رمان عجیبی است دن کیشوت. بسیاری آن را بهترین رمان اسپانیایی میدانند. و محمد قاضی نیز چونان زیبا ترجمه اش کرده است که بسیاری (از جمله نجف دریابندری) معتقدند خواندن ترجمه محمد قاضی روش خوبی برای آموختن ظرفیتهای زبان فارسی است. سانتایانا نیز در اشاره ای زیبا میگوید اکثر انسانها جزو یکی از دو دسته زیر هستند: یا همچون سانچوپانزاها به حقیقت می اندیشند و آرمانی ندارند، یا همچون دن کیشوتها، آرمانی دارند اما دیوانه اند! دن کیشوت قهرمان خودخوانده ای است که ناگهان احساسی وی را فرا گرفته که باید به اصلاح جهان بپردازد. او در جهان جدید، سعی میکند با روشهای قدیمی (با پهلوانی و پهلوان بازی و …) زندگی کند و جهان را به جایی بهتر برای زندگی تبدیل کند! داستان نشان میدهد که بازگشت به گذشته چقدر غیر ممکن است و به نوعی به استهزاء کسانی …
دل نوشته ها
من هم مثل بسیاری از شما، انبوهی از مدارک و تقدیرنامهها از سازمانها و کشورهای مختلف در خانهام انبار کردهام که هرگز به آنها نگاه نمیکنم. اما اعتراف میکنم که این بار، تقدیرنامهای که از طرف انجمن فارغالتحصیلان مکانیک دانشگاه صنعتی شریف دریافت کردم آنقدر برایم زیبا و ارزشمند بود که دلم نیامد آن را به کناری بگذارم. در فضای جامعهی ما که انرژی و انگیزهات برای تلاش عمدتاً باید درونی باشد، دریافت این مشوقهای بیرونی لذتبخش است. در مراسم امروز در جمع فارغالتحصیلان مکانیک دانشگاه صنعتی شریف، دو سخنرانی انجام شد. دکتر سریعالقلم در یک سخنرانی مبسوط از اثرات مثبت اجتماعی خصوصی سازی گفتند که بسیار ارزشمند بود و در اولین فرصت در مورد آن خواهم نوشت. من هم سخنرانی مختصری در خصوص «طراحی مهندسی» یا «مهندسی طراحی» داشتم که اینجا حرفهایش را تکرار نمیکنم چون در متمم به …
دو فنجان را با دقت روی میز روبروی هم گذاشت. صندلی را عقب کشید و گفت: داغه؟ نمیخوری؟ تو همیشه منو گیج میکنی. اگه کمی سرد بشه نق میزنی. اگه کمی داغ باشی اعتراض میکنی. پاسخی نشنید. آها! یادم افتاد. تو قهوه میخوری. آره. گفتی بودی که بین چای و قهوه، قهوه رو ترجیح میدی. فنجان خالی سومی را آورد و با هیجان پودر قهوهی فوری را در آب حل کرد. دیدی سلیقهات رو میدونم؟ دقیق میدونم پاسخی نشنید. سکوت کن. سکوت کن. اشکال نداره. من حرفم رو میزنم. بذار برات بگم امروز چه بلاهایی سرم اومد چای را خورد و حرفها رو زد. صندلیها رو صاف کرد. مثل دیروز و پریروز و هر روز. سه فنجان را که تنها یکی از آنها خالی شده بود برداشت و رفت. تا فردا عصر دوباره، داستان یک میز و یک نفر و …
خسرو حکیم رابط کتابی دارد از روزنوشتهها و خاطرات خود به نام «من با کدام ابر». در آن داستانی دارد به نام «سه تفنگدار» که مضمون آن به شرح زیر است: روز سهشنبه در کلاس پنجم دبستان، به دانشآموران گفتم که شنبه امتحان تاریخ و جغرافیا دارید: شفاهی روز پنجشنبه گفتم: امتحان تاریخ و جغرافیا داریم. همین امروز: کتبی. همه اعتراض کردند که امتحان قرار نبود امروز باشد و قرار بود شنبه باشد. همینطور قرار نبود کتبی باشد و قرار بود شفاهی باشد. گفتم: همین است که هست. امروز است و کتبی است. هر کس نمیخواهد بیاید جلوی کلاس بایستد. از کلاس شصت نفری، سه نفر آمدند و جلوی کلاس ایستادند. سوالات را روی تخته نوشتم و بچهها پاسخها را روی کاغذ نوشتند. وقتی امتحان تمام شد. گفتم: از هر کدام از شما، ده نمره کم میکنم از تاریخ و …
