پیش نوشت یک: به بهانهی تبریک گفتن به بعضی دوستان و پاسخ دادن به تبریک برخی دوستان دیگر، این چند روز کمی بیشتر از حالت متعارف، به پلتفرم های اجتماعی سر زدم. به همین علت، بحثها و موضوعات زیادی به چشمم آمد که میتواند خوراک وبلاگ نویسی یک سال آینده را تامین کند. البته واضح است که من از این ها صرفاً به عنوان بهانهای برای گپ زدن استفاده میکنم و اگر نبود هم بهانهی دیگری پیدا میکردم. درگذشت نابهنگام افشین یداللهی عزیز، یکی از آخرین اتفاقهای تلخ اجتماعی سال گذشته بود که من هم در حد یک مطلب به آن پرداختم. به علت علاقهام به بحث #موضع گیری، کمی در شبکه های اجتماعی جستجو کردم تا ببینم افراد مختلف به این مسئله چگونه اشاره کردهاند و چه کسانی اشاره کردهاند و نکردهاند. خصوصاً با توجه به […]
دسته بندی: اجتماعیات
اصغر فرهادی در کنار استیون اسپیلبرگ، کلینت ایستوود و فرد زینه مان
خبر دریافت اسکار برای فیلم فروشنده، خبر خوشحالکنندهای بود و اگر چه اهل هنر و سینما نیستم و تخصصی در این زمینه ندارم، اما فکر کنم در حد تبریک گفتن منطقی بود که پست کوتاهی رو به این خبر خوب اختصاص بدم. خصوصاً اینکه اخیراً در مورد #موضع گیری در فضای دیجیتال مطالبی منتشر کردم و الان موضع گرفتن یا نگرفتن – حداقل در وبلاگ خودم – میتونه جدیتر و فکرشدهتر تلقی بشه. بنابراین، فکر میکنم باید در مورد اینکه به حرفها و نظرات و رویدادهای مربوط به چه افرادی میپردازم یا نمیپردازم، کمی دقیقتر باشم. در این راستا و با توجه به اینکه مشخصه چه کسانی در مقابل این اتفاق خوب، موضع نمیگیرند، تبریک نگفتن یا حرفی ننوشتن ممکنه ناخواسته باعث شه در گروه اونها تلقی بشیم. خوشحالم که اصغر فرهادی با دو بار […]
بیل گیتس و صنف اتومبیل کرایه همصدا و همداستان با هم
پیش نوشت یک: این مطلب یک مقالهی تحلیلی طولانی نیست. صرفاً اشاره به نکتهای است که به نظرم ارزش فکر کردن دارد. پیش نوشت دو: من قبلاً در جایی از بیل گیتس و ملیندا گیتس با احترام و به صورت بسیار مثبت تحت عنوان مومنان عصر بیایمانی یاد کردهام. در مورد اسنپ و تپسی هم، یک بار در مطلبی تحت عنوان اسنپ یا تپسی؟ مسئله این نیست، کمی نوشتهام. در مورد چالش اخیری که بین شرکتهای اسنپ و تپسی با کسب و کارهای سنتی وجود دارد هم، به نظرم مطلبِ اسنپ آمریکایی اعدام باید گردد در عصر ایران، مطلب خوبی است. اگر هم کامل نباشد، نقطهی شروع خوبی برای فکر کردن محسوب میشود. بنابراین، اینجا صرفاً نکتهی کوچکی را که در ذهن داشتم مطرح میکنم و قصد ندارم نگاهی همه جانبه به این چالش و این نوع چالشها […]
جشن فتح و زمزمهای در گوش فاتحان (ممنتو موری)

