یادم می آید کلاس هنر در دوران راهنمایی، هر بار که معلم چرخی میزد، کاغذم را میدادم تا با قلم، یک خط سرمشق برایم بنویسد. پایان کلاس صفحه را نشانش دادم و او به خط خودش نمره ۱۴ داد. آن روزها چقدر خندیدم… این روزها اما، چقدر حس بدی دارم. کاش هیچوقت این کار را نمیکردم… پی نوشت (بعد از خواندن کامنتها): برای مستند کردن این ماجرا، لازم به ذکر است که رویداد در سال ۷۰ در علامه حلی (راهنمایی) و در آتلیه هنر اتفاق افتاد. معلممان نقاشی خوب میکشید اما خطش شبیه خودمون بود. نمیدونم شاید بزرگوارانه از کنار زرنگی های ما میگذشته… به هر حال ایشون مهربون بود و بزرگ بود. از چند وقت پیش که خبر فوت ایشون رو در فیس بوک خوندم، این خاطره یک لحظه هم از ذهنم بیرون نمیره… […]
دسته بندی: خاطرات مدرسه و دانشگاه
اول مهر…
اول مهر برای شما چه چیزی را تداعی میکند؟ روزهای تلخ پایان تعطیلی و شروع درس و مدرسه؟ روز شیرین نخستین سال تحصیلی؟ یک روز عادی مثل تمام روزهای سال؟ اول مهر برای من، همیشه و هر ساله، اول مهر سال ۷۴ را تداعی میکند. سالی که به دلیل تجدیدی در دو درس در سال تحصیلی جدید ثبت نامم نمیکردند. بدهی شهریه سال قبل هم مزید بر علت شده بود تا من و پدر و مادرم، ساعتها بیرون درب دفتر مدیر دبیرستان علامه حلی یا همان تیزهوشان، بایستیم و جز با فریادهای مدیر از ما استقبال نشود. من از دبیرستان اخراج شدم و ماه های نخست سال تحصیلی جدید، در خانه گذشت. ما که به امید بازگشت به مدرسه بودیم، تلاشی برای ثبت نام در جاهای دیگر نکردیم و آن موقع که فهمیدیم واقعاً اخراج […]
آخرین دیدگاه