آیت الله هاشمی رفسنجانی امروز درگذشت. ایشان، جدا از سوابق فعالیتهای ارزشمند سیاسی و اجتماعیشان، یک قرآن شناس و اسلام شناس ارزشمند بودند و دامنهی اثراتشان، به عرصه سیاست محدود نبود. امیدواریم همهی ما عاقبت به خیر شویم که بخشی از آن، قطعاً ترک زندگی در زمان و موقعیت مناسب است. *** با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از زبان پیتر تیل آینده کتاب چیست؟ آيا کتابها باقی میمانند؟ ماریو بارگاس یوسا پاسخ میدهد +۴۹۱ آموزش مدیریت […]
دسته بندی: وقایع اتفاقیه
پایانی برای یک ذهن زیبا (درباره جان نش)
کمتر دانشمند یا لااقل کمتر ریاضیدانی را میتوان پیدا کرد که در دوران زندگی، شهرتی در حد جان نش کسب کرده باشد. البته قطعاً فیلم یک ذهن زیبا در این شهرت جهانی در بین عموم مردم، بی تاثیر نبوده است. شاید به همین دلیل، خبر تصادف و مرگ او و همسرش تیتر خبری جذابی حتی برای رسانههای عمومی بوده است. جان نش و همسرش پریروز در یک تصادف دردناک کشته شدند. آنها مسافر یک تاکسی بودند و رانندهی تاکسی پس از سبقت گرفتن از خودرویی دیگر نتوانست ماشین را کنترل کند و به گارد ریلها خورد و هر دو نفر به بیرون پرت شدند. تقریباً هر کس در حوزهی ریاضیات یا بازرگانی و اقتصاد یا مدیریت سازمانهای صنعتی یا مذاکرههای دو و چندجانبه کار کرده باشد، جان نش را به واسطه دستاوردهایش در نظریه بازی ها میشناسد. […]
هادی کوزه چی درگذشت – به همین سادگی
هادی کوزه چی درگذشت. به همین کوتاهی و سادگی. هادی هم دانشگاهی من بود. لیسانس مکانیک خوانده بود و بعداً MBA. یکی دو سال از من جوانتر بود و از این به بعد، برای همیشه جوانتر میماند. در میان همنسلهای ما، از آنها که در ایران ماندهاند گروه کمی به سراغ بحثهای مالی رفتند. تخصص مالی، بیشتر ابزار خوبی برای مهاجرت بود تا ماندن. آنها هم که ماندند در سکوت، در گوشهای به کسب و کاری مشغول شدند. هادی کوزه چی از معدود کسانی بود که ماند. به متخصصی سرشناس در حوزه مالی و سرمایه گذاری و به طور خاص بازار مسکن تبدیل شد. در کنار سایر فعالیتهایش، معلمی را هم برگزید. هم تخصص داشت و مطالعه میکرد و هم شوق تدریس. چند باری که فرصتی دست داد و توانستم پای درساش بنشینم، چیزهای زیادی […]
به مناسبت روز معلم
سنت است که هر سال، همزمان با سالروز شهادت استاد مطهری، روز معلم را گرامی میداریم. قطعاً اختصاص روزی برای بزرگداشت معلمان، سنتی ارزشمند و فرصتی مناسب برای اندیشیدن دوباره به آموزش و آموزشگر و آموزگار است. بعید میدانم کسی از بین ما باشد که در مقام والای معلم و آموزگار تردید داشته باشد. شاید انتظار برود که من هم، چند کلامی در مدح معلم و معلمی و مقام معلم بنویسم. اما اجازه بدهید که از این قسمت – نه به دلیل کم اهمیت بودنش، بلکه به دلیل تکراری بودنش – عبور کنم و به این بهانه، نکات دیگری را – که البته آنها هم جدید نیست – تکرار کنم. صنعت آموزش در کشور ما، فرصت بزرگی برای رشد داشته است. مردمانی که برای آموزش و یادگیری احترام قائلند و کتاب و نوشتن، هزاران سال، […]
هدیه تولدی که همیشه میماند…
دوستان خوب و عزیزم، چه کسانی که در این سالها حضوری خدمتشان بودهام، چه آنها که در طرح متمم کنارشان بوده و هستم، چه آنها که روزنوشتهها را با هم خواندهایم و یا آنها که از طریق رادیو مذاکره با هم آشنا شدهایم، به همت هومن کلبادی عزیز، کتابی برایم درست کردند که برای سی و پنجمین سالگرد تولدم به عنوان هدیه به دستم رسید. هر صفحهی این کتاب، برگهای است که کار یک نفر است. یکی نقاشی کشیده. یکی حرف زده. یکی عکس فرستاده و دیگری درد و دل کرده. یکی محبت بیدریغ را هدیه کرده و دیگری خاطرات را مرور کرده. از زمانی که این کتاب به دستم رسید تا الان، بارها و بارها آن را خواندهام. یکی از دوستداشتنیترین هدیههایی است که در تمام زندگی دریافت کردهام. این پست را نوشتم، فقط […]
خیلی دور ، خیلی نزدیک…