در روم باستان و دوران قبل از میلاد مسیح، وقتی فرماندهان بزرگ جنگی در نبردهای مهم و استراتژیک پیروز میشدند، برای آنها جشن فتح برگزار میکردند. کالسکهای طلااندود آماده میکردند و در تمام شهر میگرداندند و مردم کنار معابر برای فرمانده فریاد شادمانی و سپاس سر میدادند. در جلوی کالسکهی فرمانده، سربازان راه میرفتند و در پشت آن بردگان حرکت میکردند. نخستین پارچه نویسیها در تظاهراتهای تاریخ را از این دوران به خاطر داریم. بردگان، گروه گروه، پلاکاردهایی را در دست میگرفتند که روی آنها، نام سرزمینهایی که فرمانده تا آن لحظه فتح کرده بود نوشته شده بود. این مراسم گاه یک روز تمام به طول میانجامید تا نهایتاً با قراردادن تاجی از طلا بر سر فرمانده به پایان برسد. تاجی که معمولاً تمام حفرههایش با مروارید پُر میشد. همواره دو نفر سوار کالسکه دیده میشدند. […]
باز هم درباره کارت اهدای عضو
پیش نوشت: تاکنون به بهانههای مختلف در مورد تجربه ذهنی صحبت کردهایم. در متمم هم با عناوینی مانند ماهی سالمون و نیز بازگشت به دوران نخستین و نیز زندگی نامحدود بر روی زمین و نیز تلاش برای بقا در کرهی ماه، نمونههایی از تجربههای ذهنی را تجربه کردهایم. در تجربههای ذهنی، قرار نیست به اتفاقی که واقعاً در دنیای بیرون میافتد یا قرار است بیفتد فکر کنیم. بلکه قرار است مسئلهای را، با چارچوبی متفاوت از چارچوب مسائل روزمره مورد توجه قرار دهیم و به این شیوه، قدرت تحلیلگری ذهنیمان افزایش یابد. طبیعتاً به علت ماهیت ذاتی تجربههای ذهنی، عموماً نمیتوان برای آنها پاسخ درست یا نادرست قائل شد. کسی هم که به این تجربهها فکر میکند و میکوشد آنها را تحلیل کند، از مسیر جستجوی پاسخ و از نبرد با مسئله لذت میبرد و نه از یافتن […]
آیا کارت اهدای عضو دارید؟
یکی از وبلاگهایی که معمولاً برای مطالعهی مطالبش وقت میگذارم، وبلاگ Marginal Revolution هست. الکس تقی تبرّک و تایلر کوئن که هر دو استاد دانشگاه جرج میسون هستند این وبلاگ رو مینویسند. چند روز پیش مطلبی از الکس تبرک خوندم که ذهنم رو مشغول کرد. موضوع مطلب در مورد اهداء عضو بود. اما احساس کردم در خیلی از زمینههای دیگه هم میشه شبیه این نگاه رو داشت. برای حرف تبرک، میشه اما و اگرهای زیادی گذاشت. اما در کل به نظرم، قابل درک و پذیرشه: من هر جا به هر کسی میرسم، سعی میکنم او را تشویق کنم که کارت اهدای عضو بگیرد و به مجموعهی کسانی ملحق شود که حاضرند پس از مرگ خود، اعضایشان را به دیگران اهدا کنند. البته طبیعتاً من کسی را مجبور نمیکنم و صرفاً پیشنهاد میکنم. اما یک نکته […]
زندگی در جهان کاریکاتوری
جان لینچ، در کتاب تاریخچه کاریکاتور، کاریکاتور را به صورت زیر تعریف میکند: به تصویر کشیدن یک شخص یا یک شیء با بزرگنمایی برخی از ویژگیها و سادهسازی بیش از حد سایر ویژگیها. مدتی است که این تعریف، هر روز به بهانهای در ذهنم تداعی میشود. احساس میکنم دنیای امروز برای بسیاری از ما – و شاید برای همهی ما – به تدریج به یک کاریکاتور تبدیل شده است. گاهی رویدادی که اهمیت نسبی پایینی دارد، بسیار بزرگ میشود و همه آن را میشنوند و گاهی رویداد دیگری که اهمیت بالایی دارد، به دست فراموشی سپرده میشود. سیاست و شهرت، دو صنعتی میشوند که بیش از همه توجه مردم را به خود جلب میکنند و زندگی روزمره (که سهم زیادی از عمر ما را به خود اختصاص میدهد) در هیاهوی خبری به دست فراموشی سپرده میشود. نمیدانم این واکنشهای […]
