دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

دسته بندی: دل نوشته ها

جاده پیچیده است و ما هنوز در مسیر مستقیم ادامه می‌دهیم!

چند روز پیش، داشتم به دوستی توضیح می‌دادم که چرا استفاده از چاقوی کره خوری برای هم زدن شکر در لیوان چای، منطقی است (کاری که من معمولاً انجام می‌دهم). به او توضیح دادم که با این کار، چاقو گرم می‌شود کره را بسیار راحت‌تر می‌برد و می‌توانی لذت بیشتری را در خوردن چای شیرین تجربه کنی. وقتی احساس کردم هنوز به اندازه‌ی کافی قانع نشده است، مجبور شدم توضیحاتم را به شکل رادیکال‌تری (که البته واقعاً‌ قبولش دارم) تکمیل کنم: حتی اگر چای را با چاقو هم نزنم، اگر چنگال کوچک روی میز باشد، هرگز این کار احمقانه را انجام نمی‌دهم که آن را با قاشق چای خوری هم بزنم. چون در زمان دانشگاه، درس مکانیک سیالات خوانده‌ام و به خوبی می‌دانم که با چنگال می‌توان توربولانس بیشتری در چای ایجاد کرد و شکر […]

درباره‌ی احترام پس از مرگ

پیش نوشت: شاید حبیب محبیان، در فهرست خوانندگان محبوب من در صدر نبود، اما اینها باعث نمی‌شود که تکرار داستان تکراری بی‌تفاوتی ما در دوران زندگی و غم‌زدگی ما پس از مرگ هنرمندان و نویسندگان و بزرگانمان و اشک ریختن بر حسرت‌هایی که با خود به دل خاک برده‌اند، برایم آزاردهنده نباشد. اصل متن: سوال ساده‌ است: چرا انسان‌ها پس از مرگ‌، عموماً بیش از زندگی از نعمت احترام مردم برخوردار می‌شوند؟ ساده‌اندیشانه‌ است اگر این مسئله را به باورهای مذهبی ربط بدهیم یا این عادت را – که گاه به بزرگنمایی، مرده پرستی می‌نامیم – مختص این طول و عرض جغرافیایی بدانیم. در بسیاری از فرهنگ‌های دیگر هم، همین تجربه وجود دارد. البته شاید در جوامعی مثل ما، که بی‌رحمی نسبت به بزرگان زنده چندان زننده نیست، دستمایه‌ی بیشتری برای روضه خوانی بر پیکر […]

پایان یک پرونده: گزارشی در مورد تراست زون

پیش نوشت یک: آنچه در اینجا می‌بینید گزارشی مربوط به سرنوشت ایده‌ی تراست زون است که حدود ۳ سال از تولد آن می‌گذرد و آنچه امروز می‌خوانید تقریباً بیانیه‌ی مرگ آن است. شاید برای دوستانی که این فرصت را نداشته‌ام که از سه سال پیش تا کنون کنار هم باشیم، چنین داستانی، طولانی، خسته‌کننده و نامربوط به نظر برسد. این یک تعارف نیست. مطمئن هستم برای خیلی از عزیزانم که این نوشته را می‌خوانند، چنین خواهد بود. پیش نوشت دو: دلایل زیادی وجود داشت که این گزارش را ننویسم. شاید یکی از آن دلایل این باشد که سعی می‌کنم تلخ ننویسم. آنها که از نزدیک من را می‌شناسند می‌دانند که گاهی، در شرایطی که بسیاری از افراد دیگر، انگیزه‌ی نفس کشیدن و ادامه‌ی زندگی هم پیدا نمی‌کنند، آمده‌ام و نوشته‌ام و شوخی کرده‌ام و حرف […]

