نخستین بار که پا به بیرون از مرزهای کشور گذاشتم، به کشور اتریش رفتم. یادم نمی رود، وقتی برگشتم هزار نوع «نقد و تحلیل» داشتم. که اروپا اینگونه است و ایران آنگونه و این ویژگی در ایرانیان بهتر است و آن ویژگی در مردم اتریش بهتر است و این را باید از رفتار اینان حذف کرد و آن را باید به رفتار آنان افزود و …
این داستان اما مربوط به سال ۲۰۰۰ بود. امروز در سال ۲۰۱۲ با سابقه دیدار از تعداد زیادی از کشورها در نقاط مختلف جهان، آموخته ام که در دیدن کشورها «تحلیل گر» نباشم، بلکه «مشاهده گر» باشم. دیگر رفتارها برایم خوب و بد ندارند. دیگر قضاوتی ندارم. می بینم و می آموزم و تجربه میکنم و می فهمم که ملل مختلف، هر یک قلمرو خود را به شیوه ای متفاوت مدیریت میکنند.
***
نخستین بار که در کلاس شخصیت شناسی شرکت کردم، از کلاس که بیرون آمدم همه را تحلیل میکردم. که این یکی نوروتیک است و آن یکی سایکوتیک است و آن دیگری حسی است، این یک شهودی است و آن دیگری عقده مادری دارد و این یکی …
این داستان اما مربوط به نخستین جلسه کلاس بود. صد ساعت از کلاس که گذشت، استاد در واپسین لحظه های کلاس گفت: تحلیل دیگران، به شما کمکی نمیکند. در مورد دیگران فقط «مشاهده گر» باشید. اوج تحلیل آن است که به «تحلیل خود» بپردازید. میدانم دشوار است و بسیاری از شما چنین همتی نخواهید داشت.
***
اخیراً در بعضی از کامنت ها، انواع توصیه ها و نصیحت ها را از مخاطبان دریافت میکنم:
یکی میگوید: «اصل» توازن بین «کار» و «زندگی» را رعایت کن.
دیگری میگوید: به نظر می آید که «عزت نفس» در شما باید بهبود یابد و برای اینکار …
فرد دیگر میگوید: نوشته های شما، غلتشی در رمانتیسیزم است و میتواند ناشی از کاهش توجه محیطی به صورت مقطعی…
***
دوستان عزیزم. هر یک از ما کشوری هستیم و قلمرویی داریم. شاید من آمریکا نباشم یا انگلیس یا سوئد. اما اگر عراق و افغانستان این جهان هم هستم، هویت و فرهنگ و قانون و رفتارم برای خودم محترم است. من هم پرچمی دارم و نشانه هایی بر روی آن پرچم حک شده است. پرچمی که شاید رنگ هایش به سلیقه شما نباشد. پس اجازه بده در قلمرو خود، آنچنانکه میخواهم زندگی کنم، نه آنچنان که تو میخواهی…
عجیب تر از همه، توصیه های دوستانی است که حتی یک هفته نیز در کنار من کار و زندگی نکرده اند اما شخصی ترین بخشهای زندگی مرا به قضاوت می نشینند. این گروه، همچون کسانی هستند که هرگز از کشوری بازدید نکرده اند، اما زبان به تحلیل و تفسیر در مورد آن کشور می گشایند.
***
دوستی داشتم که میگفت بسیاری از ایرانیان، پرت ترین کوچه های کشورهای دیگر را شناسایی کرده اند، اما از نگاه به طبیعت کشور خود غافل مانده اند. خوب که فکر میکنم، می بینم درست میگوید: ما همه گردشگریم، اما نه در دنیای خودمان. گردشگری در جهانهای دیگر.
من تازگی ها به این درک رسیدم که دیگران رو “ببینم” و “قضاوت” نکنم
و وقتمو روی خودم و فهمیدن خواسته هام صرف کنم
سلام
متن شما پاسخی به سوال ذهنی من بود.
منم قبل ازین اینجوری بودم اما الان مشاهده گری رو بیشتر دوس دارم و میدونم مفیدتره!
