پیش نوشت یک: این مطلب یک مقالهی تحلیلی طولانی نیست. صرفاً اشاره به نکتهای است که به نظرم ارزش فکر کردن دارد.
پیش نوشت دو: من قبلاً در جایی از بیل گیتس و ملیندا گیتس با احترام و به صورت بسیار مثبت تحت عنوان مومنان عصر بیایمانی یاد کردهام. در مورد اسنپ و تپسی هم، یک بار در مطلبی تحت عنوان اسنپ یا تپسی؟ مسئله این نیست، کمی نوشتهام. در مورد چالش اخیری که بین شرکتهای اسنپ و تپسی با کسب و کارهای سنتی وجود دارد هم، به نظرم مطلبِ اسنپ آمریکایی اعدام باید گردد در عصر ایران، مطلب خوبی است. اگر هم کامل نباشد، نقطهی شروع خوبی برای فکر کردن محسوب میشود.
بنابراین، اینجا صرفاً نکتهی کوچکی را که در ذهن داشتم مطرح میکنم و قصد ندارم نگاهی همه جانبه به این چالش و این نوع چالشها داشته باشم.
اصل ماجرا:
صنفی که در زمینهی اتومبیل کرایه فعالیت میکنند، در اعتراضات اخیر خود به کسب و کار اسنپ و تپسی و سایر کسب و کارهای مشابه (که تقریباً مدلی از نسخهی رایج و بینالمللی Uber محسوب میشوند) بر این نکته تاکید داشتهاند که ما با تکنولوژی مخالف نیستیم. با تداخل صنفی مخالفیم.
البته قاعدتاً کسانی که این صحبتها را مطرح کردند، معنی واژهی تکنولوژی را نمیدانستهاند. گلایهای هم بر آنها وارد نیست. قاعدتاً اگر معنی این واژه را میدانستند، صنف دیگری بودند و به شغل دیگری مشغول بودند. تخصص صنفی آنها حمل و نقل و اتومبیل کرایه بوده که مشخصاً عملکردشان در همان حوزهای که تابلوی آن را بر سر دارند هم قابل دفاع نیست.
وقتی میگویند با تکنولوژی موافقیم، اما با تداخل صنفی مخالفیم. احتمالاً تکنولوژی را ابزاری برای انجام دادن سریعتر و ارزانتر همان کار غلط سابق میدانند و نه زیرساختی برای متحول کردن الگوی کسب و کار.
درست مثل مخترع گیوتین که معتقد بود که با اختراع گیوتین، میتواند مرگ سریعتر و سادهتری را ایجاد کند و به اجرای آرامتر و دوستداشتنیتر همان فرایند اعدام، کمک کند. این نوع استفاده از تکنولوژی، تحول محسوب نمیشود.
دردناکتر، صحبتهای آقای بیلگیتس است که چند روز پیش در مصاحبهای با کوارتز مطرح کردند و مشخص میشود که ایشان اگر در ایران بودند، احتمالاً در بهترین حالت میتوانستند روبروی مجلس به اسنپ فحش بدهند.
بررسی جزئیات حرف های بیلگیتس، فرصت دیگری میطلبد. شاید اگر وقت اضافه داشتید و هیچ چیز علمیتری پیدا نکردید، خواندن آن ارزش داشته باشد.
بیل گیتس در مورد توسعه روبوتیک، از Robotax دفاع میکند. مفهومی که چند سال پیش در اروپا هم مطرح شد و حتی در الگوی سنتی تفکر اروپایی هم تصویب نشد.
او توضیح میدهد که منطقی است برای روبوتها، مالیات وضع شود. چون افراد زیادی را از کار بیکار میکنند.
ایشان در تکمیل حرف خود، منطق دیگری هم به کار میبرند که دانشجوی ترم اول اقتصاد هم نادرستی و سطحی بودن آن را میفهمد.
بیل گیتس به متوسط حقوق یک کارگر اشاره میکند (۵۰۰۰۰ دلار در سال) و توضیح میدهد که این ارزش که قبلاً توسط کارگر ایجاد میشده، حالا توسط روبوت ایجاد میشود و میتوان همین را مبنایی برای محاسبهی مالیات در نظر گرفت.
حرفهای بیلگیتس آنقدر سطحی هست که ارزش نداشته باشد در موردش حرف بزنیم.
همانطور که صنف اتوموبیل کرایه در تهران، معنی تکنولوژی را نمیفهمد و احتمالاً آن را با کامپیوتری کردن دفترهای قدیمی و نصب مانیتور روی میز مدیر آژانس یکسان میگیرد، بیل گیتس هم که از نظر میانگین سنی در حد همین دوستان است، روبوت را وسیلهای در نظر میگیرد که شبیه انسان است. بازوهای مکانیکی دارد. چند سروو-موتور دارد. به جای انسان میتواند در خط تولید کارخانه بهتر و سریعتر جوشکاری کند.
البته این تصور برای آن سن صحیح است. اما یادمان نرود که در دنیای امروز، روبوت با آن دستها و پاها و شکم فلزی و سرِ گرد و آنتنی بر سر که چراغ چشمک زن هم دارد شناخته نمیشود. روبوت، به عنوان ابزاری که میتواند میزان اتوماسیون را افزایش دهد تعریف میشود.
