پیشنوشت: جدا از خردهاشارههای اینجا و آنجا، این سومین باری است که در روزنوشتهها بهشکل مستقل مطلبی دربارهٔ ارگونومی مینویسم.
اولین بار زمانی بود که بهعلت چشمدرد شدید، تقریباً از خواندن و نوشتن ناتوان شده بودم. و مدتی طول کشید تا دوباره توانستم کارهای روزمرهام را آغاز کنم. تجربهاش را در مطلبی با عنوان توصیههایی برای مراقبت از چشمها برایتان گفتم.
دومین بار مربوط به زمانی بود که به خاطر مشکل در عصبهای گردن (pinched nerve) عملاً دست چپم از کار افتاد. مدتی فقط درد و سوزش داشت و در مقطعی هم تقریباً قدرت گرفتن اشیاء را نداشت. تجربهاش را در مطلب دربارهٔ اهمیت ارگونومی برایتان گفتم (البته فرصت نشد از تمرینهای خوبی که بعداً دوباره سلامتم را کامل برگرداند بنویسم و این کار را بعداً باید انجام دهم. فعلاً همان ویدئوهای Bob & Brad که در آن نوشته گفتهام خوب است).
این بار میخواهم دربارهٔ تجربهٔ استفاده از تبلت برای کتابخوانی بنویسم. شاید حرف تازهای در آن پیدا نکنید. اما چون برای خودم تجربهٔ مهمی بوده، آن را اینجا مینویسم. شاید بهکار کسی بیاید.
کتابخوان بوکس Boox
قبلاً گفتهام و احتمالاً یادتان هست که من از کتابخوان Boox استفاده میکنم. نسخهٔ ۱۰/۳ اینچ و سیاه و سفید (با تکنولوژی E-Ink).
تقریباً شبیه کیندل است. با این تفاوت که ابعاد بزرگتری دارد. سیستم عامل آن اندروید است (بنابراین در مقایسه با کیندل دست کاربر بسیار بازتر است). و قلم هم دارد. با وجودی که کیندل کمی سختجانتر است (من هر دو را دارم و استفاده میکنم) اگر لازم باشد یکی از این دو را انتخاب کنم، قطعاً بوکس را انتخاب میکنم.
چند سالی بود که از سر تنوعطلبی تصمیم گرفته بودم برای خودم کتابخوان تازهای بخرم. متأسفانه هر چه میگشتم، چیزی پیدا نمیکردم که بیارزد کتابخوان قبلی را کنار بگذارم. پول بدهم و چیز جدیدی بگیرم. رقیب اصلی بوکس در بازار Remarkable است که چند بار آن را امتحان کردم و دیدم برتری خاصی ندارد که آن را بگیرم.
گزینهٔ دیگرم نسخهٔ رنگی بوکس بود که دیدم کنتراست رنگهایش خیلی زیاد نیست (با تکنولوژی E-Ink هنوز نمیشود کنتراست رنگ بالایی ایجاد کرد. همین که رنگی شده، خیلی هنر کردهاند).
گزینهٔ دیگرم هم نسخهٔ بزرگتر بوکس بود (۱۳ اینچ) که بتوانم در آن مقالات و کاغذهای سایز A4 را بخوانم. امروز میدانم بهتر بود تنوعطلبیام را با این گزینه اصلاح کنم. اما متأسفانه در آن زمان تصمیم دیگری گرفتم.
تبلت هواوی نسخهٔ MatePad 11.5
من اصلاً تجربهٔ خوبی از کتابخوانی با تبلت نداشتهام. طبیعی هم هست. اگر مدت طولانی با تبلت کتاب بخوانید، چشمتان بهخاطر نور آبی تبلت اذیت میشود. با فیلترهای رنگ آبی (چه سختافزاری با عینک و چه با نرمافزار) این مشکل را میتوان تا حد زیادی کاهش داد. اما هرگز بهشکل کامل برطرف نمیشود. دقیقاً همین ضعف تبلتهاست که بازاری چشمگیر برای کتابخوانها ایجاد کرده است.
اما این بار وسوسه شدم و گفتم یک بار دیگر تبلت را امتحان میکنم. چرا؟ چون دیدم هواوی همهجا برای تبلتهای MatePad تبلیغ میکند و تأکید میکند که این تبلتها میتوانند به شکل سختافزاری بخشی از نور آبی را حذف کنند و اساساً برای تجربهٔ شبیه به خواندن کتاب کاغذی طراحی شدهاند.
