نمیدانم این حرفم تا چه حد درست است، اما در لحظهای که این مطلب را مینویسم، آن را باور دارم.
زمانی که با تصمیم گیری به عنوان یک علم آشنا شدم و بیشتر و دقیقتر برای جزئیات و حاشیههای آن وقت گذاشتم، به این باور رسیده بودم که یکی از بهترین شیوههای شناخت انسانها، توجه به تصمیمها و انتخابهای بزرگ آنهاست.
البته میدانم که صفت بزرگ برای تصمیم گیری، یک مفهوم ذهنی است و برای همهی ما معنای یکسانی ندارد.
اما در حد چند مثال، فکر میکنم خرید خودرو به نسبت خرید گوشی موبایل (لااقل در کشور ما که خودرو گرانقیمت است) تصمیم بزرگتری است.
یا تصمیم ازدواج نسبت به انتخاب یک تئاتر برای تماشا در آخر هفته.
یا انتخاب رشته دانشگاهی در مقایسه با انتخاب یک استیکر و اسمایلی برای پایان مکالمه در نرم افزارهای پیام رسان.
یا انتخاب شهر محل زندگی در مقایسه با انتخاب شبکه اجتماعی مورد استفاده.
یا تصمیم گیری در مورد شغل در مقایسه با تصمیم گیری در مورد برند لباسی که میپوشیم.
هنوز هم فکر میکنم تصمیمها و انتخابهای بزرگ و پرهزینهی انسانها، میتوانند راهنمای ارزشمندی در شناخت بهتر آنها باشند.
اما در طول چند سال اخیر، این را هم یاد گرفتهام که این تصمیمها و انتخابهای بزرگ، تابع دهها و صدها عامل فرعی دیگر هستند که ما حتی در مورد نزدیکترین دوستانمان هم به ندرت همهی آنها را میدانیم.
اگر من انتخاب و تصمیم تو را بدانم و همهی جوانب و عواملی را که در آن تصمیمگیری دخیل بوده ندانم (یا از وزن و اهمیت نسبی آنها برای تو اطلاع نداشته باشم)، احتمالاً قضاوتی که در مورد تو بر اساس انتخابهای بزرگ تو خواهم داشت، با خطاهای جدی همراه خواهد بود.
اما در انتخابهای کوچک، ماجرا متفاوت است.
انتخاب استیکر و اسمایلی، دیگر انتخاب خودرو یا ادامه تحصیل یا ازدواج نیست که نظر دوست و خانواده و سنتهای کهن ملی و مذهبی و انتظار اقوام و خویشاوندان و چالش هزینه و محدودیت بودجهی ماهیانه، روی آنها تاثیر داشته باشد.
انتخاب ساعت یک قرار هم همینطور.
و نیز انتخاب رنگ یک لباس.
و نیز انتخاب اولین جملهای که با آن یک پیام را آغاز میکنیم.
و نیز چند کلمهای که به عنوان کامنت در زیر نوشتهی فرد دیگری مینویسیم.
و نیز انتخاب سیستم عامل موبایلی که در دست داریم.
و نیز انتخاب چیزی که در یک کافیشاپ سفارش میدهیم.
و نیز انتخاب عکسی که آن را لایک میکنیم.
و البته انتخاب عکسی که آن را لایک نمیکنیم.
و تصمیم گرفتن در مورد پیامی که آن را فوروارد میکنیم.
و طبیعتاً تصمیم گرفتن در مورد بازنشر نکردن پیامی که دریافت میکنیم.
اگر لازم باشد جایی در مورد کسی قضاوت کنم (که فکر میکنم جز مردگان و دیوانگان، انسان عادی هر روز، آگاهانه و ناآگاهانه بارها این کار را انجام میدهد)، توجه به تصمیمهای کوچک انسانها میتواند اطلاعات بیشتر و بهتری در اختیارم بگذارد و خطای کمتری داشته باشد. اگر چه قطعاً آلوده به خطا خواهد بود.
افزایش تعداد انتخابهای کوچک، شفاف شدن و امکان مشاهدهی انتخابهای دیگران، آرشیو شدن و ثبت شدن دائمی انتخابهای ما (از لایکها و فالوها تا آرشیو پیامها)، همگی کمک میکنند تا به تدریج دادههای ما افزایش و بخشی از خطای قضاوت ما کاهش یابد.
همچنانکه همواره در تفکر نقادانه گفتهاند، میدانم که هیچ مثالی نمیتواند یک گزاره را اثبات کند.
اما به هر حال، برخی مثالها میتوانند اعتماد ما را نسبت به برخی گزارهها تا حدی افزایش دهند.
در این راستا، پروژههایی مثل My Personality که اکنون پس از چند سال گردآوری اطلاعات، با بررسی حدود ۲۰ لایک ما در فیس بوک میتوانند بهتر از پرسشنامههای چند صد سوالی، پروفایل شخصیتی ما را بر اساس مدل پنج عاملی استخراج کنند، من را بیش از پیش به این باور رسانده که شاید خطای بررسی تعداد زیادی تصمیم کوچک برای قضاوت در مورد دیگران، از خطای بررسی تعداد کمی تصمیم بزرگ کمتر باشد.
پی نوشت نامربوط: دیروز تولد من بود و احساس کردم اتفاق مهمی نیست که به خاطرش مطلب خاصی بنویسم. موضع خودم را هم نسبت به سالگردهای تولد و مرگ به بهانههای مختلف اعلام کردهام و معتقدم که گذشته و تاریخ، به گذشته و تاریخ تعلق دارند و اگر چیزی باید ذهن ما را در لحظهی حال به خود اختصاص دهد، آینده است نه آنچه در گذشته روی داده.
اما به هر حال، چند مورد از دوستانم، لطف داشتند و در شبکههای اجتماعی پیامهایی گذاشته بودند، تعدادی از دوستانم هم در زیر نوشتههای دیگر روزنوشته یا وبلاگهایشان، مرا مورد لطف و محبت قرار داده بودند که سپاسگزارم و ممنونم که سهمی از وقت و توجه خود را به من اختصاص دادند.
ضمناً اخیر کمی نامنظم بودهام. تعداد کامنتهای بیپاسخ در زمینههای مختلف – که نیازمند پاسخ بودهاند – هم در هفتهها و ماههای اخیر بسیار زیاد شده که سعی میکنم با نظم بیشتری برایشان وقت بگذارم.






