نوع مطلب: گفتگو با دوستان
برای: نگاه احمدی
پیش نوشت یک: این مطلب، در جواب سوال یا چالش مشخصی نوشته نشده است. بلکه موضوعی است که مدتهاست گوشهی ذهنم بوده و اخیراً احساس کردم فرصت مناسبی است که دربارهاش صحبت کنیم. چون اولین بار چنین بحثی هنگام گفتگو با دوست خوبم نگاه احمدی مطرح شد تصمیم گرفتم عنوان نوشته را به نام نگاه بنویسم و به این بهانه، فهرست دوستانی را که در روزنوشتهها از آنها نام بردهام و میبرم تکمیلتر کنم.
پیش نوشت دو: قبلاً یک بار اشارهای به بحث برند شخصی داشتهام و آنچه اینجا میآید به نوعی مکمل آن یا در ادامهی آن است. ممکن است در طول این نوشته، ناگزیر برخی از حرفهای همیشگیام را تکرار کنم. لطفاً آن را به بزرگی خودتان و تلاش من برای حفظ روند منطقی و پیوستگی متن، ببخشید.
پیش نوشت سه: مانند همهی آنچه تا کنون گفتهام و مانند آنچه همهی انسانها همواره گفتهاند، این حرفها صرفاً دیدگاه امروز من به مسئلهی موضع گیری در فضای دیجیتال است. این دیدگاه، حاصل تجربهی چند سال اخیر است که کمابیش در بخشهای مختلف فضای دیجیتال حضور داشتهام و شاید در آینده، تجربههای بیشتر، تغییرات و تعدیلاتی را در آن به وجود آورد. اگر چه امروز، آنچه مینویسم باور قطعی من در حال حاضر است.
نکتهی اول: دربارهی مفهوم موضع گیری
بین نسل قدیم رایج است که میگویند انسانها را باید در سفر شناخت.
چرا سفر به عنوان بستری برای شناخت بهتر انسانها مطرح است؟
نمیتوانیم این مسئله را به مدت طولانی کنار هم بودن ربط دهیم. چه بسا بسیاری از ما در زندگی روزمره نیز ساعات طولانی با همکارانمان در یک جا باشیم یا حتی به واسطهی شیفتهای کاری، شبانه روزی در کنار هم باشیم و بودن با یکدیگر را تجربه کنیم.
آنچه باعث میشود سفر به عنوان یکی از فضاهای شناخت انسانها محسوب شود، وقوع رویدادهای خارج از روال روزمره است.
ما انسانها در زندگی روزمره، آنقدر در کنار هم هستیم و عادتها و اخلاقها و ارزشها و اولویتهای یکدیگر را میشناسیم که ناخودآگاه، میآموزیم چگونه با حداقل اصطکاک و تنش، در کنار هم باشیم و زندگی کنیم و رابطه برقرار کنیم.
اما در سفر، مدام شرایط جدیدی پیش میآید که تجربهی قبلی در مورد آن وجود نداشته است. پس این رویدادهای بیسابقه یا کمسابقه فضایی را ایجاد میکنند که هر بار، دوباره رفتار و مواضع و تصمیمها و تعارضها و الگوها و اولویتهای یکدیگر را مشاهده و درک کنیم.
شما و همکارتان، به هر حال یا در پارکینگ شرکت جای پارک دارید یا ندارید. اگر هم زمانی بر سر چنین موضوعی بحث شده باشد، امروز دیگر فراموش شده و یک دغدغه نیست.
اما وقتی با هم به مسافرت میروید و در پارکینگ هتل یا ویلا، فقط یک جای پارک وجود دارد، دوباره دو طرف این فرصت را دارند که الگوی رفتاری و فکری دیگری را بیازمایند.
اکنون اجازه بدهید با این مقدمه به سراغ فضای دیجیتال یا فضای آنلاین یا به قول قدیمیترها و کمسوادترها، فضای مجازی برویم. چون آنها که ذهن جوان یا سن جوان یا دانش کافی دارند به خوبی میدانند که در رقابت بین فضای دیجیتال و فیزیکی، اگر دنیایی قرار باشد مجازی نامیده شود، آن دنیا، جهان فیزیکی است و حقیقت زندگی امروز در فضای آنلاین حضور و بروز دارد.
