خانه » دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه

دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه

توسط محمدرضا شعبانعلی
ادامه تحصیل در مقطع دکترا

از سال 80 که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال 1384 باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال 86 که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و  دکترا نمیگیری…

ادامه تحصیل در مقطع دکترا

پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…

مقدمه اول:

یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.

شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟

هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.

اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.

خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!

لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز. چیزی مثل جواز کسب!

من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.

من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.

به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.

فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.

مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید

دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.

——————————————————————————————————

مقدمه دوم:

اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!

کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.

این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد  دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».

——————————————————————————————————-

اما حالا دلایل من:

– ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.

شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!

من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برای پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!

– در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.

در رشته خودم عرض میکنم. وقتی هنوز در بسیاری از رشته های دانشگاهی ما، هنوز «ارتباطات و مذاکره» را به عنوان یک درس ارائه میدهند و این دو حوزه کاملاً تخصصی از هم تفکیک نشده اند، بیشتر شبیه شوخی خواهد بود که من بروم دکترا بگیرم و مثلاً به طور خاص در خصوص

«تفاوتهای الگوهای مذاکره درونسازمانی بین زنان و مردان با سن 30 تا 40 سال در مشاغل خصوصی و بنگاه های کوچک و متوسط در کلانشهر های ایران»

تز بنویسم!!!!

شاید بعد از نوشتن این تز، به من به جای «مهندس شعبانعلی» بگویند «دکتر شعبانعلی». اما من هر بار که دکتر صدایم کنند فکر میکنم دارند مسخره ام میکنند! شاید آنها نفهمند چه میگویند اما من که میدانم معنی دکتر چیست…

– شاید یکی از کارکردهای مدرک دکترا، تدریس در دانشگاه ها باشد. اما واقعیت این است که هدف من بزرگتر از تدریس دانشگاهی است. من در حال آموزش به مدیران اقتصادی کشور هستم و فکر میکنم آموزش امروز آنان، فوریت بیشتری دارد تا آموزش جوانان فردا. اگر فردا اقتصاد کشورم، مثل امروز باشد، جوانان کشور شغلی نخواهند داشت تا بتوانند از آموخته های دانشگاهی خود استفاده کنند…

– تجربه امروز ایران و جهان نشان داده که بزرگترین تغییرات اقتصادی و مدیریتی و صنعتی جهان را نه دانشگاهیان نظریه پرداز، بلکه صنعتگران عملگرا ایجاد کرده اند. انتخاب با ماست که در زمره کدام گروه باشیم اما من گروه دوم را ترجیح میدهم.

– مبحث هزینه فرصت نیز بحث مهمی است که همیشه به آن اشاره کرده ام. وقتی من میتوانم به جای 5000 ساعت وقت گذاشتن و اخذ مدرک دکترا (با هدف اینکه عنوانی به القابم اضافه شود) 2 یا 3 کتاب ارزشمند تألیف کنم که برای ده ها هزار نفر از هم وطنانم مفید فایده واقع شود، خیانت به جامعه است که عنوان و لقب خودم را به نیاز مردم جامعه ام ترجیح دهم.

خلاصه اینکه به نظر من، نیاز امروز جامعه من مدرک نیست. بلکه ما نیازمند دانشمندانی عملگرا  و مطالعه محور هستیم که علم روز دنیا را بیاموزند و آن را همچون لباسی بر قامت فرهنگ و جامعه ما بدوزند و ما را از این عریانی که گرفتار آنیم نجات دهند. ادامه تحصیل در دانشگاه، یکی از روشهای علم آموزی و دانش اندوزی است که 15 سال فعالیت دانشگاهی و صنعتی در ایران و جهان، به من به تجربه ثابت کرده که برای ایران امروز، اگر هم یکی از روشهاست قطعاً بهترین روش نیست.

من ضمن احترام به همه دوستان عزیزم که در دانشگاهها در خدمتشان هستم، احساس میکنم کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…

یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.

یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.

یا شبیه…

استراتژی ادامه تحصیل محمدرضا شعبانعلی

——————————————————————————————————-

پیشنهاد میکنم دوستانی که تمایل به گذاشتن کامنت دارند:

1- کامنتهای قبلی را بخوانند تا حرفهای تکراری دوباره مطرح نشود.

2- پست «جسور باش» را در اینجا بخوانند…

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

664 دیدگاه

حامد تکمیل ۲۰ فروردین، ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۳

بیان صادقانه شما آدم رو وادار به حرکت و تصمیم می کنه. از تعریف کارشناسی لذت بردم. من هم یه کتاب رایگان با همین مضمون نوشتم. شاید خوشتون بیاد:

http://silvercover.ir/press-success-key-in-computer-ebook

پاسخ
مهسا ۱۷ فروردین، ۱۳۹۳ - ۲۳:۱۱

متاسفانه در كشور من مدرك و علم آموزي دو مقوله جدا از هم تلقي ميشن. ايكاش روزي مردم سرزمينم قبول كنن كه دستيابي به مدارك بالاتر نيازمند دانش و آگاهي بيشتره. كسي كه سطح معلوماتش به ديپلم نمي رسه و به قول خودتون با پارتي نمره آورده خيانت به خودش به مردم و به جامعه اشه كه در يك مقطع بالاتر ادامه تحصيل بده.

پاسخ
توکلی نیا ۱۱ فروردین، ۱۳۹۳ - ۸:۱۵

خیلی باهاتون موافقم آقای باهاتون آقای شعبانعلی
علم و عمل، دو چیز متفاوت هستند که عمل (مهارت) رو باید در دل کار فراگرفت و علم (دانش) رو میشه از منابع مختلفی از جمله دانشگاه (توجه کنید که یکی از مراکز فراگیری دانش، دانش گاه است) آموخت. با توجه به رشد فزاینده ی فناوری های جدید منجمله اینترنت که دسترسی به جدیدترین منابع دانشی را در حداقل زمان فراهم نموده، نشستن پشت صندلی های ضمخت دانشگاه و صرف زمانی معادل 4 یا 5 سال، یعنی گذر از بهترین سالها و زمان های زندگی به راحتی.

پاسخ
نفیسه ۴ فروردین، ۱۳۹۳ - ۱:۲۸

خیلی جالب بود
مخصوصاً که دو خط آخری که به اون اشاره کردید، دقیقاً در ایران مصداقش هست.
ولی گاهی بعضی از افراد این توجیه رو می کنند که مثلاً شرکت ما در فنآوری نانو کار می کنه و محصولاتش رو به قیمت خوبی صادر می کنه. و نیازی نیست که یک کشور برای کار کردن بر روی یک صنعت، به تمامی تکنولوژی های ساده تر از اون دست یافته باشه. مثالی که می زنند، کشور ژاپن هست که به تکنولوژی موبایل تا حد خیلی بالایی دست یافته و به همه جای دنیا صادرات داره ولی به دلیل شرایط کوهستانی کشورش کشاورزی نداره و همه محصولات کشاورزیش وارداتی هستند. آیا به نظر شما این توجیه قابل قبولی هست؟

پاسخ
پویا ودایع ۲۴ اسفند، ۱۳۹۲ - ۲۱:۳۹

چرا دکتری نمی گیرم ؟

شاید خیلی ها بگویند ..دست فلانی به گوشت نمی رسه و…
اما خیلی ها هستند که مدرک DBA خود را دکتری می دانند و بدون داشتن هر گونه تجربه و تخصص خاص در یک رشته دکتر صدایشان می کنند …اما همانگونه که یک بار هم با هم صحبت کردیم محمدرضای عزیز سطح سواد رابطه ای با شعور و فهم ندارد . اما کسانی هستند که بدون داشتن مدرک عالی می توانند راهنمای خوب باشند .

پاسخ
صبا ۲۱ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۳

نمیدونم چه جوری ازتون تشکر کنم. حرف دل مارو زدید. خیلی خیلی ممنون. کاش وضعیتمون اینطوری نبود. حالا بد قضیه اینجاست که متاسفانه برخی والدین به هیچ وجه این دلایل رو نمیپذیرند و آدم رو تا سرحد مرگ میبرند. مثل خود من که در یه همچین وضعیتی گرفتار شدم و تقریبا دیگه در حال نابودی ام ، اضافه کنید به این وضعیت بیکاری و تبدیل اون به یک گرز آهنی که روزی سه وعده و گاها بیشتر به همراه آه و فغان والدین بر سرم فرود می آید. بازم مرسی که حرف دل خیلیا رو زدین.مرسی.

