پیش نوشت: آنچه میخوانید سیزدهمین گام از مجموعه گامهای با متمم تا نوروز است و طبیعتاً مناسبتر است که دوازده گام قبلی را بخوانیم و تمرینها و توصیههای آنها را بررسی کنیم و سپس برای مطالعهی این گام وقت بگذاریم. میخواهیم برای اتاق خود مبل بخریم. معیار خرید چیست؟ در مسئلهای به همین سادگی، سه نگاه کاملاً متفاوت وجود دارد. نگاه اول اینکه: مبلی را میخرم که به سلیقهام نزدیکتر باشد: رنگ آن، جنس آن و طراحی آن به سلیقهام و به خانهام و به رنگ پردهام و شکل میزم و به چوب کتابخانهام بیاید. نگاهی که بیش از هر چیز، چیدمان محیط کار یا زندگی را مورد توجه قرار میدهد. اما نگاه دومی هم وجود دارد: مبل، باید مبل باشد. یعنی وسیلهای برای نشستن. پس باید چیزی را بگیرم که برای نشستن مناسب باشد. […]
دسته بندی: با متمم تا عید نوروز
خانه تکانی در رابطه ها (گام دوازدهم)
پیش نوشت: این قسمت، قسمت دوازدهم از مجموعهی گامهای همراه با متمم تا نوروز است که طبیعتاً مطالعهی آنها به ترتیب، میتواند بسیار مفیدتر و قابل درکتر باشد و گام دوازدهم، برای کسانی که گامهای قبلی را نخواندهاند، نقطهی شروع خوبی نیست. چیزی که این بار میخواهم به آن بپردازم، سبد رابطههای ما است. زمانی که در مورد مفهوم نظافت اجتماعی در شبکههای اجتماعی صحبت میکردم، توضیح دادم که روبن دانبار، با مطالعهی نئوکورتکس ما و مقایسهی حجم آن با سایر حیوانات، عدد دانبار را مطرح میکند و پیش بینی میکند که انسان میتواند حداکثر ۱۵۰ رابطه را به صورت همزمان درک و مدیریت کند. بعدها، زاکربرگ و سیستروم و اخیراً هم پاول دوروف، کم کم این باور را در ما ایجاد کردهاند که تعداد رابطههای قابل مدیریت، بیش از آنکه به نئوکورتکس مغز ما […]
چه چیزی به من انگیزه میدهد؟ (گام یازدهم)
پیش نوشت یک: بهترین روش برای مطالعهی این مطلب، این است که ابتدا ده قسمت قبل مطالعه شوند و تمرینها و بحثهای آنها انجام شود. پیش نوشت دو: امیدوارم مطالعهی این مجموعه نوشته (که قرار بوده برخی از عادتهای ما را تغییر بدهد) خود به عادتی جدید تبدیل نشده باشد. اینکه گهگاه سری به اینجا بزنیم و چیزی بخوانیم و منتظر قسمت بعد بمانیم. قاعدتاً اگر با مطالعهی ده قسمت قبل، هیچ تغییر حتی جزئی هم در روند فعالیتها و سبک زندگی روزمرهی ما حاصل نشده، مطالعهی این قسمت و قسمتهای آتی، اتلاف وقت خواهد بود. قسمت اول بحث: ما همه مثل همیم! در دوران مدرسه، یکی از معروفترین سوالها این بود که: میخواهید چه کاره شوید؟ بعد از آن هم میپرسیدند: چرا؟ وقتی هم میگفتیم میخواهیم به جامعه خدمت کنیم، هیچ وقت معلم توی […]
مدیریت تغییر از طریق تعیین نقطه اتکا برای تغییر (گام دهم)