جستجو در وب هم نشان میداد که این تبلتها واقعاً فرق دارند.
در لحظهٔ اول کمی میترسیدم به سراغ هواوی بروم. آنها بهخاطر تحریمها، سیستم عامل خودشان را توسعه دادهاند (سیمفونی) که بر پایهٔ اندروید است. اما بعضی از نرمافزارهای پایه مثل اپلیکیشن جیمیل، اپلیکیشن یوتیوب و … روی آن اجرا نمیشود.
البته در عمل، به همهٔ این سرویسها از طریق مرورگر و نسخهٔ وب دسترسی دارید. اپلیکیشنها را هم با میانبرهای سادهای میشود نصب کرد.
همهٔ این محدودیتها را میدانستم. اما گفتم اشکالی ندارد. یک تجربهٔ تازه است. تازه مگر کاربران اپل نیستند که پول میدهند اپل آنها را در زندان اکوسیستم خود اسیر کند؟ ما هم زندان اکوسیستمی را با هواوی تجربه میکنیم (تازه این زندان دالانهای بسیاری به دنیای آزاد دارد).
روزهای اول همهچیز خوب بود. تجربهٔ قلم هواوی روی صفحهٔ MatePad با آن پوشش (coating) خاصش، بسیار شبیه حرکت دادن قلم بر کاغذ بود. کیفیت تصویر هم خوب بود. برای حدود ۳۰ میلیون تومان پولی که آن زمان داده بودم، به نظرم یک وسیلهٔ مفید، جذاب و نسبتاً ارزان بود. خصوصاً وقتی با تجربهٔ تبلتهای قبلیام مقایسه میکردم، واقعاً برای کتابخوانی بهتر بود.
ماجرای هواپیما
در ماههای اخیر با مشکل عجیبی مواجه شدم: فرود دردناک!
هر وقت سفر میرفتم، از لحظهای که کاپیتان اعلام میکرد هواپیما میخواهد ارتفاعش را کم کند، بالای چشمانم میسوخت. بعد به تدریج درد شدیدتر میشد و تیر میکشید. بعد تمام پیشانیام را فرا میگرفت. بعد به بالاهای سرم میرسید. اولین دفعات فکر کردم احتمالاً قرار است سکته کنم (تجربهٔ سکته ندارم، اما حس میکردم لابد چنین چیزی است).
درد آنقدر زیاد میشد که چشمهایم را میگرفتم. پیشانیام را فشار میدادم. سرم را ماساژ میدادم. و آنقدر بیقرار میشدم که صندلیهای مجاور میفهمیدند اتفاقی افتاده و نگرانم میشدند.
یادم نمیآید در طول زندگیام هیچ درد داخلی (در سر یا بدن) به این شدت تجربه کرده باشم. مشکل دیگر هم این بود که این درد تا دو سه روز بعد از هر پرواز باقی میماند و به تدریج از بین میرفت.
با تکرار این مشکل، کمکم به نتیجه رسیدم که احتمالاً دیگر نمیتوانم هواپیما سوار شوم. و این برای کار و سبک زندگی من، یک بحران جدی است.
در این موارد پیشنهادهای رایج این است که آب بخورید. قبل سفر دستمال خیس روی پیشانی بگذارید. اشک مصنوعی در چشم و قطره در بینی بریزید. بینی را بگیرید و سعی کنید بازدم داشته باشید (تا پردهٔ گوشتان تق صدا بدهد). و اگر مثل من سینوزیت و حساسیت هم داشته باشید، مجموعهای از داروها هم به بستهٔ پیشنهادی پرواز اضافه میشود.
سرتان را درد نیاورم. مشکل ماند و کم نشد.
باز هم نور آبی لعنتی
تمام مسئلهٔ من این شده بود که اخیراً چه اتفاقی افتاده یا چه تغییری در من و بدنم بهوجود آمده که چنین مشکلی دارم؟ به هر تغییری که ایجاد شده بود فکر کردم. میگفتند که شاید مطالعه در پروازهای طولانی چشمت را خشک کرده باشد، اما من سالهاست در پرواز مطالعه میکنم. این مسئله جدید نبود.
