پیشنوشت: آنچه اینجا میخوانید، ادامهی یک سلسله بحث نسبتاً طولانی است.
بنابراین بدون خواندن نکاتی در مورد زندگی موریانهها و سپس توضیحات اولیهی من در مورد سیستم های پیچیده و سپس یک کامنت طولانی از سجاد سلیمانی و سپس پاسخ من به سوال اولی که در آن کامنت مطرح شده، احتمالاً ارتباط برقرار کردن با آنچه در ادامه میآید، یا ساده نیست و یا ممکن است برداشتهای نادرست و سطحی ایجاد کند.
پیش نوشت دو: سوال دوم مطرح شده در آن کامنت را بدون تغییر یا ویرایش در اینجا میآورم:
دو) کاملا واقفم که بحثِ شناخت عمیق تا پیش نیاید، نمی توان آن را به سایر سیستم ها تعمیم داد و آن ها را فهمید یا تحلیل کرد. اما داشتن سوالاتی در ذهن می تواند در مسیر شناخت، کمک شایانی به ما بکند.
برای نمونه، من سیستم اقتصاد جهانی را وقتی سیستم پیچیده در نظر می گیرم، با یک ناهماهنگی مواجه می شوم که شاید دنیای موریانه ها، آن را ندارند و آن «اندازه و قدرت هر اقتصاد» است. مثلا توانمندی های آلمان و ژاپن و چین به عنوان اجزای ساده، با توانمندی های افغانستان و کوبا و سودان یکی نیست اما در کل، اقتصاد جهانی را ساخته اند. آیا کشورهای تولید کننده ثروت و دانش، حکم ملکه را دارند!؟ آیا کشورهای مصرف کننده، حکم موریانه کارگر را دارند که مصـرف میکند؟
ادامهی بحث من با تاکید خاص روی سوال دوم:
قسمت اول بحث: یک بار دیگر به لغت پیچیدگی فکر کنیم
ما در زبان فارسی به دلیل اینکه مدتهاست بیشتر در ادبیات و نگارش خود سرگرم معاشقه و نصحیت بودهایم (هنوز هم شبکههای مجازی عمدتاً با همینها پر هستند) چندان فرصت فکر کردن نداشتهایم و وقتی فکر نمیکنیم و نیازی پیدا نمیکنیم، واژه هم کمتر میسازیم. چون حرفی نداریم که در بیان آن با مشکل مواجه شویم و دنبال واژهی جدید بگردیم.
چنین میشود که فرهنگستان و نهادهای رسمی هم، برای حلال کردن حقوقی که ازمالیات مردم میگیرند، صرفاً به این فکر میکنند که به کامپیوتر (که مرحوم مادربزرگ من هم به راحتی میفهمید) چه بگویند و به جای آن رایانه میگویند که نوهی مادربزرگ من هم (که من باشم) در هر بار تلفظ، باید دقت کنم که آن را با یارانه به معنای سوبسید (که باز هم مادربزرگم به سادگی میفهمید) اشتباه نگیرم.
گاهی به شوخی میگویم: باید به برخی از دوستانی که از ما مردم حقوق میگیرند و کار میکنند بگوییم: نگران نباشید. استراحت کنید. بخورید و بیاشامید و حتی اسراف هم بکنید. فقط کار نکنید! بگذارید همه چیز به خوبی خودش پیش برود. منظورم یک مجموعه یا سازمان مشخص نیست. بلکه بسیاری از افراد و سازمانهایی است که چنین وضعیتی دارند.
بگذریم.
حاصل این وضعیت، چنین شده ست که ما یک لغت شگفت انگیز تحت عنوان پیچیده داریم که برای Complex و Complicated و Incomprehensible به کار میبریم.
خیلی وقتها، اگر چیزی را نفهمیم میگوییم پیچیده است. منظورمان بیشتر چیزی شبیه Incomprehensible یا غیرقابل درک است.
گاهی هم، مثلاً من میخواهم زندگی موریانهها یا ارگانیسمی به نام انسان یا سوپرارگانیسمی به نام سازمان یا هوای داخل یک اتاق را به عنوان یک سیستم بررسی کنم و میگویم پیچیده است که منظورم چیزی معادل Complex است.
گاهی هم مثلاً ده نفر در فامیل دو به دو با هم دعوا کردهاند و هر کسی با یک کسی مشکلی دارد و حالا که میخواهیم راجع به تقسیم ارث مرحوم پدربزرگ صحبت کنیم، خیلی نمیفهمیم که اگر علی مخالف فروش زمین است، با مینا لج کرده یا اینکه واقعاً فروش زمین را به صلاح نمیداند و امیر هم که اصرار دارد به خاطر رکود ملک، نباید زمین را فروخت، واقعاً دغدغهاش همین است و یا اینکه در بلندمدت برنامهی دیگری برای این زمین دارد.
چنین چیزی هم، یک ماجرای پیچیده است که البته معادل واژهی Complicated است.