معلمی: یک شغل یا یک انتخاب؟

معلم‌ها قرار نیست همه در کلاس درس و پای تخته، به معلم تبدیل شوند. حتی قرار نیست همه‌ی معلم‌ها، نام و عنوان معلمی را بر دوش بکشند. خیلی از ما چنین تجربه‌ای داشته‌ایم که کسی، از نقطه‌ی دوری در تاریخ یا جغرافیا، با حرف‌ها یا نوشته‌هایش، احساس نشستن پای حرف یک معلم و احساس شیرین شاگرد بودن را  در درون‌مان زنده کرده باشد. احساسی که بسیاری از ما در بخش زیادی از دوران آموزش رسمی خود، از آن محروم بوده‌ایم. من هم مثل هر کس دیگر، چنین معلم و معلمانی را داشته‌ام و دارم. چند وقت پیش، یکی از همین معلم‌ها به من، معنای جدیدی از معلمی را نشان داد. یکی از معلم‌هایم، نویسنده‌ای است که چهل سال است می‌نویسد و من هم همیشه، منتظر نشسته‌ام تا حرف جدیدی بزند و در میان حرف‌هایش، فرصتی […]

درباره یک دروغ: گذشته چراغ راه آینده است!

داشتم چای می‌خوردم. از سر بیکاری (و البته عادت همیشگی) جزئیات نوشته شده بر روی جعبه‌ی چای را بررسی می‌کردم. دیدم نوشته که ما سیصد سال است که تلاش کرده‌ایم طعم بهترین چای را برای شما به ارمغان بیاوریم. دوام یک کسب و کار، برای سیصد سال اتفاق ساده‌ای نیست. این را کسانی بهتر می‌فهمند که یک کار گروهی راه اندازی کرده‌اند و بسیار دیده‌اند که تیم، صبح تشکیل می‌شود و شب، در تنش و انزوا و انفراد، هر کس به خانه‌ی خود می‌رود. در کشور خودمان، هیچ کسب و کاری را نمی‌شناسم که ۳۰۰ سال پیوسته دوام داشته باشد. با تمام آنچه از استراتژی و آینده شناسی و تحلیل روندها و دینامیک سیستم‌ها می‌فهمم، باور هم نمی‌کنم که تا صدها سال بعد، در این خاک ناپاک که به “نعمت‌های بی زحمت” آلوده است، نطفه‌ی […]

اندیشمند بودن یا سلبریتی بودن؟ مسئله این است!

پیش نوشت صفر: طولانی بودن و بی سرو ته بودن این نوشته، آزاردهنده است. با نخواندنش، چیزی از دست نخواهید داد. پیش نوشت اول: قبلاً در جواب دوست عزیزم فواد انصاری، اشاره‌هایی به فرهنگ سلبریتی پروری داشتم که برای خواندن این نوشته، بهتر است چشمی رنجه کنید و ابتدا آن را بخوانید. پیش نوشت دوم: داشتم کامنت سامان را می‌خواندم. حرف‌ها و اشاره‌هایش درست و زیبا بود و باید در موردش جداگانه بنویسم. خلاصه‌ی حرفش این بود که تو، در آن زمان محدود قبل از نوروز، چگونه با خودت حساب نکردی که نمی‌توانی سی مطلب منتشر کنی و وعده‌اش را دادی؟ ما که از بیرون نگاه می‌کردیم، برایمان واضح بود که نمی‌توانی. اعتراف می‌کنم که در دلم، چند دقیقه‌ای می‌خندیدم. روزنوشته‌ها، هر چه نداشت، این را داشت که کم کم، نق زدن در لفافه به […]