اما یک چیز تغییر کرده بود: اخیراً در پرواز از تبلت جدیدم استفاده میکردم و نه کتابخوانهای قبلیام. ماجرا به همین تبلت جدید مربوط بود.
تبلت هواوی من نور آبی را بهشکل کامل حذف نمیکند. حتی وقتی حالتهای Reading Mode (مناسب مطالعه) و Eye Comfort (راحتی چشم) را فعال میکنم، هنوز نور آبی تا حدی در آن وجود دارد. این نور آبی، روی زمین هم تأثیر خستهکنندهٔ خود را دارد. اما در آسمان که چشم مستعد خشک شدن است، اثرش دوچندان میشود.
جالب اینجاست که من بهشدت حواسم به نور آبی هست. وقتی به صفحههای نمایش نگاه میکنم، راحت تشخیص میدهم که نور آبیشان کم است یا زیاد. اما اشتباهم این بود که بدون مقایسه، صرفاً به چشم خود اعتماد کردم.
بهتر بود تبلت را کنار تبلتهای دیگر یا لپتاپ خودم بگذارم و مقایسه کنم.
اگر عکس زیر را ببینید تفاوتها را متوجه میشوید:
من روی لپتاپم از وضعیت Night Mode استفاده میکنم و نور آبی را بسیار کم میکنم. تبلت میتپد هواوی که در وسط میبینید، الان در وضعیت نایت مود است و نور آبی آن به حداقل رسیده. کتابخوان بوکس در سمت چپ هم، همانطور که میدانید اساساً نور پسزمینه (بکلایت) ندارد. یعنی اگر چراغ اتاق را خاموش کنم، شما فقط دو صفحهٔ نمایش سمت راست را میبینید و متوجه نمیشوید در این اتاق یک صفحهٔ نمایش سوم هم هست (و دقیقاً همین، مزیت کتابخوانهای E-Ink است).
جالب است که حتی وقتی نور پسزمینهٔ بوکس را روشن میکنم (حالت نایتمود / شبانه) باز هم بین سه وسیله، بیشترین نور آبی را این تبلت دارد:
خلاصه اینکه کتابخوان بوکس را که در بسته قرار داده و کنار گذاشته بودم، با عزت و احترام به روی میز کار برگرداندم و تبلت هواوری را نگه داشتم برای گشتوگذار در یوتیوب.
میدانم که استفادهٔ من از صفحهٔ نمایش برای مطالعه بسیار زیاد است (من هنوز هم هر روز تقریباً ۱۰۰ صفحه یا بیشتر کتاب و مقاله میخوانم) و احتمالاً کسانی که مدت کمتری از صفحه نمایش استفاده میکنند ممکن است چنین دردسرهایی را تجربه نکنند.
اما این به آن معنا نیست که نور آبی به چشمشان لطمه نمیزند، بلکه صرفاً میشود گفت که اثرات بد نور آبی را دیرتر تجربه خواهند کرد.
این را هم بگویم که این نوشته، علیه تبلت هواوی نیست. اتفاقاً اگر کسی اصرار داشته باشد از تبلت برای کتابخوانی استفاده کند، واقعاً تبلت خوبی است. اما حرف من این است که اگر واقعاً هدف اصلیتان از تبلت خریدن این است که کتاب بخوانید، به نظرم مستقل از نوع و برند تبلت، احتمالاً گزینهٔ بهتر این است که از کتابخوان استفاده کرده یا مطالب را روی کاغذ پرینت بگیرید و بخوانید.
و مستقل از همهٔ این حرفها، توصیههای رایج را هم جدی بگیرید: بین زمانهای مطالعه فاصله بیندازید. در فواصل استراحت به دوردست نگاه کنید. همیشه از فیلتر نور آبی استفاده کنید (دهها اپلیکیشن برای این کار هست. خود سیستم عاملها هم معمولاً چنین گزینهای دارند. روز اول اذیت میشوید. روز دوم محال است متوجه بشوید که تصویر سرخرنگ شده). و به نظرم اگر پروازهای طولانی دارید، وقت را با پادکست بگذرانید. احتمالاً گزینهٔ مطمئنتری از کتابخوانی است (البته که من در طول این سالها تا زمانی که کتابخوان داشتم، اینقدر از مطالعه در پرواز نمیترسیدم که چنین پیشنهادی مطرح کنم).
آخرین دیدگاه