زندگی ما انسانها در فضای آنلاین، تقریباً هر روز و هر لحظه مانند یک سفر است.
مدام اتفافات جدید میافتند و تجربههای جدید روی میدهند و فرصتهایی به وجود میآید که ما رفتار و پاسخ دیگران را بیش از پیش مشاهده و تجربه کنیم.
امروز یک سیاستمدار میمیرد. فردا آتش سوزی میشود. پس فردا تصویر چند زنده در خانهی مردگان منتشر میشود. دیگر روز، یک مجری در سیما و صدا، رفتاری انجام میدهد که عکسالعمل مردم را برمیانگیزد.
توضیح میان بحث: سیما و صدا را اشتباه ننوشتم. به نظرم از صدا و سیما بهتر است. اخیراً در چند رویداد متوجه شدهام که این سازمان، سیمای مردم و صدای خود را پخش میکند و فکر میکنم با این روند – که تغییر خاصی هم در آن مشاهده نمیشود – تعبیر سیما و صدا بسیار معقولتر و قابل درکتر از صدا و سیما باشد.
ادامهی بحث اصلی:
بگذریم. داشتم میگفتم که هر روز و هر لحظه، در محیط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و دیجیتال ما، رویدادی، بحرانی، خبر خوشی، اتفاق ناخوشی روی میدهد و اگر هم چنین نشود، کمپینی یا چالشی رواج مییابد و باعث میشود ما و رفتارمان در قبال آن رویداد، مورد توجه دیگران قرار بگیریم.
این همان مفهومی است که من نامش را موضع گیری میگذارم.
رفتارهای زیر نمونههایی از موضعگیری هستند:
- من به یک مهمانی میروم و عکس مشترکی را که انداختهایم و همه منتشر کردهاند منتشر میکنم (یا منتشر نمیکنم).
- من عکس مشترکی را که از من و دوستم منتشر شده است لایک میکنم (یا نمیکنم).
- من خبری را که دیگران به اشتراک گذاشتهاند، بازنشر میکنم (یا نمیکنم).
- من نسبت به رویدادی که در کشور اتفاق افتاده عکسالعمل نشان میدهم (یا نمیدهم).
- من در مقابل حرف بیپایه و اساسی که کسی در فضای آنلاین مطرح کرده، اعتراض میکنم (یا نمیکنم)
- من برای فوت یا درگذشت یا شهادت یک نفر، مطلبی منتشر میکنم (یا نمیکنم).
- من بلافاصله پس از یک رویداد بزرگ ملی که به نوعی همهی هموطنانم را درگیر کرده است، روند فعالیت روزمرهی خودم را مختل میکنم (یا نمیکنم).
- من با شادیهای مردم شادی میکنم (یا نمیکنم).
- اگر با شادیها همراه میشوم، با غمها هم همراه میشوم (یا نمیشوم).
فکر کنم اصل حرفم را تا همینجا گفتهام. هویت هر یک از ما، حاصلجمع تمام مواضع ماست.
لطفاً جملهی بالا را چند بار دیگر بخوانید و بعد متن را ادامه دهید.
در توضیح جملهی فوق، میخواهم بر دو نکته – که البته واضح است و شما هم میدانید – مجدداً تاکید کنم:
نکتهی اول مجموعهی نمیکنمها و نمیدهمها و نمینویسمهایی است که داخل پرانتزها نوشتهام. موضع نگرفتن خود یک موضع گیری است. حتی اگر بکوشیم با بازیهای کلامی، این واقعیت را انکار کنیم.