در واقع، اولین روبوتهای نرم افزاری را مایکروسافت عرضه کرد.
با عرضه شدن خانوادهی آفیس و وورد و اکسل، منشیهای زیادی از کار بیکار شدند. مدیران زیادی نامههایشان را خودشان تایپ کردند. دفترهایی که چند منشی داشتند به دفترهای تک منشی تبدیل شدند.
همچنان که موبایلها هم سهم قابل توجهی از کار نیروهای ستادی را بر عهده گرفتند.
فقط فکر کنید که آقای بیل گیتس با توسعهی نرم افزار Microsoft Outlook و پلتفرمهای ایمیل مثل Live، باید به چند هزار نفر پستچی مالیات بدهد.
البته آقای بیل گیتس هرگز به کسی به خاطر توسعهی اتوماسیون و بیکار شدن دیگران مالیات نداد. اشتباه هم نکرد.
اما فراموش کردن خاطرات جوانی و گرایش به «زهدِ پیری» دردسری است که در تاریخ علم و فرهنگ و سیاستگذرای، ریشهای قدیمی دارد.
بیل گیتس که ما متحول شدن دنیای خود را تا حدی به او بدهکاریم و البته بیکار شدن افراد زیادی هم حاصل توسعهی تکنولوژی توسط کسب و کار اوست، امروز که خود درگیر پشههای آفریقایی و کارهای خیر است، الگوهای توسعه در تکنولوژی را فراموش کرده یا لااقل در سالهای پیری ترجیح میدهد به جای چهرهی یک تکنوکرات، چهرهی یک پیرمرد دوست داشتنی سوسیالیست را بگیرد که برای کارگران دل میسوزاند.
اگر چه بیلگیتس در بخشی از مصاحبه موضع خود را کمی تعدیل میکند و توضیح میدهد که ممکن است این مالیاتها در بلندمدت حذف شوند، اما اصل ایدهی او خطرناک است.
نباید انتظار داشته باشیم که آیندگان به گذشتگان، به خاطر عقب افتادگی فکری، ذهنی و اقتصادی گذشتگان مالیات بدهند. منظورم از مالیات، فقط پول نیست. هر چیزی از جنس پرداخت هزینه به کسانی است که خواستهاند عقب بمانند.
این مالیاتی است که همواره در شکلهای مختلف و به اسمهای مختلف پرداخت شده و منطقی نیست که نسل جدید، این روند اشتباه و پرهزینهی تاریخی را ادامه دهد.
با الهام از نویسندهی مقالهی عصر ایران، ما که بیست سال یک مسیر ثابت را با تاکسی سرویس رفتیم و کرایهی ثابت ندادیم و نفهمیدیم که نرخ آن چقدر است، امروز با اعلام کرایهی ثابت روی نرم افزار (مستقل از اینکه گرانتر یا ارزانتر از عرف باشد) خوشحال میشویم.
آن صنف هم – که به هر حال در آینده وجود نخواهند داشت – لازم بود در این چند دهه به بیسر و سامانی و بیعدالتیها در فعالیت اقتصادی خود فکر کنند.
پی نوشت یک: امیدوارم نگویید که نفس محمدرضا از جای گرم بلند میشود. احتمالاً میدانید که پدر من رانندهی تاکسی هستند و من نان همین صنعت را خوردهام. اما اگر حفظ شغل گذشتگان و دفاع از آن ارزش محسوب میشد، الان همهی ما باید به شکار و صیادی مشغول بودیم.
پی نوشت دو: خطای هالهای، خطای شگفتی است. همان خطایی که احساس میکنیم بنیانگذار یک شرکت در حوزهی نرم افزار، باید اقتصاد تکنولوژی را هم بفهمد. یا اینکه یک فعال ثروتمند در صنعت املاک (ترامپ) باید بتواند در مقیاس ملی هم ثروت آفرین باشد. مثالهای دیگری هم از این جنس اثر هالهای در ذهنم هست، که نمینویسم.
پی نوشت سه: من الزاماً از تکنولوژیهای مبتنی بر اقتصاد مشارکتی یا Sharing Economy صرفاً به خاطر جدید یا مدرن بودن دفاع نمیکنم. این کسب و کارها هم چالشها و مشکلات و نقاط ضعف استراتژیک، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خودشان را دارند و قطعاً برای تکامل نیازمند مرور زمان هستند.
کافی است مشکلات امروز Uber را ببینید تا بتوانید مشکلات فردای اسنپ و تپسی را حدس بزنید.
اما حرفم این است که ما الان باید از عقبافتادگی خود در تکنولوژی استفاده کنیم و حالا که دیگران جلوتر از ما هستند، چالشهای آنها را ببینیم و چارهاندیشی کنیم.
نه اینکه برای کسب و کاری که دیر یا زود به کتابهای تاریخی خواهد پیوست، دلسوزی و ترحم به خرج دهیم.
پی نوشت: حدود یک ماه پس از این مصاحبه، بیل گیتس مصاحبهی دیگری انجام داد و موضع خود را تغییر داد (تعدیل نکرد. کاملاً تغییر داد). در این زمینه مطلب کوتاهی تحت عنوان بیل گیتس و روباتها نوشتهام.

