این روزها، شلوغتر و کمحوصلهتر از این هستم که نسبت به رفتارها و استراتژیها در فضای مدیریت و کسب و کار موضع بگیرم یا اینکه در موردشون اظهار نظر کنم.
اما گاهی فکر میکنم، فرصتهایی هست که بشود به بهانهاش برخی نکات را مطرح کرد و اگر از این فرصتها برای آموزش بهره نبریم شاید عمر و فرصتی برای بهره گیری از شرایط مشابه در اختیارمان قرار نگیرد.
ما در مدیریت بازاریابی، بحثی داریم به نام Promotion یا ترویج.
این کار به دهها شیوهی متفاوت در فضای فیزیکی، مجازی، در فرایند توزیع، در قیمت گذاری، تبلیغات و برندسازی مورد توجه قرار میگیرد.
اصل کلمه از ریشهی Move است. Demotion یعنی چیزی را پایین آوردن و Promotion یعنی بالا بردن. فکر میکنم با وجود ترجمهی ترویج که بسیار رایج است، ترجمهی بهتر فارسی، رونق بخشیدن باشد.
هر کسب و کاری، حق دارد – و حتی میتوان گفت موظف است – استراتژی هایی برای پروموشن و رونق بخشیدن به کار بگیرد.
این بحثها جدید نیستند. اما طبیعتاً در طول زمان چنان پیچیده شدهاند که اغراق نیست اگر بگویم:
سیاست پروموشن موفق، میتواند به شکلی طراحی و اجرا شود که مشتری احساس نکند یا متوجه نشود که در معرض این سیاست قرار گرفته است.
همچنانکه گیمیفیکیشن موفق، باید به شکلی طراحی و اجرا شود که مشتری احساس نکند در معرض آن قرار گرفته یا لااقل اگر هم حس میکند، گرفتار احساس منفی نشود.
با این حال، زیاده خواهی و کمال طلبی است اگر همهی سیاستها و استراتژیها را بر این اساس بسنجیم و آنهایی را که تا این حد حرفهای طراحی نشدهاند، از دم تیغ نقد بگذرانیم (اگر حوصله داشتید، شاید جستجو با کلیدواژههایی مانند Subtle Marketing Methods میتواند کمک کند. البته اگر آن را با خرافههایی مانند Subliminal Methods اشتباه نگیرید).
من حرفم این نیست که خیلی وقت و انرژی بگذاریم و کارهای عجیب و غریب بکنیم. اصلاً شاید لازم نباشد چنین کاری بکنیم.
اما حرفم این است که میتوانیم کمی هوشمندانهتر رفتار کنیم و استراتژیهای خود را تدوین کنیم.
ماجرای جمعه سیاه و دوشنبه سایبری
اخیراً بسیاری از فروشگاههای کشور به مناسبت جمعه سیاه تخفیفهای ویژه اعلام کردهاند. حتی بیلبوردهایی هم در سطح تهران وجود دارد که برای برخی فروشگاههای آنلاین، جمعه سیاه را تبلیغ میکنند. دوشنبه سایبری هم به شدت رواج یافته است و در فروشگاه های مجازی به عنوان یک ابزار ترویجی (یا رونق بخشی) مورد استفاده قرار میگیرد.
فکر میکنم الهام گرفتن از دستاوردهای مدیریت و بازاریابی جهان، شرط عقل است. پس من نمیخواهم بگویم که مثلاً چون سنتی غربی است، ما به سراغش نرویم. اما فکر میکنم دومین شرط عقل هم این است که آنچه را تقلید میکنیم، مورد بررسی و واکاوی دقیق قرار دهیم و ببینیم که هر شیوه تا چه حد میتواند اثربخش باشد.
اولین نکته اینکه سیاه در فرهنگ ما رنگ عزاست. همه هم میدانیم. همچنانکه قرمز رنگ شادی است.
هر چقدر هم ادعای روشنفکری کنید و بگویید که ما کاری به این جزئیات و سنتهای فرهنگی نداریم، باز هم باید بپذیریم که در بسیاری از نقاط ایران، کسی با لباس قرمز به مراسم ختم نمیرود و اگر هم مشکی نمیپوشد، ترجیحاً به سمت سیاهی میرود.
سیاه بودن (به معنای مثبت) اصطلاحی کاملاً آمریکایی است و از سیستم بورس آمریکا و فضای وال استریت گرفته شده است.
حسابدارها، وقتی حسابهای فصلی شرکتها را ثبت و منتشر میکردند، در صورتی که در حساب سود و زیان، وضعیت مثبت بود ارقام پایین گزارش را با رنگ سیاه مینوشتند. وقتی شرکت زیانده بود آن را با رنگ قرمز مینوشتند.