تعطیلی های متوالی آغاز شد و مثل همیشه، قطار ماشین ها که از تهران به سمت جاده های شمال حرکت میکنند را میتوان در تمام خیابان ها و اتوبان های اصلی شهر مشاهده کرد. این بار اما، برای من اتفاق جالبی افتاد. به مناسبت روز خبرنگار، دوستان من در صدای قزوین، از من دعوت کردند تا بازدیدی از دفتر این رسانه ی محلی حرفه ای و تأثیرگذار، داشته باشم. صحبت های زیادی رد و بدل شد. از قزوین و تاریخ آن، از آثار باستانی و از کارخانه ها و صنایع ارزشمندی که شهر را در میان گرفته اند. از فرصتهای زندگی و سرمایه گذاری در قزوین. از تجربه ی لحظات آرامی که در کنار دریاچه ی اوان میتوان داشت. در پایان، به پیشنهاد دوستان صدای قزوین، قرار شد بازدیدی از اطراف قزوین داشته باشیم. بازدید […]
به خاطر پای شکسته ممنونم…
دهمین روزی است که در خانه هستم و با پای شکسته ام سر میکنم. بیست روز دیگر هم مانده است… در ده سال گذشته روی هم کمتر از ۳۰ روز تعطیلی داشته ام. جمعه ها نیز کار کرده ام، عیدها را و تعطیلات را نیز. نخستین روز که پایم شکست هزار حسرت خوردم: – حالا که قرار است کار نکنم، کاش پایم سالم بود تا مسافرتی به کیش میرفتم. ترکیه شاید. امارات یا اروپا. هر جا که پیش آید. – حالا که قرار است کار نکنم، کاش پایم سالم بود تا مسافرتی به شمال میرفتم کنار دریا. – حالا که قرار است کار نکنم، کاش… اما هیچیک از آنها امکان پذیر نبود. این بود که خانه نشستم، کامپیوتر بر روی پاهایم و کتابهایم دور و برم. چیزهای خوبی را تجربه کردم اما: – خانه ام […]
زنده باد جنگ!
چند سال پیش با مدیر خط تولید یکی از خودروسازهای اروپایی صحبت میکردم. پیرمردی بود با سنی بیش از سن بازنشستگی اما هنوز کار میکرد. پرسیدم آینده شرکت را چطور می بینی؟ سکوت کرد. سکوت کرد. باز هم سکوت کرد. آه کشید. آه کشید. دوباره آه کشید. گفت سالهای جنگ، معیار کار کردن ما، میزان تولید بود. اگر تولید به سقف خود نمیرسید، اضافه کار می ماندیم و اگر میرسید، زودتر میرفتیم تا اضافه حقوق را به شرکت تحمیل نکنیم. ما انسانهای دوران جنگ بودیم. برای رفتن به رستوران کار نمیکردیم، یا خانه ای بزرگتر، یا مبلی شیک تر، یا لباسی گرانتر در یک مهمانی بزرگتر. دغدغه ما زنده ماندن یا نماندن بود. امروز فرزند من، در همین شرکت کار میکند. میدانی تصمیمش برای اضافه کاری بر مبنای چیست؟ گفتم: نمیدانم. گفت: از پنجره به […]
لطفاً در انتشار تحقیقات خود کمی درنگ کنید…
شاید من را یک مذهبی متعصب ندانند. اما همیشه دغدغه مذهب داشته ام. بعضی وقتها از خدا میخواهم به برخی از مذهبیون کمی شعور و هوش اعطا کند. خبر را بخوانید: کاهش میزان جرم و جرائم در کشور به میزان قابل توجه، از برکات انکار ناپذیر ماه مبارک رمضان است! یکی نیست بگوید: پدر آمرزیده، در کشور گروهی مذهبی داریم و گروهی لامذهب. لامذهب ها که شعبان و رمضان برایشان فرقی ندارد. نشان میدهد مسبب اصلی جرم و جرائم مذهبی ها بوده اند که در این ماه انرژی کمتری داشته اند یا کوشیده اند خودداری کنند. خواهش میکنم در جعل آمار دقت بیشتری داشته باشیم… ثواب دارد… با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان […]
پروردگارا به تو پناه می برم…
بعد از شرکت من در برنامه ماه عسل شبکه ۳، یک دوست عزیز آمده و چنین پیغامی برای من گذاشته: خجالت نمیکشی؟ چرا صدا و سیما را تحریم نمیکنی؟ یا اگر رفتی چرا شجاعت نداشتی آنها را ضایع کنی؟ خاک بر سرت که خودت را معلم میدانی. شجاع باش. حرف بزن و پای حرفت بایست و بگو: «این من هستم. محمدرضا شعبانعلی و با صدا و سیما مشکل دارم» و … «ناشناس» اول خندیدم. بعد بغضم گرفت. کسی که شجاعت را به رخ من میکشد و میگوید برو و حرف بزن، زیر نوشته اش جرأت نمیکند حتی نام جعلی بنویسد! وای به روزگار ما. وای به حال ما. پروردگارا. به تو پناه می برم از «شور»ی که در پی آن «شعور»ی نباشد… با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم […]
آخرین دیدگاه