حدود هفت سال از زمانی که تصمیم گرفتم کامنتگذاری را در روزنوشته محدود کنم میگذرد. در این مدت، در مقاطع مختلف، هر جا فرصتی دست داده، دربارهٔ علت این تصمیم و نتایج آن حرف زدهام. اما بعد از اینکه نوذر صیفوری عزیز زیر بحث زندگی و کار در دنیای بی در و دربان به این نکته اشاره کرد، به نظرم رسید که فرصت خوبی است تا یک بار دیگر جمعبندی خودم را از این تصمیم بیان کنم. قاعدتاً بخشی از این تصمیم کاملاً شخصی است و به ترجیحات من برمیگردد. اما از این جهت وقتتان را با گفتن آنها میگیرم که شاید نکات ریزی لابهلای این توضیحات به کار شما هم بیاید. نکتهٔ اول | ناگزیر از نشنیدن ما ناگزیرم بخشی از حرفهایی را که با ما یا دربارهٔ ما مطرح میشود نشنویم. به نظرم […]
پیامها و پیامکها | شانزدهمین نمونه
مثل همیشه، مقدمهٔ همیشگی پیامها و پیامکها را میآورم و در ادامه، مجموعهٔ جدیدی از پیامها را نقل میکنم. این بار، سهم پیامهای مرتبط با شرایط روز، بیشتر از همیشه است. البته فکر میکنم این طبیعی است و احتمالاً در ماههای اخیر، همهٔ ما پیامهای بیشتری از این دست رد و بدل کردهایم. *** آنچه در اینجا میآید، چند نمونه از پیامهایی است که برای دوستانم فرستادهام و در آرشیو مکالمههای روزها و هفتههای اخیرم یافتهام. طبیعی است نمیخواهم و نمیتوانم نام گیرنده و طرف گفتگو را بگویم. همچنین ترجیح میدهم دربارهی صدر و ذیل گفتگوها هم چیزی ننویسم. اگر چه محتوای آنها غالباً میتواند بستر بحث را مشخص کند. جز در مواردی که اشتباه دیکتهای بوده یا باید نام فردی حذف میشده، تغییری در متن پیامها ندادهام. بنابراین در انتخاب پیامها چندان نکتهسنجی نشده […]
سست نیستیم مثل زنجیر، محکم و ماندگاریم مثل سبزه
آیینها عجیبند. معجزه میکنند. آنها عرض جغرافیا و طول تاریخ را به هم پیوند میدهند. چنان که ما هر جای کرهٔ خاکی که باشیم، مانند نیاکان نادیدهمان، سبزه بر سفره میگذاریم و نخستین روزهای بهار را به یکدیگر تبریک میگوییم. نخی که تاریخ و جغرافیای ما را به هم میدوزد، به اندازهٔ ساقهٔ سبزه نازک است، اما هزاران سال، از سنگینترین زنجیرهای زور، محکمتر بوده است. آیینها اغلب در توافقی ناگفته، نادیده و نانوشته، شکل میگیرند: یا برای حفظ داشتههای دوستداشتنی یک جمع، یا به امید دستیافتن به آرزوهای ارزشمندشان. همین ناگفته و نانوشته بودن باعث میشود که شکلگیری بسیاری از آیینها، خصوصاً آنها که از عمق تاریخ میآیند، با خیالپردازی و گمانهزنی همراه باشد. اما اینها اصلاً مهم نیست. چون آیینها، اگر واقعاً بخشی از فرهنگ جاری باشند، ریشه در خاک آیندهاند و نه […]
زندگی و کار در دنیای بی در و دربان
