همه کنار هم نشستند: هفده نفر گوش تا گوش. تا کلاس فارسی امروز هم، مانند هر روز آغاز شود. مدت زیادی بود که هر روز با آنها فارسی کار میکردم. اینها فرزندان مهاجران افغان هستند که «زنده» هستند، اما «وجود» ندارند. نه شناسنامه ای. نه مجوزی برای کار و نه امکانی برای آموزش. گل آقا هم آمد. گل آقا، نه سال دارد. نان خشک میخرد و می فروشد. اگر در کشور دیگری بود، شاید «کارآفرین» محسوب میشد. اما اینجا به او «نون خشکی» میگوییم. برایم توضیح داده که نان خشک را صد تومان میخرد و چهارصد تومان می فروشد. مرا دوست دارد. همیشه به من میگوید که آدرس خانه تان را بدهید. نون خشک شما را همان چهارصد تومان می خرم و بدون سود می فروشم. آخر شما خیلی برای ما زحمت میکشید. گل آقا […]
دسته بندی: دل نوشته ها
حریم شخصی یا این ۷۰ میلیون کارآگاه!
دیروز در حال خوردن غذا در یک رستوران بودم. یک زن و مرد که به نظر دوست یا همسران تازه نفس می رسیدند، روی میز کناری نشسته بودند. دیدم که زن برای شستشوی دستشهایش بلند شد. مرد با نگاه های مهربان و لبخند محبت آمیزش، زن را تا درب دستشویی بدرقه کرد. بلافاصله پس از بسته شدن درب، مرد به سمت موبایل زن هجوم آورد و مشغول جستجو در موبایل شد. چهره اش مانند آیینه ای بود که میتوانستی نوشته های داخل موبایل را در آن بخوانی. گاهی شاد. گاهی غمگین. گاهی کنجکاو. گاهی بی حوصله. به سرعت موبایل را در جای خود گذاشت و زمانی که زن برگشت، با همان لبخند همیشگی، با زن صحبت کرد. این بار در چهره اش نشانه ای از غرور و زیرکی نیز دیده میشد. میتوانم فکر کنم که […]
مرثیه ای برای یک مگس…
دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام میگشت، جنازه اش را روی میز کارم پیدا کردم. یک هفته بود که با هم زندگی میکردیم. شبها که دیر میخوابیدم، تا آخرین دقیقه ها دور سرم میچرخید. صبح ها اگر دیر از خواب بیدار می شدم، خبری از او هم نبود. شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود. در گشت و گذار اینترنتی، متوجه شدم که عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است. با خودم شمردم. حدود ۷ روز بود که این مگس را میدیدم. این مگس قسمت اصلی یا شاید تمام عمرش را در خانه ی من زندگی کرده بود. احساسم نسبت به او تغییر کرد. به جسدش که بیجان روی میز افتاده بود، خیره شده بودم. غصه خوردم. این […]
متری برای عشق…
با دوست خوبم الهام الهی تبار حرف میزدم. از دو سال پیش که دانشجویم شد، هر از چندگاهی می نشینیم و گپی میزنیم. راستی پدر الهام، برای رها (فرزند مجازی من!) شعری هم سروده که یک بار باید برایتان بنویسم! الهام یک عادت مشخص دارد. سوال های ساده می پرسد و با جدیت نگاهت میکند. طوری که می دانی مشکل، با یک «جواب ساده» حل نمیشود! این بار میگفت «عشق چیست و چه معیاری برای اندازه گیری آن وجود دارد؟». با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش […]
اصلاحات، پشتوانه میخواهد…
امروز سالروز روز مرگ لیدی گدایوا است. حدود هزار سال پیش، لیدی گدایوا همسر یکی از بزرگان انگلیس، در اعتراض به افزایش بی رویه ی مالیات برای مردم شهر خود، هر روز به سراغ همسرش می رفت و عاجزانه تقاضا میکرد که مالیاتها کاهش پیدا کند. همسر او که سیاست و تصمیم های سیاسی خود را بر خواسته ی همسر خود ترجیح میداد، به همسرش گفت: اگر یک روز، برهنه سوار اسب شوی و تمام شهر را از سمتی به سمت دیگر بروی، مالیاتها را کاهش خواهم داد. گدایوا دو سوال پرسید: تو مشکلی با این کار نداری؟ و آیا واقعاً به وعده ی خود عمل میکنی؟ پاسخ هر دو سوال مثبت بود. گدایوا اسبش را زین کرد. لباس هایش را بر زمین ریخت. در شهر گفتند: گدایوا در حمایت از مردم، برهنه در میان […]