درمرد همایش هم من ثبت نام قطعی کردم مهندس و بی صبرانه منتظرم.
سلام اقای شعبانعلی
میخواستم بتون حق بدم وتشکر کنم به این خاطر که با این گله نشون دادین نظر دیگران واستون اهمیت داره وگرنه مثل خیلیا بی تفاوت از کنار عقایدشون رد میشدین
من اصلا اهل تملق گویی نیستم ولی فکر میکنم دلیل این قضاوت ها مجذوب شدن افراد از شخصیت شماست.حقیقت اینه که جلوی کنجکاوی دیگرانو نمیشه گرفت ولی میشه فقط به مطالبی توجه کرد قابل توجه کردن باشه
سلام
به پشتوانه درد دیسک کمر واستعلاجی که خونه نشینم کرده امروز این مطلبو خوندم بعد اومدم نظراتو خوندم برام جالبه که سریع همه تعریف کردن که خیلی عالیه / وای استاد چقدر زیبا / واقعا همینطوره …. باز هم بر میگردم به خوش باوری یا زود باوری البته منظورم این نیست که مطلب شما اشتباهه من چند بار خوندمش درسته اما اگه قراره هر کس کار خودشو بکنه هرکس با هر رسم ورسوم و عادتیکه
هست باشه و انتقاد نشه و نره بهتر از خودشو ببینه که تغییر وتحول و بهتر شدنی صورت نمیگیره
با این جمله زیاد موافق نیستم
” پس اجازه بده در قلمرو خود، آنچنانکه میخواهم زندگی کنم، نه آنچنان که تو میخواهی… ”
شاید شما (منظورم شمای نوعی نه محمدرضا شعبانعلی ) دوست داری قاتل باشی یا به ناموس مردم تجاوز کنی پس کسی نباید کاری به کارت داشته باشه
این حرفا تا یه جاهایی درسته اما نمیشه تعمیم کلی داد
با این حرفم احتمالا جزو این دسته میشم
” عجیب تر از همه، توصیه های دوستانی است که حتی یک هفته نیز در کنار من کار و زندگی نکرده اند اما شخصی ترین بخشهای زندگی مرا به قضاوت می نشینند. این گروه، همچون کسانی هستند که هرگز از کشوری بازدید نکرده اند، اما زبان به تحلیل و تفسیر در مورد آن کشور می گشایند.”
اما اگه قرار بود هر چیزی در قلمرو یه کشور باقی بمونه علم هم باید مخصوص هر کشوری میموند پس ما هم باید دنبال یه ادیسون برای خودمون باشیم
تقلید کور کورانه_ تجلیل بیش از حد _ انکار بیش از حد اینا از صفات بدی هستن که ما درخصوص قضاوت در مورد شخص یا مکان اگه داشته باشیم فاجعه
وهمیشه این یادمون باشه که هیچ شخصی به تنهایی کامل نیست
صفورا با کلیت حرف تو موافقم. اما مصداقها رو باید با دقت بیشتر نگاه بکنیم. این از بدیهیات محسوب میشه که آزادی تا وقتی پذیرفته است که به حقوق دیگران تجاوز نکنیم. من و مخاطبان سایت من هم متجاوز به عنف نیستیم صفورا خانم! من مشخصاً مصداقها رو نوشته بودم: کسی که به نوع کار کردن من ایراد میگیره، یا به سبک نگارشم، یا میخواد خلاء های شخصیتی من رو تحلیل کنه و به من آموزش بده، دلگیرم میکنه.
ضمناً همه دنبال بهبود هستند از جمله من. اما برخی از بهترین متخصصان و روانشناسان و بزرگان این کشور، با من دوستند. به دیدن من میایند و من به دیدنشون میرم. اگر بخواهم برای زندگیم نصیحتی بشنوم، ترجیح میدهم از کسانی بشنوم که «در قلمرو من زندگی کرده اند» نه از کسی که هزار زاویه پیدا و پنهان زندگی من رو نمیشناسه.