این سنت را هنوز در نرم افزارهای حسابداری و گزارشهای مالی و کنترلی هم میشود دید. معمولاً اعلام گزارش مالی به رنگ قرمز، اوضاع نامطلوب یا بدهی یا به هر حال، سیگنالهای منفی را نشان میدهد.
پس در ادبیات بورس، We are going into the black یک خبر خوب است. یعنی این بار تراز مالی ما مثبت خواهد بود.
همچنانکه وقتی در جلسهی مذاکره، طرف مقابل میخواهد به شما تخفیف ندهد، برایتان توضیح میدهد: We are in red. How do you expect such a discount و چیزهایی شبیه این.
حدود شصت یا هفتاد سال است که جمعه سیاه در آمریکا رواج دارد.
این جمعه بعد از عید شکرگزاری مسیحیان است و آمارها و بررسیها نشان میدهد که مردم تقریباً از این تاریخ، حال و هوای کریسمس را تجربه میکنند و خریدهای عید را آغاز میکنند.
کسب و کارها و فروشگاهها خوشحال میشوند و این روز را شروع حرکت به سمت Black State یا وضعیت سیاه میدانند. پس مفهوم جمعهی سیاه در فرهنگ ما چیزی شبیه تخفیف نوروزی است.
بعداً که فضای سایبری رشد کرد، این علاقه برای شرکتهای دیجیتال هم ایجاد شد که به مناسبت هفتههای پایانی سال، پیشنهادهای ویژهای را ارائه کنند. فقط چون این پیشنهادها را نمیشد به جمعهی سیاه ربط داد از اصطلاح Cyber Monday استفاده کردند (دوشنبهی سایبری).
البته هنوز هم برخی مجموعههای دیجیتال، همان جمعهی سیاه را استفاده میکنند. خصوصاً مجموعههایی که به سازمانهای سنتیتر تعلق دارند.
پس ذات این ماجرا مشخص است:
مردم در ماه پایانی سال، حقوق و پاداش خود را گرفتهاند. جیب آنها پر است. راحتتر خرید میکنند.
فقط هنر کسب و کارهاست که آنها را ترغیب کنند تا از خانه بیرون بیایند و به فروشگاهها بروند. یا اگر پای کامپیوتر نشستهاند کارت خود را در بیاورند و خرید کنند.
این همهی آن ماجرایی است که پشت جمعه سیاه و دوشنبه سایبری وجود دارد.
به اصطلاح اهل بازاریابی، این نوع ترویجها شکلی از استراتژی ترویج فصلی یا Seasonal Promotion محسوب میشوند.
حالا کمی با خودمان فکر کنیم که وسط فصل پاییز و چهار ماه مانده به پایان سال که نه تنها مردم هنوز پاداش آخر سال را نگرفتهاند، بلکه حتی بودجهی مصوب اول سال بسیاری از سازمانهای دولتی هم به تازگی در حال نقد شدن است، برگزاری جمعهی سیاه یا دوشنبهی سایبری چه معنایی میتواند داشته باشد.
من مخالف سیاستهای ترویجی نیستم. هیچکس نیست. اگر کسی با این استراتژیها مخالفت کند، دانش خود را از بازاریابی زیر سوال برده است.
اما کمی هوشمندی و توجه هم در کمپین های تبلیغاتی لازم است.
من هنوز نمیفهمم که تخفیف عرضهی خودرو به مناسبت ایام دههی فجر یا تولد یکی از امامانمان چیست. یا هنوز نمیفهمم که چرا یک تولید کنندهی لوازم خانگی باید به مناسبت یک تاریخ مقدس ما، ۲۰٪ تخفیف بدهد.
یعنی قبلاً این سود را داشتهاند و امروز چون روز مبارک یا دههی مبارکی است دلشان سوخته و منصف شدهاند؟
اگر واقعاً نوعی تکریم انقلاب و آرمانهای امام است، به کسانی که در دهه فجر خرید میکنند، یک نسخهی فاخر از وصیتنامهی امام را بدهیم.
اگر تولد امام علی برایمان مهم است و میخواهیم تکریم کنیم، یک نسخه نهج البلاغه به کسانی که سیم کارت میخرند هدیه دهیم.
اما «ریالی کردن مناسبتها» به نظرم، نه تنها توجیه اخلاقی و مذهبی ندارد، بلکه حتی از لحاظ استراتژیک هم بهترین انتخاب نیست (دقت کنید که نمیگویم انتخاب اشتباهی است. میگویم بهترین انتخاب نیست).
یا نمیفهمم اگر محصولی در فضای دیجیتال با قیمت X به فروش میرسد، چرا باید ناگهان با قیمت 60% همان X به فروش برسد.