نکتهی دوم اینکه فرایند برندسازی، طی سالهای اخیر دچار یک دگرگونی جدی شده است. قبلاً میتوانستیم تا حدی برندسازی را به عنوان یک فرایند مستقل در مقطع زمانی مشخص ببینیم. البته آن زمان هم، متخصصان و بزرگان برند، چنین برداشتی را تایید نمیکردند. اما به هر حال، حس عموم مردم این بود که تو میتوانی دو یا چند نقاب بر چهره داشته باشی و در شرایط خاص، نقابهای جدیدی را که لازم داری بر چهره بزنی.
پدران ما خوب به خاطر دارند و جوانهای هم سن من هم میدانند که تا همین چند سال قبل، طول ریش بسیاری از مردان، به جلسهی روزانهشان بستگی داشت. برای رفتن به ادارهی دارایی ریش میگذاشتند و برای عروسی آن را میزدند. برای نانوایی هم طول متوسطی را در نظر میگرفتند.
یکی از بستگان را به خاطر دارم که ریش داشت و قسمتهایی از آن را میزد و همیشه به شوخی میگفت: به این مدل میگویند: همراه با مردم، همگام با مسئولین!
خلاصه اینکه هویت را با تیغ ژیلت هم میشد مهندسی کرد. تسبیح و دکمهی یقه و سایر ابزارها هم به کار میآمد.
اما آن دوران گذشته است. امروز باید بپذیریم که نمیتوان به سادگی با چند نقاب زندگی کرد.
هر قدمی که در فضای آنلاین برمیداریم، آجری است که بر دیوار هویت و برند خود قرار میدهیم. ما هر لحظه و هر ثانیه که موبایل در دست داریم یا به اینترنت وصل هستیم یا دیگران موبایل در دست دارند و در اطرافمان هستند، در حال برندسازی و تثبیت یا تعریف هویت خود هستیم.
همهی اینها را گفتم که تاکید کنم، اگر یک موبایل در جیب شماست، هر رویدادی که در جهان اتفاق میافتد، بخشی از هویت شما را خواهد ساخت.
این کار یا با حرف زدنهای شما انجام میشود یا با حرف نزدنهای شما.
مدتی قبل در آمریکا انتخابات برگزار شد. همهی کسانی که این نوشته را میخوانند و در فضای دیجیتال حضور دارند را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. آنها که به این رویداد اشاره کردهاند و آنها که نکردهاند.
هر دو گروه، با این کار، بخشی از هویت و نگرش خود را آشکار کردهاند. یعنی به هر حال رویدادی که در نقطهای از جهان به وقوع پیوسته، هویت شما را دگرگون کرده است و شما مجبور هستید که تسلیم تک تک رویدادهای جهان شوید. نمیتوانید بگویید آن رویداد روی هویت من اثر نداشته یا ندارد.
دنیای سختی است. هر نفسی که فرو میرود، بخشی از هویت ما را میسازد و چون برمیآید، ممکن است بخشی از هویت ما را بر باد داده باشد. برای اینکه تصویر ثابت و هویتی قطعی از خود بسازید فقط میتوانید بمیرید تا شاید مردم شما را از موضع گیری معاف کنند.
حالا که به اینجای بحث رسیدیم. اگر بپذیریم که ما مجبور به موضعگیری هستیم یا به عبارتی، هر رفتار یک فرد زنده در دنیای فوقِ متصلِ (Hyperconnected) امروزِ ما نوعی موضعگیری تلقی میشود، میتوانیم دو نتیجهی اصلی موضع گیری را با هم مرور کنیم:
- نتیجهی اجتماعی
- نتیجهی فردی (بر روی برند شخصی و هویت من)
هر نوع موضعگیری ما، میتواند سرنوشت جامعهی ما را دگرگون کند. آنها که زمانی در آمریکا، چند عکس یا جمله یا توییت را بازنشر میکردند و سرگرم میشدند، هرگز فکر نمیکردند که رفتارهایشان باعث تغییر سرنوشت کشورشان یا حتی جهان شود. مطمئناً بخش زیادی از آنها صرفاً داشتند وقت میگذراندند.