بحث ادیسون رو مطرح کرده ای، که ارتباطش رو اصلاً متوجه نمیشم. «علم» با «روان» فرق داره. «علم» را باید اشاعه داد اما «روان» خلوت هر آدم است و رمز رشد روان، یکی تنهایی است (چنانکه پیامبران و اولیاء آزموده اند) و دیگری هم نشینی با روان های بزرگ تر.
ضمناً اینکه جمله «هیچکس به تنهایی کامل نیست» جمله درستی است اما ارتباطی به نوشته من ندارد. اتفاقاً چنانکه قبلاً هم نوشته ام، در جمع بودن هنری است که همه از آن کم و بیش بهره مند هستند اما «در تنهایی آرامش را تجربه کردن»، چیزی است که در واپسین گامهای کمال، تجربه میشود…
جایی نوشته بودم، «باید خیلی چیزها را در خودت حل کرده باشی که بنشینی و به دیوار نگاه کنی و از تنهایی خودت لذت ببری».
در پایان این را هم بگویم که نگرش هر کس برای خودش محترم است. شاید تو ترجیح بدهی هر کس از کنارت رد میشود، ویزای ورود به مملکتت را به او هدیه کنی. من هم انتقادی به تو ندارم، اما ویزای ورود به سرزمین من، آسان صادر نمیشود، اقامت که اصلاً نمی دهیم!
ممنونم که جواب دادید فکر کنم از من نارحت شدید من قصد توهین نداشتم من مثال زدم / خواستم لمس بشه که اعمال و روان هر کس درسته حریم شخصی خودشه اما اونم حد و حدودی داره شاید دیگران حق ندارن به حریم آدم تجاوز کنن اما یه انسان موفق باید خودش روان خودشو به سمت بهبود و بهتر شدن سوق بده / حق با شماست شما ادم با سوادی هستید و به قول خودتون دوستانی که بهترین متخصصان وبزرگان این کشور هستند با شما دوستی دارن و بهتره به اون حرفا گوش بدید اما من نخواستم نصیحتتون کنم من خودم محتاج نصیحتم اما به شخصه معتقدم حرف خوب و درست را باید پذیرفت
در ضمن من به نظرات گوش میدم اما آنچه را که بدونم درسته را می پذیرم توی مملکت من هم جا هر کسی نیست من برای خودم ارزش قایل هستم
دیدن سایت و خوندن مطالبتون عادتم شده بود توی این مدت چیزای خوبی ازتون یاد گرفتم پس مدیون شما هستم
حلال کنید قصد ناراحت کردنتونو نداشتم
مهندس چه چیزها گاهی میگید.
چه انتظارایی دارید
خودتون دارید میگید برای اولین بار که رفته بودید مسافرات خارجی…
برای اولین بار که تو یه کلاس بودید…
خب پس اجازه بدید کسایی که اولین بار میان اینجا بگن! به شما که چیزی نمیشه!
****
کم کم عادت می کنیم که همدیگرو همین طور که هستیم قبول کنیم.
***
سلام استاد خوبم
بارها وبارها از قضاوت های بیجا وبیفکرانه بعضی افراد درباره خودم یا دیگران ناراحت شدم.واقعا نمیدونم این مسائل رو کی و کجا وچگونه باید یادبگیریم وبه فرزندانمون هم آموزش بدیم؟؟
بعضی اوقات واقعارنج میکشم مخصوصا این موضوعات توشهرهای کوچیک بیشترمطرح است وهمه میخواهندبه صورتی سرازکار دیگران دربیاورند.
ولی من یه اعتقاددارم واون اینه که برای اصلاح هرمعضلی اول باید ازخودمون شروع کنیم….
سلام
چقدر قشنگ نوشتید…
مشکلی رو که همه ی ما درگیرشیم….
نمیدونم کی قراره این عادت بد رو کناربذاریم و از مسند قضاوت بلند شیم…
کاش لاقل دانشجوتون بودم جواب منم میدادید 🙂
هرچند از برنامه ماه عسل به بعد دانشجوتون هستم و از مطالب وبتون واقعا استفاده کردم 🙂
حتی شمارو به عنوان الگوی بارز آرزوهام لینک کردم و از مطالبتون با ذکر نام استفاده کردم تو وبم
اشکالی که نداره؟؟ 🙁
چرا فکر میکنی اگر دانشجوم نباشی جوابتو نمیدم؟ مگه بقیه کسانی که اینجا با هم حرف میزنیم و بحث میکنیم و دعوا میکنیم و … همه معلم و دانشجو هستیم؟
از نظر من هر کسی که به خونه مجازی من سر میزنه مهمون منه. اگر زیاد سر بزنه دوست من هم محسوب میشه.