پاسخ
فاطمه_ ۲۱ اسفند، ۱۳۹۲ - ۹:۰۱

دغدغه مفید بودن آدم رو وسوسه میکنه که مراحلی رو که شما عرض کردید یکی پس از دیگری طی کنه؟ معیار کارامد بودن برای همه ما ادامه تحصیل بوده! من با خودم کنار اومدم و عمق رو بیشتر کردم تا طول تحصیل، طرز تفکر آقای رویس رو نمیشه تغییر داد 😉 جرات شما برای شنا کردن خلاف جهت آب قابل تحسین ست. ممنون.

پاسخ
محمود ۱۸ اسفند، ۱۳۹۲ - ۲۱:۳۷

بسیار زیبا نوشته اید . دستتان درد نکند .

پاسخ
آماندا ۱۲ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱۷:۰۱

متاسفانه در جامعه ی مدرک گرای امروز ما ،شاید کمتر کسی اینچنین هوشمندانه به تشریح این مسئله پرداخته باشد!
تا زمانیکه که علم اندوزی برای نشان دادن خودمان به دیگران باشد نه برای نفس آموختن،همواره باید به دیگران جواب دهیم که چرا ادامه تحصیل نمیدهیم!!!

پاسخ
مهدی ۱۱ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۰

با سلام
سوالم اینه که شما چطوری با مدرک کارشناسی تونستید این همه دانشجو داشته باشید و تو دانشگاه تدریس کنید؟
مگه از نظر قانونی مدرک دکترا یا ارشد لازم نیست؟
ممنون.

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی ۱۴ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۷

من مدرکم کارشناسی نیست. ارشد هست (رتبه یک شریف). اما تا حالا مدرک لیسانسم و ارشدم رو هیچ جا استفاده نکردم. حتی دیپلمم رو!
عضو هیات علمی هم نیستم. در دانشگاه‌ها و بیرون دانشگاه‌ها معلم هستم.
پیش نیاز دانشجو داشتن هم دکترا داشتن نیست. خیلیها دکترا دارند دانشجو ندارند.
نکته‌ی بعدی هم اینه که در حوزه‌ای که من کار می‌کنم (مذاکره) ترکیب دانش و تجربه مهمه که سخت پیدا می‌شه.

شما نمی‌تونی مذاکره درس بدی و مثلاً چند تا قرارداد چند صد میلیارد تومانی نبسته باشی. دور دنیا نگشته باشی و مذاکره نکرده باشی.
این حوزه از اون حوزه‌هایی است که کسی که سر کلاسش می‌شینه باید مستقیم نتیجه‌اش رو در حساب بانکی‌اش ببینه.
بنابراین با وجود مدارک زیادی که من از دور دنیا جمع کرده‌ام تا حالا کسی مدارکم رو نپرسیده. اگر هم بپرسند من معمولاً خداحافظی می‌کنم و میروم!

پاسخ
دکتر شاهرخ رضایی ۲۳ فروردین، ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۴

سلام مهندس جایی کلاسی دوره های نواوری یا قرارداد های بین المللی نمیگذاری ما بیاییم یا نحوه مذاکره بین المللی گروهی یا انفرادی لطف کن تلفنت هم بگذار

پاسخ
امیر حسین ۵ اسفند، ۱۳۹۲ - ۲۲:۵۳

سلام
آقای شعبانعلی…من تازه همین امشب با شما آشنا شدم و حدود 3 ساعتی هست که از صندلی ام بلند نشدم… واقعا حرف ها و افکارتان زیباست و جای بسی تامل دارد…من بسیار دوست دارم که با این افکار زندگی کنم…منتهایک سوالی که به شدت با آن درگیر شدم این است…
اگر شما پشتوانه مالیه قوی در حال حاضر نداشتین…باز هم نظرتان همین بود…؟!
من دانشجوی کارشناسی مکانیک نوشیروانیه بابل هستم… و باید درس بخوانم و دکتری در از یک دانشگاه خوب بگیرم…که هم بتوانم علم بیاموزم و هم کارم در آینده تا حدودی تضمین بشود…
با این شرایط من چجوری باید افکار شما را در زندگی ام وارد کنم؟!؟

پاسخ
حمید ۹ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱۹:۱۲

امیر حسین عزیز:
من محمد رضا را سالهاست میشناسم و فکر میکنم سوالت یکم بدلیل کمی شناختت از اونه. زندگینامشو بخون حتما. مشکل دانشجویان ما توی مدرک نیست توی مدل تفکر آنهاست. دکتر کامپیوتری را میشناسم که فقط کتابهای لاتین ترجمه میکنه و تو 4 تا دانشگاه درس میده. مستاجره و ماشینش یه پژو آدری 82. در مقابل اون یه فوق دیپلم کامپیوتری میشناسم که بدون پدر، در خانواده ای واقعا از هم گیسخته بزرگ شده و قاعدتا الان باید توی زندان رجایی شهر به یه جرمی در حال حبس باشد، اما شرکت بسیار موفقی در زمینه خدمات کامپیوتری و پرینت دارد و چند فوق لیسانس کامپیوتر در شرکت او کار میکنند. یک جمله معروفی هست که میگه تفکرت رو تغییر بده تا دنیاتو تغییر بدی. به جای گیردادن های ملا لغتی و بهانه تراشیدن یه کاری بکن. اصلا هیچکس شبیه هیچکس نیست و نمیشه آدم خودش رو با کسی مقایسه کنه. اما میشه الگو گرفت. میشه یاد گرفت. میشه گلوی ترس از شکست رو فشرد. ولش کن که اون پولداره. اون یکی تو البرز درس خونده. این یکی پارتی داره و این حرفا. فکر کن -> تصمیم بگیر و عمل کن. همین!!!

پاسخ
امیر حسین ۲۰ اسفند، ۱۳۹۲ - ۲۲:۱۳

حمید جان
خودم هم این ها رو میدونم… اما هنوز به شکل اعتقاد در من در نیومده …(هر چند دارم تلاش می کنم که تبدیل بشه…مثلا این روز ها یک مرکز مشاوره تحصیلی تاسیس کردم و دارم تلاش می کنم که نطر هام رو تبدیل به اعتقاد و یه باور بکنم…)
در راستای همین اعتقاد سازی هم این سوال و از استاد پرسیدم…! اما مثل این که استاد سوال بنده را لایق پاسخ ندانستند…

پاسخ
معصومه ۵ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱۶:۵۶

دقیقا همیشه همین نظر رو داشتم و بعد از اینکه لیسانسم مهندسی رو از دانشگاه تبریز گرفتم وارد حوزه کار افرینی شدم و نیازی برای ادامه تحصیل در اون مقطع ندیدم با توجه به اینکه دوستام در دانشگاهای معتبر ادامه دادن حال انکه مدرکشون کاربردی واسشون نداشته و بیکار هستن حال بعد از گذر چندین سال نیاز به ادامه تحصیل با توجه به کارم رو در خودم حس می کنم و واقعا میدونم واسه چی قصد ادامه تحصیل دارم نه فقط صرف اینکه یه راهی رو باید رفت بدون اینکه فکری پشتش باشه خیلی خوشحالم که بلاخره یکی پیدا شد که اینطوری فکر میکنه امیدوارم نسلهای جدید مستقل فکر کردن رو یاد بگیرن نه کپی کردن افکار دیکته شده

پاسخ
physic ۲۴ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۰:۳۳

بادرودفراوان.مدتیه که باسایت شماودکترشیری آشناشدم وتقریباهرروزمراجعه میکنم وبنظرم مدت زمان زیادی لازم هست که کل مطالب هردوسایت روبخونم وگوش بدم.بخاطرمطالب بسیارآموزنده ومفیدتون واقعاممنون .ولی این مطالب بنظرم بطورنامنظمی قراردارندشایدبهترباشه تجدیدنظرکنین وبراساس موضوعی مرتب ترشوند.ازمطالبتون برای کلاسهای درسم زیاداستفاده می کنم وبه خیلی ازدوستانم هم معرفی کردم .موفق وسربلندباشین.

