این سوال را اولین بار، در دوران کارشناسی در دانشگاه از خودم پرسیدم.
آن زمان، خواندن کتابهای انگلیسی برای من، به کتابهای کامپیوتر، الکترونیک و کتابهای رشتهی خودم (مکانیک) محدود بود.
دومین بار که این سوال در ذهنم شکل گرفت، طی این چند سالی است که متمم فعالیت میکند. مطالعهی کامنتها و تمرینهای دوستان متممی، اگر نگویم برنامهی روزانه، میتوانم بگویم بخشی از برنامهی هفتگی من است.
کمابیش هم سطح زبان دوستانم را – لااقل آنها که زیاد نوشتهاند و صحبت کردهاند – میدانم.
سومین بار، همین سوال در یک دیدار دوستانه مطرح شد و پاسخ اکثر آنهایی که در آن جلسه حاضر بودند، این بود که میان تسلط بر زبان انگلیسی و توانایی درک و تحلیل، الزاماً رابطهای مشاهده نکردهاند. دستِکم، با مراجعه به تجربهی شخصی، اغلب ما به این نتیجه رسیدیم که در مقطعی که مطالعهی انگلیسی را به تازگی شروع کرده بودیم، آشنایی با زبان انگلیسی گاهی اوقات – از نظر توانایی درک و تحلیل – برایمان کارکردهای منفی هم داشته است.
اعتماد به منابع انگلیسی و اعتماد به نفس ناشی از آشنایی با زبان انگلیسی، از جمله عاملهایی بود که بر توانایی درک و تحلیل ما، تأثیر منفی گذاشته بود.
البته همین سوال را میتوان در زمینههای دیگر و به شکل گستردهتر هم بررسی کرد.
مثلاً به نظرم دغدغهای که حامد زیر مطلبِ فکر کردن مستقل مطرح کرد، میتواند در همین دستهبندی قرار بگیرد: اعتماد به منابع مکتوب.
به عبارت دیگر میتوانیم بپرسیم: آیا کتابخوانی و مطالعهی کتاب و مراجعهی دائمی به منابع مکتوب، توانایی درک و تحلیل ما را افزایش میدهد؟
اگر بخواهیم همین سوال را به حوزهای دیگر ببریم، میتوانیم بپرسیم: آیا انسانهای دنیادیده در مقایسه با انسانهای دنیاندیده، الزاماً از توانایی درک و تحلیل بالاتری برخوردار هستند؟
من پاسخ علمی چنین سوالهایی را نمیدانم. قاعدتاً یافتن پاسخ دقیق به چنین سوالهایی، نیازمند تعریف دقیقتر صورت مسئله هم هست و سوالی که من در عنوان این نوشته مطرح کردم، کلیتر از آن است که پاسخ مشخص و قابل اتکایی داشته باشد.
بنابراین آنچه در ادامه میخوانید، صرفاً حاصل مشاهده، تجربه و برداشت شخصی من است و تکیهگاه اصلیاش هم، بررسی قدرت درک و تحلیل گروهی از متممیها با در نظر گرفتن برداشت من از تسلط آنها بر زبان انگلیسی است.
با این مقدمه، ادامهی حرفهایم را صرفاً به عنوان دیدگاهی شخصی، غیرعلمی و غیرمستند، بخوانید.
تبعات تسلط بر زبان انگلیسی و استفاده از منابع انگلیسی زبان
من به این علت به زبان انگلیسی اشاره میکنم که انگلیسی، زبان دوم (یا سوم) بسیاری از ماست. اما آنچه میگویم میتواند در مورد هر فرد دیگری که از جهانِ یک زبانِ متروک، محدود یا مطرود به جهان یک زبان زنده و زاینده وارد میشود، مصداق داشته باشد.
اگر از خودم شروع کنم، میتوانم بگویم که در نخستین سالهایی که زبان را در حد مطالعهی دست و پا شکستهی منابع انگلیسی زبان یاد گرفتم، هنوز آشنایی چندانی با تفکر نقادانه و ویژگیها و پیچیدگیهای دنیای نشر و طبقه بندی ناشران و سواد دیجیتال و اعتبارسنجی منابع آنلاین نداشتم.
با خودم فکر میکردم که جهان در بیرون ایران، قاعدتاً از ایران قاعدهمندتر است و هر کتابی بیعلت چاپ نمیشود و هر وبسایت ضعیفی از اقبال مخاطب بهرهمند نخواهد شد.