واااای بلخره آقای محمدرضا جواب منم داد:D
شوخی میکنم
خوب میدونم که سرتون شلوغه و آدمی نیستین که بخواین به اطرافیان کم محلی کنید و به اصطلاح کلاس بذارید:)
اینو از برخوردتون تو برنامه ماه عسل فهمیدم
ازتون دعوت میکنم اگه لایق دونستین وب منم بیاین
راستی از کجا معلوم منم از مهر نشم دانشجوتون؟؟!!
یا لاقل توی دانشگاهی باشم که شما تدریس میکنین؟؟؟؟
🙂
سلام
من كليپ قسمتي از كاس تحول فردي رو ديدم . ممنون از شما كه اين كليپ رو قرار داديد. خيلي برام مفيد بود.
يك سوال؟
من براي انتخاب مسير بعدي زندگي دچار ترديدم . آيا در اين رابطه هم مي توانيم به شما ميل بزنيم؟
ممنون ميشم پاسخ دهيد
اگر ایمیلی باشه که توضیحاتش شفاف باشه و سواد و اطلاعات من هم در حدی باشه که بتونم بهش جواب بدم، محاله که جواب ندم.
البته خودم هم جزو همون کسایی هستم که فعلا خام و کالم …
مفهوم دنیادیدگیو و تجربه همینه دیگه , به آسونیم به دست نمیاد
حالا شمام دیگه زیاد سخت نگیر ولی اشتباه ها رو حتما گوشزد کن تا این پختگی رو سایرین هم تجربه کنن
چقد خوب نوشتید
خیلی لذت بردم کاش همه ما روزی چند بار اینو برا خودمون بخونیم
بله افرین باریک موافقم خب که چی؟بنظرمنم قضاوت کردن بقیه کارخوبی نیست اینم بعداز خوندن کتاب”لذت حضوریااقتداراکنون”یاد گرفتم نه تنها ادما بلکه بهتره هیچ پدیده ای را هم قضاوت نکنیم.مثل یکی که پاش شکست و نگفت اخ وای ای خدا چرامن چرا حالا چراهای بیجواب الکی و فقط سعی کرد بهترین استفاده را بکنه از این موقعیت و بدون قضاوت سیاه و سفید پذیرفتش.خب نوشته هات منو یادکتاب خوشگلی میندازه که وقتی خوندمش تا یک ماهی تغییرکردم دیگه صدای ترمزماشین منوبه سمت فکرتصادف نمیبردو”فلله خیر حافظا”رانمیخوندم میشنیدمش و ازخودم عبورش میدادم.دوباره تمرین خواهم کردبازهم یادخواهم گرفت که به قضاوت ننشینم.اما محمدرضاخان شماهم انگار…ای ول میبینی تغییردیدگاهو یهویی اومدم بگم …خوبه شروع خوبی بود
از شناخت خودم ناتوانم
سلام محمدرضا
به حقیقت بیان کننده ی تجربیات و نکته هایی هستید که حتی عمل به یکی از ان ها، رها کننده ی انسان از رنج درون و قرین شدن با ارامش و موفقیت است .
این نکته نیز نکته ی دقیقی است . اما از یاد نبریم که مرز میان به قضاوت نشستن مردم و پیشنهاد و نظر دهی بسیار باریک است .
گر چه که این امر که استاد ، خود در پی تعلیم این مرز نیز هست بسیار مبرهن است و لذا ذکر این نکته تذکاری است اولا برای خودم و ثانیا برای دوستان .
با سلام.
ااقای شعبانعلی جسارتا اجازه درم برای درخواست راهنمایی از خدمتان ایمیلی بفرستم؟
ایمیل که اجازه نمیخواد دوست من
سلام بر محمدرضاي عزيز
از همينجا حالت رو ميپرسم و اميدوارم به زودي ببينمت.