پیش نوشت صفر: این قسمت، بخش دهم از سلسله بحثهای پایان سال است. ۹ مطلب قبلی را میتوانید دراینجا ببینید. پیش نوشت یک: این یک اعتراف خیلی صادقانه است که تا به حال انجام ندادهام. همیشه نسبت به کسانی که روی یک دایرهی بسته میافتند حس خوبی نداشتهام. وقتی پای حرف دوستی مینشینم و میبینم تک تک جملههایش، همان چیزی است که سال پیش هم از او میشنیدم. حتی دو سال قبل. حتی پنج سال قبل. وقتی وبلاگ کسی را میخوانم و میبینم که به تکرار مکررات افتاده. وقتی که احساس میکنم مرگ نویسنده در حال روی دادن است و یا روی داده است. وقتی میبینم بعضی از ما، انگار مردهایم و دانش و نگرش و باورهایمان به ثبات و تحجر رسیده، اما به دلیل اقتضائات قانونی (که توقف قلب را ضرورت دفن کردن میداند) […]
خانه تکانی در زندگی: خزیدن، راه رفتن و پریدن (گام نهم)
پیش نوشت صفر: این متن در ادامهی گام اول و گام دوم و گام سوم و گام چهارم و گام پنجم و گام ششم و گام هفتم وگام هشتم تا عید با متمم نوشته شده است. طبیعتاً مطالعهی این قسمت، پس از مطالعهِ قسمتهای قبلی میتواند تصویر شفافتری در ذهن خواننده ایجاد نماید. اصل بحث: سال نو در حال نزدیک شدن است و کم کم حال و هوای نوروز را میتوان حس کرد. یکی از کارهایی که به صورت سنتی در میان بسیاری از ما رایج بوده و هست، خانهتکانی است. خانه تکانی، فقط محدود به تمیز کردن درها و پنجرهها نبوده است. شاید بچههای نسل جدید که زندگی فشردهی آپارتمانی را تجربه کردهاند، چندان دیدی نداشته باشند. اما نسل قبل ما، والدین و مادربزرگها و پدربزرگهای بسیاری از ما، “آشغال جمع کن”های واقعی بودند. […]
چرا برنامه ریزی سنتی به سادگی امکان پذیر نیست و حاشیههای دیگر!(گام هشتم)
دوست خوبم ((محمدرضا))ی عزیز، نکتهای را در زیر بحث خرده مهارت مطرح کردند که احساس کردم شاید ارزش آن را داشته باشد که به صورت یک مطلب مستقل منتشر شود: محمدرضا. راجع به اصل ماجرا یعنی خرده مهارت سوال داشتم. من کتاب هایی در زمینه برنامه ریزی خوندم. تقریبا تو همشون این شیوه رو بیان کردن. که کارهای بزرگ را به کارهای کوچک خرد کنید و شروع کنید به انجام کارهای کوچک. اول اینکه میخواستم بدونم شیوه ی خرده مهارت آیا فرق خاصی با اون شیوه ها داره یا حرف جدیدی نسبت به اون ها داره؟ دوم این که دلیل خاصی داره که شما اسمش رو گذاشتید خرده مهارت؟ چرا مثلا نگفتید خرده کار، خرده وظیفه، خرده آموزش و… مثلا در بحث آموزش، آیا این همون فهرست بندی کتاب نیست؟ که یک کتاب با موضوع […]
برنامه ریزی برای یادگیری خرده مهارتها (گام هفتم)
پیش نوشت صفر: این متن در ادامهی گام اول و گام دوم و گام سوم و گام چهارم و گام پنجم و گام ششم تا عید با متمم نوشته شده است. طبیعتاً مطالعهی این قسمت، پس از مطالعهِ قسمتهای قبلی میتواند تصویر شفافتری در ذهن خواننده ایجاد نماید. مقدمه یک: از میان انبوه دلایلی که باعث میشود برنامه ریزی را دوست نداشته باشیم، بزرگ بودن هدفهاست. ذات برنامه ریزی در این است که معمولاً نقطهی دوردستی را در نظر میگیریم و به تبع آن، هدفها هم بزرگتر میشوند. مثلاً من برای پایان سال ۹۵ برنامه ریزی میکنم و یکی از اهدافم را، شرکت در یک دورهی آموزشی تخصصی و به پایان رساندن آن، در نظر میگیرم. در این میانه، هزاران اتفاق خواهد افتاد. ممکن است آن دوره با تاخیر برگزار شود یا اینکه اجرای آن […]