من تسلیم هستم! درباره ی کامنتها…
با توجه به تعداد بسیار زیاد کامنت ها و زمانی که طول میکشید تا آنها را تأیید کنم، اینجا نوشتم که از این به بعد، کامنتها را دیگران تأیید خواهند کرد. اما من همه را میخوانم و پاسخ میدهم و تازه سایت هم برای شما ایمیل می فرستد که بدانید کامنت شما پاسخ داشته است. از دوستان هم خواستم که حرفهای خصوصی را ایمیل بزنند. به نظر خودم مسیری آماده کردم برای ارتباط بهتر. اما بازخوردها نشان داد که دوستان ترجیح میدهند حرفهایشان، اول و آخر، فقط توسط نویسنده ی اصلی سایت دیده شود! به هر حال من تسلیم هستم. از این به بعد، همه ی کامنت ها را خودم میخوانم و تأیید می کنم. پاسخ هم که از اول قرار بود خودم بدهم. امیدوارم بتوانم این کار را با سرعت بیشتری انجام دهم تا […]
تغییر سیاست کامنت ها…
مدت زیادی بود که فرصت برای پاسخ دادن به کامنت ها نبود. همه را میخواندم اما کمتر فرصت میشد تا پاسخ بدهم. از این به بعد سیاست مواجهه با کامنت ها را تغییر داده ام. لطفاً به نکات زیر توجه کنید: ۱) کامنت ها ممکن است غیر از من توسط تیم من هم خوانده یا تأیید شوند. بنابراین لطفاً کامنت های خود را با توجه به این نکته بنویسید و مشکلات خاص تر را از طریق ایمیل مطرح فرمایید. ۲) مکانیزمی را در نظر گرفته ایم که هر کس کامنتی در سایت گذاشت، در صورتی که به کامنت وی پاسخ داده شد توسط ایمیل این کامنت را دریافت کند. بنابراین لطفاً آدرس ایمیل خود را با دقت وارد نمایید. ۳) در صورتی که مطالب مطرح شده در کامنت ها بین تعداد بیشتری از خوانندگان عزیز […]
دوست و دوستی
دقت کرده اید که بعضی دوستانمان، درست مانند قطار شهر بازی هستند؟ با آنها همراه میشویم. مسیری طولانی می رویم. هیجان زیادی را تجربه میکنیم. اما درست چند متر قبل از همانجایی که سوار شده بودیم، پیاده مان میکنند! با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از زبان پیتر تیل +۱۸۸ آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره […]
هر کس داستانی دارد…
نخستین جلسه ی کلاس توسعه مهارتهای فردی بود. آمد و آن گوشه نشست. با چهره ای که میتوانستی حدس بزنی اهل هنر است! برای من یکی بود مثل باقی دانشجویانم. همه ی آنها را دوست دارم. با دیدن هر کدامشان، لبخند بر لبانم می آید. او هم یکی مثل آنها بود. روزی به یکی از همکارانم گفته بود که اسلایدهای محمدرضا، از نظر فونت و گرافیک و …، ضعیف است و میتواند بهتر شود. من هم که از زیبایی و زیبایی شناسی هیچ چیز نمی فهمم، این حرف را جدی نگرفتم. چند باری پیامک هایی رد و بدل کردیم و نهایتاً نمیدانم چطور شد که تصمیم گرفتم سری به او بزنم. آدرس فروشگاهش را داد: «بالاتر از میدان انقلاب – نرسیده به چهارراه نصرت – پلاک ۱۵۲۱ – فروشگاه رنگار». دیشب ساعت هشت بعد از […]
امتحانی که سوال ندارد!
آموزش مذاکره ساده نیست. دشوارتر از آن، برگزاری آزمون مذاکره است! امروز در پایان کلاس اصول و فنون مذاکره تجاری، باید از دانشجویانم امتحان میگرفتم. به انواع روشها فکر کردم. در پایان روش برگزاری متفاوتی به ذهنم رسید و آن را مطرح کردم: در ابتدای کلاس، حتماً سوالهایی درباره ی مذاکره داشته اید. احتمالاً پاسخ برخی را آموخته اید و سوالهایی بوده که نتوانسته ام به آنها پاسخ بگویم. به خانه بروید. یک هفته فکر کنید و برایم سوالی را که هنوز بی پاسخ مانده است ارسال کنید. هر کس سوالش را ارسال کرد، هم نمره اش را میگیرد هم پاسخ اش را! با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در […]
آخرین دیدگاه