از همون وقتی که توی مدرسه، به ما گفتند «علی سه پرتقال دارد و دو پرتقال دیگر هم میخرد. حالا چند پرتقال دارد؟» بنیاد فکری ما خراب شد! هر کس یکی از سوالهای زیر را میپرسید به او میخندیدیم: – چرا پرتقال؟ سیب بهتر نبود؟ – چرا سه پرتقال؟ آنها را از کجا آورده؟ پرتقالها از کی دستش بوده؟ – مگر آن سه پرتقال کافی نبود که حالا دو تا پرتقال دیگر میخرد؟ – پولش را از کجا میآورد؟ – پرتقالها برای خوردن است یا تزیینی است؟
برچسب:
ایده
امیدوارم با خواندن این پست به سادگی من نخندید… اعتراف میکنم که همیشه از دیدن خانه های زیبا لذت برده ام و گاه ساعتی ایستاده ام و نگاهشان کرده ام، اعتراف میکنم بسیاری از ماشین های لوکس را با لذت دیده ام، و اگر چشم مردم و صاحب ماشین دور بوده، از شیشه با نگاهی کنجکاو، داخل ماشینها را بررسی کرده ام. اما باید این را هم اعتراف کنم، که به ندرت، حسرت خورده ام و تقریباً هرگز در دل نگفته ام: «ای کاش این خانه، خانه ی من بود» یا «ای کاش این ماشین، ماشین من بود». اما بگذارید اعتراف کنم،