سبک زندگی، سهم زندگی، سبد زندگی (گام ششم)
پیش نوشت صفر: این متن در ادامهی گام اول و گام دوم و گام سوم و گام چهارم و گام پنجم تا عید با متمم نوشته شده است. طبیعتاً مطالعهی این قسمت، پس از مطالعهِ قسمتهای قبلی میتواند تصویر شفافتری در ذهن خواننده ایجاد نماید. پیش نوشت یک: مطلبی تحت عنوان تعریف سبک زندگی در متمم منتشر شده بود که بسیاری از دوستان، در مورد آن، توضیحات و نظرات خود را آنجا نوشتهاند. اگر آن را نخواندهاید یا نظرات دوستانمان را در آنجا مطالعه نکردهاید، احتمالاً مرور آن قبل از مطالعهی این مطلب، میتواند به درک این مبحث تا حد زیادی کمک کند. اصل بحث: لغت سبک زندگی، لغت تازهای نیست. اما قبل از مفهوم پردازیهای جدید، عملاً مجموعهای از دستورالعملهای سنتی بود که در قالب بسته بندی جدید، به ما دیکته میشد. کافی است […]
سبک زندگی یا سطح زندگی؟ گرانترین چوب لباسی دنیا (گام پنجم)
پیش نوشت صفر: این مطلب در ادامهی چهار مطلب قبلی (گام اول، گام دوم، گام سوم، گام چهارم) نوشته شده و در صورتی که فرصت نکردهاید چهار مطلب قبلی را بخوانید، پیشنهاد (و در واقع خواهش) من این است که ابتدا سری به آنها بزنید. پیش نوشت ۱: گران ترین چوب لباسی دنیا با یکی از دوستانم در مورد دستگاه تردمیل حرف میزدیم، گفت: ما تردمیل خریدیم و برای مدت کوتاهی از آن استفاده کردیم. اما به سرعت، شور و شوق آن از بین رفت و به یک چوب لباسی در کنار اتاقم تبدیل شده. تردمیلهای چوب لباسی شده، قبلاً هم به چشمم آمده بودند. اما شاید چون کسی برایشان نامی نگذاشته بود، آنها را ندیده بودم. چیزهای زیادی هست که به چشم میآید اما دیده نمیشود. همچنانکه صداهای زیادی به گوش میرسد اما شنیده […]
زندگی در شرایط ابهام (گام چهارم – با متمم)
پیش نوشت صفر: اگر قبل از این متن، گام اول و گام دوم و گام سوم را مطالعه نکردهاید، پیشنهاد میکنم لطف کنید و ابتدا آنها را مطالعه کنید تا فضای بحث، برای شما شفافتر شود. پیش نوشت یک: حدود یازده سال پیش بود. از طرف شرکت به عنوان مترجم و کارشناس همراه تیم ایرانی، به یک دورهی آموزشی اعزام شده بودم. چندمین بار بود که در چنان ماموریتهایی شرکت میکردم و رابطهی خوبی با کارشناسان مرکز سرویس در آن شرکت داشتم. اما این بار یک اتفاق مهم افتاد: مسئول آموزش تیم ما، آقای شومبرگر، پیرمردی حدوداً شصت ساله بود. کسی که به خاطر تجربهاش در حوزهی مکانیک، رشد و پیشرفت کرده بود و آنقدر که انتظار میرفت از مدارهای الکترونیکی و سیستمهای کنترلر منطقی سررشته نداشت. از طرفی من عاشق سیستمهای کنترل منطقی بودم. در حدی که […]
آخرین دیدگاه