مقدمه چند هفته پیش خبر یک سانحه در رسانههای داخلی پخش شد و حتی به بیبیسی فارسی هم رسید: «۱۰ گردشگر در کویر طبس گم شدهاند و نیروهای امداد هلالاحمر در جستجوی آنها هستند.» این اتفاق را مدیر یک بومگردی در ساعت یازده و بیست دقیقهٔ شب به هلالاحمر اعلام کرده بود. و رسانهها خبر را از هلالاحمر شنیدند. یعنی وقتی تیمهای جستجو به محل اعزام شده بودند. فردای همان روز، یعنی طی کمتر از ۲۰ ساعت، مشخص شد که گردشگران گم نشدهاند. این ۴ خانم و ۶ آقا خوش و خرّم و سرحال، مشغول گشتوگذار خودشان بودهاند تا نهایتاً هلال احمر آنها را پیدا کرده است. ماجرا از این قرار بوده که این گروه، به مدیر اقامتگاه گفته بودند که چه زمانی برمیگردند. اما مدیر اقامتگاه در ثبت یا بهخاطر سپردن زمان اشتباه کرده، […]
داستان صابون؛ آن را برای شستن دستهایم نمیخواهم
دختر فروشنده، چاقو را با دقت روی قالب صابون گذاشت و فشار داد. تکهای بریده شد. گفت همین تکه را میخواستید؟ گفتم بله. بله. بلافاصله طیف آبیرنگ در بخش بریدهنشدهٔ صابون، توجهم را جلب کرد. گفتم: ببخشید. میشود قسمتِ سرِ آن تکهٔ دیگر را بردارم؟ گفت: بله. دوباره با چاقو سراغ قالب رفت. برید و روی ترازو گذاشت. این بار نپرسید راضی هستی یا نه. شاید میترسید باز هم نظرم عوض شود. کاغذ را دور صابون پیچید و برچسب را روی آن چسباند و پشت به من، همانطور که دنبال پاکت میگشت تا صابون را در آن بگذارد، پرسید: برای مصرف روزانه میخرید؟ گفتم: نه. بلافاصله گفت: اه. واضح است. برای مصرف روزانه، شکل چندان مهم نیست. برای تزئین حمام میبرید. گفتم نه. در این فاصله پاکت پیدا شد و دیگر لازم نبود گفتگو ادامه […]
چت جی پی تی، کشتی تسئوس و ویتگنشتاین | بررسی نقاط قوت و ضعف مدل های زبانی
پیشنوشت: آنچه در اینجا مینویسم، مرتبط با مطلبی است که اوایل سال درباره چت جی پی تی نوشتم و چند مرتبه هم آن را کاملتر کردم. این مطلب هم احتمالاً در آینده از به همان نوشته افزوده خواهد شد. اما فعلاً به دو علت آن را جدا منتشر میکنم. نخست اینکه خواندنش راحتتر باشد (اسکرول کردن نوشتهٔ طولانی قبلی، خستهکننده است). دوم هم اینکه برای جواب دادن کامنتهای بچهها زیر نوشتههای دیگر، از جمله زیر نوشته متن مرگ ریچارد داوکینز، به تعبیرها و اصطلاحاتی نیاز داشتم که ناگزیر باید ابتدا در قالب یک نوشته شرحشان میدادم. جدا شدن این بخش از بحث چت جی پی تی، یک تیر و دو نشان خواهد بود. پیچیدهترین هوش «مصنوعی» روی زمین ما هستیم نه Chat GPT لازم است ابتدا یک نکتهٔ مهم را شرح بدهم. هر آنچه بعد از […]
متنی برای مرگ ریچارد داوکینز | در مراسم خاکسپاری خوانده شود…
مقدمه جدا از اشارههای پراکنده، پیش از این دو بار دربارهٔ کتابهای ریچارد داوکینز نوشتهام. یک بار در مطلبی با عنوان سه درس از کتاب ریچارد داوکینز دربارهٔ کتاب Modern Science Writing حرف زده بودم و یک بار هم در مطلبی ناتمام به دو کتاب آخر داوکینز با نامهای «جان علم» و «کتابها زندگی میسازند» پرداخته بودم. داوکینز در کتاب جان علم، از اهمیت ادبیات در علم میگوید و اینکه اهل علم، موظفاند ادبیات هم بدانند و این امتیازی ارزشمند و مایهٔ مباهات است که بتوانند به زبان همگان دربارهٔ علم حرف بزنند و نگاه علمی و دستاوردهای علم را ترویج کنند. او کتاب وزین Modern Science Writing (نشر دانشگاه آکسفورد) را هم که منتخبی از متون کلاسیک علمی است، با نوشتهٔ «نقطهٔ آبی کمرنگ» کارل سیگن به پایان میبرد تا باز تأکید کرده باشد […]