پاسخ
gholi ۲۳ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۰:۱۷

عدم جالب بود (:
همیشه نگاهای متفاوت با دیدگاههای عمومی جامعه برای اساتید ( ) جالب به نظر میاد تازه جالبترم میشه اگه دیدگاه آدمی با جامعه روشنفکر و تحصیل کرده هم متفاوت بنماید .

پاسخ
سلام (پری) ۱۶ بهمن، ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۶

راست می گی ای کاش این مشکل فقط تو جامعه بود نه تو خانواده ها
من دبیرستان که بودم درسم خیلی خیلی خوب بود اما سال کنکور چنان استرسی گرفتم که کنکورمو خراب کردم سال بعدشم انقد استرس داشتم که باز کنکورو خراب کردم سرتونو درد نیارم آخر رفتم دانشگاه آزاد.
4 سال تموم توو خونه از همه طرد شدم انواع بی احترامی ها و توهین هارو دیدم سال آخر تصمیم گرفتم که انقد بخونم تا یه جای خوب قبول شم
آخ که چه روزایی بود برخلاف تصور همه وکارشکنی هاشون رتبه خیلی خوبی آوردم و ارشد یه دانشگاه خیلی خوب قبول شدم نبودید ببینید روزیکه رتبه ها اومد چقدر رفتار مامانم اینا عوض شده بود …شده بودم یه فرشته
ام الان دو سال گذشته دوباره یه ماهه دیگه کنکور دکتری دارم بازم داره خاطرات اون روزای تلخ واسم زنده میشه
حالا یه سوال وقتی دید بعضی از عزیزانت اینه چه توقعی داری که….
ولی تحسینتون می کنم ای کاش من هم این قدرتو داشتم که مثله شما محکم باشم ودست از رشته ای بکشم که اصلا دوست ندارم …
ای کاش فقط دکتری بود تازگیا که موج اپلای کردن همرو برداشته …و توقع جدید خانواده من
برام دعا کنید که اون شرایط دیگه تکرار نشه….

پاسخ
مهسا ۱۷ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۰:۲۳

خدا به دادتون برسه. ايشالا دكترا هم با رتبه خوب قبول بشيد.

پاسخ
سلام (پری) ۵ اردیبهشت، ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۴

دوستان عزیزم رتبه ها اومد خداروشکر رتبم زیر بیست شد.

پاسخ
جعفر معاصری ۱۵ بهمن، ۱۳۹۲ - ۱۷:۱۸

سلام
در هر صورت باید به نظرات یکدیگر احترام بگزاریم حتی نظرات مغایر با نظرات ما ، همانطور که ما از مخالفان عقاید و نظرات خودمان توقع داریم به اندیشه های ما احترام بگذارند.
در هرصورت از متن شما سپاسگزارم.
موفق باشید

پاسخ
physic ۷ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۰:۴۹

سلام مطالبتون بسیارمفیدوعالی بودبازهم خداروشکرهنوزانسانهای خوب وراهنمابرای همه تموم نشدن

پاسخ
ناشناس ۷ بهمن، ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۵

دکتر جان (منظور مهندس شعبانعلی عزیز ) برای personal branding دکترا نیازتون میشه ها ؟یاور کنید یا نکنید اینجا ایرانه فعلا تا 50 سال دیگه هم تغییراتی نمیکنه مگر آدمای باهوشی مث شما مسئولیت های مهم بگیرند
موفق باشید و پیروز

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی ۹ بهمن، ۱۳۹۲ - ۸:۴۳

دوست عزیز من. برندینگ در جامعه‌ای که متر و معیار سنجشش یک برگ کاغذ A4 داخل کیف من باشه، برای من ارزش نداره. ترجیح می‌دم اون جامعه و کسانی که اونطوری فکر می‌کنند من رو نشناسند.
حس خوبی ندارم که کسانی من رو دوست داشته باشند که در ذکر ویژگیهام از مدرک تحصیلیم یا ثروتم یا شغلم حرف بزنند. کاش همه‌ی اونها من رو فراموش کنند و یکی دو نفر «آدم» من رو دوست داشته باشند…

پاسخ
علی گربه ۲۲ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۳:۱۹

مهندس شعبانعلی جان تو تا حالا کجا بودی که من تازه شمارو پیدا کردم
ای روزگار…
کم پیش میاد ما اینجوریش و ببینیم .موفق باشی
بی خیال(این و با خودم بودم)

پاسخ
مرتضی ۱۳ بهمن، ۱۳۹۲ - ۹:۰۷

این جمله یه پایانی تون خیلی کلیشه ای بود..

پاسخ
ندا ۴ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۳:۱۸

سلام استاد. اون چیزی که نوشتید واقعا دلچسب بود.ولی خوب واقعا چکار می شه کرد توی این روزگار همه مدرک گرا شده اند.

پاسخ
سیدحسین ۱ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۷

زگهواره تا گور دانش بجوی—-کسی که دنبال علم برود خدا روزیش را تضمین کند…..یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت بالاتر است….
حضرت محمد ص
عزیز دلم امواج منفی نفرست بیا برو اگه استعداد داری دکتری بخون گور بابای کار و شغل و پول ….علم عزت میاره تو را نگه میداره ولی پول باید تو نگهش داری
عزیزم

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی ۲ بهمن، ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۷

دوست عزیز من. پیامبر خودشون دیپلم هم نداشتند! بعید می‌دونم توصیه به دکترا کرده باشند!

مدرسه رفتن و دانشگاه رفتن الزاماً با «علم آموزی» رابطه‌ای نداره. که اگر مدرک داشتن علم هم می‌آورد، علم واقعی عمل هم می‌آورد و امروز من و تو در کشورمان با این حجم از انسانهای تحصیل کرده (که در اروپا و آمریکا به هیچ وقت به اندازه‌ی ما آدم مدرک دار ندارند!) با این سختی و دشواری زندگی نمی‌کردیم.

دوست من. من استعداد هم نداشته باشم می‌توانم دکترا بخوانم چون آنقدر در کنکورهای متعدد رتبه‌ی اول آورده‌ام که همین نظام آموزشی که من منتقدش هستم مرا «استعداد درخشان» بداند. اما من نسبت به همان پیامبری که شما از او نقل قول کردی احساس مسئولیت می‌کنم که به خاطر اینکه بر شتر بلند‌تری بنشینم (چون دکترا و ارشد امروز در این کشور فقط یک زین بلند و مجلل بر همان خر و شتری است که همه سواریم) پول نفت شما را نسوزانم.
سالهاست کتاب می‌خرم و کتاب می‌خوانم و کتاب می‌نویسم تا دوستانی که می‌روند دکتری بخوانند بی کتاب نمانند و بتوانند از نوشته‌هایم استفاده کنند.

پاسخ
سیدحسین ۲ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۸

سلام
احسنت به شما اگر به همان اندازه که میدانیم عمل کنیم بهتر است تا اینکه دوباره چیز های جدید را بخوانیم و عمل نکنیم
منظور من این بود که تا بالاترین مراحل دانستن و موفقیت پیش برویم و به علم اکنون خود مغرور نشویم
نمیخواستم شمارا ناراحت کنم من اول به خودم گفتم
یا علی

پاسخ
سیدحسین ۲ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۱:۳۷

سلام دوباره
نگاه ما به فوق لیسانس و دکتری اشتباهه … من لااقل به فوق لیسانس و دکتری نگاهم این نیست که هر کس این مراحل را بگذراند دیگه خیلی/…..
نه احساس من اینه که فوق و دکتری فقط پله هایی از دشواری در راه هستند که هرکس از آنها بالا برود فقط قدمی کوچک به حقیقت یک شاخه ای از علم نزدیک شده و دشواری های دیگر در پیش هستند….
نه اینکه مدرک فوق و دکتری علم می آورد نه…. فقط روشهای خاص تری را به ما نشان میدهد
حال اگر انسان با استعدادی مثل شما این پله ها را با روشهای دیگری بالا میرود چه بهتر ….
البته نظر من را نقد کنید … جامعه کنونی ما از دنیا بسیار جدا شده و ما فشارهای زیادی تحمل میکنیم مثل جزیره ای دور افتاده ایم که برای …… اصلا ولش کن بحث ما چیز دیگه ای بود
با تشکر

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی ۳ بهمن، ۱۳۹۲ - ۰:۳۷

هر کس برای خودش وظیفه‌ای می‌بیند. من وظیفه‌ی خودم رو تولید علم می‌دونم. وقتی طی ۱۰ سال گذشته در حوزه‌ی تخصصی خودم (مذاکره) بیش از ۵۰۰ مقاله خوانده‌ام، ادامه‌ی تحصیل و خواندن ۳۰ – ۴۰ تا مقاله‌ی بیشتر (که در حالت عادی هم می‌خوانم) بیشتر شبیه یک شوخی است.

