«عکس من را به دیوار ادارهها و شرکتها نزنید؛ عکس فرزندان خودتان را به دیوارها نصب کنید تا بدانید که باید برای آنها و آیندهی آنها کار کنید.»
این جملهها را رئیسجمهور جدید اوکراین گفته است (منبع).
ولودیمیر زلنسکی (Volodymyr Zelensky) که به تازگی قدرت را در اوکراین در اختیار گرفته، به اجرای برنامههای طنز مشهور است و هیچ نوع سابقهای در سیاست ندارد (فرض کنید کسی مثل مهران مدیری یا رامبد جوان یا امیرمهدی ژولهی خودمان).
او که قبلاً در برنامههای طنز خود هم، نقش فردی را که به ریاستجمهوری رسیده بازی کرده بود؛ اکنون واقعاً در این جایگاه قرار گرفته است و با توجه به اینکه در قالب یک انتخابات (و نه مثلاً یک کودتا) در رأس قدرت قرار گرفته، میتوانیم حدس بزنیم که بسیاری از رأیدهندگان بر این باور هستند که این فرد میتواند برای در اختیار گرفتن سکان مدیریت کلان کشورشان مناسب باشد.
آیا چند سال بعد، مردم اوکراین از چنین انتخابی پشیمان خواهند شد و خواهند گفت که فریب حرفهای پوپولیستی یک کمدین را خوردهاند؟
یا اینکه اتفاقاً به خاطر اینکه فردی را از بیرون مناسبات قدرت و باندهای موجود به داخل ساختار تصمیمگیری کشور خود تزریق کردهاند، احساس خوبی خواهند داشت؟
تازهکار بودن به این معناست که فرد، هنوز بازیهای سیاسی را نمیداند و برخی این ویژگی را مثبت و برخی دیگر منفی قلمداد میکنند.
در آموزش تفکر تحلیلی و نیز تفکر شهودی (مثلاً کسانی مانند گری کلین) بارها تأکید کردهاند که یکی از ابزارهای اثربخش برای تقویت قدرت تفکر، ثبت تحلیلها و مرور آنها در آینده است (درس ثبت و مرور تصمیم ها در متمم هم به همین موضوع پرداخته است).
پیش از این هم گفتهام که ما نسبت به رویدادهایی که در نزدیکی خودمان میگذرد، سوگیریهای فراوان داریم و بهتر است ابتدا، تمرینِ تحلیل و تصمیمگیری را از جاهایی شروع کنیم که دلبستگی عاطفی کمتری نسبت به آنها داریم تا با مسائل سادهتری دست و پنجه نرم کنیم (بنابراین تحلیل اوضاع اوکراین میتواند در مقایسه با آنچه بر خودمان میگذرد، سادهتر باشد).
جستجو دربارهی زلنسکی دشوار نیست و طی روزهای آتی هم، قاعدتاً خبرهای بیشتری از او منتشر خواهد شد. نوع حرفهایش هم به شکلی است که احتمالاً در رسانههای داخلی کشورمان نیز بازتابهایی خواهد داشت.
بنابراین دنبال کردن او دشوار نیست.
شاید بد نباشد کمی در مورد او، حرفهایش و تبلیغات انتخاباتیاش جستجو کنید و به عنوان یک تمرین (نه در اینجا، بلکه در دفتر یادداشت خودتان)، تحلیل خود را از وضعیت اوکراین در چهار یا پنج سال بعد، بنویسید.
یادداشتهایتان را هم جایی نگه دارید و بعداً مرور کنید.
این نوع تمرینها میتواند به ما کمک کند تا نقاط قوت و ضعف تحلیلهای خود را بهتر بشناسیم و بر این اساس، آنها را بهبود دهیم.
یک نمونهی واقعی
در زمان انتخابات آمریکا، من چند بار در روزنوشتهها نوشتم که فکر میکنم عامل تکنولوژی در تحلیلهای سیاستمداران از انتخابات آمریکا لحاظ نشده است. قدرت این فاکتور، نسبت به گذشته بیشتر شده و بدون توجه به آن، نمیتوان نتیجهی انتخابات را حدس زد (فرض اول من).
گزاره دومی که به آن توجه داشتم این بود که مدیران حوزهی تکنولوژی – جز چند استثناء محدود – چندان علاقهمند به موفق شدن ترامپ نیستند.
با کنار هم قرار دادن این دو گزاره و چند مورد دیگر، به نتیجه رسیده بودم که ترامپ شانس چندان بالایی ندارد (بگذریم که در نهایت هم، در لب مرز و تقریباً در حد سکه انداختن رأی آورد و تفاوت چندان زیاد نبود که موافقان یا مخالفان او، بتوانند از تحلیلهای خود خوشحال یا ناراحت شوند).
اما در مورد تحلیل من، یک خطای بزرگ وجود داشت که شاید اگر آن زمان آن را دقیق نمینوشتم، هرگز متوجهش نمیشدم: تکنولوژی مهم بود. مهمترین فاکتور تأثیرگذار هم شد. اما نه با مکانیزمی که من فکر میکردم. قدرت «فیسبوک» از «بنیانگذار و مالک و مدیر فیسبوک» بیشتر است و قدرت اغلب شبکههای اجتماعی، بر قدرت بنیانگذاران و مدیرانشان میچربد.
چون آنها ابزاری را ساختهاند و در اختیار دیگران قرار دادهاند و با وجود همهی کنترلهایی که بر پلتفرم خود دارند، همچنان رفتارها و پیچیدههای فراوانی میتواند ظهور کرده و Emerge شود.
بعد از این ماجراها، پایین یادداشتهایم (که نسخهی کاملتر آنها را به شکل کاغذی داشتم) نوشتم که: محمدرضا. مولفههای نیرو را عالی حدس میزنی، اما جهتها را فاجعه!
و زیرش هم داستان پیشگوی معبد دلفی را – برای تذکر به خودم – اضافه کردم که به امپراطور وقت خود گفته بود: اگر جنگ کنی، یک امپراطوری سقوط خواهد کرد و کروئسوس توجه نکرد که آن امپراطوری، الزاماً دشمن (ایران) نیست و سقوط، قرار است سرنوشت حکومت خود او باشد (اینجا هم یک مثبت و منفی اشتباه شده بود).
بعد از آن، هر وقت جایی تحلیلی انجام میدهم، یک فاز اضافه هم دارم.
مولفههای تأثیرگذار را مینویسم و میگویم فرض کنیم همهی این مولفهها را درست حدس زده باشم، ممکن است در تشخیص جهت تأثیرگذاری کدام اشتباه کنم؟
همین روش، در تصمیمها و انتخابهای زیادی به من کمک کرده است.
منظورم صرفاً ماجرای زلنسکی نیست (اگر چه فرصتی عالی و ارزشمند برای این نوع محاسبات و تمرینهاست). بلکه حرف کلیام این است که از ثبت و ضبط تحلیلهایمان غافل نشویم. نکتهای که یکی دو بار دیگر هم با جملهبندیهای متفاوت گفتهام، اما حیفم آمد آن را تکرار نکنم.