قاعدتاً در مورد اینکه واژهی درست چیست، نظری ندارم و کسی هم حقوقی در این زمینه به من نداده که متعهد باشم به خاطر حلال کردن آن حقوق، وضعیت را از این که هست خرابتر کنم.
اما برای استفادهی شخصی خودم در این نوشته و نوشتههای مشابه، ترجیح میدهم در مورد اول از واژههای دشوارفهم و یا غیرقابل فهم استفاده کنم.
در مورد سوم هم از اینکه همه چیز درهمپیچیده یا درهمگرهخورده استفاده کنم. شاید در اینجا سیستم آشفته تعبیر خوبی باشد و اگر بخواهم از این ژستهای فرهنگستانی بگیرم، احتمالاً درهمتنیدگی واژهی بهتری است.
و به این شکل، واژهیپیچیده را به عنوان معادل Complex به کار ببرم.
قسمت دوم بحث: آیا اقتصاد جهانی یک سیستم پیچیده است؟
اگر بخواهم خیلی صادقانه بگویم، به نظرم خود عبارت اقتصاد جهانی یک واژهی مبهم است. یا لااقل من معنای آن را به صورت دقیق نمیفهمم.
ممکن است منظورمان این باشد که همهی جهان را به عنوان یک اقتصاد در نظر بگیریم. اقتصادی که در درون آن، میلیونها و میلیاردها تراکنش و عرضه و تقاضا و معامله و جابجاییهای پولی و اعتباری انجام میشود. در این حالت تمام جهان به منزلهی یک کشور دیده میشود و در این کشور، ساکنان زیادی در حال زندگی و تعامل و فعالیت اقتصادی هستند.
فکر میکنم عنوان World Economy یا اقتصاد جهان برای نامگذاری چنین تصویر و تصوری، واژهی نسبتاً مناسب باشد.
حالت دوم، حالتی است که منظور ما از اقتصاد جهانی، مجموعهای نزدیک به دویست کشور (دویست اقتصاد ملی یا National Economy) است که با یکدیگر در تعامل اقتصادی (و البته سیاسی و فرهنگی و غیره) هم هستند.
من سواد اقتصادی نداشتهام و ندارم و بعید هم میدانم که هرگز پیدا کنم و به سمت آن بروم، اما برای استفادهی روزمرهی خودم، ترجیح میدهم مفهوم دوم را اقتصاد بینالملل بنامم. چون دقیقاً اقتصاد حاصل از تعامل بین ملل مختلف است.
به نظرم میشود اقتصاد جهان و اقتصاد جهانی را هم به کار برد. به شرط اینکه اثر شگفتانگیز این “ی” در آخر جهان، فراموشمان نشود.
حالا سوال را یک بار دیگر بخوانیم: آیا اقتصاد جهانی یک سیستم پیچیده است؟
طبیعتاً نباید فراموش کنیم که پیچیده بودن سیستمها، صفر و یک نیست و در یک طیف قرار میگیرد.
جالب اینکه این طیف حتی بین صفر و یک هم نیست! یعنی ما هر وقت پیچیدهترین سیستم را پیدا کنیم و بگوییم نقطهی یک اینجاست. بعد از مدتی میبینیم که اشتباه کردهایم و سیستمهای پیچیدهتر هم بودهاند.
از سوی دیگر هر وقت سادهترین موجود را میبینیم و میگوییم که این نقطهی صفر پیچیدگی است، ممکن است بعداً ببینیم نقطهی پایینتری هم بوده است.
اگر میشد به ابن خلدون، پیچیدگی را بیاموزیم، او جامعهی انسانی را می توانست به عنوان یک موجود پیچیده بفهمد و حتماً با آن عمق نگاهی که داشت، حرفهای جدیدی برایمان میزد تا جامعه را بهتر بفهمیم.
اما سنگ را نقطهی صفر پیچیدگی فرض میکرد.
وقتی که ما مولکول و اتم را شناختیم، متوجه شدیم که سنگ، خود یک سیستم بسیار پیچیده و حاصل تعامل میلیونها مولکول است.
به هر حال، اینها را گفتم که بگویم نمیتوانیم بگوییم فلان سیستم، پیچیده هست یا نیست.
بلکه میتوانیم بگوییم که تا چه حد پیچیده است. آن هم در طیفی که نه ابتدای مشخص دارد و نه انتها!
پس منطقیتر است که بگوییم یک سیستم در مقایسه با یک سیستم دیگر، پیچیدهتر است یا سادهتر.
قسمت سوم بحث: پیچیدگی اقتصاد جهانی را میتوان حتی کمتر از اقتصاد ملی در نظر گرفت!
خوانندهی عزیز و گرامی میداند که من با توجه به حوصلهی خواننده، از محاسبات ریاضی و برآورد انتروپی سیستمها و معادلات دیفرانسیل مربوطه فرار میکنم و مجبورم در قالب کلمات توضیح دهم.
اما کسی که علاقمند باشد، میتواند ریاضیات این حوزه را پیگیری کند و تصویر بهتر و شفافتری به دست بیاورد.
