75
یادمان باشد، یک عمر درس میخوانیم،
بارها آزمون میدهیم،
سالها کار میکنیم،
ذره ذره پس انداز میکنیم،
کتاب میخوانیم و مینویسیم…
تا موقعیت مطلوبی در جامعه داشته باشیم و اگر روزی، شریک رویایی رابطه عاطفی خود را دیدیم،
درخواستمان با پاسخ منفی مواجه نشود…
اما گاه چنان غرق میشویم
در درس
در آزمونها
در کار
در پول و پس انداز
در کتاب و مجله…
که شریک رویایی زندگی خود را می بینیم و از کنارش رد میشویم،
یا او را میبینیم و او به ما پاسخ رد میدهد
یا اگر در کنارمان است، ترکمان میکند…
ما میمانیم و درس و آزمون و کار و پول و پس انداز و کتاب و مجله
و زندگی تلخ و تکراری و ملال آوری که هر لحظه اش یک عمر به طول می انجامد…
پی نوشت: این داستان، رنج مشترک بسیاری از مردان موفق حوزه کسب و کار در اطراف ماست…

65 دیدگاه
محمدرضای جان ، سلام
نمی دونم چرا هر چه تذکر بدهی که نوشته های قبلی ات را با احتیاط و تطبیق با نوشته ها و فکر کنونی ات بخوانیم ، بازهم مثل کودکان سرتق دوست دارم تو را هنوز از اول بخوانم ، نمی دانم مغز خنگم را چرا تلاش دارد نذارد که فعلا جور دیگری غیر از این فکر کنم که آدم ها را در زمان کنونی دیدنشان ضروری است به این شرط که همچون کتاب از اولین صفحات آنها را بخوانیم تا سیر مولف زندگی را همچون مطالب کتاب به درستی بفهمیم…
اما در پای این مطلب قشنگ ، ترانه ای رو که چند روز پیش شنیدن چند خطی اش در یک آهنگ با صدای مهران مدیری ( این قطعه برای اوایل دهه 80 است) عجیب به دلم نشست… الان دیدم گذاشتنش در اینجا بی ارتباط هم نیست.. ( به نظرم شنیدن این آهنگ هم خالی از لطف نباشه و ترانه از سهیل محمودی جدیدا کم کار)
قصه غربت و سرگردونيـــــــــــامو
براي پنجره هــــــا زمزمـــــه كردم
همنفس با شباي ابري و دلتنــــــگ
غصه هامو بي صدا زمزمه كردم…
دنبـــــــــــال يه نيمه ي گمشده بودم
كه با هم يه سيب كامــل رو بسازيم
دنبال حريفي بودم كـــــه من و اون
زندگي مونو به پاي هم ببــــــــازيم
يه ستارم يه ستاره ي غريــــــــــــبه
گوشه ي يه كهكشـــون بي نهايـــــت
راه رو گم كردم و سرگردون و تنهام
وسط يه آسمــــــــون بي نهـــــــايت
گشتن و گشتن و تا هميــــــشه گشتن
به همه پنجره هـــامون سرك كشيدن
قصه مــن و تـــو مثل مهـر و ماهــه
جستجـــــــو حتي براي نرسيــــــدن
يه ستارم يه ستاره ي غريــــــــــــبه
گوشه ي يه كهكشــون بي نهايـــــت
قصه مــن و تــو مثل مهــر و ماهـه
جستجـــــــو حتي براي نرسيــــــدن
يه ستارم يه ستاره غريـــــــــــــــــبه
گوشه ي يه كهكشـــــون بي نهايـــت
راه رو گم كردم و سرگردون و تنهام
وسط يه آسمـــــــون بي نهايـــــت…
یاد فیلم فیس بوک افتادم که این فیلم با صحنه ای تمام شد که مارک زاکربرگ بعد از اینکه خیلی خیلی پولدار شد مرتب فیس بوک دوست دختر قبلی از دست داده اش را رفرش میکرد و بهش نگاه میکرد….
به نظر من مهم اينه كه چطور خوشحال تري
پس بهتره به جاي اينكه اين همه تخته گاز بريم و اخرش ببينيم اصلا خوش حال نيستيم يه كم راجع به خوشحال بودنمون بيشتر فكر كنيم
من به مهندسي مجدد راجع به بهتر زندگي كردن و خوشحال تر زندگي كردن اعتقاد دارم و در دوره هاي مختلفي از زندگيم اجرا كردم
پس استادان
موفقها
پولدارها
خيلي با سوادها
دانشمندها
يه كم فكر راجع به خودتون