و فروپاشی امپراطوری عثمانی در دوران معاصر، چگونه ساختار قدرت و نقاط عطف تاریخی ما را شکل دادهاند.
وقتی بدون پیشداوری، پاراگ خانا و تیم مارشال را میخوانیم، به نتیجه میرسیم که هر یک از آنها، بخشی از واقعیت حاکم بر زندگی ما را شرح دادهاند. روزگاری جغرافیا، یکی از مهمترین عوامل شکلگیری یا فروپاشی تمدنها بوده است. به نظر میرسد که روزگاری نیز خواهد آمد، که اهمیت جغرافیا در مقابل دسترسی به دانش و فناوری و توانایی مدیریتی، رنگ ببازد.
ظاهراً کشورها و سرزمینهای مختلف، این مسیرِ گذار از عصر جغرافیا به دوران کانکتوگرافی را با سرعتهای متفاوتی طی میکنند. چنانکه در همین ناحیهی منا (MENA) نیز، میبینیم برخی به کانکتوگرافی نزدیکترند و برخی دیگر، هنوز در تور جغرافیا دست و پا میزنند.
میتوان گفت هر گروهی که زودتر، دل از “همبستری با گذشته” بریده و “همگامی با حال” را برگزیده، در این مسیر، پیشتازتر بوده است.
ده منطقهی جغرافیایی
تیم مارشال ده نقطه از جغرافیای سیاسی جهان را بررسی کرده است:
- روسیه
- چین
- آمریکا
- اروپای غربی
- آفریقا
- خاورمیانه
- هند و پاکستان
- کره و ژاپن
- آمریکای لاتین
- قطب شمال
شاید برایتان جالب باشد که چند سطر اول بخشِ مربوط به خاورمیانه را بخوانید:
خاورمیانه؟ میانهی کجا؟ خاورِ [شرقِ] کجا؟ نام این منطقه در نگاهی که اروپاییها به آن داشتهاند ریشه دارد.
و اتفاقاً شکل و اوضاع این منطقه هم، از همان نگاه اروپایی، تأثیر پذیرفته است.
اروپاییها با جوهر [و خط کش] روی نقشهها مرزها را ترسیم کردند: خطهایی که در دنیای واقعی وجود نداشتند. به همین واسطه، مصنوعیترین مرزهایی که تاریخ جهان به خود دیده است، شکل گرفت. و اکنون مردم این منطقه درگیرند تا با خون، آن خطوط جوهری را، به شکلی دیگر ترسیم کنند.
(او در آغاز این فصل، به شیوهی تقسیم جغرافیایی منطقه میان انگلیس و فرانسه، پس از پایان جنگ جهانی اول، اشاره دارد و البته نمونهی مرزهای ترسیم شده با خط کش را روی بخشهایی از نقشهی آفریقا هم میتوانید ببینید).
خلاصه اینکه، اگر کسی کانکتوگرافی را دوست دارد، خواندن کتاب زندانیان جغرافیا هم در کنار آن، قابل توصیه است و البته، هنگام خواندن این کتاب، باید دسترسی به اینترنت داشته باشید و پیوسته نامها و نقشهها را جستجو کنید. چون متاسفانه بر خلاف متن قوی و ارزشمند، این کتاب از نظر نقشههای مکمل بحث، بسیار ضعیف است.
یک مقالهی آموزنده (به زبان انگلیسی): چگونه مرزهایی که صد سال پیش دو اروپایی ترسیم کردند، هنوز تعریفکنندهی خاورمیانه است؟
Why 100-year-old borders drawn by two Europeans still define the Middle East