اول از همه بگم كه كاملا باهات موافقم و مشاهدهگري رو بجاي قضاوت و از اون بدتر تعيين حق و باطل يكي از بهترين راهحلهاي زندگي ميدونم و بازهم از اين درسي كه به همه ما دادي متشكرم.
با خوندن مطلب شما در باره قضاوت درباره خود و تلاش در خودشناسي مطلبي به ذهنم رسيد كه بد نديدم با ديگران به اشتراك بگذارم. همونطور كه شايد خيلي از دوستان بدونند، يكي از بخشهاي ورزشهاي رزمي عليالخصوص كاراته اجراي “كاتا” است كه به اجراي زنجيرهاي از تكنيكها گفته ميشود. استادم، كانچو سيد مرتضي خوشي (كه خيلي از درسهاي زندگي را از كلام، رفتار و منش ايشان آموختم) بارها و بارها و مكررا براي همه ما تكرار ميكردند: در كاتا شما با خودتان مبارزه ميكنيد و بدانيد كه اين مبارزه بسيار سختتر از مبارزه با حريفي است كه او را ميبينيد و لمس ميكنيد و حقيقتا اين يكي از بزرگترين درسهاي زندگي من و همه شاگردان ايشان بوده و هست كه زماني ميتوانيم كاتا رو خوبي باشيم كه خودمان و نقاط ضعف و قوت خودمان را خوب بشناسيم.
سلام استاد عزیز
اصولا بعضیا تو خونشون آینه ندارن.شما خودتو ناراحت نکن.
سلام استادم خسته نباشی
موفقیت زمانی حاصل میشود که ما انسانها تمام توان و نیروی خود را صرف پرداختن به خود و اهدافمان و تلاش برای رسیدن به این اهداف کنیم شاید یکی از علتهای عدم موفقیت کشورهای جهان سومی و توسعه نیافته همین هدر دادن وقت وانرژی خود در پرداختن به غیر و فارغ از خود شدن باشه تازه اسم این کارمون رو میذاریم عاطفه و توجه به همنوع واسم غربیها رو میذاریم بی عاطفه و …. 😉 درسته همه چیز تو این دنیا نسبی است و هیچ کشور یا شخصی مطلق کامل نیست ولی یاد گرفتن بعضی فرهنگها و تقویت آن به پیشرفت انسانها و کشورهاشون خیلی کمک میکنه یکی از این فرهنگها میتونه تلاش در مسیر زندگی خود و احترام به همنوع باشه نه………
سلام
ما ملتی نصیحت گر هستیم اگر به ادبیاتمون نگاه کنیم کلی نظم و نثر نصیحت و هشدار داریم که این ویژگی قسمتی از شخصییت اکثرمون شده.
ولی کاش صبرمون بیشتر و قضاوتمون کمتر می شد و اول خودشناسی و بعد دیگر شناسی می کردیم.
مانند نسیم باش…….بی آنکه بخواهندت مهربانی کن و بگذر……
خب این خصلتی که دوستتون گفته من اینطور تفسیر میکنم ما از خودمون فراری هستیم….خودمون و پرت میکنیم تو دنیای بقیه چون تحمل خودمون و نداریم…تحمل مواجه شدن با خودمون رو نداریم…..تحمل ۵ دقیقه سکوت رو نداریم….این میشه که این میشه …:)….امیدوارم این قضاوتهای محدود روی فعالیت هیچکس و شما تاثیر نذاره…
سلام
به نظرم ما( همه ی ما )ملتی هستیم که علاقه ی عجیبی داریم به حرف زدن به همین دلیل هست که سخنان پیشوایان دینی و ملی خودمونو میخونیم حفظ میکنیم برای مواقعی که میخواییم بحث کنیم نه مواقعی که میخواییم کار کنیم بیشترمون نوع حرف زدن اونها رو الگو قرار میدیم نه عمل آنها رو کلا دنبال حرف بزرگ هستیم نه عمل بزرگ به همین دلیل هست که شما پیج های زیادی رو تو فیس بوک از دکتر شریعتی میبینی برای لایک کردن ولی از پروفسور حسابی که خدمت بزرگی به علم و نهایتا صنعت این مملکت کرده پیج های معدود میبینید.