ممکن است بگویید که برو دانشگاه و مقاله بنویس و ISI چاپ کن و …
که به عنوان یک دانشجوی کوچک در حوزه‌ی ارتباطات و مذاکره (با حدود ۱۵۰ هزار دانشجو) نیاز امروز کشورم را در این حوزه‌ تولید مقاله نمی‌دانم و توسعه‌ی مهارت می‌دانم.
کسی را هم ندیده‌ام که در این حوزه بیشتر از من دانشجو داشته باشد که بتوانم به استناد نظر و تحلیلش، «جهت گیری استراتژیک خودم» را تغییر دهم.

بنابراین.
تصمیم من به ادامه‌ ندادن تحصیل توصیه‌ی عمومی نیست.
تصمیم محمدرضا شعبانعلی است با ۱۸ کتاب تالیفی
با ۱۵۰ هزار دانشجو در ایران
حدود ۳۰ هزار نفر دانشجو در دنیای غرب
با سابقه‌ی تدریس در دوره‌های رسمی در برترین دانشگاه‌های ایران
با سابقه‌ی تدریس در دوره‌های آزاد مدیریت
و با سابقه‌ی چند صد میلیون یورو قرارداد بین‌المللی
و با سابقه‌ همکاری با ده‌ها سازمان ایرانی و اروپایی

طبیعی است ترجیح می‌دهم به این رزومه چند سطر «عمل تاثیر گذار» بیفزایم یا یک عنوان «چهار حرفی».

سیدحسین ۳ بهمن، ۱۳۹۲ - ۱:۲۷

سلام
ماشاالله خدا توفیقات بیشتر و روز ازونتری به شما بدهد .استاد گرامی باعث افتخار ما هستید. من نمیخواهم نظر کسی را تغییر دهم. چرا همچنین فکری کردید؟ به نظرم انسان برای عبادت و تفکر آفریده شده است. هدف نهایی عبادت خدا و شناخت جهان از دیدگاه توحیدی است و علم ابزاری است در جهت این شناخت هر چه در شناخت و تفکر علمی پیش برویم به درجات علمی و درجات خلیفه اللهی نزدیک تر شده زندگی سالم تری خواهیم داشت…..و شما در این راه گام برمی دارید ان شاءالله موفق شوید.
یا علی

سیدحسین ۳ بهمن، ۱۳۹۲ - ۱:۳۵

فقط معذرت میخوام شاید من اشتباه میکنم ولی یه کمی حس کردم تکبر دارید…یعنی شما میخواهید بگید توانایی شما از همین دانشگاههای کشور خودتون نبوده؟ اساتید خودتون را ندیده بگیرید؟ یا بگید فقط خودتون باعث پیشرفت خود شده اید؟ و محیط و اجتماع نه؟…

آدمیزاده را چه با کبر و ناز که اولش نطفه ای گندیده است و آخرش مرداری بدبو
حضرت علی ع {غررالحکم و دررالکلم}

سیدحسین ۳ بهمن، ۱۳۹۲ - ۱:۵۰

استاد محترم بدون هیچ مبالغه ای باید بگویم در زمینه تخصص خودتان بسیار نظرات و دیدگاه های جالبی دارید و منکر این نیستم و تجربه از علم بالاتر است. باز هم توفیقات روز افزون و سلامتی شما را از خدا خواستاریم
با تشکر

امید ۴ بهمن، ۱۳۹۲ - ۰:۳۹

ممکنه بگویید صحبت از چیست؟
چرا برای اعتقادتان که البته به دیگران توصیه هم نمی کنید ، به دنبال ادله می باشید؟
من که به این خانه می آیم در حد توان و بضاعت خودم ، توشه ای برمیدارم و یا با بیانی درخور این محفل نظرم را اعلام میکنم.
مرامنامه اهل این خانه هم حفظ حرمت استاد است.
دوست عزیز، لطفاً دست از این ادبیات تخریبی بردارید و بیایید برادرانه، فکری به حال درد مشترکمان کنیم!!!
مدک درد ما نیست، مدرک کاغذ پاره ای است که در میان چرخ دنده های کار و زندگی تکه تکه
می شود.
کسب مهارت، رونق اقتصادی، بازار آزاد و امن کسب و کار، حمایت از فکرهای نو و ایده های خلاق و……درد مشترک است، آنها را فریادکن…

تورج ۳ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۳:۲۰

آقای شعبانعلی من حرف شما رو تایید می کنم. مملکت ما دکترینی دارد که اگر از آنها بپرسید چند کتاب غیر از کتابهای درسیت خوانده ای به اندازه انگشتان یک دست نمی توانند کتاب نام ببرند و این یعنی بی سوادی به معنای واقعی کلمه. چه بسیار سیکل هایی که صد برابر این دکترین عزیزمان مطالعه داشته اند و هیچ لقب بزرگی هم ندارند.

پاسخ
احسان ۲۰ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۲:۲۳

درود بر محمدرضا شعبانعلی عزیز
بیماری بدی است که مردمان کشور ما به آن دچارند و خود نمیدانند.طب مدرک ، مدرکی پوچ که البته مملوک مالکی فاقد دانش است.که فقط برای عنوانش آن را میخواهد یا شاید برای ابراز وجود خود میخواهدش . همان خودی که آنقدر دانش ندارد تا خود را اثبات کند و بدنبال عنوانیست تا خود را وارهاند از این تحقیری که هر روز خود در درون خود با آن درگیر است.

پاسخ
ویدا ۳ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱۳:۵۶

درووووووووووووووووووووووووووووود

پاسخ
ناشناس ۲۷ دی، ۱۳۹۲ - ۲۳:۰۵

من لیسانس دارم(البته از دانشگاه آزاد).تو دانشگاه ودر درسای آزمایشگاهی وقتی استاد میدید بچه ها حالیشون نیست بعد یکی دوبار گفتن منو میفرستاد تا یادشون بدم.تو درسی مثل نقشه کشی هم همینطوربودو…
القصه بعداز چندبار شرکت درآزمونهای استخدامی بااینکه درآزمون کتبی یکی از سازمانها که مربوط به رشته تحصیلی بنده هم بود! ازبین قریب به 25 نفر جزو5-6نفر ابتدایی بودم .به علت لیسانس بودن (والبته دانشگاه ازادخوندن در یک دانشگاه نه چندان نامدار) خیلی راحت کنار گذاشته شدم
اینم بگم که به تدریس هم علاقه زیادی داشتم.اما حتی فنی وحرفه ای هم لیسانس برنمیداره(مگراینکه آدمشو داشته باشی یا….)
درزمینه رشته خودم هم با اینکه چند دوره تخصصی مرتبط را گذراندم ولی حتی به عنوان کارآموز هم مرا دعوت به کار نکردن(شاید برای بیش از 100جا رزومه فرستادم)
بله
گناه بنده:شهرستانی بودن ودانشگاه آزادخوندن است

پاسخ
امید ۲۶ دی، ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۴

دروود

گل گفتید!