کدام بهتر است: تحلیل درست، نتیجه اشتباه یا تحلیل اشتباه و نتیجه درست
داشتم مجموعه مقالاتی در مورد تصمیم گیری را میخواندم که توسط هوارد رایفا و همکارانش گردآوری و ویرایش شده است. رایفا از بزرگان حوزهی تصمیم گیری (و به طور خاص روش های کمّی تصمیمگیری) است. در یکی از مقالات (صفحه ۱۴۹) مطلب جالبی بود که اگر چه کوتاه بود اما حیفم آمد برای شما تعریف نکنم: چند سال قبل، مردی کم سواد در مسابقهی بخت آزمایی اسپانیا برنده شد. احتمالاً میدانید که بخت آزمایی برای اسپانیاییها در حدی مهم است که بزرگترین رویدادهای داخلی و بینالمللی هم، وقفهای در اجرای آن به وجود نمیآورد. مرد بلیطی را خریده بود که شمارهاش به ۴۸ ختم میشد. خبرنگار روزنامه از او پرسید: فکر میکردی برنده شوی؟ مرد پاسخ داد: بله. من هفت شب متوالی خواب عدد هفت را دیدم و هفت هفت تا، چهل و هشت تا. رفتم […]
آیندهی سایتهای خبری ایرانی چه خواهد بود؟
پیش نوشت: این مطلب، خیلی کوتاه و ناقص است. صرفاً اینجا نوشتم تا با دیدن دوبارهاش، کمی بیشتر فکر کنم. اصل مطلب: هر روز، صبح قبل از شروع کار روزانه، تعدادی از سایتهای خبری ایرانی و خارجی را مرور میکنم. چند روز اخیر، احساس کردم که روند افت کیفی سایتها بسیار محسوس شده است. در این قضاوت من، این مسئله را هم لحاظ کنید که تقریباً با دستاندرکاران تمام سایتهایی که چک میکنم، رابطهی دوستی بسیار نزدیک دارم و احتمالاً سوگیری ذهنی مثبت، باعث شده که خیلی دیرتر از سایر مخاطبان، احساس نارضایتی کنم. ترجیح میدهم به نام هیچیک از سایتها اشاره نکنم. اما روند مشخص است: سایتها به وضوح از #شبکه های اجتماعی عقب افتادهاند. منظورم از عقبافتادگی، این نیست که مثلاً خبرهایی در شبکههای اجتماعی هست که در سایتها نیست (این یک واقعیت است که […]
درسهایی از انتخابات آمریکا
پیش نوشت: ترجیحم این بود که در تراکم کاری این روزها، در روزنوشتهها مطلب کمتری بنویسم یا اگر مینویسم در مورد انتخابات آمریکا ننویسم. اما بعد دیدم، چون قبلاً در این زمینه اظهار نظر کردهام (چهاردهمین کلید، مگ ویتمن و سند ۲۱۳ صفحهای راه بهتر) منطقی نیست که الان چیزی ننویسم. چون ممکن است خوانندگان اینجا – که نظرشان بر خلاف نظر نخوانندگان اینجا – برایم بسیار مهم است، فکر کنند محمدرضا قبلاً حدس میزد که کلینتون (به خاطر حمایت تکنولوژیستها) رأی بالاتری میآورد و حالا که نتیجه شکل دیگری شده، سکوت کرده است. بعد که تصمیم گرفتم بنویسم، دیدم مناسب است که استاندارد سخت اما مهم متمم را رعایت کنم: در متمم قرار بوده و هست که هر وقت میخواهیم مطلبی بنویسیم، تلاش کنیم که چیزی بیش از توضیحات اولیه باشد و گزارشی از آموزههای خود را […]
آخرین دیدگاه