این علاقه ی ما به حرف زدن محدودیت نداره در مورده همه چیز اضهار نظر های کارشناسانه میکنیم مثلا همونطور که گفتین زنگی خصوصیه یه نفر(چیزی خودم این روزا خیلی تجربه میکنم به دلیل محیط کار جدیدم) یا یه نوشته از یه آدمی که ندیدیمش و…کلا به دنبال موضوعی برای آنالیز (باکمترین داده ها) آنها که میشناسیم هستیم . دوست داریم حرف بزنیم توصیه کنیم اما مکان و زمانش را نمیدانیم .
گاهی با خودم فکر میکنم این همه فوق متخصص که توی کشور ما هست ولی چرا ما جایگاه خوبی نداریم.
ندا در جواب فکر آخرت …این همه فوق و متخصص تو کشورماهستن ولی تنها علم دارن …تعدا کمیشون بینش و دانش دارن تعداد کمترشون آگاهی
پگاه جان شما درست میگی ولی من منظورم اون کسایی بود که به خودشون اجازه میدن (بدون اطلاعات) نظر فوق کارشناسی بدن در مورد زندگی خصوصی دیگران در مورد نویسنده ای که یه بارم ندیدنش در حالی که اگه ما این همه آدم کارشناس(به ظاهر کارشناس که در زمینه مورد نظر هیچ مدرکی هم ممکن نداشته باشن) تو مملکتمون داریم چرا وضعمون اینه یا چرا حتی گاهی خودشون زندگیشون خیلی هم وضع خوبی نداره همه ی اینا به نظره من علتش اینه که ما الگوهامون آدم های سخنوری مثل دکتر شریعتی (که البته احترام خاصی براشون قائلم) نه آدمی مثل پروفسور حسابی که کار کرده و کم تر صحبت کرده واینکه هیچ وقت موقع اظهار نظر به لول خودمون و کسی که داریم نقدش میکنیم نگاه نمیکنیم فکر میکنیم همه از ما پایین ترن حتی کسی یکی از موفق ترینای دهه ی خودشه
خب اینجا میگم که کاملا با این نظریه الگو داشتن و مرید بودن و مقلد بودن و رهرو بودن و کل چیزهایی که تو این رده میگنجه شدیدا …شدیدا …شدیدا …مخالفم.(من اصلا اصلا آدم دگم و متعصبی نیستم ولی یه چندتا اصل دارم تو زندگیم اینم یکی از اوناس ..باقیشم خواستی میگم ندای عزیز:)..)……الگو داشتن و این چیزا به درد آدمایی میخوره که تنبلن تو فکر کردن…دنبال یه چیز حاضر و آمادن….آره هر انسانی به عنوان یک موجود منحصر بفرد می تونه درسی به آدم بده……و تمام…اینکه ما بخوایم ۱۰۰ درصد وجود یک انسان رو قبول کنیم یا رد کنیم تو کت من یکی نمیره یعنی این سی سال عمر همچین چیزی بهم ثابت کرده…هیچوقت دنبال الگو و مراد و مرشد نبودم…به نظرم آدمی که دنبال این چیزاس فقط خودش و نا امید میکنه…چون بالاخره یه روزی کل صفحات کتاب زندگی اون آدم ورق میخوره و تمام…….ولی در مورد این نظرات و حرفها و انتقادات بیربط در مورد زندگی خصوصی هرکسی خب می تونم بگم نظرم و همین زیر نوشتم…دلیل اصلیش مواجه نشدن و فرار کردن از خودمونه….می دونی ندا جواب همه سوالها درونه خودمونه…یادمه تو فیلم سرد سبز از برادر فروغ فرخزاد در مورد رابطه فروع با ابراهیم گلستان پرسیدن و چقدر زیبا جواب داد…اینکه تو این جامعه بخوان کسی رو خراب کنن دس می زارن روی مسایل خصوصی و شخصیش… باید از خودمون شروع کنیم چقدر شنونده این اظهار نظرها هستیم چقدر گوینده….