پاسخ
مهندس=دروغه باور نکن ۱۳ دی، ۱۳۹۲ - ۱۶:۰۹

با سلام.
بنده هم کارشناسی مهندسی شیمی میخونم تو دانشکده نفت اهواز.خجالت میکشم اگه بهم بگن مهندس!
جالبه…
اکثرا داریم تلف میشیم به خاطر این تفکراتی که تو ما درست کردن.
من آخرش نفهمیدم چه لزومی داره این همه درس سخت و تخصصی رو پاس کنیم تا نهایتا دو سه سال بعد یادمون بره و تو صنعت نفت یه فسیل بشیم و کارمون بشه نظارت بر دستگاها!!!
خوبه حداقل به این نتیجه کم کم میرسیم که مدارک دانشگاهی خیلی بالا به درد مملکنمون نمیخوره.
فقط به خاطر شغله که دارم میخونم.

پاسخ
الهام ۱۳ دی، ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۴

سلام
خیلی عالی گفتید
من هم این روزها باید به همه جواب بدم که چرا نمیخوام دکترا بخونم
همه میگن ادامه ندی راکد می مونی!! ولی من میگم من توانایی کار عملی رو در خودم میبینم
فوق لیسانس مهندسی نرم افزارم و محیط دانشگاه دیگه برای من مثل قفس شده

پاسخ
پویا ودایع ۱۱ دی، ۱۳۹۲ - ۲۱:۰۳

چرا باید دکتر باشم ؟؟؟
چند روز پیش دوباره صحنه ای دیدم که یک بار هم امسال در شهرداری تهران برای من اتفاق افتاده بود …همان لقب آشنای که این روز ها همه با خود یدک می کشند ….دکتر….! نمی دانم چه اصرای هست کسی که دکتر نیست ما دکتر صدا کنیم ؟؟ یا بدون آنکه از تحصیلات فرد مقابل اطلاعی داشته باشیم او را دکتر بنامیم ؟؟ فقط کافی است سری به نشریات بزنید همه دکتر هستند ؟؟ من به دکتر نبودنم افتخار می کنم و ترجیح می دهم روزی که دانشگاه و مقطع دکتری را تجربه کردم دکتر شوم نه با گذارندن دوره های رنگارنگ که به اشتباه آن را معادل دکتری می دانند ….. من در این راه تقلید می کنم از محمد رضا شعبانعلی دوست و استاد خودم و جملات او را در ذهن مرور می کنم …… مگر مهم شدن و موفق بودن به دکتری داشتن است ……. راستی مدرک دوستان موفق من شعباعلی و سپید نام ها دکتری است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ
محمد ۱۱ دی، ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۸

جالب و در عین حال متاثر کننده بود. ذکر این نکته هم مناسب است که در بسیاری از فضاهای صنفی و کاری تفاوت بین مطالب دانشگاهی و آنچه که در عمل است بسیار است.این مطلب نشان از این دارد دانشگاه همواره پشت سر صنعت،حقوق، سیاست و سایر حوزه ها حرکت می کند و این جای تاسف دارد.

پاسخ
مریم ۸ دی، ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۹

سلام. جالبه بدونین که من هم دارم دکترای مامایی می خونم. ولی خودم علی رغم اینکه همش تو درسها می خونیم که باید زودتر و در سن ÷ایین بچه دار شد ولی الان 35 سالمه و جرات بچه دار شدن ندارم بخاطر درسها و پایان نامه لعنتی. همش استرس دارم و واقعا خسته ام. وسط راه موندم . کاش اینا رو مسئولین بخونن و بدونن تا اینقدر انتظار حجم بالا و بیخود کارها و مقالات به درد نخور از ماها نداشته باشن. منظورم اینه که این همه پایان نامه و مقالاتمون فقط کپی کاری از کشورهای دیگست و فقط تو کتابخونه ها مونده و گرد و خاک می خوره و هر سال شرط دفاع رو مقالات isi تو مجلات معتبر قرار می دهند و واقعا با چه مشکلاتی میشه زودتر فارغ التحصیل شد. خسته شدم به خدا. خسته ام.

پاسخ
فاطمه ۸ دی، ۱۳۹۲ - ۱۶:۴۸

سلام استاد
میخواستم یک شرح حالی از خودم بگم و شما راهنماییم کنید.لیسانس زمین شناسی دارم ولی از زمین شناسی یک درصد هم بلد نیستم، انتخاب رشته ام توش اشتباه شد و رفتم سر کلاس این رشته نشتم و چون در مورد خودم و علایقم بی اطلاع بودم هیچی هم بلد نشدم، چون کار پیدا نمیشد و خودم هم دنبالش نرفتم، هرچند با این اطلاعاتی که من از رشته ام داشتم،مطمئنن کار پیدا نمی شد، امتحان فوق دادم و ژئوفیزیک قبول شدم.حالا فارغ التحصیلم ولی همون آش و همون کاسه. هیچی نمی دونم و خانواده ام میگن بهتره تو این وضع بی کاری امتحان دکتری بدی. موندم چی کار کنم. خودم عقیده دارم که نمی خوام دیگه دنبال مدرک برم و می خوام عقب افتادگی هام رو تو رشته ام دنبال کنم، نمیخوام فقط هی مدرک بگیرم و هی بزارم بالای طاقچه.ببخشید بیشتر درد و دل شد، ولی دلم می خواد به افرادی که اول راهند بگم دنبال مدرک نباشید، و فقط مطالب جدیدی یاد بگیرید.

پاسخ
هیوا ۳ دی، ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۶

غروب بت ها، پویندگی های مرد نابهنگام، قطعه 29، ترجمه داریوش آشوری :

ـــ «کار دستگاه ِ آموزش ِ عالی چیست؟»
ـــ تبدیل آدم به ماشین.
ـــ «از چه راهی؟»
ـــ با خو کردن به ملال زدگی.
ـــ «چگونه به این امر می توان دست یافت؟»
ـــ با مفهوم ِ وظیفه.
ـــ «با کدام سرمشق؟»
ـــ فیلولوگ، که سرمشق ِ خَرخوانی می دهد.
ـــ «انسان ِ کامل کدام است؟»
ـــ کارمند ِ دولت.
ـــ «کدام فلسفه عالی ترین قاعده را در مورد کارمند ِ دولت به دست می دهد؟»
ـــ فلسفه ی کانت، که کارمند ِ دولت را در مقام شیء در ذات ِ خود در برابر ِ کارمند ِ دولت در مقام ِ نمود به داوری می نشاند.

پاسخ
فرزان ۳ دی، ۱۳۹۲ - ۱:۰۸

با سلام من کارشناسی ارشد آمار زیستی هستم با توجه به اینکه نتایج آزمون دکتری وزارت بهداشت یک هفته ای است که اومدن من هم مثل شما همه روزه مورد سوال و پرسش دوستانم در مورد اینکه چرا آزمون دکتری ندادی؟
قرار گرفتم کم کم داشتم نا امید میشدم خوشحالم که مثل شما فکر میکنم دلایلتون بسیار زیبا بیان کردید ممنونم

پاسخ
محمدرضا ۲ دی، ۱۳۹۲ - ۱۹:۲۲

چقدر خوب درد دل من رو مطرح کردید . من کل مطلب رو خوندم و همش حقیقت تلخی هست که تو سیستم آموزشی ما چه عمومی چه عالی در حال جریانه و به سمت بدتر شدن ادامه داره.خود من امسال کلی سرکوفت و اظهار دلوسوزی و افسوس رو به خاطر شرکت نکردن تو کنکور ارشد از خانوادم و دوستام تحمل کردم .حفظ کردن تقلب کپی کاری کارهای تکراری کارهای بدون توجیه صنعتی و فقط اتلاف پول حقیقت بخش عمده ی آموزش ماست.

پاسخ
ياسين اسفنديار ۳۰ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۴

با سلام و درود فراوان
من نمي دانم اين مطالب چيه كه تا آخرش مي خونم و پلك نمي زنم.
درست مي گويند كه هر چه از دل برآيد بر دل نشيند.
من عادت ندارم كلمات را دوبار تكرار كنم . ولي براي مقالات شما مجبورم
خيلي خيلي پرمحتوا و نكته بين نوشتيد
با تشكر فراوان از شما و تيم مجربتان

پاسخ
مرضیه ۲۷ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۶:۰۳

با سلام
من مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی دارم مدام تو این فکرم که با مدرکم مجوز چه کارهایی رو میتونم بگیرم شما میتونین راهنماییم کنید؟خیلی دوست دارم یه کاری راه اندازی کنم.

