مدت زیادی بود که از سریِ #حرف های بی سر و ته چیزی ننوشته بودم. اما این بار، حس کردم بد نیست بخشی از یک گفتگو را – بدون نقل سر و ته آن – برایتان بیاورم: – … – به جز تلاش برای “تغییر وضع موجود” و کوشش برای “حفظ وضع موجود” گزینهی سومی هم وجود دارد و آن “بیتفاوتی نسبت به وضع موجود” است. این “سکه” “سه” رو دارد. – اما اگر همه اینطور فکر کنند هیچ چیز تغییر نمیکند. – همه اینطور فکر نمیکنند. – پس ایفای نقش تاریخیمان چه میشود؟ – اتفاقا نقش تاریخی را بیشتر، سومین گروه بر عهده داشتهاند. دو گروه دیگر، بیشتر نقش جغرافیایی ایفا کردهاند و توزیع منابع در سطح جهان را تغییر دادهاند. – … با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در […]
دسته بندی: حرفهای بی سر و ته
اقتصاد، ثبات، زلزله، نیمسکه و یک درس مدیریتی
یکی از بزرگترین اختراعات انسان طی قرنهای اخیر، کسب و کارِ سازمان یافته (Organized Business) بوده است. به این معنا که از اقتصاد مبتنی بر دکانداری به سمت اقتصاد مبتنی بر ساختار سازمانی روی آورده است. این الگوی کسب و کار، تا حد زیادی از الگوهای سیاسی و ساختارهای اجتماعی الهام گرفته است. قبل از اینکه چارت سازمانی اختراع شود و پستهای سازمانی مطرح شوند و چیزی تحت عنوان پستهای معاونتی شکل بگیرند، مفاهیمی مثل دربار و القاب درباری و وزارت در ساختارهای حکومتی پدیدار شدند. البته بعدها به علت چاق و فربه و ایستا بودن ساختارهای حکومتی و لاغر و چابک و پویا بودن ساختارهای کسب و کار (حداقل در مقایسه با دولتها) عملاً مفهوم سازمان و ساختار سازمانی بیشتر توسط کسب و کارها توسعه پیدا کرد و این بار، حکومتها و دولتها در سراسر جهان، […]
روی کاغذ همه چیز درست است (هات ریور)
پیش نوشت: این مطلب از جنس مطالب بی و سر و ته است. اگر معنی مطالب بی سر و ته را نمیدانید یا فراموش کردهاید، میتوانید به نوشتهای که این نوع مطالب را معرفی کردم سر بزنید (حرفهای بی سر و ته چه هستند؟) سال ۱۹۷۰ بود. دولت استرالیا طبق سنتی که هر از چند گاهی انجام میداد، برای تولید گندم سهمیه بندی اعلام کرد. هر مزرعهای باید دقت میکرد که میزان گندم تولیدیاش از حجم مشخصی فراتر نرود. چون حجم گندم در جهان و نیز حجم تولید گندم در استرالیا به حدی بود که میتوانست کاهش قیمت شدید ایجاد کرده و به کشاورزان و اقتصاد آسیب برساند. هات ریور (Hutt River) هم یکی از مزرعههایی بود که برایش سهمیه اعلام شد. این مزرعه ۷۵ کیلومترمربع وسعت دارد. اما ظاهراً لئونارد کسلی (Leonard Casley) قصد نداشت سهمیه بندی اعلام شده […]
آن آخرین کلام
هفت نفر. خوب که فکر میکنم فقط هفت نفر بودهاند. شاید هم با کمی اغماض، هشت نفر. فقط هشت نویسنده بودهاند که همهی آنچه را نوشته و منتشر کردهاند، خواندهام. البته معیارم صرفاً نشر رسمی است؛ وگرنه بر این باور هستم که بسیاری از نویسندگان آنچه را در میان نوشتههایشان از همه دوستتر دارند، هرگز منتشر نمیکنند. چون همیشه خطر برداشت اشتباه وجود دارد و برای آنها که نوشتن را دوست دارند، بدفهمیده شدن نوشته حتی از بدفهمیده شدن نویسنده، بدتر و دردناکتر است. داشتم میگفتم که فقط هفت نفر؛ یا شاید هشت نفر بودهاند که تمام نوشتههای رسمی منتشر شدهی آنها را خواندهام. نتیجهگیریام هم صرفاً بر همین جامعهی آماری کوچک، بسیار کوچک، استوار است. به این نتیجه رسیدهام که هر نویسندهای، حرفی دارد. حرفی که شاید بتوان آن را حرف آخر نامید. آخر؛ […]
نبردهای پرصدا، جنگهای بیصدا
با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از زبان پیتر تیل آینده کتاب چیست؟ آيا کتابها باقی میمانند؟ ماریو بارگاس یوسا پاسخ میدهد +۱۶۵ آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت
برای محمد امجدی: درباره مرز “مربوطها” و “نامربوطها”