لحظه نگار | بعد از یک سال و نیم
در گشتوگذار توی روزنوشتهها به آخرین لحظهنگاری که اینجا منتشر کرده بودم رسیدم. دیدم مرداد ماه سال قبل بوده و بعد از اون دیگه اینجا هیچ نوع عکسی منتشر نکردم. در گالری گوشی چرخیدم چند عکس پیدا کردم که توی این یک سال اخیر ثبت شده. حالوهوای عکسها یکسان نیست. چنانکه در چهرهام هم مشخصه. اما اینها دمدستیترین چیزهایی بود که پیدا کردم. اینه که بدون ملاحظه و محاسبه و اینکه کدوم بهتره یا بدتر، گفتم اینجا بذارمشون. با متمم:زنده شدن الیزا | قدیمیترین چت بات جهان تعریف اعتماد چیست؟ (شکنندگی و آسیبپذیری) رزومه نویسی با هوش مصنوعی | خطری که اکوسیستم کاریابی را تهدید میکند ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر […]
پیامها و پیامکها | پانزدهمین نمونه
مثل همیشه، مقدمهٔ همیشگی پیامها و پیامکها را میآورم و در ادامه، مجموعهٔ جدیدی از پیامها را نقل میکنم. این بار، سهم پیامهای مرتبط با شرایط روز، بیشتر از همیشه است. البته فکر میکنم این طبیعی است و احتمالاً در ماههای اخیر، همهٔ ما پیامهای بیشتری از این دست رد و بدل کردهایم. *** آنچه در اینجا میآید، چند نمونه از پیامهایی است که برای دوستانم فرستادهام و در آرشیو مکالمههای روزها و هفتههای اخیرم یافتهام. طبیعی است نمیخواهم و نمیتوانم نام گیرنده و طرف گفتگو را بگویم. همچنین ترجیح میدهم دربارهی صدر و ذیل گفتگوها هم چیزی ننویسم. اگر چه محتوای آنها غالباً میتواند بستر بحث را مشخص کند. جز در مواردی که اشتباه دیکتهای بوده یا باید نام فردی حذف میشده، تغییری در متن پیامها ندادهام. بنابراین در انتخاب پیامها چندان نکتهسنجی نشده […]
درباره روش تدریس و اثربخشی آن | آموزش در شرکتها یا در کلاسهای بیرون و آموزشگاهها؟
صورت مسئله: در دو سه ماه اخیر با چند سوال مواجه شدهام که با وجود ظاهر متفاوت، ماهیت مشابهی دارند: ◼️ ثبت نام در دوره MBA که ویژهٔ جهانگردی طراحی شده بهتر است یا در دوره MBA عمومی که گرایش جهانگردی هم دارد؟ ◼️ معلم مشخصی مد نظرمان است و میخواهیم همکارانمان در کلاس او شرکت کنند. بهتر است او را به شرکت دعوت کنیم یا از بچهها بخواهیم در کلاسهای او شرکت کنند و ما صرفاً هزینه را پرداخت کنیم؟ ◼️ فردی کلاس مذاکره فروش ماشینآلات صنعتی برگزار میکند. فرد دیگری کلاس مذاکره عمومی برگزار میکند. البته ممکن است اگر با او صحبت کنیم حاضر شود چند جلسه هم دربارهٔ فروش ماشینآلات حرف بزند. سراغ کدامیک برویم؟ ◼️ همهٔ بچههای شرکت را همزمان به یک کلاس با موضوع X بفرستیم یا آنها را در […]
آخرین دیدگاه