پاسخ
محمد نادرلو ۲۷ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۴:۱۷

سلام خدمت استاد گرامی .
من هم لیسانس مکانیک خوندم ولی ارشد رو صنایع – بهره وری می خوام بخونم.از روز اول درس خوندن در لیسانسم کار کردم البته اصلا مرتبط با رشتم نبود. ولی از نظر کار و کاسبی چیزای خوبی یاد گرفتم که در هیچ مدرسه و دانشگاهی یاد نمیدن.کار هایی که انجام دادم شامل : مدیرعامل شرکت سهامی خاص ( 22 سالگی ) – مدیریت تالار فرهنگیان – مدیریت یکی از رستورانهای معروف تهران – مدیر تبلیغات و بازاریابی 3 شرکت – مدیر اجرایی شرکت فرهنگی ( 19 سالگی ) و ….
الان 24 ساله هستم.و مطالعاتی در زمینه مدیریت ( شاخه استراتژیک ) داشتم و کمکم کرده.فکر کنم در زمینه مدیریت استراتژیک بتونم فعالیت داشته باشم.البته در ایران خیلی رشد نکرده ولی شاید بشه کارایی کرد.
ممنون میشم اگر راهنماییم کنید.با تشکر

پاسخ
محمدرضا ۲۶ آذر، ۱۳۹۲ - ۲۰:۳۳

با سلام
بنده دانشجویی رشته مهندسی مواد در مقطع کارشناسی دانشگاه علم و صنعت هستم
این مطلبی که برای شما مینویسم را اماده کرده بودم تا در جلسه دفاع خود به اساتید خود بگویم
دانشگاههای ما یک سیستک اصطکاکی و استهلاکی است
بنده با قبولی در مقطع ارشد تصمیم گرفتم با چند تن از دوستانم شرکتی را تاسیس کنیم و کردیم در دو زمینه مرتبط با رشته تحصیلی دو شرکت که به مرحله تولید هم رسید تاسیس کردیم (بدوم اینکه یک ریال از کسی یا جایی حمایت شویم) همزمان استاد راهنمای من (که اطلاعی از کارکردن من نداشته و ندارد) گفت پسر جان پول نداریم برو از صنعت پروژه بگیر من رفتم و توانستم با تلاش یک پروژه خوب را اخذ کنم اما کار کردن و فشار اساتید که تو را همواره متهم میدانند منجر شد که از کار کردن دست بکشم و سرخورده بدون انگیزه دوباره هر روز در محیط دانشگاه حاضر شوم و شوق علم اندوزی را از دست بدهم
حال سوال من از اساتید دانشگاهی این است که اینان چه خدمتی جز پر کردن رایگان مجلات انور ابی های میکنند
یک بار جواب بدهند چند درصد دانشجویانشان توانستند گرهی از مشکلات مملکت باز کنند
این تحقیقات انها چهمشکلی را حل کرد
واضح بگویم دانشگاههای ما صحنه تقاص پس دادن افرادی شده که در رنج علم آموزی اساتیدشان نقشی نداشته اند
دانشگاه ما محل مناسبی برای گذران تحصیلات تکمیلی نیست چون دانشجویان ما کارهای خود را بدبختی میداند
این کشور نیازمند درس گرفتن است
من درس گرفتم که مشکلات امروز خود را سرلوحه خود قرار دهم و فردا اگر در کسوت صنعت گر و یا (خدای نکرده استاد دانشگاه) قرار گرفتم اولین چیزی که به دانشجوی خود یاد دهم این است که : یا با علاقه کار کن یا کار نکن
تا انسان مولدی شوی.
یا حق

پاسخ
سارا ۲۳ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۸:۰۱

سلام میخواستم بنده رو راهنمایی کنید من بیکار هستم و مدرک لیسانس روانشناسی دارم به نظر شما درسته که با وجود بیکاری ادامه تحصیل بدم چون به کار خیلی فکر میکنم و سنم هم 30 سال هست ممنون میشم منو راهنمایی کنید وجواب رو به ایمیلم ارسال کنید………

پاسخ
سینا ۲۰ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۰

با سلام
آقای دکتر اگر اجازه بفرمایید این مطلب و برای یکی از نشریان دانشجویی (دانشگاه علم و صنعت) چاپ کنیم…
با تشکر

پاسخ
امید ۱۸ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۸:۳۳

سلام. من امروز قشنگترین کار زندگیمو کردم! 5 سال تو دانشگاه امیرکبیر درس خونده بودمم اخیرا هم ارشد زلزله میخوندم! به این نتیجه رسیدم واقعا ارشد خوندن الکی کار عبثیه! که همه کنکور میدن تو هم بدی و با کلی عشق رفتم پس از دوماه دانشگاه رفتن انصراف دادم! واقعا هم خوشحام. واسه ممکلت دکترا و ارشد نیازی نیست،نیاز به ادمهای شجاع و کارافرین داره که یه کاری بکنن. دوستون دارم. واسه خودتون زندگی کنید. بای

پاسخ
فاطمه ۱۵ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۰

سلام من ارشد تربیت بدنی خوندم والان بیکارم 27 سالمه و مجردم اما تا زمانی که دستم تو جیبم نباشه ازدواج نمیکنم مشکلات ما خیلی زیاده خیلی اما رشتمون ما رو شارژ نگه میداره درس؟
آخ چی بگم پایان نامم 20 شده معدلم 19 و امیدم کم

پاسخ
مهدی ۱۱ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۳

ببخشیدا ولی تامین نفقه برای مرد واجبه نه برای زن!
27 سال یعنی تقریبا دوران اوج جوونی شما رفته و دیگه توی زندگی مشترک تجربه اون اوج را نخواهی داشت.

پاسخ
اکبری ۲۸ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۳

سن ، یک معیار تقویمی که من اصلا قبول ش ندارم ………….سن به دل آدمهاست به روحیه و سرزندگی شون….من جوانی رو می شناسم که رفتار و حالات پیرمردان رو داره و باتجربه های سرد و گرم چشیده ای رو می شناسم که دل شون و تقویم دل شون جوان ه …………

پاسخ
ناشناس ۱۴ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۸:۰۷

همه چی پوچه.همه چی گذراست.خوشحال یاغمگین بدیا خوب چگونه یا بیگونه میگذره…

پاسخ
الهام ۱۱ آذر، ۱۳۹۲ - ۲۱:۱۱

با سلام…من لیسانس فیزیک از دانشگاه دولتی دارم….2 سالی هم تدریس گروهی و خصوصی داشتم. من مدرک زبان انگلیسی هم از موسسه دارم…3 ساله که تدریس زبان می کنم. من 5 سال هست که فارغ التحصیل شدم. متاهل هستم. من دوست دارم ارشد فیزیک پزشکی شرکت کنم. پارسال قبول نشدم. ولی این رشته رو فقط به امید کار تو بیمارستان دوست دارم که می گن هر کسی نمی تونه وارد بیمارستان بشه. در عین حال چون زبانم خوبه و سابقه دارم. دوست دارم لیسانس زبان بگیرم و کار ترجمه هم انجام بدم. ….ولی دو دل هستم… 4 ساله من این درگیری و دارم. نمی دونم 2 تا لیسانس منطقی تره یا ارشد رشته ی خودم. خیلی مشورت کردم ولی فایده نداره. از شما خواهش می کنم که راهنماییم کنید .. با تشکر

پاسخ
اسما ۹ آذر، ۱۳۹۲ - ۲۰:۱۵

سلام
من از بچگی میدونستم مدرک به درد نمیخوره
ولی چه فایده که در همین مسیر قرار گرفتم
“ما پی کسب مدرکیم نه درک مطلب”
این شعار ما بود که روی تخته سیاه نوشته میشد
همیشه میگفتم این معدل 18 که من گرفتم یعنی چی به چه دردم میخوره
ولی من مثل شما نابغه نبودم
دیپلممو بی ارزش میدونستم
لیسانسمو خیلی بیشتر بی ارزش دونستم
و دیگه برا فوق شرکت نکردم
حالا هم که مدرکو کیلویی میدن
الان من خونه دارم و بچه دار
زنبیلمو کجا ببرم
یه کتاب معرفی می کنید که هر بی سوادی بخونه میفهمه؟
سپاس
که ما رو یاد دردهامون می اندازید