چون قبلاً در بحثی تحت عنوان جیش العدل، به تبعاتِ ناخواستهیِ اجتماعیِ تصمیمهایِ انفرادیِ ما در فضایِ آنلاین اشاره کرده بودم، آن بحثها را تکرار نمیکنم.
امروزه بحث تبعات اجتماعی تصمیمهای انفرادی ما در فضای آنلاین را با عنوان Clicktivism مورد بررسی و مطالعه قرار میدهند. کلیک تیویزم را به نظرم میتوان به جنبشهای کلیکی ترجمه کرد.
جنبشهای کلیکی، بر خلاف آنچه در نگاه اول به نظر میرسد، کوچک و کم اهمیت نیستند و گاه میتوانند تغییرات مثبت یا منفی بزرگی ایجاد کنند.
آنچه جنبشهای کلیکی را به بحثی پیچیده و دشوار تبدیل میکند این است که انسانها عموماً نمیتوانند تبعات رفتار خود را در سطح کلان پیشبینی کنند. شما وقتی به خیابان میروید و فریاد میزنید، میدانید دارید چه میکنید. هر چند آنجا هم نتیجه چندان واضح نیست. شما وقتی یک محصول را نمیخرید یا بیشتر میخرید میدانید که دارید اثری روی جامعه و اکوسیستم اقتصادی میگذارید.
اما وقتی در حال غلت زدن در تختخواب یا نشستن روی توالت فرنگی، موبایل خود را چک میکنید و یک ویدئو را – مثلاً مربوط به آتش سوزی پلاسکو – تماشا میکنید و حتی آن را لایک هم نمیکنید، احتمالاً سرنوشت ایران و جهان را عوض کردهاید. چون اینستاگرام، بر اساس مشاهدهی شما، پیشنهادهای خود را به دیگران هم تغییر میدهد و یک نوع دومینو به وجود میآید که اولش با ماست و آخرش بی ما.
اگر هنوز این فضا را که به آن فضای سفارشی شدن بیش از حد یا Hypercustomized میگویند درک نکردهاید، کافی است شب هنگام سری به پیشنهادهای اینستاگرام بزنید. خانم جهانبخت و آقای خزایی و آقای تتلو و دیگران، فضا را تسخیر کردهاند. همه یواشکی اینها را میبینند و لایک نمیزنند و رد میشوند و تعجب میکنند که اینها از کجا در پیشنهادها آمده. به تایملاین سر میزنید، همهی فیلسوفهای ایرانی قطار شدهاند. یکی در میان بین فیلسوفها، چند شاعر و ادیب هم میبینید.
این فضا را در اکانتهای بیرون ایران کمتر تجربه میکنید. چون زندگی دولایهای، بخش مهمی از هویت ماست و ابزارهای دیجیتال هم، صرفاً آینهای هستند که سبک زندگی ما را منعکس میکنند.
اگر روزی فرصت داشتید کتاب Networked Affect را بخوانید تا ببینید که بهترین شیوهی سنجش میزان دروغ و ریا در یک جامعه در دوران معاصر، اندازهگیری تفاوت ژانر عکسهای تایملاین و عکسهای پیشنهادی اینستاگرام در اکانتهای مردم آن جامعه است.
باز هم زیاد به حاشیه رفتم و به اصل بحث برمیگردم. حرفم این است که موضعگیریهای ما اصلاً کوچک یا کم اهمیت نیستند. حتی اگر بکوشیم این واقعیت را انکار کنیم.
در مورد اثر رفتارهای کوچک بر سرنوشت جوامع بزرگ، به شرط آنکه عمر و فرصتی بماند، در کتاب پیچیدگی به تفصیل خواهم نوشت. اما آنچه شاید فعلاً برای ما مهمتر است، جنبهی فردی مسئله است.
آنچه تا اینجا نوشتم را مقدمهای در نظر بگیرید تا در قسمت دوم، از اثر اجتماعی موضع گیریهای فردی کمی دور شویم و بر روی بحث اثر موضعگیریهای فردی بر هویت و برند شخصی بیشتر صحبت کنیم.