اگر اقتصاد جهانی را به عنوان تعامل حدوداً 200 اقتصاد ملی در نظر بگیریم، اقتصاد جهانی در مقایسه با اقتصاد ملی (که حاصل تعامل میلیونها انسان، میلیونها خانوار، صدها هزار بنگاه اقتصادی، و هزاران بنگاه و نهاد دولتی و نهادهای سیاسی حاکمیتی است) پیچیدگی خیلی کمتر دارد.
یکی از ویژگیهایی که به پیچیدهتر شدن یک سیستم کمک میکند، تعداد بسیار زیاد المانهاست به نحوی که حذف برخی از آنها خللی جدی در کل سیستم ایجاد نکند.
در میان انبوهی موریانهی ملکه و کارگر و سرباز، اگر تعدادی ملکه یا تعدادی سرباز یا تعدادی کارگر را برداریم، هویت و رفتار کل سیستم تغییر چندانی نخواهد کرد.
اما اگر از سیستمی که کلاً صد و نود و چند عضو دارد حتی یک عضو را هم حذف کنیم، میتوان اثر آن را به صورت مشهود بر کل سیستم مشاهده کرد.
ضمن اینکه وقتی هر کشور را یک المان در نظر میگیریم، باید بگوییم که رفتارهایی که برای این المان تعریف میکنیم چیست و ویژگیهای آن چیست و تعامل بین آنها چگونه است.
من مطالعهام چندان زیاد نیست. اما چون معمولاً مقالات دانشگاهی مرتبط با کارم را مطالعه میکنم، میتوانم بگویم که تا لحظهی نگارش این مطلب، مقالهای در سطح ژورنالها و مطالعات علمی جهانی به چشمم نخورده که کسی سیستم اقتصاد جهانی (متشکل از صد و نود و چند کشور) را یک سیستم پیچیده در نظر گرفته باشد و برای المانهای آن، رفتار و ویژگی و تعامل تعریف کند.
البته سجاد در کامنت خود، تحلیلی انجام داده بود که به نظرم باید کمی مراقب چنین تحلیلهایی باشیم.
اینکه موریانهها سیستم پیچیده هستند و به فرض، اقتصاد جهانی هم سیستمی پیچیده هست، باعث نمیشود که اگر موریانهها ملکه و سرباز کارگر دارند، الزاماً بتوان برای کشورهای جهان هم، سرباز یا ملکه یا کارگر در نظر گرفت.
اگر چه ممکن است چنین مقایسههایی از لحاظ تشبیه در ادبیات درست و قابل استفاده باشند، اما از لحاظ علمی به سادگی نمیتوان چنین تطبیقهایی را انجام داد.
قسمت چهارم بحث: حالا یعنی جداً اقتصاد جهان، یک سیستم پیچیده نیست؟
چرا هست!
اقتصاد جهان یا World Economy یک سیستم پیچیده است.
اما وقتی تمام جهان را یک کشور واحد در نظر بگیریم.
این کشور واحد ساکنان زیادی دارد از جمله:
- بیش از هفت میلیارد انسان که هر یک تصمیمهای اقتصادی میگیرند و نقشی در اقتصاد کشورِ جهان دارند.
- مجموعههایی از انسانها که در قالب سازمانها و شرکتها، یک موجود زنده و پیچیدهی جدید خلق کردهاند.
- بیش از چهل و پنج هزار شرکت در سراسر جهان که در بورسها معامله میشوند و تصمیمهای اقتصادی آنها خود سیستمی پیچیده متشکل از انواع ذینفعان و سهامداران است.
- چند میلیون کسب و کار دیگر که ممکن است بزرگ یا کوچک باشند. اما بورسی نیستند و تصمیمهایشان به شکلی متفاوت و با ذینفعان متفاوت انجام میشود.
- شرکتهای دولتی
- اتحادیهها و اصناف
دقت کنید که موارد بالا مستقل نیستند و همپوشانی هم دارند.
ضمناً معمولاً آدمهایی که در نزدیکی هم زندگی میکنند به همراه شرکتهایی که در نزدیکی آنها هستند، برای خود یک نام جدید انتخاب میکنند و به خودشان کشور میگویند. هیات مدیرهی این شرکتها، خودش را دولت مینامد. دپارتمانها خودشان را وزارتخانه مینامند و …
اینجاست که میبینیم شرکت فیس بوک یا شرکت گوگل، یک عضو از اقتصاد جهان است و گاه، برخی شرکتها از دولتهای خودشان هم بزرگتر و اثرگذارتر میشوند که البته پیشنیاز چنین رویدادی، درک عمیق دولتها از اقتصاد و مدیریت و مناعت طبع آنها برای دیدن بزرگی دیگران و دور بودن دولتمردان از حرص و آز و طمع مالکیت در فرصتهای اقتصادی بزرگ است.
با این نگاه، اقتصاد جهان یک سیستم پیچیده است.
اتفاقاً در این زمینه کتاب و مقاله هم زیاد است و دیدهام دوستانی را که کوشیدهاند از نگاه سیستمهای پیچیده، اقتصاد جهان را بشناسند و تحلیل کنند.