پاسخ
اسما ۹ آذر، ۱۳۹۲ - ۲۰:۱۶

تفاوت سنی من با شما 6ساله
ولی من کجاوو شما کجا

پاسخ
سعیده ۸ آذر، ۱۳۹۲ - ۲۰:۵۴

سلام دوست عزیز
همه را خواندم.قبول دارم. من هم دانشجوی دکترای مدیریت هستم.راستش خودم هم نمی دانم هدفم چیست و پس از سالها درس خواندن و زحمت بی پایان و رسیدن به انتهای دهه سوم زندگی واقعاً از زندگی چه می خواهم. وضعیت زندگی در مملکت ما متاسفانه آنقدر آشکارا بحران زده است که چیز جدید قابل عرضی باقی نمی ماند. من هم ادامه دادم صرفاً چون عمری به خاطر دیگران زندگی کردم.و حالا من ماندم و جوانی ای که به سرعت برق و باد گذشت.
اما دوست عزیز… گاهی اوقات چاره ای جز فریفتن خودمان نداریم. شاید همین درگیری درسی، ما را از اندیشیدن به خیلی از حقایقی که در اطرافمان جریان دارد بازدارد. اما کمی هم به سیاست های اشتباه کشورمان بیندیشیم. ما به کجا می رویم؟ ما مقصر نیستیم. شما در پایتخت شاید موقعیت کاری داشته باشی اما ما چطور… هر چقدر هم که با بدبختی و زحمت بالا می رویم دانشگاه آزادی ها و غیر انتفاعی ها و… به راحتی آب خوردن پی ما می آیند. و به اینجا می رسیم که می بینید دکترا هم دیگر ارزشی ندارد. امان از سیاستگذاری های غلط… داریم ادامه می دهیم که فکر نکنیم!!!!!!!

پاسخ
یه دانشگاه تهرانی ۲۴ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۴

مدرک معتبر چیزی نیست که دانشگاه آزادی ها و غیر انتفاعی ها بهش برسند

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی ۲۴ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۲

به نظر من اساساً چیزی به نام مدرک معتبر وجود ندارد!

آدم معتبر داریم و دانش معتبر.
مدرک همیشه یک کاغذ پاره بوده و هست
البته قابل درک است که اگر کسی تنها داراییش یک برگ کاغذ پاره از دانشگاه تهران یا شریف یا … باشد، تا پای جان از اعتبار آن دفاع کند.

(رتبه یک دانشگاه شریف که از داخل و خارج ایران کلی از این کاغذپاره‌ها دارد)
محمدرضا شعبانعلی

پاسخ
محمدرضا(به محمدرضا شعبانعلی) ۵ دی، ۱۳۹۲ - ۱۸:۱۶

زنده باد !

پاسخ
ليلا (تبريز) ۱۵ دی، ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۳

احسنت

پاسخ
رسول ۲۳ مرداد، ۱۳۹۴ - ۹:۴۰

perfect

مهدی ۸ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۸:۳۲

با سلام بنده معلم ششم هستم و سعی کردم هر سال جور دیگری باشم و فناوری های روز و خلاقیت رو تو کلاس استفاده کنم ولی با مخالفت جدی اولیا روبرو میشم چون اون ها به هموم روش های قدیمی عادت دارند ولی من تسلیم نمیشن از برنامه های شما هم توی کلاس استفاده می کنم و فایل های شما هم استفاده می کنم با اجازه و تو فلش هاشون میریزم

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی ۹ آذر، ۱۳۹۲ - ۷:۴۶

مهدی جان. ایجاد تغییر در فرهنگی که تغییر نکردن ارزشه. و فکر کردن به فردا برای جامعه‌ای که فقط به دیروز فکر می‌کنه قطعاً کار ساده ای نیست. موفق باشی و ثابت قدم دوست عزیزم.

پاسخ
نازنین ۶ آذر، ۱۳۹۲ - ۲۱:۱۹

سلام
من همین جوری داشتم سرچ می کردم در حالی که تازه در رشته کارشناسی ارشد مهندسی منابع آب دفاع کردم و کاملا سردرگم و افسرده هستم و نمی دونم چه کار کنم کاری هم پیدا نکردم البته از طریق روزنامه گشتم نمی دونم باید چه کار کنم با خوندن متن شما متوجه شدم که نباید الان دکتری بخونم و اینکه اینقد خستم که فعلا هم نمی خوام بخونم .
مشکل دیگه اینه که همه می گن کارشناسی ارشدم خوندی بیکاری واقعا این حرف اذیتم می کنه به نظرتون چی کار کنم؟

پاسخ
تينا ۴ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۶

سلام. من 35 سالمه. كارشناسي ام رو سال 81 و ارشدم رو سال 84 از دانشگاه تهارن گرفتم. رشته كتابداري كه الان اسمش عوض شده و شده علم اطلاعات و دانش شناسي!! كه البته من 100 در 100 با اين اسم مخالفم. من سال 77 كنكور دادم و فقط و فقط به عشق كتابداري و قبولم شدم. 4 سال بهترين روزها رو داشتم. تمام آرزوم اين بود كه يه كله تا دكتري اش برم. براي همينم بلافاصله ارشد قبول شدم. اما مشكلات مالي بهم اجازه نداد و ناچار شدم همون ترم اول ارشد برم سركار. خستگي كار و درس همزمان باعث شد از خوندن بيشتر از ارشد حالم بهم بخوره و عليرغم اصرار خيلي زياد اساتيدم و معدل خوب بالاي 18 تن به دكتري خوندن ندادم تا يكي دوسال استراحت كنم. اما از بخت بدم با همكلاسي ام ازدواج كردم كه به شدت دوست داشت دكتري بخونه و به منم اصرار مي كرد بخونم. تا 87 مقاومت كردم و نخوندم اما بعد از سه سال استراحت و كار كردن به اين نتيجه رسيدم كه بايد مي خوندم و اون موقع كه امتحان دكتري رشته ما رو هر دو سال يكبار فقط سه دانشگاه توي ايران مي گرفتن و هر كدام دو يا سه نفرم بيشتر نمي گرفتم شركت كردم و دو دانشگاه قبول شدم البته دعوت به مصاحبه. خيلي اميدوار به قبولي بودم. اما از بخت بد يا خوب نمي دونم رتبه سه شدم و دانشگاه مادر اون سال فقط دو نفر پذيرش كرد. ضربه خيلي بدي بود اما شكر خدا همسرم قبول شد. و منم تصميم گرفتم هرگز ديگه بهش فكرم نكنم. الان 5 سال گذشته. همسرم درسش تموم شده و منم مادر شدم و پسرم داره بزرگ مي شه. الان با 11 سال سابقه كار توي كتابخونه هاي مختلف بازم فيلم ياد هندوستان كرده!!! و براي همينم به اين سايت رسيدم. داشتم سرچ مي كردم ببينم دكتري بخونم يا نخونم؟
راستش مشكل من اينه كه احساس مي كنم محيط كاري ام برام خيلي كوچيك و محدوده. و عملا دستم براي هر كاري بسته اس. فكر مي كنم داره روزهاي زندگي ام به هدر مي ره. از طرفي بعد از اون جريان قبولي ناكامانه سال 87 همه بهم مي گن نمي خواي ادامه بدي؟؟؟؟ تا حالا مي گفتم بزارين همسرم درسش تموم شه. اما الان خودمم كمي ترغيب شدم كه بخونم. اما رفت و آمدهاي هر هفته اي به تهران يا مشهد يا اهواز كه فقط رشته منو دارن برام سخته اونم با يه بچه 4 ساله. منتهي از طرفي هم واقعا دوست داشتم تا دكتري بخونم. حالا واقعا موندم كه چه كنم؟

پاسخ
تينا ۴ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۱

ببخشيد اين دو توضيح لازمه:
1- خط اول منظورم دانشگاه تهرانه.
2- سال 87 كنور دكتري هر دانشگاهي جدا بود و البته تشريحي كه قبلشم بايد آزمون تافل زبان مي داديم. علاوه بر اينها دانشگاه تهران آزمون زبان تخصصي خيلي سختي مي گرفت و توي مصاحبه هم دو سوال به انگليسي مي پرسيدن. خلاصه با اين همه سختي قبول شدن اون موقع ها خيلي ارزشمند بود اما حالا با امتحان تستي خيلي خيلي راحت تره.
بنابراين يكي ديگه از مسايلي كه منو داره ترغيب مي كنه اينه كه براحتي قبول مي شم البته شايدم اشتباه كنم.