مطلب یا مقالهای که در یک کتاب انگلیسی یا سایت مشهور و شناختهشدهی انگلیسی زبان میخواندم، در نگاه من میتوانست درست باشد (یا لااقل به درستی نزدیک باشد).
مدتها طول کشید تا گام به گام، فهمیدم که فضای نشر در جهان هم، قرار نیست هر چه در اختیارمان قرار میدهد درست باشد.
حداقلِ ماجرا این است که کتابهای شناختهشدهای توسط ناشران شناختهشده در مقیاس جهانی و با مخاطب گسترده منتشر میشوند که حرفهایی عکس یکدیگر دارند. در طبقهی کتابهای اقتصادی یک فروشگاه، هم میتوان میلتون فریدمن را دید و هم نائومی کلاین را.
در کنار کتابهای مت ریدلی و استیون پینکر دربارهی آیندهی خوبی که خواهد آمد، کتابهای گلدول و دوباتن هم قرار گرفته که آیندهی متفاوتی را ترسیم میکنند.
کتابهای مینتزبرگ و پورتر هم معمولاً در یک ردیف قرار میگیرند، در حالی که نگاهی متفاوت به مقولهی استراتژی دارند.
حتی در موضوعات ملموستر مثل سئو هم، به سادگی کتابهایی را در کنار هم میبینید که توصیههای متضادی را موعظه میکنند.
اینها را میتوان مصداقی از اختلاف بین علما دانست. اما مسئله فقط این نیست. کتابهای بسیاری را میتوان یافت که اساساً حرفهای غیردقیق و نادرستی را مطرح کردهاند.
کمی طول کشید تا بفهمم ناشرانی مثل انجمن بازاریابی آمریکا (AMACOM) و کوگان پیج (Kogan Page) وجود دارند که برایشان، درستی و دقت آنچه منتشر میکنند چندان مهم نیست و نگاهشان بیشتر تجاری است. همین حرفهای استادهای مدیریتی اینستاگرامی خودمان را اگر بنویسید و چاپ کنید، کمیت و کیفیتشان با بعضی از کتابهای این نوع ناشران برابری میکند.
مدت زمان بیشتری طول کشید تا بفهمم که حتی ناشران بزرگ علمی و دانشگاهی هم، الزاماً در یک سطح و رده نیستند. مثلاً Academic Press جایگاهی بالاتر از Academia Press دارد و کتابهای انتشارات دانشگاه پنسیلوانیا (Pennsylvania University Press) را نباید با کتابهای انتشارات دانشگاه میشیگان (University of Michigan Press) همسطح و همتراز در نظر بگیرم (متوسط کتابهای میشیگان در مقایسه با متوسط کتابهای پنسیلوانیا ضعیفتر است).
البته این به آن معنا نیست که اعتبار بالای یک ناشر، برای تأیید کیفیت یک کتاب کافی است یا پایین بودن اعتبار ناشری دیگر، ارزش همهی کتابهای آن ناشر را کاهش میدهد. ما در اینجا از متوسطها حرف میزنیم. چنانکه مثلاً ممکن است بگویند متوسط قد ایرانیان از متوسط قد چینیها بلندتر است. اما این به آن معنی نیست که هر دو ایرانی و چینی را که در کنار هم قرار دهیم، حتماً قد فرد ایرانی بلندتر از فرد چینی خواهد بود.
تازه این مسئلهی ناشران مکتوب است. ماجرای سایتها که دشوارتر هم هست. مثلاً کسی که از ویکی پدیای فارسی مطلبی را برمیدارد، ممکن است دست و پایش کمی بلرزد که ممکن است این مطلب صحیح یا دقیق نباشد. در مقابل، فرد دیگری که زبان میداند، ممکن است از ویکی پدیای انگلیسی مطلبی را بخواند و با اطمینان نسبتاً بالایی نقل کند. در حالی که توافق یک میلیارد فرد غیرمتخصص بر روی یک موضوع، الزاماً از توافق مثلاً ده میلیون فرد غیرمتخصص در همان موضوع، بهتر و دقیقتر نیست.
همین مسئله را در مورد سایتهای تخصصی هم صادق است و قاعدتاً بسته به تخصص خودتان، میتوانید مثالهایی از تفاوت اعتبار سایتهای بینالمللی (در شرایطی که به موضوع مشابهی میپردازند و حوزهی تخصصی یکسانی دارند) مطرح کنید.