یعنی همهی قبلیها احمق بودهاند که با قیمت بالاتر خرید کردهاند؟ این کار پوزخندی به مشتریان قبلی نیست؟
پدیدهای مثل تخفیف رونمایی قابل فهم است. محصولی (فیزیکی یا دیجیتال) را میتوان در نخستین فاز عرضه، با قیمتی پایین (حتی زیر قیمت تمام شده) عرضه کرد.
این کار میتواند یک شیوهی تبلیغ و اطلاعرسانی هوشمندانه باشد.
اما اگر محصول لانچ (Launch) شد و در بازار عرضه شد، دیگر نمیتوان دوباره قیمت را به شکلی عجیب و شگفت انگیز کاهش داد.
اگر چنین اتفاقی بیفتد، مشتری حق دارد با خود فکر کند که چرا قبلاً باید حاشیهی سود بالایی را پرداخت میکرده؟
این مسئله خصوصاً در فضای آنلاین جدیتر است. چون رقابت جدی این فضا معمولاً (و البته نه همیشه) حکم میکند که در قیمت گذاریها همیشه Razor-thin Margin را در نظر بگیریم. یعنی از همان ابتدا به شکلی حاشیه قیمت را در نظر بگیریم که سود کمی ببریم.
چون با بالا بردن قیمت، در صورتی که در فضای رقابتی قرار بگیریم و بخواهیم به مناسبت تولد و وفات این و آن یا تغییر دمای هوا یا روز شکرگزاری در نقطهی دیگری از جهان، قیمتهای خود را تعدیل کنیم، اعتماد مخاطب و مشتری را از دست میدهیم.
منطقیتر است اگر به سیاستهای ترویجی رادیکال علاقمند هستیم و میخواهیم از آنها برای رونق کسب و کار خود (چه فیزیکی و چه دیجیتال) استفاده کنیم، به شکلی این خدمات را به مشتریان بهتر خود ارائه کنیم.
من خیلی دوست دارم وقتی ماشین ۲۰۶ خودم را میفروشم و ماشین دیگری از ایران خودرو میخرم، به من به خاطر وفاداری به ایران خودرو تخفیف بیشتری بدهند.
حتی اگر هیچ تولد یا شهادت یا وفات خاصی در آن روزها نباشد، باز هم احساس خوبی دارم. چون آن را احترام به خودم میدانم (ضمناً شاخص وفاداری هم افزایش مییابد).
خیلی منطقی میبینم که اگر از یک سایت، خدماتی را میخرم، زمانی که محصول جدیدی عرضه میشود (یا اصلاً یک محصول قدیمی تخفیف میخورد) من به عنوان کسی که مشتری خدمات آن سایت بودهام، از تخفیف ویژه بهرهمند شوم.
اما وقتی سیاستهای ترویجی به شکل کور اجرا میشوند، اثر معکوس میگذارند.
منظورم از کور، واژهای منفی یا توهین آمیز نیست. منظورم این است که کسب و کار چشمش را بسته و تفاوتی بین من و مشتریان قدیمیتر از من و مشتریان جدیدتر از من و مشتریان بالقوه قائل نیست و به همهی ما یک امتیاز مشابه را اعطا میکند.
خیلی سال قبل، مدیر یک شرکت – که من به عنوان نمایندهی فروش آنها در ایران کار میکردم – به من گفت:
همهی اشخاص (فرد یا شرکت) به چهار دسته تقسیم میشوند:
آنها که هنوز مشتری تو نشدهاند.
آنها که مشتری تو هستند.
آنها که مشتری وفادار تو هستند.
آنها که مشتری تو بودهاند.
هر سیاستی میگذاری، هر ایمیلی که میزنی، هر جملهای که مینویسی، هر تماسی که میگیری، هر کمپینی که طراحی میکنی، هر هدیهی نوروزی که میدهی، مطمئن باش که هر یک از این چهار گروه، متوجه تمایز خود شدهاند. میدانند که چه فرصتهایی صرفاً در اختیار آنهاست و چه فرصتهایی در اختیار دیگران است که در اختیار آنها قرار نمیگیرد.
اگر جز این باشد، این هم سطح نگاه کردن همه، خانهی کسب و کارت را با خاک یکسان خواهد کرد (This kind of rain policies, same for everyone, will ruin your business)
پی نوشت: همین ضعف نگاه به طراحی سیاستهای ترویجی باعث شده که باشگاههای مشتریان، عملاً از سیاستهای ترویجی بیبهره بمانند و بسیاری از آنها صرفاً سیاستهای تخفیف عمومی داشته باشند. بگذریم که اکثریت آنها همین را هم ندارند و بیشتر به تبریک تولد مشغول هستند که مناسبتی است که بیشتر به والدینمان مربوط است تا ما. طراحی سیاستهای ترویجی اختصاصی برای مشتریان یکی از شیوههایی است که میتواند در افزایش فروش و سود بسیار اثربخش باشد.