پیش نوشت: قبلاً هم دیدهاید که بعضی پاسخها را برای بعضی دوستانم، در قالب پست مینویسم. عموماً وقتی طولانی میشود (یا برایم مهم است) چنین میکنم. همان توضیحاتی که در موارد مشابه قبلی دادهام اینجا هم صادق است. من مشخصاً با این فرض مینویسم که محمد امجدی میخواند. همچنانکه هر بار دوستی را خطاب قرار میدهم مشخصاً برای او مینویسم. اکثر دوستانم را – لااقل آنها را که کامنت میگذارند – تا حدی میشناسم و گذشتهی دوستی و رابطهمان بر نحوهی نوشتنم و حرفی که میزنم تاثیر میگذارد. خوشحال میشوم هر کس دیگری این پاسخها را بخواند. اما امیدوارم اگر جایی بحثی تکراری دید، یا اشارهای دید که مبهم بود، یا توضیحاتی که بیش از حد شخصی بود، توضیح فوق را در تفسیر و قضاوت در مورد نوشتهام لحاظ کند. کامنت محمد: محمد رضای عزیز […]
مسئلهها همیشه از نزدیک بهتر دیده نمیشوند
پیش نوشت یک: روبرت گانتر در کتاب ۵۳ اصل در تصمیم گیری، به ریاضیدانی اشاره میکند که مسائل خود را روی کاغذ مینوشت و به دیوار اتاق میآویخت و خود به انتهای دیگر اتاق میرفت و با دوربین، به آن مسئله نگاه میکرد و میکوشید به راه حل آن فکر کند. وقتی از او دلیل این کار به ظاهر بیمعنی را پرسیدند، گفت: وقتی کاغذ مسئله دست من است، مسئلهی من است. احساسات و هیجانات و تنش حل آن، مضاعف میشود و نمیتوانم به سادگی آن را حل کنم. وقتی آن سوی اتاق است، مسئلهی “من” نیست. نوع نگاهم به آن فرق میکند و سادهتر حل میشود. مستقل از اینکه چنین روایتی، تا چه حد واقعیت دارد، این نکته را بسیاری از ما تجربه کردهایم که مسئلهها، همیشه از نزدیک بهتر دیده نمیشوند. گاهی اوقات […]
برای سجاد سلیمانی: درباره زندگی موریانه ها و سیستم های پیچیده
به بهانهی عکسی از خانه موریانه ها، مطلبی بسیار کوتاه درباره زندگی موریانه ها نوشته بودم و در آنجا در پاسخ به سجاد سلیمانی عزیز، گفته بودم که کمی بیشتر (و البته همچنان کوتاه) درباره زندگی موریانه ها و انواع موریانه ها بنویسم. قبلاً هم توضیح دادهام که پست نوشتن خطاب به یک فرد مشخص را دوست دارم. معنای این نوع نگارش، آن نیست که مطلب محدود یا متعلق به فرد خاصی است و یا دیگران نباید آن را بخوانند یا اگر بخوانند برایشان جذاب یا مفید نیست. بلکه، در نوشتن برای یک مخاطب مشخص، چون دغدغههای او و سابقهی او را میدانی، میتوانی در مورد انتخاب مثالها، توضیحات و حتی تکرار مطالب یا مثالها یا اشارهها، تصمیم بهتری بگیری. اصل ماجرا درباره زندگی موریانه ها: سجاد عزیز. موریانه ها یکی از میلیونها و میلیاردها […]
خیلی کوتاه: درباره زندگی موریانه ها
امروز به صورت خیلی تصادفی، عکس یکی از خانههای موریانهها در استرالیا رو دیدم: متاسفانه منبع رو ذکر نکرده بود. اما به هر حال، عکس از خانه های موریانه ها در فضای مجازی خیلی زیاده. کافیه Termite Castle رو سرچ کنید. شاید این عکس هم که یک بنای ساخته شده توسط انسان رو با یک بنای ساخته شده توسط موریانه مقایسه میکنه جالب باشه: بحث در این زمینه فراتر از حوصلهی خوانندهی روزنوشتههاست. اما چند تا نکتهی خیلی کوچیک هست که با دیدن عکس برام تداعی شد و خواستم براتون بنویسم: نکتهی اول اینکه من خیلی وقت پیش، در وبلاگ انگلیسیم یه چیزهایی در مورد موریانه ها نوشته بودم که شاید حوصله کنید و اینجا بخونید. نکتهی دوم اینکه یکی از معروفترین کتابهای دنیا دربارهی موریانهها، توسط موریس مترلینگ نوشته شده. متاسفانه این کتاب، دقیقاً […]
عشق، ایمان یا امید؟
این قسمتی از راز گل آفتابگردان هست که بهار دو سال قبل نوشتم و خوندمش. دوست داشتم یه بار دیگه بنویسمش: بارها از خود پرسیده ام که کدام مقدس تر است؟ عشق؟ ایمان یا امید؟ عاشقانه ایمان دارم که امید مقدستر است. چرا که درخت امید دیر یا زود میوه ی عشق و ایمان را نیز به بار مینشیند، اما ایمان و عشق بی امید، جز زخمی بر روح جامعه بر جا نمیگذارد. *** پی نوشت: باید از نرگس رحمانی هم تشکر کنم که برای جملهی “باران و سراب” من، این تصویرسازی رو انجام داده و هنوز، میتونم این تصویر رو به دوستانم هدیه بدم. با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک […]
آخرین دیدگاه