پاسخ
مريم ۱ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۹:۰۶

سلام
من دانشجوي ترم اخر کارشناسي ارشد مديريت هستم داشتم دنبال يه سايت در مورد ادامه تحصيل در مقطع دکترا ميگشتم که سايت شما رو ديدم واقعا حرفاتون درسته من الان 24 سالمه و هيچ تجربه کاري ندارم هر جا براي کار ميرم اولين سوالشون اينه کجاها کار کردي؟ به نظر من اين درسايي ما تا الان خونديم همش تئوري بوده ما بايد توي کار تجربه کسب کنيم نه با دکترا گرفتن.

پاسخ
یک دوست ۲۹ آبان، ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۰

درود…من هم ارشد مکانیک از یکی از دانشگاههای خوب تهران رو دارم..ولی برای دکترا ترجیح دادم کمی مکث کنم و با صنعت آشنا بشم و بعدش توکل بر خدا ادامه بدم…معدل ارشدم بالای 18 هست و با توجه به علاقه ام وارد یکی از ادارات دولتی شدم..بیشتر برای کسب تجربه…در بخش پژوهش پروژه های دانشگاهی رو که تماشا میکنم واقعا متوجه شدم چرا اکثر صنعتی ها دکتراها رو قبول ندارن…متاسفانه در حال حاضر دکترا فقط یک مدرک لوکس هست..از انتخاب خودم خیلی خوشحالم ..فقط امیدوارم دچار روزمرگی نشوم و به اهدافی که در سر دارم برسم.

پاسخ
مهدی ۲۸ آبان، ۱۳۹۲ - ۲۲:۳۳

I agree with you man
Thanks

پاسخ
حسن ۲۸ آبان، ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۴

استاد نظرم مشکلی نداشت که تایید نکردین!

ممنون از اقای شعبانعلی بخاطر حوابشون
تفکر اکثر افراد جامعه در مورد رشته انسانی اینه که تنها افراد تنبل و درس نخوان وارد این رشته میشوند ،حتی بسیاری از افراد که تحصیلات عالیه دارند و به نوعی انتظار میرود با یک نگرش دیگر به رشته انسانی نگاه کنند همین نظر را دارند
شاید تقصیر انان هم نیست ما تو جامعه ای زندگی میکنیم که مردمش دیوانه میگن به کسی که میره پیش روانشناس!
حالا میخوام توجه شمارو به چند نکته جلب کنم که مهر سنگین و با اعتباری روی سختی رشته انسانی میزنه
خوب فرض کنید سال دوم انسانی هستید یک کتاب تاریخ ۲۰۰ صفحه ای روبروی شماست و در حالت خوش بینانه هر صفحه کم کم ۳ سوال داره با دست کم ۴ خط جواب
تاریخ ۲ ۲۵۰ صفحه داره باز هم در حالت خیلی خوش بینانه هر صفحه ۳ سوال و ۴ خط جواب
تاریخ شناسی پیش دانشگاهی با همین فرض…
روی هم رفته ۱۵۰۰ صفحه تاریخ و مسایل تاریخی پیش رو دارید با ۶۰۰۰خط جواب!
حالا جغرافی ۱ ۲ ۳-جامعه شناسی ۱-۲-۳(با حجم کم ولی در عین حال متنای قلمبه سلمبه)
تاریخ ادبیات ۱ ۲ که حجمش بیشتر از تاریخ ایران جهانه
روانشناسی که متناش واقعا حفظش و به کار بردنش سخته
عربی تخصصی که نیازی به گفتن نداره!
ادبیات فارسی که در هر درس ۵۰ ۶۰ تا بیت همراه با ارایشو باید بلد باشی!
فلسفه منطق ….
خوب با یه حساب سر انگشتی شما باید برای گرفتن دیپلم انسانی نزدیک ۵۰ ۶۰هزار خط حفظ کنی
حالا عربی که حلیاتی رو میزاریم کنار
تو ریاضی یه مسئله یاد میگیری ۱۰ تا مثل اون رو حل میکنی
ولی تو انسانی نه هر سوال جواب بخصوصی داره!
خوب هر چقد هم ذهنتون اکتیو باشه واسه یه درس تاریخ حد اقل ۲ ساعت وقت میخواد (خوندون و مرور با هم)
حالا تو یه سال تحصیلی حساب کنین یه دانش اموز انسانی چقد درس میخونه
شاید باور نکنید ولی اکثر استادای انسانی یه جور حالت غیر عادی رو در گفتار دارن که دلیلش مطالعه زیاده!
واسه موفقیت باید هر سوالو سه بار بنویسی که یادت بمونه!!! حالا حساب کن من چند خط نوشتم؟
حالا حساب کن یه دیپلمه انسانی چی کشیده:))
باز هم عقیدتون اینه که انسانی راحته؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی ۲۸ آبان، ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۲

حسین جان دیگه خسته شدم از بس توضیح دادم.

باور کن بحث تایید و عدم تایید نیست. حجم بسیار بالای کامنت‌هاست و اینکه من با خودم قراری دارم و اون اینکه اگر کامنتی رو نخونم تایید نمی‌کنم. چون تایید که شد بین کامنت‌ها گم می‌شه و هرگز خونده نمی‌شه.

بهترین روش اینه که همزمان با خوندن تایید کنم.
بنابراین تایید شدن و نشدن به معنای سانسور شدن و نشدن نیست.
بلکه تایید شدن یعنی من کامل خوانده‌ام و تایید نشدن یعنی هنوز خوانده نشده. همین 🙂

پاسخ
حسن ۲۹ آبان، ۱۳۹۲ - ۲۱:۱۱

با توجه به مشغلتون حق میدم
فقط استاد من عادتمه به همه معلما میگم استاد:دی
یه راهنمایی میخواستم از یه طرف دوس دارم تا ته مدارج علمی رو برم
ولی از طرف دیگه ای یه حسی بهم میگه برم دانشگاه فرهنگیان و به حقوق معلمی اکتفا کنم!
یعنی یه جایی پیشرفتمو متوقف کنم دیگه
مطمین نیستم برم دانشگاه و تا کارشناسی و دکترا برم یا اینکه لیسانسرو بگیرم درسرو بگم بعد کارشناسی بگیرم
ولی مزایای دانشگاه فرهنگیان مثل حقوق-معافیت-تضمین شغل…خیلی منو به این سمت ترغیب میکنه
سر دو راهیم…
البته ببخشید وقتتونو میگیرم ولی از وقتی متنای شمارو خوندم حس انگیزه وصف نا پذیری درون من شکل گرفته به طوری که هیچ وقت از درس خودندن خسته نمیشم و هر وقت خسته میشم صبح ساعت 4 بیدار شدن شما یادم میاد
نه اغراق نیست…
من قبلن مقاله ای با نام طلاق از طلاق نوشتم و تا یه حدی رسید ولی بخاطر نداشتن انگیزه…
از شما میخوام به عنوان حمایت کننده جوونا مقالات علمی اونارو هم برای حمایت از علوم مورد علاقه خودتون و هم برای حمایت از قلم جوانان توی سایتتون قرار بدید
باز هم ممنون بخاطر این در جدید که توی زندگی به روی من گشودید….

پاسخ
امید ۱۸ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۸:۳۵

اره متاسفانه! اما رشته انسانی یعنی انسان سازی که تو ایران ما فعلا تو کف مدیریت پیچ و مهره هستیم

پاسخ
1 3 4 5 6 7 8

پیام بگذارید

برای ثبت کامنت باید کد فعالیت در متمم داشته باشید. کد فعال‌سازی را از این‌جا دریافت کنید.