اینجاست که آشنایی با اصول کلی اعتبارسنجی رسانه، تسلط بر مبانی روش علمی، مطالعهی منابع دست اول، مطالعهی منابع متعدد، چک کردن مقالات معتبر و محدود نشدن به کتابها، شناخت سابقهی نویسندگان و تعهد و تعصب علمی و تجربهی عملی آنها، در کنار درک و تحلیل و تجربه و دانستههای خودمان، میتوانند به ما کمک کنند تا به نتیجهی قابل اتکاتری برسیم (نمیگویم درست؛ میگویم قابل اتکاتر).
اگر همهی این فاکتورها را کنار هم بگذاریم، این احتمال افزایش مییابد که آشنایی با زبان انگلیسی و دسترسی به مخزن بزرگ منابع بینالمللی بتواند از ما فردی آگاهتر و دارای قدرت تجزیه و تحلیل بالاتر بسازد. اما در غیر این صورت، حاصل همان چیزی میشود که چند سال پیش از این، آن را جهل مسلح نامیدهام.
امروز اگر کسی فکر کند زمین مسطح است و گرد نیست و فقط فارسی بداند، نمیتواند این باور را چندان در خود تقویت کند. اما اگر انگلیسی بداند، دستش برای اینکه حجم گستردهای از سایتها و منابع و شواهد و قرائن را به پشتوانهی ادعای نادرستش بسیج کند، بازتر خواهد بود.
به بیان دیگر، دسترسی به منابع بدون مهارتهای استفاده از منابع، باعث میشود که سوگیری تأیید خود در ما قویتر شود و بتوانیم بیشتر و بهتر، به تأیید مفروضات خودمان (و نه ارزیابی و سنجش آنها) اقدام کنیم.
بنابراین حتی اگر بپذیریم تسلط به زبان انگلیسی و دسترسی دست اول به منابع انگلیسی میتواند متوسط قدرت فهم و درکِ ما را افزایش دهد، نمیتوانیم بگوییم بین دو فرد، آنکس که به زبان انگلیسی تسلط داشته و از منابع دست اول استفاده میکند، الزاماً قدرت درک و تجزیه و تحلیل بهتری دارد.
هیچکس نمیتواند مطمئن باشد که دیدگاههایش درست و قابل اتکاست. اما در حدی که دیدگاهها و دانستههای خودم را میشناسم، در طول این سالها در متمم، نمونههای متعددی از دیدگاهها و تحلیلهای دوستانی را دیدهام که آشنایی با زبان انگلیسی باعث شده مطلب نادرستی را (با اشاره به منبع یا به عنوان الهامات غیبی خودشان) از جایی نقل کرده و با اطمینان بسیار بالا بیان کند. در مقابل، کسانی را دیدهام که ناآشنایی با زبان انگلیسی و دسترسی محدود به منابع، وادارشان کرده وقت بیشتری را به فکر کردن و تحلیل کردن بگذرانند و در نهایت، وقتی حرف میزنند، حرفها و دیدگاههایشان پختهتر باشد.
قاعدتاً چنین تحلیلی را میشد با نام بردن از دوستان مختلف و نقل مثالهای متعدد، کاملتر کرد. اما فکر میکنم تا همین حد، برای طرح یک ادعا (چنانکه در ابتدای این مطلب به شخصی بودن و غیرمستند بودن حرفهایم اشاره کردم) کافی باشد.
تمرین
به عنوان یک تمرین، پیشنهاد میکنم در خلوت خودتان، نام ده سایت خبری بزرگ جهان را که گهگاه به آنها سر میزنید یا مطلبی از آنها میخوانید (یا ترجمهی آنها به دستتان میرسد) بنویسید.
سپس چارت معروفِ دیدگاههای سیاسی – اقتصادی را ترسیم کنید:
- محور عمودی در بالا اقتدارگرایی و در پایین لیبرال سیاسی را نشان میدهد.
- محور افقی در انتهای راست، دیدگاه راست اقتصادی و در انتهای چپ، دیدگاه چپ اقتصادی را نشان میدهد.
حالا ببینید تا چه حد میتوانید برندهای خبری معروف دنیا را در محل مناسب در این چارت قرار دهید.

پی نوشت: البته این شکل از وسواس و چنین تمرینی، برای دوستانی جذاب و مفید است که صحت و اعتبار خوراکهایی که به ذهنشان میدهند، برایشان مهم باشد. وگرنه بعضی از دوستان که خبرها و دانستههای خود را از فلان کانال تلگرامی مثلاً با نام کمتر بخوانیم بیشتر بدانیم میگیرند و دیگر لازم نیست چنین دردسرها و زحماتی را متحمل شوند.