درمورد اینکه گفتی چرا خودشون وضع زندگی خوبی ندارن می تونم بگم اصلا برای من مهم نیست زندگی خصوصی هرکس به خودش ربط داره مگر اینکه من بخوام درسی از زندگی خصوصی اون بگیرم اونوقت با اجازه اون طرف سرم و میکنم تو زندگیش در غیر اینصورت اصلا… بفرض اگر دکتر حسابی زندگی مشترک خوبی نداشت به من چه این قضیه ربطی به علم و دانش اون نداره و یا من حق ندارم مثلا کل شخصیت شاملو رو به خاطر چندتا زنی که داشه زیر سوال ببرم من شعراش و می خونم و کیفور میشم یا از صدای کریس دی برگ لذت نبرم چون مثلا فلان ماده مخدرو مصرف میکرده.!!!..آدم حتی نباید به خودش اجازه بده تو یکسری مسایل اعتقادی و شخصی نزدیکترین افراد زنگیش مثل دوست..همسر و غیره زیاد وارد بشه مسایلی مثل دین, کذشته وووو..امیدوارم تونسته باشم برسونم که چی می خوام بگم:)
حیف که در ساختار این وبلاگ چیزی به نام Like کردن وجود نداره وگرنه این نوشته تو رو Like میکردم.
پگاه عزیز به نظرم اینجا نمیتونیم منظور همو بفهمیم به دلیل اینکه منظورم از الگو درس گرفتن بوده نه مرید یه آدم بشیم و خود منم مثل شما هیچ وقت اینکار نکردم و نمیکنم منظورم این بود که اگه در زمینه سخنوری از یه ادم چیزایی یاد میگیریم خوبه که در زمینه کار هم همینطور باشه و در سطحی ترین نگاه میتونیم بفهمیم که یه ادمی مثل دکتر حسابی اولین حرکت سازنده ی زندگیش فکر کردنش بوده دقیقا همون چیزی که به نظرم شما هم دنبالشی این چیزی بود که من از ایشون یاد گرفتم و متعجبم از این لفظ ۱۰۰% که بکار بردین چو ن من دقیقا گفتم در کار ازشون یاد بگیریم واصلا از زندگی خصوصی ایشون حرف نزدم چون به نظرم ربطی نداره کلا به نظرم کار کردن در هر زمینه ای بدون فکر کردن اصلا چیز جالبی نیست .
و منظوره من از زندگی خصوصی حریم خصوصیه همه ما هست نه آدمای موفق که توی کامنت اولمم دقیقا خودمو ذکر کردم توی جامه ما حریم خصوصی یعنی جایی که شما بدون اجازه حق نداری واردش بشی ولی بدون اجازه و ازادانه میتونی در موردش اظهار نظر کنی واین به نظرم افتضااااااااااحه که دقیقا بعد از خوندن این روز نوشته اقای شعبانعلی متوجه شدم فقط برای من اتفاق نمیافته واین که من خودم تا الان در زنگی خصوصی خودم مقلد کسی نبودم شاید خیلی چیزارو که به نظرم منطقی بوده از خیلیا یاد گرقتم ولی باز ۱۰۰%مقلد نبودم چون دقیقا همونطور که آقای شعبانعلی گفتن هر کشوری ( بنظرم به دلیل متفاوت بودن شرایطش) قلمرو خود را به شیوه ای متفاوت مدیریت میکنند.
دوست عزیزم امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم .
ندا من با تو هم موافقم کاملاً!
اوهوم…کاری که من دارم انجام میدم….ولی استاد بعضی وقتها بعضی حرفها از سر تحلیل نیست…از…نمیدونم….الان با خوندن این متن یاد حرف دوستی افتادم که گفت من الان تو شرایطی نیستم که بخوام تصمیم بگیرم ولی من هر روز با یک مدل تحلیل از حرفش به یک مدل بهش حمله کردم و مورد قضاوتم قرارش دادم…استاد چیکار کنم که احساسم با افکارم قاطی نشن؟؟