چند روز پیش، دلنوشتهای داشتم در مورد خلیج فارس. این متن در سایت و صفحهی فیس بوک من منتشر شد. به لطف برخی دوستان، در گروههای مختلف مدیریتی هم ایمیل شد. با وجود اینکه عمدهی خوانندگان موافق کلیت بحث بودند از طرف برخی خوانندگان به «عربی کردن خلیج فارس» و به «بی اهمیت جلوه دادن تلاشهای سایبری دفاع از میهن» و «تحلیل سطحی و نادرست و جهتدار» متهم شدم. متن زیر پاسخی به آن انتقادهاست. هرودوت در قدیمیترین کتاب تاریخ جهان، در توصیف کوروش (نقل به مضمون) مینویسد: «شاهان را عموماً شهوت گسترش نامشان به جنگ وادار میکند. اما ایرانیان، میل به گسترش فرهنگ و رفتار خود دارند. چنین است که وقتی کشورگشایی میکنند، مذهبها را تغییر نمیدهند. نام شهرها را حفظ میکنند و در آبادی عبادتگاه دیگران میکوشند. در تمام نبردها، گسترش فرهنگ ایرانی، زمینه ساز گسترش قلمرو جغرافیایی …
بزرگترین لذت یک دانشجو، وقتی است که استادش از او اعلام رضایت کند. دکترمسعود حیدری پدر مذاکرهی ایران، که برای من هم همیشه مانند یک پدر معنوی حامی و راهنما بودهاند، بزرگوارانه به من لطف دارند. خوب میدانم که ایشان به دیدهی اغماض از ضعفها چشمپوشی میکنند و تلاشها را تشویق می کنند. امیدوارم در ادامهی مسیر دشواری که پیش روی من است، با خطاهای کمتری حرکت کنم. لینک دانلود ویدئو
خلیج فارس، را سالهاست «عربی» کردهایم و نفهمیدهایم… خلیج فارس از آن زمان خلیج عربی شد، که بازار کار در ایران را چنان به فضاحت کشیدیم که «ایرانیان»ها برای کار به کشورهای «عربی» رفتند. خلیج فارس از آن زمان خلیج عربی شد، که آنقدر در گردشگری تنگ نظر شدیم که در «دوبی» راحتتر از «کیش» میشد تنفس کرد. خلیج فارس از آن زمان خلیج عربی شد که «سهم واژههای فارسی» در زبانمان کمتر از واژههای عربی شد. خلیج فارس از آن زمان خلیج عربی شد که «سهم ما از اقتصاد خلیج فارس» کمتر از سهم کشورهای عربی شد. خلیج فارس از آن زمان خلیج عربی شد که «امنیت سرمایهگذاری» که شکل نوین «امنیت» در دنیای «متمدن» است، در تک تک کشورهای جنوبی بیشتر از ایران شد. خلیج فارس از آن زمان خلیج عربی شد که ایرانیان، جوانانشان را با «افتخار» …
همیشه بر این باور بوده ام که برای شناختن انسانها، نباید در داراییها و پیروزی ها و سکه ها و مدالها و خانه ها و ماشینها و مدارک تحصیلی و مدارج علمی و … غرق شویم. برای شناختن انسانها و نزدیک شدن به آنها باید زخمهایشان را شناخت. انسانها زخمهایشان را فریاد میزنند: در حرفهایشان، در رفتارشان، در انتقاداتی که از شما میکنند، در پیشنهادهایی که برای شما دارند، در رویاهایشان و حتی در شکل نگاهشان.
جوانتر که بودم علاقهی خاصی داشتم به جمعآوری موسیقی. با دقت و حوصله مینشستم و موسیقیهای مختلف را انتخاب ميکردم و همگی را در یک سی دی، قرار میدادم و روی آن مینوشتم: «آهنگهای منتخب». اما یک مشکل جالب وجود داشت. من حدود ۵۰ سی دی داشتم که روی همهی آنها نوشته شده بود: «آهنگ های منتخب» و در نهایت، هرگز نمیدانستم که در چه شرایطی باید به سراغ کدام موسیقی بروم. هنوز آن سی دی ها را در وسایلم دارم و از جایی به جای دیگر منتقل میکنم. نه دلم میآید که آنها را دور بریزم و نه حوصله دارم که به آنها گوش بدهم و ببینم کدام موسیقی روی کدام سی دی قرار دارد… واقعیت این است که «یک مجموعه سیدی بی نام» با «یک مجموعه سی دی که همه عنوان واحد دارند» تفاوت خاصی ندارد و عملاً نمیتواند …
جامعهی ما چندین دهه است که گرفتار سه نوع نگرش شده است: «مهندسی»، «پزشکی» و «حقوقی». درک دلیلش هم چندان سخت و دشوار نیست: اگر با زمینهی ریاضی بخواهید وارد دانشگاه شوید، جامعه یک صدا شما را به «مهندس شدن» تشویق میکند. اگر با زمینهی علوم تجربی بخواهید وارد دانشگاه شوید، جواب جامعه برای شما مشخص است: «پزشکی» بخوان. اگر با زمینهی علوم انسانی بخواهید وارد دانشگاه شوید نیز، یک ترجیح مشخص وجود دارد: «حقوق». چنین است که قسمت عمدهی ما در یکی از این سه رشته تحصیل کرده ایم و بخش زیادی از مدیران ارشد در جامعهی ما نیز یا مهندس بوده اند و یا پزشک و یا حقوق دان. مهندسی به ما آموخته که همه چیز را خشک و فرمولی و مکانیکی ببینیم و همه چیز را با قواعد ریاضی بسنجیم. به خاطر همین، من نوشتهام که منابع …
