پیش نوشت: این مطلب برای عصر ایران نوشته شده است. اصل مطلب: حوصلهی طولانی نوشتن ندارم. قبلاً به بهانهی حبیب، در مورد احترام به مردگان که در فرهنگ ما بسیار رایجتر از احترام به زندگان است نوشته بودم. در مورد بزرگانمان از جمله کیارستمی، پیشنهاد کرده بودم که لااقل تا زندهاند، حتی اگر شده کتاب کوچکی از آنها یا یکی از محصولات فرهنگی آنها را بخریم. نه برای آنها که آنها بینیاز از ما هستند. برای خودمان تا در زمان از دست دادنشان، کمتر رنج بکشیم و اگر افسوس میخوریم، به خاطر از دست دادنشان باشد و نه بیتوجهیهایمان. از لغت یادبود بدم میآید. به یادمان میافتد که کسی بود. ای کاش فرهنگستان یا هر جای دیگری، با زور یا قانون یا بخش نامه یا توصیه، به جای واژهی منحوس و مانوس یادبود واژهی نیک و نامانوس یادهست را پیشنهاد …
احترام پس از مرگ
سال خوبی نیست. از عباس کیارستمی جدا شدیم. از جمله معدود ایرانیان معاصر که به جای آنکه صرفاً به نام و اعتبار و داشتههای نیاکان دور خود تکیه کند، خود به اعتبار و تکیه گاه و داشتهای برای آیندگان تبدیل شد: معقول ترین مصداقی که برای مفهوم جاودانگی قابل تصور است. لینک مرتبط: مصاحبه با عباس کیارستمی در مورد فیلم کلوزآپ
پیش نوشت: شاید حبیب محبیان، در فهرست خوانندگان محبوب من در صدر نبود، اما اینها باعث نمیشود که تکرار داستان تکراری بیتفاوتی ما در دوران زندگی و غمزدگی ما پس از مرگ هنرمندان و نویسندگان و بزرگانمان و اشک ریختن بر حسرتهایی که با خود به دل خاک بردهاند، برایم آزاردهنده نباشد. اصل متن: سوال ساده است: چرا انسانها پس از مرگ، عموماً بیش از زندگی از نعمت احترام مردم برخوردار میشوند؟ سادهاندیشانه است اگر این مسئله را به باورهای مذهبی ربط بدهیم یا این عادت را – که گاه به بزرگنمایی، مرده پرستی مینامیم – مختص این طول و عرض جغرافیایی بدانیم. در بسیاری از فرهنگهای دیگر هم، همین تجربه وجود دارد. البته شاید در جوامعی مثل ما، که بیرحمی نسبت به بزرگان زنده چندان زننده نیست، دستمایهی بیشتری برای روضه خوانی بر پیکر مردگان، موجود باشد. تصمیم گرفتم …