برای مائده: درباره توانایی فکر کردن و عادت ما به چشمهایمان

مائده، دوست خوب قدیمی من، کامنتی گذاشته بود که دوست داشتم جوابش اینجا باشد تا بیشتر و بهتر خوانده شود. اجازه بدهید ابتدا کامنت مائده را بیاورم: یادمه یه روز رفته بودم خونه پدربزرگم ( که ۲۰ روز قبل به رحمت خدا رفت) و دیدم داره شبکه ۴ نگاه میکنه یه برنامه نشون میداد به اسم معرفت که دکتر ابراهیمی دینانی مهمون برنامه بود موضوع بحثشون فلسفه و عرفان بود. بابابزرگم که داشت این برنامه رو نگاه میکرد به شوخی بهش گفتم من که سر در نمیارم چی میگن شما متوجه میشی؟ بهم گفت راستش متوجه خیلی از حرفاشون نمیشم اما مشخصه که حرفهای قشنگی میزنن و آدمهای باسوادی هستن واسه همین دوست دارم تا آخر برنامه رو ببینم. واقعا هم تا آخر برنامه پای صحبتهاشون مینشست. منم که اوایل با متمم و روزنوشته آشنا […]

درباره پیام نوروزی استاد شجریان: استاد اسطوره ای آواز و زندگی

توضیح: این مطلب را برای عصر ایران نوشتم و با اجازه‌ی جعفر محمدی عزیز، اینجا هم منتشر می‌کنم. امروز پیام نوروزی استاد شجریان را دیدم و شنیدم. پیامی که بسیار آرامش‌بخش و شادی آفرین بود. قطعاً نه به خاطر اینکه ایشان با سر تراشیده در برابر دوربین قرار گرفته بودند و یا اینکه تلویحاً از بیماری سرطان که آن را تجربه می‌کنند سخن گفتند. اینها نمی‌تواند خبر خوشحال کننده‌ای باشد. مستقل از اینکه موسیقی سنتی را دوست داشته باشیم یا نه، استاد محمدرضا شجریان سرمایه‌ای هستند که هر نوع بی احترامی به ایشان یا خوشحالی از هر نوع مشکل یا چالش ایشان، غیرقابل درک و توجیه ناپذیر است. چیزی که خوشحال کننده و آرامش‌بخش بود، نگاه این استاد بزرگوار به سرطان بود. وقتی که از آن به عنوان یک “دوست و مهمان پانزده ساله” نام […]

برای سال جدید

لحظه ها ناپیوسته نیستند و هیچ مرز و دیواری این سال را از سال دیگر جدا نمیکند تمام آنچه هست یک زندگی پیوسته است و اگر مرزی هست همین لحظه است که آنچه بر ما گذشته است را از آنچه بر ما خواهد گذشت جدا میکند این مرزها میتوانند جاودانه شوند اگر در آنها تصمیمی مهم و متفاوت بگیریم نشانه ی چنین تصمیم هایی هم معمولاْ این است که همان مردمی که آن مرزهای ناموجود را در کنارمان جشن میگیرند تصمیم های بزرگ ما و ساختن این مرزهای جاودانه را  با دیده ی شک و تردید و شاید تحقیر نگاه میکنند لحظات تان ماندگار مرزهایتان استوار با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش […]

آرزوهای آموخته شده

پیش نوشت: این مطلب را در ۱۳ آبان ۹۲ نوشتم. اما چون برای بحث این روزهای خودم (با متمم تا نوروز) لازمش داشتم، آن را اینجا می‌آورم تا با خواندن دوباره‌اش، مطرح کردن گام بعدی راحت‌تر باشد. معلم کلاس اول، سوال تکراری همه‌ی سالهای گذشته را دوباره پرسید: «وقتی بزرگ شدید، می خواهید چه کاره شوید؟» بچه‌ها هم پاسخ‌های تکراری سالهای گذشته را تکرار کردند: «دکتر. دکتر. مهندس. دکتر. مهندس. مهندس. فضانورد. دکتر. مهندس». همه می‌خواستند وقتی بزرگ شدند به «جامعه» خدمت کنند. هنوز نخستین حروف الفبا را نیاموخته بودند. هنوز دنیا را ندیده بودند. هنوز کشور را نمی‌شناختند. اما پدرها و مادرها و رسانه‌ها کار خود را خوب انجام داده بودند. یادشان داده بودند که اینجا سرزمین دکترها و مهندس‌هاست. یادشان داده بودند که اینجا «مدرک» خود یک «شغل» است. یادشان داده بودند که […]

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser